یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب آیین دوستیابی : نوشته: دیل کارنِگی
معرفی و خلاصه کتاب آیین دوستیابی : نوشته: دیل کارنِگی
این کتاب بهت یاد میده چطور با آدما رفتار کنی که دوستت داشته باشن؛ یاد میگیری درکشون کنی، بیدلیل انتقاد و قضاوتشون نکنی و خودتو تو شرایط اونها بذاری تا دنیاشون رو بفهمی در کل کتاب آیین دوستیابی، بهت ارتباط موثر با آدمهای زندگیت رو یاد میده! راستی اگه مدیر یه تیمی و میخوای مذاکرات موفق داشته باشی، این خلاصه کتاب رو حتما باید مطالعه کنی!
خلاصه متنی رایگان کتاب کتاب آیین دوستیابی
توی فصل اول این کتاب، کارنگی میاد در مورد این موضوع صحبت میکند که بیشتر افراد که خودمون هم شاملش میشیم برای اشتباهاتی که مرتکب میشیم خودمون رو مقصر نمیدونیم
و همش دنبال این هستیم که کارهای اشتباهمون رو توجیح کنیم.
ازین نکته چه نتیجه ای باید بگیریم؟ این که انتقاد رو کلا بذاریم کنار، بیخیال این بشیم که عیب بقیه رو بهشون بگیم.
اگر شروع کنیم به عیب گرفتن باعث میشیم که طرف شروع کند به توجیح کردن و دفاع کردن از خودش و اتفاقی که میوفتد این است که از شما بدش میاد، چون شما غرورش رو از بین بردید.
کارنگی میگه هر کسی میتونه تهمت بزند و شکایت کند و عیب دیگران را بگوید، اون چیزی که باعث تقاوت میشه و شمارو آدم بزرگی نشون میدهد درک کردن بقیه و بخشیدنشون هستش.
اینکه بتونیم خودمون رو در شرایط طرف مقابل بذاریم و از دید اون به قصیه نگاه کنیم و بعدش قضاوت کنیم کارهاش رو.
یه جمله خیلی معروف از توماس کارل لایل هست که میگه( عظمت مردان بزرگ از طرز رفتارشون با افراد زیر دست معلوم میشود).
سعی کنید به جای متهم کردن بقیه و عیب گرفتن ازشون اون هارو درک کنید و تلاش کنید بفهمید که چرا این کاریکه از نظر ما اشتباه بوده و رو انجام دادن.
همیشه این حرف دکتر جانسون رو با خودمون مرور کنیم که میگه: حتی خدا هم مردم رو قضاوت و داوری نمیکند مگه بعد از مرگشون.
پس چرا به خودمون اجازه این کار رو بدیم.
فصل دوم کتاب میاد به یکی از نیازهای اصلی ما؛ یعنی نیاز به مهم بودن صحبت میکنه
هممون دوست داریم که از ما تعریف کنند و بهمون بگن که کارمون چقدر خوب بوده و اینکه ما چقدر مهم هستیم.
حتی میگن علاقه ی بشر به مهم بودن اساس تمدن است. یعنی تا این انداره این موضوع اهمیت دارد.
خیلی ها به خاطر یه تعریف کوچکی که ازشون شده، به موفقیت های بزرگی دست پیدا کردند و کارهای خیلی بزرگی انجام دادند.
هیچکسی واقعا نیست که بگه من خوشم نمیاد کسی از من تعریف کنند. فقط نکته ای که کارنگی گوشزد میکند برای تعریف کردن، اینه که تعریف و تمجیدمون حالت اغراق آمیزو چاپلوسی نگیرد چون فرد مقابل سریع میفهمد و کار رو خراب میکند.
سعی کنیم تعریفمون واقعی باشد و یه چیزی که طرف مقابل باورش شود.حتی بعضی اوقات یه تشکر ساده میتواند طرف مقابل را خوشحال کند.
همین که بهش بگیم که میدونیم چقدر کارش ارزش دارد براش کافی است.اینو یادتون باشد که با بقیه جوری ررفتار کنید که دوست دارید باهاتون رفتار بشود پس دفعه بعدی که کسی رو ملاقات کردید سعی کنیو ویژگی های مثبتش رو پیدا کنید. از اون ها تعریف کنید.
کارنگی تو فصل سوم کتاب این سوال رو از ما میپرسد که چرا سعی میکنید که در مورد چیزهایی حرف بزنید که خودمون دوست داریم.
این کار خیلی خودخواهانه است.درسته که همیشه به اون چیزهایی که نیاز داریم علاقه نشون میدیم ولی ممکن طرف مقابلمون خوشش نیاد و نیازش نباشه پس توی رابطمون با بقیه سعی کنیم اون چیزهایی که اونا نیاز دارند پیدا کنیم و در مورد اونها صحبت کنیم.
