شماره یک ـ خردمندی

سلام این شماره‌ یکم پادکست کارماس. من شادی هستم و به پادکست من خیلی خوش اومدین.

بخش یکم: چاق سلامتی.

چطورین؟ چه‌ خبر؟ اگه از احوال من جویا بشید باید بگم خیلی خوب و خوشحالم. آخه کی فکرشو می‌کرد که من همون ب بسم الله اول شماره یکم مجبور بشم نه اصلا تصمیم بگیرم که شخص افعالم رو از دوم شخص مفرد به دوم شخص جمع تغییر بدم؟ آخه تعداد شما خیلی بیشتر از اون چیزی بود که من فکر می‌کردم. تصور من این بود که ماکسیمم دوستای دور و برم به تعداد انگشتای دست، اونم از روی رودروایسی و حالا گوش بدیم دلش نشکنه و ناراحت نشه اینا شماره‌ صفرم رو رو بشنون ولی لطف و محبت اینقدر زیاد بود که کارما رو تو صفحه‌های شخصیتون و مهم‌تر از همه برخاسته از دلتون و داوطلبانه تبدیل کردین. این برای من موفقیت بود. این.

وقتی می‌گم موفقیت منظورم معنی عام و گسترده‌اش نیست‌ها. دارم درباره‌ مقیاس یک نفره خودم حرف می‌زنم. درست کردن شماره‌ صفر و الان یک، برای شخص من تا اندازه‌ای بزرگ بود و موفقیت محسوب می‌شد که تو دو سال اخیر مشابهش فقط یه بار اون نتیجه‌ کنکور ارشدم بود که اتفاق افتاده بود. برای همین حس رشد بهم دست داد. تو دلم کلی خوشحالی لیز خورد. اینا رو دارم میگم که یه کمی از حسامو در میون بزارم. واقعا به هیچ معنی دیگه‌ای نیست. اگه به من باشه دلم می‌خواد یک ساعت از حمایت و تشکر و خجالت‌زدگی و شوق و این چیزا حرف بزنم ولی دارم مراعات می‌کنم.

این همین اول بگم که قرار نیست شما بیاید اینجا فقط مطالب آموزنده و فرهنگ‌سازی و صرفا حول محور موضوع بودن رو بشنوید. من می‌خوام اینجا حرفای خودمم بزنم. از زندگی روزمره و چیزهایی که می‌بینم و تجربه می‌کنم بگم. داستان‌های توی شهر تعریف کنم. نمی‌دونم اگه مستندی دیدم یه جا، به محصول جالبی برخورد کردم، مطلب یا خبر باحالی خوندم معرفی کنم. البته این به این معنی نیست که قراره برم تو باقالی‌ها. همه‌ اینا بالاخره توی زمینه‌ مشخصه. دلیلشم چیه؟

یک اینکه من اینجا دارم درباره‌ سبک زندگی پایدار حرف می‌زنم. یعنی قبل از هر چیزی دارم درباره‌ زندگی حرف می‌زنم. زندگی هم چیزی نیست جز همین امروزمون، همین خونمون، شهرمون، جهانمون. امروز چی خوردی؟ فردا چی می‌خری؟ و این‌طور چیزا دیگه ولی خب کاری که می‌کنم اینه که بهش جهت میدم. اونم چیزی نیست جز پایداری.

و دو اینکه کلا من آدم تو چارچوب برویی نیستم. اینکه یه سری دستور کار واسه خودم تعریف کنم که از این بیرون نره. تو این قالب رفتار کنه و… نه نه نه. این من نیستم. خلاصه گفتم همین اول کاری سنگامونو با هم وا بکنیم. تکلیفامون مشخص باشه.

بخش دوم: آسمون ریسمون

برای اینکه تو شماره یکم از چی شروع کنم؟ چطوری شروع کنم؟ چی بگم؟ خیلی درگیر بودم و این در حالی که من تا الان اقلکم موضوع ده تا شماره رو از پیش مشخص کردما. درگیری دو تا بخش داشت. یکی اینکه نیروی یه شوق زیاد درونی درباره‌ حرف زدن از چیزایی که خودم بیشتر ازش خوشم میاد بازدارنده‌ این می‌شد که بخوام موضوعات پایه‌ای‌تری پیش از اونا رو که لازمه فهمیدن‌شون هستن رو بگم. بعدا دیدم من که کتاب نیستم که بخوام یه سیر خطی از چیزی رو فصل به فصل و به ترتیب در اختیار کسی بذارم. پس نتیجه این شد که همه چیزو هم‌زمان و همراستا با هم پیش ببرم. این از این.

