شماره صفر ـ آشنایی

سلام. این اپیزود صفرم پادکست کارماس. من شادی هستم و به پادکست من خیلی خوش اومدین. روال معمول اکثر پادکست‌ها اینه که پیش از منتشر شدن یا بخش‌های اصلی، یه اپیزود به عنوان معرفی پادکست، محتواش، سازندش، مسیرش و اینطور چیزها در اختیار می‌ذاره که شنونده‌اش یک ببینه یک قراره چی بشنوه؟ یه تصویری ازش داشته باشه و دو حق انتخاب داشته باشه که بخواد شنیدنش رو ادامه بده یا نه؟

حالا از اونجایی که این مسیر خیلی منطقی و خوب و جاافتاده‌ای هست منم تو شماره صفرم قصد دارم و البته امیدوارم بتونم که تصویری از فضای پیش روی این پادکست رو برات به وجود بیارم. اگه افتخار بدی تا آخرش صبوری کنی، تکلیفت با این پادکست کلا مشخص میشه.

بخش اول: کارما چیه؟

امیدواریم قبل از شروع شنیدن پادکست لوگو توجهتو به خودش جلب کرده باشه. ببین یعنی واقعا امیدوارما. به خاطر اینکه این لوگو با کلی ذوق و فکر و زحمت و سختی با فتوشاپ دست و پا شکسته‌ای که اینور و اونور یاد گرفتم سر هم کردم. یعنی دلم می‌خواد دفترچه‌امو ببینی. ذهنمو ریختم رو کاغذ. فکرامو یادداشت کردم. کلی عکس و نمونه دیدم. خلاقیت مثلا به خرج دادم که دست آخر نتیجه این چیزی شد که الان داری می‌بینی. کارما تو لغت یعنی زیست‌ کار، کردار یا عملکرد یه آدم تو زندگیش اما مفهومش خیلی وسیع‌تر از این حرفاست.

بزار یه کم سادش کنم. ببین همه‌ کردارها تو عمل یه پیامد داره که تو یه واژه‌ قشنگ اسمشو گذاشتن کار میوه یا میوه‌کار. زیست کار از ما شروع می‌شه و کار میوه اون چیزیه که به ما برمی‌گرده. مفهوم کارما درست مثل ضرب‌المثل‌های ملموس هرچی بکاری همان برداشت می‌کنی، هرچه کنی به خود کنی یا از هر دست بدی از همون دست پس می‌گیری. حتی ورژن انگلیسیش که میگه «what goes around comes around» یا همه چیز به خودمون برمی‌گرده. مثلا اگه بخوام موضوعو یکم تصویری کنم باید بگم کارای ما مثل بومرنگه. حتما توی کارتون‌ها دیدی بعد پرتاب چه اتفاقی میفته دیگه؟

درباره‌ این موضوع گسترده خیلی می‌شه حرف زد، مطالعه کرد، فکر کرد، اگه دربارش می‌دونی و باهاش آشنایی داری که واقعا خوشبحالت. خیلی مبارکته. اگر نه واقعا پیشنهاد میدم که یه ساعت فرصتشو داری برو بیشتر راجع بهش بدون. خیلی حرف جالب داره. قانون‌های جالب داره. کلا چیزای خیلی خوبی دستگیرت میشه. هدف من این نیست که این مفهوم رو باز کنم و بیشتر از این دربارش حرف بزنم. این توضیحات مختصرو دادم که صرفا وجه تسمیه پادکستمو بدونی. والا هر کسی می‌تونه برداشت و تعریف خودش از این کلمه داشته باشه. به قول معروف به تعداد آدم‌ها راه هست برای رسیدن به خدا.

همه‌ اینا رو گفتم که بگم از ظن من روان کارما فقط یک پیام داشته: «سعی کن آدم بهتری باشی». مدت زیادیه که به این فکر می‌کنم چطوری آدم بهتری باشم؟ آدم بهتر در برابر افراد دور و برم؟ در برابر آیندگان و گذشتگانم؟ در برابر زیستگاهم؟ در برابر زمین و در برابر خودم؟ اینکه چطور کمتر آسیب بزنم؟ بیشتر سود داشته باشم؟ چطور مزاحمت کمتری برای زیستگاه مشترک با هزاران میلیون‌ها همزیستی داشته باشم؟ چطوری چیزی رو به زمین تحمیل نکم و چطور قدرشو، قدر بهترین و تنها خونه‌ای که دارم رو بهتر بدونم؟

