خلاصه کتاب آهسته پختن ذهن آمریکایی : نوشته: جاناتان هایت، گرگ لوکیانوف

معرفی و خلاصه کتاب آهسته پختن ذهن آمریکایی : نوشته: جاناتان هایت، گرگ لوکیانوف

این کتاب جزء اون دسته از کتاب‌هاست که به شدت پیشنهاد می‌کنیم خلاصه صوتیش رو گوش کنین چون دید خوبی نسبت به زندگی نسل جدید و طرز فکرشون به ما میده و مارو با چالش‌هاشون آشنا میکنه.

خلاصه متنی رایگان کتاب آهسته پختن ذهن آمریکایی

تا حالا براتون پیش اومده که رفتار یه نوجوون امروزی باعث بشه با تعجب بگید وا! اینا چرا اینجورین؟

فک می‌کنید علت اینهمه تفاوت بین بچه‌های نسل جدید با نسل‌های گذشته چی‌ باشه؟ جاناتان هیدت و گرگ لوکیانوف توی کتاب «آهسته پختن ذهن آمریکایی» دنبال همین جواب رفتن. پس اگه مثل اونا جواب این سوال براتون مهمه توصیه می‌کنم که این کتاب رو از دست ندین. بدون مقدمه شروع کنیم، آمار‌هایی که به ما نشون می‌دن بچه‌های متولد ۱۹۹۷ تا ۲۰۱۲ چطور با بچه‌های متولد ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۶ فرق دارن، آمارهای جالبی نیستن.

نسل قبل‌تر اونایی هستن که وقتی اینترنت و شبکه‌های مجازی پا به میدون گذاشتن سالای آخر مدرسه رو می‌گذروندن یا توی دانشگاه بودن ولی نسل جدیدتر دقیقا توی همون دوره متولد شدن. کسی که متولد ۱۹۹۷ یا ۹۶ باشه دیگه عملا از همون وقتی که تو دوره راهنمایی بوده به شبکه‌های اجتماعی دسترسی داشته، یعنی خیلی زودتر از بچه‌های نسل قبلش.

حالا تصور کنید ما با بچه‌هایی روبه‌رو هستیم که از همون اول همه جور چیزی در دسترسشون بوده. اگه بازه‌ی ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ رو در نظر بگیریم، این ماجرا تبدیل می‌شه به یه امکان گسترده برای متصل شدن همین بچه‌ها به همدیگه. یعنی حجم بالای اطلاعات که با هم به اشتراک می‌ذاشتن و همدیگرو با لایک‌ کردن یا نکردن ارزش‌گذاری می‌کردن، می‌دونید این واقعا یه جور تغییر خیلی خیلی سریع حساب می‌شه، مخصوصا اگه بخوایم از نظر اجتماعی شدن بهش نگاه کنیم و این نقطه جایی عه که توی کتاب به عنوان نقطه جدا شدن این دو تا نسل از هم بهش اشاره می‌شه.

این تغییر خودش رو به صورت خیلی جدی به شکل اظطراب، افسردگی، آسیب زدن به خود و خودکشی توی نسل جدید نشون می‌ده. بنابراین مساله متنفر بودن از چیزی یا دوست نداشتن چیزی نیست یا اینکه بگیم ما از اون نسل یا اونا از ما خوششون نمی‌یاد، مساله اینه که این بچه‌های امروز با مشکل مواجهه شدن، خودشون هم می‌دونن که با مشکل مواجه شدن.

چیزی که می‌شه توی همه کشورهای دنیا دید رشد یه سری آمار تو نسل جدیده، به خصوص توی دخترا و توی بازه‌ی ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ ، البته پسرا هم با مشکلات زیادی مواجهه‌ان ولی این ماجرا برای دخترا بیشتره. آمارایی که نمی‌شه گفت خب مرتبط با تغییر نسل جدیده یا مثلا بگیم بچه‌های امروزن با گذشته فرق دارن، مساله آمار تعداد بچه‌هاییه که توی بیمارستان‌ها بستری می‌شن چون خودشن رو با چاقو زدن، مساله اقدام برای خودکشیه. بذارید بگیم دیگه موضوع فقط یه سری آمار نیست، یه ترنده، یه ترند بسیار هشدار دهنده.