بخش دوم:

درگیری بعدی وقتی شروع شد که داشتن منابع موضوع یا سرچشمه‌های زمینه رو می‌خوندم، پرانتز باز، نمی‌دونم تا الان متوجه جایگزینی بعضی کلمه‌های فارسی تو نوشته یا گفتار شدید یا نه؟ اما اونایی که یه کم به چشم و گوش ناشناخته‌تر هستند و از این به بعد با استفاده از همین یا بهتر نشون میدن پرانتز بسته. همونطور که داشتم می‌خوندم تو وسواس و سیلاب این داستان افتادم که خب الان باید بگم فلانی اینطوری گفته. اون یکی اینو گفته یا فلان جا این حرف زده شده یا سرچشمه این نوشته اون مقاله‌اس. نکنه یه وقت یه جایی رو تغییر بد راستی ماجرا از بین بره نکنه؟ اسم کسیو نگم؟ یه چیزی یادم نره؟ نکنه حق کسی ضایع بشه؟ کپی رایت چی میشه؟

اینجا بود که امیر حسین به نجات من شتافت. مثل یه دست اومد منو از وسط اون درگیری و سیلاب برداشت گذاشت بیرونش و داستانو اینطوری تموم کرد. رها کن. اصل رو بچسب. اینطوری پیش بری هیشکی بهت گوش نمی‌کنه‌ ها و این جمله‌ کوبنده من به خودم آورد و دیدم بله اینجا که کلاس روش تحقیقی نیست که هر حرفی از دهنت در میاد زود باید موی صاحبشو آتیش بزنی که خدایی نکرده مبادا به کسی بر بخوره؟ پس این شد که من تصمیم گرفتم اون طوری از خودم وسواس و مسئولیت‌زدایی کنم که همه‌ گفتار و نوشته‌ها رو بخونم و بدون ادا اصولا آکادمیکی اون چیزی که واقعا برداشت کردم و یاد گرفتم و به زبون خودم ساده و خودمونی انتقال بدم. تموم شد و رفت.

پرانتز باز، من همون اون آدمی هستم که هر بار یه مقاله‌ علمی می‌خونم، قلبا آرزو می‌کنم ای کاش این ارجاعات درون‌متنی مزاحم «…» وجود نداشتن و آدم می‌تونست با خیال راحت بدون پاره شدن فکرش که این حرفو کی «…» زده و حرف حساب نوشته رو پیوسته بخونه. پرانتز بسته. هر چی آسمون ریسمون بافتم دیگه بسه. بریم ببینیم جریان این شماره از چه قراره؟

بخش سوم: خردمندی

تعریفی که تو شماره سوم کارما از سبک زندگی پایدار کردم رو یادتون میاد؟ گفتم یه جوری زندگی کنیم که زحمت و دیگران و آیندگان و زمین و آدم بهتر، یادتون اومد؟ تو این مدت اصلا به فکرت اومد که این زحمت مثلا چی می‌تونه باشه؟ آدم بهتر شدن به زعم تو چطوری میشه؟ ببین ما زحمتای خیلی زیادی داریم به بستر اطرافمون تحمیل می‌کنیم. مثل اینکه هر روز تلی از زباله و پسماند رو به خورد زمین میدیم. مثل این که هر روز به نوبه‌ خودمون چقدر هوا رو کثیف می‌کنیم. مثل اینکه داریم کلی از تولیدات و منابع و سرچشمه‌ها رو می‌گیریم و استفاده و تمومشون می‌کنیم.

یه کم دقت کنید نه تنها که داریم زحمت می‌دیم که رسما داریم بهره‌کشی و استثمار می‌کنیم، بی‌رحمانه. حالا آدمای مختلف با منطق یا خردورزی‌های خودشون اومدن سبک زندگی پایدار از شاخه‌های مختلف واسه خودشون تعریف کردن.