من دارم سعی می‌کنم این چطور ها رو تو قالب یک سبک زندگی پایدار یاد بگیرم و پیاده‌اش کنم. در حقیقت این بزرگترین دغدغه‌ چندین سال اخیر منه. البته با پافشاری و اصراری فراوون موضوع پایان‌نامه ارشدم هم هست. با همه‌ این کمی و کاستی‌هاش، این راهیه که می‌خوام شروع کنم اینکه آروم آروم یاد بگیرم آدم بهتر بودن در برابر خودم و دیگران و مامان زمین چطوریه؟

پرانتز باز مامان زمین ترجمه‌ تحت‌الفظی حقیر از مادرارفه «mother earth» پرانتز بسته. در همین حین هر چیزی که یاد می‌گیرمو با دیگرانی که به این مسائله علاقه‌مندن در میون بذارم. هر چند این مسیری که می‌شد تنها برای خودم پیش بگیرم اما با هم انجام دادنش لطف و سود بیشتری برای هممون داره.

بخش دوم: سبک زندگی پایدار چیه؟

قبل از اینکه بریم تو دل این بحث باید یه سری کلمه رو برات تعریف کنم. چیزایی که حتما تا به حال اینور اونور به گوشت خورده؛ مثلا پایداری. پایداری تو لغت یعنی استواری و ایستادگی. وقتی میگیم یه چیزی پایداره البته بسته به شرایط استفاده‌اش، یعنی اون چیز ایستاست، استواره، با دوام و موندنیه، جاوید و همیشگیه اما در رابطه با مفهوم پایداری یه دنیا تعریف قلمبه سلمبه وجود داره که خود نویسنده‌هاشم به سختی ازش سر در میارن.

مثلا ویکی‌پدیای انگلیسی پایداری رو این‌طوری تعریف کرده: «پایداری روند حفظ تغییرات در یک محیط متعادل است که در آن استثمار منابع، سمت و سوی سرمایه‌گذاری، جهت‌گیری توسعه تکنولوژیکی و تغییرات سازمانی همه در هماهنگی هستند و در جهت افزایش پتانسیل فعلی و آینده برای پاسخ دادن به نیازها و آرمان‌های انسانی می‌باشند».

فراموشش کن. بزار از یه در دیگه وارد بشیم. پایداری رو معمولا کنار یه عبارت دیگه تعریفش می‌کنن که فهمش آسون‌تر بشه. اونم چیزی نیست جز توسعه‌ پایدار. نه قرار نیست بازم برای توضیح این عبارت تو رو تو دام تعریفات آکادمیک بندازم. بسپارش به من. ما تو دوره زمونه‌ای زندگی می‌کنیم که همه چیز داره به سرعت توسعه پیدا می‌کنه. شهر و روستاها، کشورها، علم و دانش، تکنولوژی، روابط، هر چیزی که فکرشو بکنی، این توسعه یا بهتر صداش بزنیم رشد می‌تونه مساحتی باشه، ارتفاعی، عمقی و یا حتی معنوی باشه.

تو به عنوان یه انسان حق داری نیازهای خودتو برآورده و رشد بکنی اما یه قانون داره. برآورده سازی نیازها یا رشد تو حق نداره مانع رشد و برآورده شدن نیازهای دیگران یا نسل‌های آینده بشه. توی عبارت شسته رفته، توسعه‌ پایدار توسعه‌ای هست که نیازهای حال حاضر افراد برآورده می‌کنه؛ بدون اینکه امکان برآورده کردن نیازهای نسل‌های آینده رو مختل بکنه. درست شد؟ درباره‌ پایداری و اینکه چه بخش‌ها و زیرمجموعه‌هایی داره حتما تو اپیزودهای بعدی بیشتر صحبت می‌کنم.

الان بریم سر وقت سبک زندگی پایدار. باید تا الان حدس زده باشی که سبک زندگی پایدار حدودا چیه؟ آره درسته به زبون خودمون یعنی یه طوری زندگی کنیم که زندگی کردن ما زندگی کردن دیگران یا امکان زندگی نسل‌های بعدی رو تهدید نکنن. می‌خوای ساده‌ترین حالتشو توضیح بدم؟ آقا جون درست و خوب زندگی کنیم. زحمت و مزاحمتی برای کسی درست نکنیم و در نهایت آدمای بهتری باشیم. تموم شد و رفت.

این که چطوری می‌تونیم یه سبک زندگی پایدار پی بگیریم و پیاده‌اش کنیم آدم بهتری باشیم و قراره تو پادکست کارما با همدیگه یاد بگیریم. از شیر مرغ تا جون آدمیزاد موضوع داره که بتونیم دربارش حرف بزنیم. پس اگه یه ذره هم به این موضوع علاقه‌مند باشی حوصله‌ات سر نخواهد رفت.