حتما می‌دونید قبلا تا دلتون بخواد درباره اینکه زندگی اجتماعی پسرا با دخترا چه تفاوت‌هایی داره صحبت شده

و اصلا این موضوع موضوع جدیدی نیست. مثلا ما می‌دونیم پسرا و دخترا به یه اندازه می‌تونن تهاجمی باشن و اصلا اینجوری نیست که بگم نه پسرا خشن تر و تهاجمی ترند. اما، درباره پسرا می‌شه گفت که یه مقدار از نظر اجتماعی سر درگم‌تر و از نظر فیزیکی تهاجمی‌ترن، یعنی جنس تهاجمی بودن اونا بیشتر فیزیکیه ولی توی دخترا جنس تهاجمی بودن بیشتر از جنس روابطه. دخترا از نظر اجتماعی به مراتب پیچیده‌ترن و وقتی مساله شبکه‌های اجتماعی مطرح می‌شه، تو دوره‌ای که همه دیگه الان یه گوشی هوشمند دارن و توی این شبکه‌ها هستن فک می‌کنید چه اتفاقی میوفته؟

درباره پسرا می‌شه گفت که دیگه مشت زدن تو صورت هم رو می‌ذارن کنار و به جاش سعی می‌کنن توی همین شبکه‌ها وارد دعوا با هم بشن. در حالیکه خانواده‌هاشون فک می‌کنن که چه خوب مثلا پسرم با دوستاشه دیگه درحالیکه رفتاری که اونا گاها به صورت گروهی نسبت به هم دارن حتی به مراتب از خطراتی که یه زمانی برای بازی‌های ویدیویی مطرح می‌شد خطرناک‌تره.

این ماجرا روی پسرا تاثیر می‌ذاره ولی اونارو افسرده نمی‌کنه، فوقش اینه که چند دقیقه بعد از یه بازی آنلاین با دوستاشون به هم فش بدن بعد هم یادشون بره ولی شبکه‌های اجتماعی برای دخترا کاملا متفاوته. اونا زمان خیلی بیشتری رو توی این شبکه‌ها می‌گذرونن، این شبکه‌ها می‌تونن ماهیت تهاجمی اونها رو تقویت کنن، بهشون این امکان رو بدن که مثلا برای خراب کردن رابطه یه نفر دیگه ازشون استفاده کنن، حتی شایعه‌ها و عکس‌های فیک توش پخش کنن، یا به صورت ناشناس توشون فعالیت کنن؛ فضایی که باعث می‌شه دخترای امروزی حتی توی تعطیلات اخر هفته که تو مدرسه نیستن هم بولی بشن. پس اتفاقی که داره میوفته اینه که جنس تهاجمی بودن بچه‌ها نسبت به هم داره تغییر می‌کنه و دخترا بیشتر از این ماجرا آسیب می‌بینن.

هیچکس دوست نداره احساس کنه که طرد شده یا از یه جمع کنار گذاشته شده.

ولی شبکه‌های اجتماعی دائما به ما می‌گن که ببین این با اونه، اون یکیا دارن خوش می‌گذرونن، تو چی؟ این وسط ترس از دست دادن و ترس دور افتادن از بقیه، دخترا رو بیشتر آزار می‌ده. بنابراین یکی از دلایل مختلفی که به ما می‌گه نرخ خودکشی تو بازه ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۳ بین نوجوون‌های دختر آمریکایی یدفه افزایش پیدا کرد این بود که تو بازه ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۲ استفاده از شبکه‌های اجتماعی بین اونا به شدت افزایش پیدا کرده بود.

یکی از مسائل نگران کننده دیگه، بلایی که شبکه‌های اجتماعی روی گفتمان‌های سیاسی میارن و جاهایی مثل توییتر واقعا سالم نیستن. شاید به نظر فان یا سرگرم کننده بیان ولی واقعا سالم نیستن و بهترین مثالی که بین شبکه‌های شناخته فعلی وجود داره همین توییتره که واقعا از این نظر مخرب به حساب میاد.

حالا مثلا ممکنه همسر شما توی اینستاگرام باشه و بگه نه اینستاگرام اینجوری نیست و خیلی خوبه اما نکته اینجاست که برای خانم‌ها اتفاقا فضای اینستاگرام مخرب‌تره. منظورم این نیست که فضای توییتر بهتره، منظورم اینه که اگه فضای اینستاگرام اینطوری نیست که دائما به تو بگه تو یه احمقی، در عوض اینجوریه که دائم به تو می‌گه به زندگی من نگاه کن! به سلفی بی نقص من، به بدن بدون نقص من. ببنید خانم‌ها همیشه نسبت به مقایسه شدن اجتماعی آسیب پذیرند مخصوصا دخترها توی سن بلوغ به شکل وحشتناکی نسبت اینکه بخوان بسنجن که مردم چجوری اونا رو قضاوت می‌کنن آسیب پذیرن. حالا این وسط اینکه غرق عکس‌هایی بشی که به تو می‌گه ببین دوست تو ازت خوشبخت تره، اون یکی زندگی خیلی بهتری نسبت به تو داره، تبدیل می‌شه به یه فشار دائمی که هر روز به تو وارد می‌شه. این فشار به خصوص برای نوجوون‌ها واقعا وحشتناکه.

باز می‌گم شبکه‌های اجتماعی به شکل‌های مختلفی نسبت‌ به دخترا بی‌رحم ترن تا پسرها.