مثلا یه سریا اومدن مینیمالیسم «Minimalism» یا ساده گرا شدن. اینا ساده‌ترین حالت یا حداقل میزان یا درجه هر چیزی رو ترجیح میدن. مینیمالیسم برخاسته از هنره. تو معماری هم یه سبک از دوره مدرن محسوب میشه که یه شعار خیلی معروف داره به نام «is less is more» یا کمتر بیشتر است. بگذریم.

یه سری دیگه زیرشاخه «no waste» یا بی‌پسماند و «Low waste» یا کم پسماند رو تعریف کردن. اونا با این کار می‌خوان میزان تحمل زحمت‌هاشونو در اینجا خیلی خیلی کم یا اصلا حذف کنن کلا.

بعضیا اومدن یه چیز تعریف کردن به نام رد پا یا «footprint» که یکی از زیر شاخه‌هاش «Carbon footprint» یا ردپای کربنه. اینا می‌خوان رد پای خودشونو تو بستر زیست به حداقل برسونن. به نظرشون اینطوری کمترین مزاحمتو برای بستر زیست یا محیط زیست دارن.

بعضیام اومدن دم از آدم بهتری شدن می‌زنن. اینا دیگه خدا می‌دونه می‌خوان چی بگن. موردایی که براتون نام بردن اون واضح‌ترها و جا افتاده‌ترهاش هستن. اونایی که یه کم روشن‌تر مرزها و فعالیت‌هاشون مشخص کردن و الان گروه‌های خیلی زیادی هستن که مشابه این تفکرات رو تو زندگیشون پیی گرفتن ولی مثلا زیر عنوان خاصی نرفتن. من اگه بخوام سبک زندگی پایدار رو تعریف کنم، میگم فقط کافیه ما آدمای بهتری باشیم و اگه بخوام اولین قدم برای آدم بهتری بودن رو نام ببرم بلند میگم «خردمندی».

وقتی می‌گم خردمندی چیزی که از کنکاش و موشکافی تو همه‌ این تفکرات و نظریه‌ها و تو تجربه‌ شخصی بهش رسیدم. در حقیقت این یه جفت کمینیمه که از همه‌ نظریه‌ها و نتیجه‌گیری‌های ذهنی خودم گرفتم. ماجرای کردار و کارمیوه رو یادت میاد؟ اینکه کار میوه نتیجه‌ کردارهای ما و همون چیزیه که به خودمون برمی‌گرده؟ خب واضح که برای آدم بهتری بودن باید کردارهای با کیفیت‌تری داشته باشیم ولی این کردارهای باکیفیت از کجا میان؟ خرد.

برای اینکه آدم بهتری باشیم فقط کافیه قبل از هر کاری یه کم فکر کنیم و چند تا سوال خیلی ساده از خودمون بپرسیم. بزار یه شرایطو برات مثال بزنم. تصور کن برای خریدن یه محصول رفتی بازار. همینطور که داری انداز براندازش می‌کنی، از خودت می‌پرسی با خریدن این چطوری می‌تونم آدم بهتری باشم؟ واقعا چقدر بهش احتیاج دارم؟ خب حالا که انقدر بهش احتیاج دارم آیا حتما باید بخرمش یا می‌تونم از راه دیگه‌ای بهش دست پیدا کنم؟ اگه چطوری بخرمش آدم بهتریم؟

یهو به خودت میایی و می‌بینی چقدر آگاهانه نسبت به خرید یه چیز هرچقدر هم کوچیک تصمیم گرفتین. اونجاست که با تجربه‌ حس آدم بهتر شدن تو دلت قند آب می‌کنن. حالا تو اینو گسترش بده تو همه‌ زمینه‌ها. فقط میزان رشد خودت یه نفر و تصور کن. حالا ببین اگه بخواد تو کلی آدم پیاده بشه چی میشه؟ اگه ما بخوایم سبک زندگی پایدار و پیش بگیریم، نیاز اول کاری جهان‌بینی‌مون و عوض یا یکم اصلاحش کنیم. آگاهیمون رو درباره‌ بستر زیست و رویدادهای دوروبرمون رو بالا ببریم. دانش فردیمون رو افزایش بدیم. شناختمون نسبت به کردارهامون بیشتر بشه. ببین قرار نیست کار خیلی شاقی انجام بدیم. فقط همین که یکم فقط یکم هوشیارتر بشیم کافیه.

