یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب آناتومی آرامش : کاری از: انستیتو اربینگر
معرفی و خلاصه کتاب آناتومی آرامش : کاری از: انستیتو اربینگر
اکثر ما، توی زندگی روزمرهمون گرفتار درگیریهای کوچیک و بزرگ با اطرافیانمون هستیم. از خانواده و دوست و آشنا بگیر، تا همکار و همسایه و ... . کتاب آناتومی آرامش درباره علت این درگیریها و راهکار فرار از اونا نوشته شده. و بهمون یاد میده که در مواجهه با درگیریها چه کارهایی باید بکنیم یا نکنیم.
خلاصه متنی رایگان کتاب آناتومی آرامش
اگه آدما انقد سخت نمی گرفتن، زندگی میتونست خیلی ساده تر باشه
تقربیا برای همه ما پیش اومده که توی زندگی با یه نوجوون سرکش، با همسری که خیانت کرده یا یه همسایه مزاحم درگیر شده باشیم و احتمالا تایید می کنید که مواجه شدن با چنین ادم هایی معمولا باعث میشه که بیشتر از همه خود شما سرزنش بشید.
اگه رو راست باشیم، ادامه دادن به یه درگیری اگه یکی از طرفین تصمیم بگیره که ادامه نده کار سختیه. پس اگه تو زندگی شما درگیری وجود داره، تا یه حدودی خود شما هم مقصرید. اما چطور می تونیم بفهمیم که تقصیر ما چیه؟ چطور می تونیم خودمون رو از یه درگیری خارج کنیم؟ خلاصه ای که پیش روی شماست سعی میکنه به این سوالا جواب بده.
همونطور که می دونید خیلی وقتا حتی کارایی که ما با نیت خوب انجام می دیم، مثلا کمک کردن به یه نفر برای ترک اعتیاد ممکنه به مسیر بدی ختم بشه. به خاطر همین اون چیزی که مهمه طرز فکر ما، و شیوه ایه که برای ارتباط برقرار کردن با ادما انتخاب می کنیم. خبر خوب هم اینجاست که طرز فکر ما، چیزیه که می تونیم تغییرش بدیم.
توی این خلاصه کتاب همچنین درباره اینکه:
- چطور سلطان صلاح الدین تونست جنگ رو به کمک قلب صلحطلب خودش ببره
- گیر افتادن تو جعبه « من مستحقش بودم» یعنی چی و چرا چیزا بدیه
- و چرا پارتنر شما هرگز کاری رو که به صورت امری بهش بگید انجام نمی ده صحبت می کنیم.
ما میتونیم به دو شکل اطرفیان خودمون رو ببینیم؛ یا با آرامش یا با جنگ
تصور کنید پدر و مادر شما جوری بزرگتون میکردن که از چپ دست ها بترسید و ازشون متنفر باشید. اونم به این علت که دو هزار سال پیش گروهی چپ دست به نیاکان راست دست شما حمله کرده بودن.
اما یه روز متوجه میشین مردی، داره از فروشگاهی که وسایل مخصوص چپ دست ها رو می فروشه خارج میشه. مرد وسط خیابون یکدفعه روی زمین میوفته و وسایلشم پخش زمین میشه. تو این موقعیت شما چیکار می کنید؟ دو حالت بیشتر وجود نداره: یا قلب شما مملو از نفرت و جنگه یا آرامش و صلح
اگه مملو از جنگ باشه، اون ادم رو به عنوان موجودی پست می بینید و براش هیچ ارزشی قائل نیستید، این نگاه زمینه ساز ادامه درگیری بین شما خواهد بود.صدای درون شما احتمالا به شما خواهد گفت که به اون مرد کمک نکنید چرا که شما اموزش دیدین که از این مدل ادما متنفر باشید اما اینجوری شما اون مرد رو تنها به عنوان عضوی از یک جامعه که توی ذهن خودتون شکل دادین می بینید، نه به عنوان یک فرد یا یک انسان. قلبی که مملو از جنگ باشه حس همدردی و میل ما برای کمک کردن به دیگران رو از کار میندازه؛ این طرز فکر، درون ما بذر نفرت دائمی و درگیری با دیگران رو میکاره.
گزینه بهتر، داشتن قلبی مملو از صلح و ارامش و شنیدن صدای حس همدلی درونیه.حتی اگه زمانی مجبور به حضور در میان جنگ باشین باز هم می تونید با دشمنتون با شفقت رفتار کنید، یعنی دقیقا همون کاری که سلطان صلاح الدین در قرن ۱۲ ام و پس از قتل عام مردم اورشلیم به دست صلیبیونانجام داد.
پس از پایان جنگ، مسلمان ها در نهایت موفق شدن کنترل شهر رو از مسیحیون پس بگیرن اما صلاح الدین حتی یک قطره خون از مردم بی گناه رو هم روی زمین نریخت. اون هر گونه ازار و اذیت مردم بیگناه رو ممنوع کرد و امنیت و ارامششون رو تامین کرد، حتی به کششیشان مسیحی اجازه داد که به کارشون در شهر ادامه بدن. این دقیقا همون مثال از داشتن قلب مملو از صلح و ارامشه: شما محبت رو انتخاب می کنید و با بقیه ادما که غرق در ارزوها و ترس هاشون هستن با مهربانی رفتار می کنید.زمانیکه شما این رویه رو انتخاب کنید بقیه هم معمولا رفتاری مشابه رو انتخاب خواهند کرد که شانس صلح و ارامش رو بیشتر و بیشتر میکنه.
ما با نپذیرفتن دیدگاه های دیگران به ادامه درگیری ها دامن می زنیم
هیچکس از درگیر شدن با همسرش، فرزندش یا همکارش خوشش نمیاد اما همه ما اکثر مواقع درگیر دعوا و مشاجره با همین ادم های اطرافمون هستیم. علت این ماجرا اینه که قلب ما مملو از جنگه و در نتیجه همه اطرافیان خودمون رو به چشم دشمن می بینیم. دائما فک می کنیم که اطرافیانمون میخوان فریبمون بدن یا کاری علیه ما کنن و این افکار به شکل اجتناب ناپذیری ما رو به سمت درگیری با اونا می کشونه.
تازه همه چیز به اینجا ختم نمیشه، این طرز فکر جنگ طلبانه باعث میشه ما ادمای مشابه رو هم دور خودمون جمع کنیم. ادمایی که از ستیزهجویی با بقیه استقبال میکنن و همین می تونه ما رو بیشتر و بیشتر به سمت درگیری با دیگران سوق بده. این طرز فکر رو، توی ابعاد بزرگتر میشه توی جامعه جهانی هم دید یعنی جاییکه گروهی از کشورا دور هم جمع میشن و برای بقیه کشورا از لفظ "دیگری" استفاده می کنن: یعنی کشورایی که به طور پیشفرض باید باهاشون درگیر شد و مشکل داشت.خیلی از این درگیری ها هم بعضا تا جایی بالا میگیرن که عملا همه راهحل ها از دسترس خارج بشن.
مثلا توی روابط بین المللی اکثر مواقع مذاکره ها بهم می خورن چون یکی از طرفین معتقده که دیگری قصد فریب اون رو داره.توی روابط شخصی وقتی دو تا ادم با طرز فکر ستیزه جو با هم طرف میشن اصطلاحا به مرحله توطئه می رسیم. یعنی مرحله ای که توی اون هر دو طرف به طور دائمی بنزین توی اتیش دعوا می ریزن.
این اتفاق به طور ویژه زمانی میوفته که دو طرف نمی تونن درک کنن نفر مقابلشون می تونه دیدگاه متفاومت اما در عین حال درستی داشته باشه. جدای از اون، حتی در برابر اینکه بپذیرن ممکنه یک درصد دیدگاه خودشون اشتباه باشه مقاومت میکنن و اصرار دارن که در هر صورت حق با اوناست و اونان که راست میگن. همه اینا به طور خلاصه یعنی که مذاکره یا هر امیدی برای پیدا کردن نقطه مشترک دائما دورتر و دورتر میشه.
این اتفاق توی خونه هم زیاد میوفته. مثلا وقتی که پدر و مادری اصرار دارن که بهتر از هر کسی میدونن بچه شون باید چه کاری انجام بده. فراموش نکنیم که بچه ها هم برای خودشون شخصیت های مستقلی هستن که مثل هر ادم دیگه ای افکار و سلایق خاصی دارن و بهتر از هر کسی نیازهای خودشون رو می دونن و ما هم اگه به دقت و احترام بهشون گوش بدیم می تونیم از اون نیازا با خبر بشیم.
به جای تلاش برای تغییر یک نفر، با تغییر دادن محیط اوضاع رو بهتر کنید
اخرین باری که کسی به شما گفت اشتباه می کنید کی بود؟ شما چطور واکنش نشون دادین؟اکثر مواقع ادما وقتی متوجه اشتباهی تو دیگری می شن تلاش می کنن که اون ادم رو تغییر بدن، تلاشی که تنها نتیجه ش، درگیری بیشتر خواهد بود.
فرض کنید که پارتنر شما توی یه ماه گذشته وظایفی که به عهده ش بوده رو انجام نداده. شما به طور طبیعی دلتون می خواد که این موضوع رو بهش گوشزد کنید ولی این به اون معنا نیست که مجبورش کنین اون کارها رو انجام بده. نه. این کار از نظر اون انتقاد کردن حساب میشه و خب شما هیچکسی رو پیدا نمی کنید که از نقد شدن لذت ببره. به عبارت دیگه چنین واکنشی فقط گره اوضاع رو کور تر میکنه.
چه شما متوجه بشید چه نشید، پارتنر شما برای نحوه رفتار خودش حتما یه دلیلی داره پس سعی کنید که بهش گوش بدین و بفهمید علت ماجرا چیه. به یاد داشته باشید که ما نمی تونیم ادما رو عوض کنیم اما می تونیم شرایطی به وجود بیاریم که اونا رو دعوت به تغییر بکنه. حالا بیاین تصور کنیم که پارتنر شما اصلا درگیر موضوع جدی تری شده، مثلا اعتیاد به مواد مخدر یا الکل. به جای اینکه سعی کنید با زور اون رو عوض کنید باید تلاش کنید تا با مهربانی و همدلی به شکلی محیط اطراف رو تغییر بدین که هم به اون کمک کنه هم رابطه شما رو قوی تر کنه.
این کار به مراتب بهتر از سرزنش کردن یا تلاش برای تغییر دادن پارتنرتون جواب میده. وقتی شما از دعوا سر اینکه کی راست میگه کی دروغ فاصله بگیرید، صدای هم رو می شنوید و می تونید نیازهای همدیگر رو ببینید. توی محیط کار هم وقتی افراد بی انگیزه میشن، دقیقا شرایط همینجوریه. علت چنین اتفاقی می تونه این باشه که افراد به بهانه تشویق یا مجازات از هم فاصله بگیرن و حتی بینشون نوعی حس حسادت و رقابت ایجاد بشه. توی این وضعیت هم دوباره به جای تلاش برای تغییر دادن افراد باید محیط کار رو به شکلی تغییر داد که همه حس یکپارچگی و اتحاد داشته باشن و صداشون شنیده بشه.
ما رفتارمون رو با حصار کشیدن دور خودمون یا به اصطلاح رفتن توی جعبه توجیه می کنیم؛ کاری که باید ازش اجتناب کرد
توانایی بشر برای فریب دادن خودش بی نظیره. راستش رو بگین، چند بار تا حالا پیش اومده که کار بد یا مضری رو انجام داده باشین اما انجامش اون کار رو برای خودتون توجیه کنین؟یکی از راه هایی که ما برای توجیه کردن کارامون ازش استفاده میکنیم اینه که برای خودمون حصار یا جعبه ای درست کنیم و توی اون مخفی بشیم. این اتفاق زمانی میوفته که ما پیش خودمون فک می کنیم که از بقیه خاص تر، با استعدادتر و متفاوت تریم. در نتیجه بقیه ادما رو کمتر و بی ارزش تر از خودمون فرض میکنیم و بنابراین بد رفتاری با اونا رو می تونیم توجیه کنیم. یا نه، بر عکس خودمون رو توی حصار یا جعبهی «قربانی» می ذاریم و جوری به دنیا نگاه می کنیم که انگار برای بقیه ادما همیشه خوشی و نعمت بوده و به ما ظلم شده.
وقتی دنیا رو اینجوری ببینیم نا خوداگاه نه تنها با هر کسی که دور ورمون باشه سر دعوا خواهیم داشت بلکه خودمون رو هم توجیه می کنیم، چون فک می کنیم که حقمون خورده شده. به این حالت می گن :جعبه « من مستحقش بودم»
ساختن این جعبه ها دور خودمون نه تنها رفتارهای غلط ما رو برامون توجیه میکنه بلکه باعث میشه نتونیم نقطه نظرهای دیگران رو ببینیم و در نتیجه دائما توی وضعیت درگیری باشیم. اما، ما می تونیم از این جعبه ها خارج شیم.یکی از بهترین راه ها برای فرار از چنین وضعیت هایی اینه که از نقطه نظر دیگران به دنیا و اتفاقات مختلف نگاه کنیم.
ایا اگه خودتون رو جای بقیه بذارین، رفتاری که باهاشون میکنین به نظرتون توجیه پذیر میاد؟ مثلا اگه با مشتری هاتون بد رفتاری میکنین ، دوست دارین خودتن وقتی به یه مغازه دیگه می رین رفتاری مشابه رو ببینین؟زمانیکه از جعبه ی خودتون خارج بشین می تونین دنیا رو از زاویه های بیشتری ببینین.
در پایان لازمه یاداوری کنم که چه درگیر جنگ و دعوا و باشین چه توی صلح، اینکه چطور با موقعیت کنار بیاین بیش از هر چیزی به قلب خودتون بستگی داره. اگه زندگی شما نیازمنده تغییره، اولین قدم اینه که جعبه ای که دور خودتون ساختید رو ترک کنید؛ بعد از اون شما می تونید دنیا رو با نگاهی جدید و قلبی پر از صلح و ارامش ببینید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب قبیله میلیونرها : نوشته: دیوید آزبورن، پَت هیبان
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب جرات بسیار : نوشته: برنی براون
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب قلاب : نوشته: نیر اِیال