اجازه بدین اینجا به پرومته اشاره کنیم و اون قصه‌ا‌ی که می‌ره و آتش رو از خدایان می‌دزده و اونو به عنوان یه هدیه به انسان‌ها می ده. قطعا آتش لطف‌های زیادی به ما کرده و خداروشکر که ما اتش رو کشف کردیم. اما همزمان می‌دونیم که همین آتش ممکنه چه خطراتی هم داشته باشه، در مورد شبکه‌های اجتماعی هم قصه همینه.

اون نابغه‌هایی که شبکه‌های اجتماعی رو پدید اوردن نه نمی‌دونستن نه کسی فک می‌کرد که این شبکه‌ها ممکنه تا چه حد خطرافرین بشن و چه مشکلاتی درست کنن. پروفسوری تو دانشگاه استنفورد توی همون روزای ابتدایی یه یادداشتی نوشته بود با این مضمون که چطور این تکنولوژی می تونه خطرناک باشه یا اشتباه استفاده بشه، اما از اونجایی که ما فک می‌کنم فطرت انسانی پاکه و نه بابا مشکلی پیش نمی‌یاد از همون اول علاقه‌مون به این بود که بیخیال بابا بذار فقط سریع‌تر همه چیز به هم وصل بشه. خب این حرف درستی نیست که بگیم فطرت انسان خوبه یا بده، انسان موجوده پیچیده‌ایه ولی وقتی این امکان فوق‌العاده برای اتصال ادم‌ها به هم رو در اختیارشون می‌ذارید، کنارش هم هزاران امکان دیگه مثل درست کردن شایعه و پخش کردن دروغ، باید منتظر اینم باشیم که خیلی چیزا اتفاق بیوفته.

به نظر میاد تو شروع این مسیر به اینکه چه خطراتی ممکنه در اینده پیش بیاد خیلی کم فکر شد. مثلا وقتی دانشمندا بمب اتم رو می‌ساختن حداقل خودشون می‌دونستن که چه خطری رو دارن به وجود میارن یا تصور کنید که توی دهه هفتاد و هشتاد چقدر توی دنیا جنایت اتفاق میوفتاد ولی با این حال پدر مادرا می‌ذاشتن که بچه‌هاشون برن تو کوچه‌ها بازی کنن، خودشون یاد بگیرن که گلیمشون رو از آب بیرون بکشن. جهان امروز از نظر فیزیکی جهان به مراتب امن تری شده درسته، بچه‌ها از هر دوره‌ای توی تاریخ زندگی امن تری دارن، ماشین‌ها سطح ایمنی بالاتری دارن، غذاها مطمئن‌تر شدن، محصولات مصرفی دیگه هم همینطور اما ما هستیم که بیشتر از قبل پارانویید شدیم. شاید به خاطر بازی‌ای که هر روز رسانه با ما می کنه، یا به خاطر اینکه ماها یک یا نهایت دوتا بچه داریم. می‌دونید وقتی شما ۶ تا بچه دارید نمی‌تونید دائم مراقب اونا باشید و یه جا می‌گید که اوکی برید تو حیاط بازی کنید و خودتون مراقب باشید.

کلید اینکه بفهمیم ما کجا رو اشتباه رفتیم یا چه اتفاقی داره برای این نسل جدید میوفته مفهومیه به اسم پادشکنندگی.

این مفهوم چیه؟‌ یه ایده‌ی مهم که اندیشمندی به اسم نسیم طالب اونو مطرح می‌کنه.

توضیحش سخت نیست، توی دنیا خیلی چیزا هستن که شکستنی‌ان. مثلا شیشه شکستنیه و اگه بندازینش می‌شکنه، بعد از شکستن تبدیل به چیز بهتری هم نمی‌شه بنابراین ما به بچه‌ها لیوان شیشه‌ای نمی‌دیم، لیوان پلاستیکی می‌دیم. اگه یه بچه لیوان پلاستیکی رو بندازه اون نمی‌شکنه، اما همزمان باز هم اون پلاستیک تبدیل به چیز بهتری نمی‌شه . طالب می‌پرسه چه کلمه‌ای برای چیزی یا سیستمی که اگه بیوفته و بشکنه بهتر می‌شه به کار می‌برید؟‌ چیزی که وقتی با بی‌نظمی، مشکل یا هرج و مرج مواجه بشه قوی‌تر بشه؟ سیستم ایمنی بدن ما برای همچین چیزی بهترین مثاله. سیتم ایمنی بدن ما باید با انواع میکروب‌ها، باکتری‌ها و ویروس‌ها مواجه بشه تا بتونه خودش رو تقویت کنه و اگه شما بچه خودتون رو از اینا دور نگه دارید، قویش نمی‌کنید در واقع دارید ضعیفش می‌کنید.