بخش سوم: شادی کیه؟

من شادی هستم. ساکن تهران و در حال حاضر دارم رو پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشدم تو رشته‌ معماری و انرژی دانشگاه تهران کار می‌کنم. اگه بخوای بیشتر درباره‌ رشتم بدونیم، باید بگم تمرکزش بیشتر روی طراحی و بهسازی بناهایی هست که مصرف انرژی کمتری دارند یا با انرژی‌های تجدیدپذیر کار می‌کنن. البته خود رشته‌مون اصلا به قشنگی این تعریفی که گفتم نیستا. برای اینکه تو اپیزود صفرم غرغرو نباشم از ادامه دادن این موضوع به شدت پرهیز همین لحظه متوقف می‌کنم.

پرانتز باز، شاید توی فرصت بهتر یه دل سیر غرامو زدم، پرانتز بسته. در پاسخ به این سوال که چرا این موضوع رو برای پادکست انتخاب کردم؟ باید بگم چون دوست داشتم. نه واقعا میگم باور کن. من این موضوع رو خیلی دوست دارم. مدت‌هاست که دغدغه‌ام محسوب میشه و می‌دونی از کجا نشات می‌گیره؟ ببین ما یه عمره تو زمینه‌ معماری تو کل دنیا و به قول یکی از استادان جامعه‌ معماری مدام حرف از این می‌زنیم که معماری پایدار داشته باشیم، استیبل «Stable» طراحی کنیم. به بستر احترام بزاریم و شعار میدیم و الی آخر.

پرانتز باز، سو تفاهم و جسارت نباشه، حضرات من توی این جامعه هیچ عددی نیستم، پرانتز بسته. اما اینا همش حرفه. درد من یه چیز دیگست باشه. قبول، اصلا ما بهترین بناهای خودکفا و دوستدار طبیعت و پایدار و خفن به وجود میاریم ولی خب تا ما آدمایی که روح بنا هستیم درست نتونیم ازش استفاده کنیم که اصلا تو بگو دوزار. مثل این می‌مونه که آخرین مدل ماشین فلان با هزار و یک آپشن خریده باشی، اونوقت بدون سوخت ازش توقع حرکت داشته باشی. کاکا به چه دردی می‌خوره؟

این مسائله بیشتر از دو سال که منو با همه‌ استادا. درگیر کرده. مخصوصا تو مقطع به اصطلاح تخصصی ارشد. چرا؟ چون این اساتید این فعالیت و آموزش‌ها رو در حیطه‌ مسئولیت‌های خودشون نمی‌دونن. شایدم حق با اونا باشه و من کاسه‌ داغ‌تر از آش شدم؛ ولی بالاخره یه نفر باید این کار بکنه. از همه‌ این موضوع گذشته، از همه‌ این درد و حس مسئولیت از همه‌ این چیزایی که تازه یکی دو ساله دارم ازشون سر در میارم. تو همه‌ زندگی حس می‌کردم باید نشون بدم دنیا جای قشنگیه. دنیا می‌تونه جای قشنگ‌تری هم باشه. یه تابلو از گردن آویزان کنم راه بیفت تو کوچه خیابون داد بزنم بگم ببین زندگی هنوز خوشگلیاشو داره.

اگه بشه اسم چنین حس درونی رو رسالت گذاشت، شاید رسالت منم این باشه که چهار نفر آدم با خودم همراه کنم تا یه کم آدمای بهتری باشیم. قدر خونمون رو بهتر بدونیم. زمینمون رو جای بهتری واسه زندگی خودمون و بچه‌هامون بکنیم. همین.

بخش آخر: پی‌نوشت

طبق پیشنهادات علی آقای بندری و امید صدیق‌فر تو مقاله‌های سایت چنل بی سعی کردم شروع پادسکت ساختنو سخت نگیرم. من از اونم یه قدم ساده‌ترش کردم. برای همینه که قطعا زیر صدای من انواع و اقسام نواهای دیگه رو شنیدید. صدای قالبش احتمالا باید سودا و صدای پرواز کردن پرنده‌های خونه‌ ما باشه. بفرما لیمو و گردو، دو تا عروس هلندی دلبر و بازیگوش که همین الانم دوتایی نشستن رو سر من و دارن چهارچشمی مراحل ساخت پادکستمو می‌پان.

من قطعا سعی می‌کنم همینطور که پیش میره کیفیت ضبط و بیشتر و بیشتر کنم اما قول نمی‌دم که صدای لیمو و گردو رو ازش حذف کنم. برای خود من همیشه این یه لذت محسوب میشه. دیدن و شنیدن همه‌ همان چیزی که هست‌ها. از سر و صدا و دردسرهای ضبط که بگذریم چقدر نوشتن متن اپیزود اول سخت بود. از همون اول بسم الله بگیر بیا تا آخرش. این که سبک نوشتن چطور باشه؟ لحنش چی باشه؟ رسمی باشه یا صمیمی؟ چه فضایی رو تداعی کنه و…

این اولین تجربه‌ من از ساختن پادکست این شکله. به قول بردیا دوستی به معنای کلمه آماتورانه است. یعنی فقط از دل و علاقم بلند میشه و اصلا به معنی داشتن تخصصش نیست. از ویژگی‌های ریز پادکست کارما که یواش یواش خودت بیشتر باهاش آشنا میشی، سعی من بر تمرین فارسی حرف زدنه. پرانتز باز این تصمیم مدت‌هاست که گرفته شده و ارتباطی به تحولات اخیر نداره، پرانتز بسته.