بعدش بیایم راه رسیدن به اون علاقشون رو بهشون نشون بدیم. اگه مثلا :میخواهیم کسی رو وادار به انجام کاری کنیم فقط کافیه بگیم که مثلا اگر این کار رو انجام بدی میتونی به اون چیزی که میخواهی برسی.
مثلا: اگر به کسی میخوای بگی سیگار نکشد به جای نصیحت بهش بگیم تو که فلان ورزش را دوست داری، اگر به سیگار کشیدن ادامه بدی دیگه نمیتونی اون ورزش رو انجام بدی.
پس اگر میخوای کسی رو وادار کنی به انجام کاری اول یه میل شدید برای انجام اون کار در اون نفر ایجاد کنید، با انجام اینکار میتونید محبت بقیه رو جذب کنید.
اگر می خواهید کسی فوراً از شما خوشش بیاید، لبخند بزنید
بیاید خودمون رو تصور کنیم. اگر کسی روبرای اولین بار ببینیم، و به من لبخند بزنه واقعا چه حسی پیدا می کنیم.
حس خوبی بهمون دست میده، اصلا طرز فکرمون رو نسبت اون آدم خیلی مثبت میشه، خب چرا ما از این استفاده نکنیم.
حتی لبخند زدن تیر از این که باعث میشود طرف مقابل حسش خوب شود به خودمون هم حس خوبی میدهد، حتی اگه توی اون لحظه ناراحت باشیم لبخند زدن میتونه حسمون را عوض کنه و ما را از این حالت در میاره.
پس توی ارتباطات تون لبخند زدن رو فراموش نکنید.
مردم به اسم خودشون بیشتر از هر اسم دیگری اهمیت می دهند. قوی ترین راه برای به دست آوردن دل افراد این است که اسمشون یادمون بمونه.
تئودور روزولت، یکی از عواملی که باعث محبوبیت شده بود را صدا کردن کارمندها به اسم کوچیک میدونست.
این حس خوب رو هممون تجربه کردیم، مثلا وقتی میریم سوپر مارکت و صاحب مغازه ما رو میشناسه و اسممون رو یادش خوشحالم میشیم.
حتی دیل کارنگی،عادت داشت تاریخ تولد افرادی که ملاقات می کند یادداشت کند و به خاطر بسپارد، بعد روز تولدشون براشون نامه می فرستد و تولدشون را تبریک می گفت.
خودتون میتونید الان حدس بزنید که واقعاً چقدر خوشحال میشدم از این کار و باعث می شود خیلی بیشتر به کارنگی علاقه مند بشن.
فقط کافیه توی اولین ملاقات تون اسم طرف مقابلتون بپرسید و ذهنتون تکرار کنید، بیشتر همون رو با اسم کوچیک صدا بزنید تا کامل ملکه ذهنتون بشود، این کار رو تکرار کنید و امتحان کنید و تاثیر فوق العاده اش را ببینید.
به این موضوع اشاره کردیم که ما همش دوست داریم در مورد خودمون و علاقه مون حرف بزنیم
ولی گفتیم که باید سعی کنیم در مورد علاقه های طرف مقابل ما صحبت کنیم. حالا اینجا دیل کارنگی اشاره می کند که کلا سعی کنید خودتون کمتر حرف بزنید و بیشتر بشنوید، یعنی بیایید کاری کنید، که طرف مقابل بیشتر حرف بزند و وادارش کنید از اون چیزهایی که دوست داره و بهشون علاقه مند حرف بزند، فقط ما همراهی کنید.
منظور از گوش دادن هم تو اینجا گوش دادن واقعی است، یعنی تلاش کنیم که همه توجه مون به گوینده باشد و همه حرف هایش را بشنویم.
مثلاً زیگموند فروید به خاطر همین مهارت گوش دادنش معروف بود.
قشنگ این رو به فرد مقابلش نشون میداد که چقدر حرفهایی که میزند برایش جالب است و مهم، به خاطر همین اون ها هم احساس راحتی می کردند و به خوبی می گرفتند پس گوش دادن واقعی رو تمرین کنید.
از شخص مقابلتون در مورد علاقه مندی ها و موفقیت هایش سوال کنید و بهش اجازه بدید، در مورد انها حرف بزند اون موقع است که همه حس خوبی نسبت به شما خواهند داشت.
توی روابطتون باید این نکته را بدانید که بحث کردن با طرف مقابل کاملاً بی فایده است.
توی بحث و جدل ها دو حالت به وجود می آید:
یا شما بحث را می بازید که خوب حس بدی پیدا می کنید و کلاً بازنده محسوب میشید.
یا هم بحث رو میبرید، که باز هم توی این حالت باز نفر مقابل است که حسش بد می شود و از شما متنفر می شود.
پس از همون اول تکمیل از شروع کردن بحث جلوگیری کنید.
اگر کسی باید تو مخالف بود سعی کنید بدون مقاومت به حرفاش گوش بدید و بهش بگین، به نکاتی که گفته فکر می کند.