توی یکی از همین مقاله‌ها نوشته بود برای پیاده‌سازی سبک زندگی پایدار باید تغییرات گسترده و بنیادینی انجام بشه. من صددرصد با این حرف مخالفم. به نظر من هر کسی سر سوزنم جهان‌بینیش رو آگاهانه‌تر بکنه توی این بازی برنده محسوب میشه. توی این مسیر خیلی جاها آگاهی و دانشی که به دست آوردیم برای تصمیم‌گیری بهمون کمک می‌کنه. اما به واسطه‌ جدید و نو بودنش یه جاهایی هم می‌رسه که تصمیم درست و نادرست یکم سخت میشه.

هر چی تو کتابخونه‌ مغزمون دنبال یه راهنمایی برای تصمیم‌گیری می‌گردیم پیداش نمی‌کنیم. انتخاب ممکنه یه جورایی بین خوب و بهتر یا بد و بدتر بشه. حالا فهمیدین چرا اینقدر روی خردمندی به عنوان اولین قدم پافشاری می‌کردند؟ چون این طور مواقع اونه که نجاتمون میده. حالا یه نفر میاد می‌پرسه اصلا چرا باید چیزی به اسم سبک زندگی پایدار رو پی بگیریم؟

اول از همه عرض کنم خدمتتون که توی اقلیم من یا «بوم و بر من» اینطوری بهتره هیچ اجباری نیست. شما می‌تونید انتخاب کنید آدم خوبی باشید یا نه. پرانتز باز البته آدم خوبی بودن لزوما به معنی پی این سبک زندگی و گرفتن نیستا. جسارت نباشه. شما هر طور که دوست دارید آدم خوبی باشی پرانتز بسته. پس هیچ بایدی وجود نداره. این از این.

دلیل اصلی این که نگرش پایدار زندگی کردن و اصلاح کردن جهان‌بینی مدتیه تو دنیا مخصوصا کشورهای توسعه یافته و جهان اول خیلی خوب جا افتاده. یه سری پیرو پیدا کرده و به سرعت داره تو زمینه‌های زیادی گسترش پیدا می‌کنه. از دیدگاه منم این نگرش واقعا درست به نظر می‌رسه. اینجاست که اون حس میهن پرستی شدید من بیرون میاد و خودشو نشون میده. مسئولیت سنگینی به دوشم میفته که نزارم ایران توی این مسیر عقب بمونه.

یه مورد دیگه هم هست که این حس و چند برابر می‌کنه. می‌خوام تو قالب یه مثال بگمش. تصور کنید که کشورهای توسعه‌یافته مسیر مصرف‌گرایی و سرمایه‌داری، دستیابی به تکنولوژی تولیدات انبوه و چیزهای از این دست که ما اسمش و پیشرفت میزاریم رو توی یه راه تونل مانند تاریک پیش رفتن. بعدش اون برای پیش اومدن و الگوبرداری بقیه هم روشن کردن. حالا رسیدن به یه جایی که دارن عوارض یا پیامدهای این مسیر پیشرفت بعد چندین دهه می‌بینن و عملا انگار رسیدن به بن‌بست ته تونل.

آزمون این راه به خطا رسید. اتفاقی که الان میفته چیه؟ اینه که حالا از ته تونل دارن چراغ میدن و میان داد می‌زنن برگردید برگردید. اینجا خبری نیست. عملا یعنی الان وقت یه بازگشت به گذشته‌اس. اونجایی که جای پامون محکم و امن‌تر بود. پیامد اون به اصطلاح پیشرفت‌هایی که الان به بن‌بست خورده اینقدر بزرگ و سنگین و غیرقابل جبران هستند که این بازگشت دیگه چیزی به عنوان افت محسوب نمیشه بلکه تنها راهکار نجات از شرایطیه که برای خودمون دست و پا کردیم.

حالا به نظر شما اینجا چه کسایی برد می‌کنن؟ درسته. اونایی که تو نیمه‌ راه تونل بودند. چون زمان و مسیر کمتری برای بازگشت نیاز دارند. ضمن اینکه از خطاهای پهزینه‌ اون جلوتری‌ها هم درس گرفتن. وقتی می‌گم بازگشت به گذشته منظورم واقعا به گذشته برگشتنه. به عنوان یه تصویر کوچیک سوالایی رو به یاد بیارید که چیزی به عنوان یه بار مصرف‌ها اصلا وجود نداشت یا حتی چیزی به عنوان پلاستیک. اینا اون مسائلی هستند که تو شماره‌های بعدی حتما زیاد دربارشون گپ می‌زنیم.

دلیل دیگه این که چرا سبک زندگی پایدار پیش بگیریم؟ به این خاطر که اینجا یعنی توی این بینش و نگرش یه سری چیزا ارزش محسوب میشه. مثلا زمین، طبیعت یا بستر زیست و نگهداری ازش یه ارزشه. راستی یه چیز جالب می‌دونستید برابر فارسی کلمه‌ طبیعت چی میشه؟ ابرهام، ابرهام. خیلی قشنگه نه؟ یه اسم پسرونه شاهنامه‌ای هست ولی با کلی ذوق یه بار گفتن چه خوب میشه اگه یه روز پسر داشتم اسمشو بذارم ابرهام، با نگاه‌های سنگین اطرافیان به خویشتن خویش فرو رفتم.

خب چی می‌گفتم؟ آره این مسیر یه سری هدف برنده ـ برنده داره که رسیدن بهشون برای همه نه تنها خوب که اصلا عالیه. البته اینجا هیچ کسی نمی‌تونه ادعا بکنه که خب دیگه من خیلی آدم خوبی هستم یا از اونور نمیشه کسی خرده بگیره و عیب‌جویی کنه. چون تا کامل شدن اولا راه خیلی زیادی هست و دوما این تنها تلاش و خلاقیت روزانه و تمرین‌های روزمره‌ای برای آدمای بهتری شدن هست. همین. تو هیچ وقت از یه کسی که داره برای چیزی تلاش یا تمرین می‌کنه ایراد نمی‌گیری. همون طور انتظار خاصی هم ازش نداری. چون منتظر می‌مونی ببینی تلاش و تمرینش به کجا می‌رسه که بعدا دربارش داوری کنی. مثل قضاوت کردن کیفیت نهایی نون از روی خمیر خامشه.

توی یکی از سرچشمه‌هایی که برای این شماره می‌خوندم سبک زندگی پایدار تو چهار تا تراز تعریف کرده بود. اولیش که فراگیرترینشون بود تراز جهانی بود. توی این تراز میان یه سری هدف و برنامه کلی برای پیاده‌سازی توسعه‌ پایدار تو پهنه‌ جهان تعریف می‌کنن و از گرداننده‌های اصلی جهان می‌خوان که بهشون متعهد باشن و تو مسیرش پیش برن. مثال واقعیش «هدف‌گذاری توسعه‌ پایدار سازمان‌ملل» هستش. سران کشورهای عضو این سازمان اومدن تو سال ۲۰۱۵ دور هم جمع شدن که یه برنامه برای کشورهای خوبی شدن بچینن.

نتیجش شد هفده تا هدف که باید تا سال ۲۰۳۰ بهش برسن. خیلی جالبه. من خودمم دربارش چیزی نمی‌دونستم. تو خلال جمع‌آوری داده‌های این شماره ازش آگاه شدم. اون وقت داشتم بال در میاوردم از این که یه همچین بینشی تو مقیاس جهانی پیاده شده و هر یدونه هدفشو که می‌خوندم تو دلم هی می‌گفتم آفرین! به به! وای چقدر خوب!

مثلا برنامه‌ریزی کرده بودند که کشورهای خوبی بشن و تا ۲۰۳۰ دیگه هیچ تهیدستی و گرسنگی هیچ جای دنیا نباشه یا همه بتونن از امتیاز سواد و آموزش دیدن بهره ببرن یا همه‌جا آب سالم و بهداشت خوب در دسترس آدما باشه. وای هر کدومشون رو که می‌خوندم دلم می‌خواست ببوسمشون که اینقدر مهربونانه هدف جهانی چیدن. اگه خواستید می‌تونید خودتون گوگل کنید و بیشتر راجع بهش بدونید. احتمال داره منم تو یه دونه پست تو اینستاگرام براتون بذارمش.