اگر کلمه یا جایگزین جدید به گوشت خورد پای ادای روشنفکرا رو در آوردن نذار. تو اپیزود صفرم نخواستم زیاد گوش آزاری کنم اما باید بدونی تمام مدت نوشتن واژه‌های کنار دستم بازه و جایگزین فارسی اکثر کلمه‌ها رو توش چک می‌کنم. آخه زبان به این قشنگی داریم. چرا که نه؟

چیز دیگه‌ای که باید بدونی اینه که پادکست کارما هیچ نوع گرایش سیاسی و عقیدتی و عرفی و افراطی و هر چیز دیگه‌ای نداره. کاملا سعی میشه که هیچ سمت و سویی نداشته باشه. به صورت آزاد و از سمت یک شخص مستقل گوشه‌ تهران می‌چرخه و اداره میشه.

موضوع بعدی اینه که چرا پایگاه پادکستو برای رسوندن حرفم به بقیه انتخاب کردم؟ برای اینکه علاوه بر تمام اون ویژگی‌های عالی که همه‌ پادکسترها درباره‌ این رسانه بهشون مسلط هستن و باز هم علاوه بر علاقه‌ شدید خودم و پیشینه‌ اندکم یکی از بزرگترین دلیلاش فضای به شدت ناب و تمیز و صمیمی پادکست فارسیه. البته فعلا و امیدوارم تا ابد.

شما اصلا هیچ دقت کردید جو پادکست فارسی چقدر برنده ـ برنده و مثبت و حال خوب کنه؟ حس نمی‌کنی تا از این حال و هوا بس که همه هوای هم دارن. حالا کار ندارم گاه اگر می‌رویند مثل چیزایی که زیاد در خور نیستن ولی من که خودمرسما دلم میره واسش و مورد آخر و جایزه‌ ماجرا اینه که تو می‌تونی این پادکست رو با خیال راحت جلوی هر کسی که بخوای و با صدای بلند گوش بدی. پیر و جوون خرد و کلون.

اصلا محتوا چقدر برای بچه‌ها خوبه؟ صداشون کن گوش بدن اگر خوششون میومد. گوشتو درد آوردما. قرار نبود اینقدر طولانی بشه. اولش خیال می‌کردم زشت نیست یه وقت اگه اپیزود صفرم کسی ماکسیمم پنج دقیقه بشه؟ نمی‌دونم حقیقتا این همه حرف از کجا اومد؟ در هر صورت هر مشکل و کم و کاست و ضعفی بود در وهله‌ اول ببخش و در وهله‌ دوم حتما بهم گوشزد کن که تا حد امکان برای اپیزودهای بعدی برطرفش کنم. عذرخواهی می‌کنم اگر آزمون خطای این راه نرفته توسط شما پیرایش میشه.

راستی همه‌ این آسمون ریسمان‌ها و تصویری که اول پادکست دربارش حرف می‌زدم و قولش به داده بودم برات به دست داد تکلیفت روشن شد خداروشکر؟ شنیدن پادکست یه وقتایی بهتر از شنیدن صداهای مزاحم توی مغزمونه یا خبری پوچ و زهرآلود رسانه‌هاست. یاد گرفتن سبک زندگی پایدار هم شاید فقط یه بهونه باشه. مهم اینه که دست آخر حالت خوب شده باشه.

اگه حس کردی کارما می‌تونه به درد کسی بخوره یا براش مفید باشه صداش بزن بیاد. چی بهتر از تعداد بیشتر برای آدمای بهتری شدن؟ خب سخنو کوتاه کنم. اگه خدا خواست و عمری باقی موند، حتما تو اپیزود یا بخش‌های بعدی بازم با هم حرف می‌زنیم اما لطفا قول بده تا اون موقع یه چیزی یادت نره. قول بده.

همه چیز به خودمون برمی‌گرده. باور کن.




بقیه قسمت‌های پادکست کارما را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/شماره‌ی-صفر---آشنایی-id4927179-id491183527?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%20%D8%B5%D9%81%D8%B1%20-%20%D8%A2%D8%B4%D9%86%D8%A7%DB%8C%DB%8C-CastBox_FM