یا اون چیزهایی که بینتون مشترک هست را تو حرفاش پیدا کنید و در مورد آنها صحبت کنید.اگر هم به اشتباه تون پی بردید همونجاست سریع اعتراف کنید با این کارتون باعث میشید نفر مقابل هم گاردش رو پایین بیاورد و اون همه حرفایی که زدیم و حرفهایی که خودش زده فکر کند.
شاید با این کار به اشتباهش پی ببره و به خاطر رفتاراش از شما عذرخواهی کند .آخر ملاقات هم ازش بخواهید که دوباره هم رو ملاقات کنید اینجوری هر دو نفرتون فرصت این را دارید که در مورد حرفاتون فکر کنید. اینجوری هم شما هم نفر مقابلتون حس خوبی میگیرید و هیچ ناراحتی هم به وجود نمی آید.
واقعاً باید این رو قبول کنیم که هممون اشتباه میکنیم
چقدر خوب میشه که اگه خودمون قبل از اینکه کسی ما را سرزنش کند اعتراف کنیم که اشتباه کردیم و عذرخواهی کنیم.
وقتی خطایی از ما سر میزند همیشه یکی هست که با سرزنش کردن ما مثلاً عزت نفس خود را بالا ببرد. اما وقتی ما بیایم خودمون قبل از اینکه اون حرفی بزند اعتراف کنیم و عذرخواهی کنیم دیگر حالا شرایط عوض میشود.
حالا اون سعی میکند با بخشیدن شما شخصیت خودش را سخاوتمند نشون بده. پست دفعه بعدی که اشتباهی کردید خودتون سریعتر اعتراف کنید.
با این کار نتیجه بهتری میگیرید بعدشم به نظر من خیلی راحت تر و بی دردسر تر از این است که بخواهیم در مقابل سرزنش بقیه دفاع کنید.
خوب حالا بیایید باهم ببینیم راز سقراط توی ارتباطاتش چی بوده و چطور میتونیم از اون استفاده کنیم.
سقراط همیشه موقع بحث کردن سوالاتی را از طرف مقابل می پرسید که جوابشون مثبت بود ،یعنی کاری میکرد که طرف مقابل همش حرفشو تصدیق کند، بعدش کم کم بعد از اینکه چندتا جواب مثبت داده بود حرفو میکشاند سمت همون چیزی که اول صحبت طرف مقابل به شدت با آن مخالف بود.در عین ناباوری هم دیگر هیچ مخالفتی با اون حرف نداشت و این حرف را تصدیق می کرد.
پس اگر میخواهید بقیه رو با خودتون هم عقیده کنید از همون اول از چیزهایی حرف بزنید که مورد توافق طرفین است و به طرف بفهمانید که مقصد تون یکی است فقط راه هاتون فرق میکند.از همون اول سعی کنید جوری حرف بزنید که طرف مقابلتون موافق باشد و همش جواب بله بدهد، حالا بعدش اون چیزی که حس می کنی ممکنه باهاش ما مخالفت کند را بهش بگویید.
اینجوری احتمال اینکه به اون جواب مثبت بدهد خیلی بیشتر است.
دیل کارنگی توی ادامه کتاب روش هایی رو برای انتقاد کردن به ما پیشنهاد می دهد
کارنگی میگه همیشه قبل از اینکه می خواهید شروع کنید به انتقاد کردن اول به خاطر یک سری از رفتارها و کارهای مثبت طرف مقابل، آن را تحسین کنید و بعد با لحن خیلی مناسب و دوستانه مشکلش را به او بگویید. اینجوری خیلی راحت تر موضوع را هضم میکند.
در مورد گفتن خطای هم سعی کنید غیر مستقیم به او بگویید ،طعنه زدن و مسخره کردن رو کلا بیخیال بشوید.
میتونید از این روش هم استفاده کنید که قبل از اینکه به اشتباهات اون اشاره کنید اول اشتباهات خودتون رو مثال بزنید.
مثلا :کلران زرهاسن فهمید پسر ۱۵ ساله اش سیگار می کشد بهش گفت که خودش هم در نوجوانی سیگار کشیدن را شروع کرده، انقدر بهش معتاد شده که حتی با وجود اینکه سرفه های شدید و عذاب آور دارد ولی هنوز نمیتواند آن را ترک کند. نتیجه این بود که پسرش اصلاً سیگار نکشید.
در آخر این رو هم در نظر داشته باشید که واقعا هیچ کس دوست ندارد که بهش دستور بدیم، پس سعی کنیم خواسته های خودمون را به صورت پیشنهاد بیان بکنیم نه دستوری.
امیدوارم نهایت لذت رو از این پادکست برده باشید
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیدهات بگیرند : نوشته: کال نیوپورت
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصهخلاصه: خلاصه
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب طراحی اشیا روزمره : نوشته: دونالد نورمن