تراز بعدی یه پله از قبلی کوچیکتره. اسمش تراز ملی یا ساختاریه. مشخص دیگه. اینجا میان واسه یه کشور مثلا برنامه‌ هم میهن‌های خوبی بودن تعریف می‌کنن. من حقیقتا نمی‌دونم که ما هم تعریف کردیم یا نه؟ پیش هم نرفتم راستش ولی خب بی‌اطلاعم ازش نخواهم موند. اگر شما چیزی می‌دونید می‌تونید بهم بگید. منم هر وقت راجع بهش بهتر دونستم بازم میام بهتون میگم.

این تراز سومیه خیلی به نظرم گوگولیه. بهش میگن تراز زیر فرهنگی یا جایگاهی. نگاه به اسمش نکنید. منظور همین گروه‌های کوچیکیه که ما دور و بر خودمون تشکیل میدیم. خونواده، همکارای محل کار، همکلاسی‌ها، دوستا، فک و فامیل حتی. میگه ما تو این مقیاس سبک زندگی پایداری متفاوتی میایم با دور و بریامون تشکیل میدیم. مثلا من و امیرحسین و گردو و لیمو میایم قرار می‌زاریم تو خونه همه‌ پسماندامون رو جداسازی کنیم یا وقتی که خرید میریم حتما حواسمون باشه که کیسه پارچه‌ای‌هامون رو با خودمون ببریم.

مثلا دیدید حتما تو مدرسه‌ها و مهدکودک‌ها یه سطل جدا فقط مخصوص کاغذ می‌ذارن؟ گفتم کاغذ؟ یاد یه چیزی افتادم. ها دیروز تو سایت دانشگاه یه قرتی بازی‌ای دیدم که خیلی خوشم اومد. البته نمی‌تونم حدس بزنم تا چه حد جدی بودا. اما اومده بودن منوی دانشگاه رو سبز رنگ کرده بودن. بزرگ اون بالا نوشتن دانشگاه تهران اولین دانشگاه سبز ایران یا یه چیزی تو همین مایه‌ها. پایینش یه نوار سبز و زیرنویس داشت که نوشته بود از کاغذهای یکبار استفاده شده دو مرتبه استفاده بشه و اینجور چیزا.

منو میگی؟ گفتم بابا باریکلا! خجالت‌مون دادین؟ تا الان کجا بودین پس؟ شاید باورتون نشه ولی همین الان که مجددا به سایت دانشگاه مراجعه کردم چیزهایی کشف کردم که واجب شد تو یه شماره دربارشون صحبت و بهشون اشاره کنم. فعلا فقط در همین حد که هیچ می‌دونستین وزارت علوم سال ۹۵ توی یه بخشنامه برای همه‌ دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی و پژوهشی، دستورالعمل مدیریت سبز ماده و انرژی و حفظ محیط زیست و دستورالعمل اجرایی مدیریت پسماندو داده؟ کی باورش میشه؟ بگذریم.

تراز آخرین دسته‌بندی ریزترین شونه. تراز فردی یا تراز تنی. این همون ترازیه که شاید ما فعلا بیشترین تمرکز روش داشته‌ باشیم. چون اساسا به نظر من اولین تراز پیاده‌سازی سبک زندگی پایداره. همون جایی که ما آگاهی فردیمون رو بالا می‌بریم. جهان‌بینی خودمون و یه نفرو اصلاح می‌کنیم و همون جاست که بیشترین خردورزی رو پیش می‌گیریم و می‌دونید چیه؟ همین نقطه‌ شروع سبک زندگی پایدار تو همه‌ ترازهاست. پس فعلا متمرکز می‌شیم روی دنیاهای شخصی خودمون که تا ما می‌تونیم الفبای را خوب‌تر یاد بگیریم و تمرینش کنیم.

بخش آخر: پی‌نوشت

پی‌نوشت یک. خواهش می‌کنم دیگه اینجا به من اجازه بدید که ازتون تشکر کنم. ببین نمی‌خوام ادای آدمای گنده گنده رو در بیارما. می‌دونم که ما البته به نظر دیگران و نه من نسبتا گروه کوچیک آدمای کمی هستن که دور هم جمع شدیم تمرین بهتر شدن بکنیم اما من واقعا قدر زحمتایی که برای به گوش دیگران رسیدن کارما می‌کشید رو می‌دونم. واقعا می‌دونم و این بزرگترین جایزه‌ من محسوب میشه. حالا این کمترین کاریه که ازم بر میاد.

با این حال می‌خوام این شماره رو تقدیم کنم به همه‌ شما نفرات اولی که کارما رو شنیدید و سه نفر خیلی خیلی مهم، مامان مرسی، بابا مرسی، امیرحسین مرسی.

پی‌نوشت دو:

پس از منتشر یا پخش شدن شماره‌ صفر از اتاق فرمان به صورت محکمی به من اشاره کردن که چرا راه‌های ارتباطی رو نگفتی؟ من شرمندم. من معذرت می‌خوام. فکر می‌کنم دوستان برای پیدا کردن کارما تو شبکات اجتماعی بدجوری تو زحمت انداختم.

یک پرانتز خیلی بزرگ باز. آقا من با عبارت شبکات اجتماعی خیلی سنگین مشکل دارم. سوالم از دوستانی که اومدن سوشال میدیا رو ترجمه کردن به صورت بازی در سکوت یک نگاه عمیق مطرح می‌کنم. صدای کف زدن یک نفر در تاریکی سالم می‌پیچد. دست مریزاد. نه خب واقعا با خودتون چی فکر کردین؟ چون سوشال میدیا یک عبارت غربی و برخاست از بلاد کفره، میایم همچین عربی ترجمه‌اش می‌کنیم که انتقامم ازش بگیریم. شبکات اجتماعی! انگار مثلا شبکه الجزیره است. حتی فکر کنم خود عرب‌ها ترجیح بدن بگن سوشال مدیا. بگذریم. بگذریم. کم حرص بخوریم.

خب بله این شد که همونطور که می‌دونید من بار مسئولیت روی شونه‌های خودم حس کردم و آستین‌ها رو بالا زدم. ببینین برابر فارسی چیزی مثل شبکه میشه تار. تصویرش بخواد بیاد تو ذهنتون اون چیزیه که عنکبوت می‌بافه. تار عنکبوت یا شبکه‌است. الان حتما یادتون اومد دیگه؟ تو تلویزیون احتمالا شنیدید چیزهایی مثل تارنما و این چیزا. خب این از این. میریم سراغ اجتماعی.

من حاضرم شرط ببندم هر کلمه‌ای هم معنی اجتماعی که الان تو ذهنتون میاد بازم عربیه. شما ببین ما تو چه دامی گرفتار شدیم. بسه بسه. برابر فارسی اجتماعی برگرفته از واژه یاد میشه هم بودین. هم بودینه. حالا شما این دوتا رو بچین کنار هم، شبکات اجتماعی یا «تارهای هم بودین». از چاله در اومدیم افتادیم تو چاه. بله من این ماجرا رو همینجا رهاش نکردم. خداییش خیلی فکر کردم بهش. دیدم نمیشه که جایگزین بخواد یه چیز خیلی سخت‌تر از قبلی باشه. اونطوری عقل میگی همونی که بهش عادت داریم رو استفاده کنیم دیگه. باید آسونش کنم. از یه در دیگه بهش وارد شدن. معنیش، دیگه بیشتر نمیگم.

میرم سراغ سرانجام. من از این به بعد تو کارما به جای شبکات اجتماعی و سوشال مدیا میگم دورهمی. اون پرانتز خیلی بزرگ بسته. آخیش! خب حالا اگه می‌خواید کارما رو دنبال کنید فعلا دو تا گزینه بیشتر ندارید. اینستاگرام و توییتر. توییتر رو حقیقتا فقط برای اینکه نیاز بود راه انداختم. چون همینجوریش ان سال از توییتر داشتن خودم می‌گذشت که همون موقع میومدم چهار تا واسه خودم جیک‌جیک می‌کردم و می‌رفتم. اینه که توییتر زیاد راه دستم نیست اما قول میدم یه کم بیشتر تمرین کنم.

از طرفی اینستاگرام کلا خیلی بهتره واسم. چون دستم بازه، آسون‌تر می‌تونم استوری و پست و عکس‌هایی که درباره کارمان رو بذارم. بهتر می‌تونم با شما در تماس باشم. از طرفی می‌تونم دانش تصویری‌مون رو هم هم‌راستا با پادکست پیش ببرم. پس قراره اصلی ما همون اینستاگرام باشه بهتره. دست شما درد نکنه. پرسش برای تلگرام پیش میاد. آره من می‌دونم کارما لازم تلگرام کانال داشته‌ باشه اما یه کم فرصت می‌خوام. خیلی سختمه چند تا هندونه رو با هم بردارم. شما گوش به زنگ باشید. هر وقت راه افتاد خبرتون می‌کنم.

فعلا کارما رو تودورهمی‌هایی که میگم اینطوری دنبال کنید.

اینستاگرام: کارما آندرلاین پادکست

اگر خیلی واستون سخت بود هشتگ کارما پادکست به فارسی و همینطور پشت سر هم تو هر کدوم دنبال کنید، شما رو به کارما می‌رسونه.

پی‌نوشت سه:

اگه حس می‌کنید هنوزم یکم داستان واستون گنگه تا شماره‌ بعد شکیبا باشید. ببینید خردمندی مهم‌ترین چیزی بود که باید مفصل دربارش اول کار حرف می‌زدیم. حتما شما هم با من هم نظرید. از شماره‌های دیگه می‌زنیم به دل ماجرا.

پی‌نوشت چهار:

ببینین من اینجا و تو دورهمی‌ها سعی می‌کنم اطلاعات زیادی درباره‌ زیستگاه‌ها و زمین بهتون برسونم ولی می‌خوام بیام غرغر کنم و شما رو برسونم و انرژی منفی راه بندازم که آی ببینید ما آدمیزاد اشرف مخلوقات داریم چه بلایی بر سر زمین میاریم و اینا یا بیا مثلا ویدیوی بیرون کشیدن نی از دماغ یه لاک‌پشت اقیانوسی بذارم که تحت تاثیر قرار بگیریم و تنبیه بشیم که دیگه از این غلطا نکنیم مثلا. نه این چیزا رو شما به قدر کافی اینور اونور می‌بینید دیگه؟ نیازی نیست من تشدیدش کنم.

جدا از اون شما رو نمی‌دونم ولی من که خودم از انرژی منفی ساختن و فرستادن به شدت ترس دارم. چون اطمینان دارم که به خودم برمی‌گرده. بنابراین هر چیزی که به هم رسانی میشه، فقط و فقط برای این که آگاهیمون رو بیشتر کنه. همین.

پی‌نوشت پنج:

خواهش می‌کنم که با کارما در تماس بمونید. این جمله ایهام داره. اول منظور سطحی‌ترش رو میگم. اگه براتون زحمتی نداره با کارما تو دورهمی‌ها در ارتباط بمونید. بیاید بیشتر با هم گپ بزنیم اونجا. بزارید این معاشرت دوطرفه بشه. به نظر من اینطوری خیلی بهتره.

در ضمن حتما حواستون به دور و وریاتون باشه‌ها. اگه دیدید ممکنه از همراه شدن با کارما کیف کنن یا نیازه چیزی یاد بگیرن صداشون کنید بیان. حالا به هر طریقی که دوست دارین تو دورهمیتون یا تو دورهمی‌های دیگه‌اتون. هرجا که خواستین. کی بهتر از شما؟ چی بهتر از همسفرای بیشتر واسه آدمای بهتری شدن؟

با کارما بیشتر در تماس بمونید. این معنی جدی‌ترشه. شیش دنگ حواستون رو به کردارهای روزمره‌اتون جمع کنید. از خردمندی و پرسشگری‌تون استفاده کنید. اگه یه وقت خدای خواست سر بزنه بپرسید اگه سر خودم بیاد چی؟ شما بهتر می‌دونید اگه‌ای وجود نداره. فقط دیر و زود داره. اینطوری خیالتون هم راحت. چون مطمئنید جواب کردارهای خوبتون زود زود برمی‌گرده پیش صاحبش. باید بدونید به خاطر این دقیقه‌های ارزشمندتون منو خیلی سپاسگزار کردید و دست آخر قولمون رو یادتون نره همه چیز به خودمون برمی‌گرده.



بقیه قسمت‌های پادکست کارما را می‌تونید از طریق CastBox هم گوش بدید:

https://castbox.fm/episode/شماره‌ی-یک---خردمندی-id4927179-id491183528?utm_source=website&utm_medium=dlink&utm_campaign=web_share&utm_content=%D8%B4%D9%85%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C%20%DB%8C%DA%A9%20-%20%D8%AE%D8%B1%D8%AF%D9%85%D9%86%D8%AF%DB%8C-CastBox_FM