پس وقتی که شما می‌بینید فرزندتون شکننده شده وقتشه بفهمید که چطور مراقبت‌های بیش از حد شما باعث ضعف اون شده. بچه‌ها بهتر از هر چیزی از تجربه‌هاشون یاد می‌گیرن نه از سخنرانی‌های پدر مادرا درحالیکه کل سیستم ما بر اساس خونه امنی بنا شده که بچه بر می‌گرده توش و از همه چیز قراره در امان باشه. اما، بچه قراره اون بیرون بره و یاد بگیره، این کاریه که همه پستاندارها انجامش می‌دن. اونا هم وقتی خطری باشه بر می‌گردن پیش مادرشون اما وقتی خطری نیست تمام مدت مشغول تمرین کردن مهارت‌هایی هستن که برای دوره بزرگسالی بهشون نیاز دارن. این روند تا دهه ۹۰ توی امریکا هم وجود داشت.

نویسنده کتاب یه رونشناس اجتماعیه که که فرهنگ و تکامل رو مطالعه می‌کنه. اون می گه که ما به عنوان یه گونه طبیعی مثل بقیه گونه‌ها تکامل پیدا می‌کنیم ولی تکاملمون رو به شکل متفاوتی از نظر فرهنگی یا ایینی نشون می‌دیم. هر زمان که الگویی توی رفتار فرهنگی ما دیده بشه می‌شه گفت که خب حالا اینجا میشه نشست و بررسیش کرد.

یکی از این الگو‌ها مراسم‌‌های انسانی‌ن. می‌دونید از گذشته انسان‌ها یه سری مراسم برای خودشون می‌ساختن که بعضی‌هاش برای مردا بود و بعضیا برای زن‌ها. اما اکثر این مراسم‌ها برای مردها بوده چون انسان‌های گذشته اکثرا اعتقاد داشتن که دخترها خودشون خود به خود تبدیل به زنان بالغ می‌شن اما پسرها اینطوری نیستن. اونا ضعیف به دنیا و میان توی بغل مادرشون بزرگ می‌شن و یه پسر هیچ وقت تبدیل به یه مرد نمی‌شه مگر اینکه با یه تجربه سخت مواجهه بشه. به خاطر همین خیلی از آیین‌ها کارهای ترسناکی رو با پسرا می‌کردن که حتی بعضا باعث مرگشون می‌شد، که چی؟ که اونا مرد بشن.

اگه یه نگاه به دنیای امروزمون بندازیم انگار خیلی از این ایین‌ها دور نشدیم. اگه به اجتماعات خودمون به دانشگاه‌ها نگاه کنیم هنوز می‌تونیم ببینم که احساساتی مثل نفرت، تحقیر، رنج فیزیکی ما رو یاد همون ایین‌ها می ندازن. یه بار توی یه دانشگاه به خاطر برف بازی یه نفر زخمی شد و دانشگاه برف بازی توی محوطه رو ممنوع کرد، دقت کنید ممنوع کرد! برای یه سری آدم تحصیل کرده و بالغ! مثل استفاده از تفنگ‌های ابپاش که توی مدرسه‌ها ممنوع هستن. اجازه بدین یه بار دیگه برگردیم به زیر-عنوان روی جلد کتاب که می‌گه چطور نیت‌های خوب با ایده‌های بد باعث شکست یه نسل می‌شه، ممکنه پشت یه چیزی نیت خوبی باشه اما آسیب‌های واقعی هم همون پشت باشن اگه ما نسبت به توسعه اون چیزا شناخت درستی نداشته باشیم، بدون شک با عواقب ناخواسته‌ای مواجهه می‌شیم.

پس به نظر میاد که ما امروز داریم هزینه اون چیز شکننده‌ی بزرگ‌تر رو می‌دیم، بچه‌ها توی کالج باید تجربه زندگی توی یه محیطی مشابه جامعه رو تجربه کنن، وقتی این اتفاق نیوفته، یعنی بچه‌ها بدون اون تجربه از مدرسه وارد کالج بشن، دوباره بدون اون تجربه وارد دانشگاه و بعد هم وارد محیط کار بشن، می‌دونید چی می‌گم؟ نویسنده کتاب خاطره‌ای رو از یه کارافرین مادریدی نقل می‌کنه که می‌گفت وقتی بچه‌های نسل جدید برای استخدام میان و باهاشون مصاحبه می‌کنه حتی به نظرش میاد که این بچه‌ها لامپ خونه شون رو هم نمی‌تونن خودشون عوض کنن. انگار هیچ کاری رو خودشون نمی‌تونن انجام بدن. ما داریم هزینه همین رو می‌دیم که نسل جدیدمون رو از تجربه خیلی چیزا محروم کردیم پس نباید تعجب کنیم چرا اونا اونجوری که ما انتظار داریم عمل نمی کنن.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :