یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب ارتباط بدون خشونت : نوشته: مارشال روزنبرگ
معرفی و خلاصه کتاب ارتباط بدون خشونت : نوشته: مارشال روزنبرگ
کتاب ارتباط بدون خشونت نوشتهی مارشال روزنبرگه که اولین بار تو سال ۱۹۹۹ منتشر شد. ارتباط بدون خشونت افراد رو تشویق میکنه تا از زبانی استفاده کنن که احساس دوستی و صمیمیت رو به وجود میاره. مارشال روزنبرگ تو این کتاب، دست به کشف دوبارهی زبان گمشدهی انسانیت زده. زبان آدمایی که به هم اهمیت میدن و تو هماهنگی و آرامش کنار هم زندگی میکنن.
خلاصه متنی رایگان کتاب ارتباط بدون خشونت
در جریان زندگی روزمره، ما با آدمای مختلفی ارتباط برقرار میکنیم.
با اونایی که دوستشون داریم، اونایی که همکارامون هستن و خلاصه خیلیا و خیلیای دیگه. اما خیلی از گفت و گوها بد به پایان میرسن. یعنی مثلا یه اختلافی شدت میگیره و یهویی با عصبانیت و سرخوردگی گفت و گو رو ترک میکنیم. این راه درستی نیست. کار درستی نیست. جلوگیری از این حرکت دقیقا چیزیه که کتاب میخواد بهمون یاد بده. از مفاهیمی که در ادامه مطرح میشن تو زندگی روزمرهتون استفاده کنین تا روابطتون رو پابرجا نگه دارین و حتی ارتقاشون بدین.
توی هر جامعهای، ارتباط سنگ بنای زندگی روزمرهاس.
به عبارت دیگه اگه ما بخوایم برای جامعهمون مفید باشیم، باید یاد بگیریم که چطور با دیگران ارتباط موثری برقرار کنیم. متاسفانه ما تمایل داریم از زبانی استفاده کنیم که جریان ارتباط رو قطع میکنه و حتی بدتر، به خودمون و طرف مقابلی که داریم باهاش حرف میزنیم آسیب میرسونه. این زندگی بیگانه با ارتباط وقتی ایجاد میشه که کلمات ما به جای ساختن پل، بین ما و بقیه دیوار میچینن.
مثلا لقب خودخواه دادن به دوستتون که آخرین قاچ کیک تو ظرف رو برداشته، قضاوتیه که حالت تدافعی ایجاد میکنه. به جاش شما میتونین به سادگی متوجه انگیزهی این کارش بشین و راه حلی واسش پیدا کنین. علاوه بر اون، این نوع زبان ما رو از خود دلسوزمون جدا میکنه و باعث خشونت بیشتر بین افراد و توی جامعه میشه.
ارتباط بین زبان و خشونت توسط او جی هاروی( O.J. Harvey )، پروفسور روانشناسی دانشگاه کلرادو( Colorado ) بررسی و تحقیق شده. آقای هاروی بخشهای مختلفی از ادبیات کشورهای مختلف رو کنار هم گذاشت و کلماتی که با اون آدما رو توصیف میکردن رو بررسی کرده. کلمههایی مثل خوب یا بد.
مطالعات ایشون مشخص کرد کشورهایی که تو ادبیاتشون بیشتر از کلمات قضاوتکننده استفاده میکردن، میزان خشونت بیشتری هم داشتن. هاروی میگه فرهنگهایی که برچسب خوب و بد به افراد میزنن، به این ایده دامن میزنن که آدمای بد، شایستهی مجازاتن و همین باعث ایجاد خشونت میشه. ولی یه ارتباط چیزی فراتر از خوب یا بده. درواقع ارتباط دارای طیف وسیعی از ابزارهای زبانیه که به ایجاد شکاف بین آدما کمک میکنه. یکی از این ابزارها، قضاوت اخلاقیه.
قضاوت اخلاقی که معمولا به شکل توهین، انتقاد یا برچسب زدن بیان میشه، ریشه از این داره که شخصی داره متفاوت با ساز و کار ارزشهای شما رفتار میکنه، کار اشتباهی انجام میده. دختری رو تصور کنین که میخواد از خونهی پدریش بره و مستقل بشه. پدر و مادرش فکر میکنن اون هنوز آماده نیست و داره خودش رو به خطر میندازه. اما به جای اینکه احساساتشون رو درست توضیح بدن و سعی کنن جهان رو با دیدگاه اون ببینن و درکش کنن، بهش برچسب خودخواه بودن میزنن.
به جای اینکه بهش بگن تو خودخواهی، والدین این دختر میتونستن نیازهای خودشون و فرزندشون رو بشناسن و دربارهاش یه تصمیم درست بگیرن. ممکن بود مشخص بشه چیزی که واقعا پدر و مادر راجع بهش نگرانن اینه که چقدر دلشون واسه دخترشون تنگ میشه. با استفاده از زبان همدردی و دلسوزی، اونها میتونستن به جای دیوار چیدن، بین خودشون و دختر خانومشون، پل بسازن. البته این فقط اول ماجراس. در ادامه با هم بررسی میکنیم که این رابطهی دلسوزانه دقیقا چطور شکل میگیره.
بیان احساسات هیچ وقت سرراست نیست.
مخصوصا وقتی پای احساسات منفی در میون باشه. خوشبختانه یه راه موثر واسه کمک بهمون وجود داره. به این روش میگن ارتباط بدون خشونت یا به اختصار خارجکی ان وی سی ( NVC ). ان وی سی یه سبک ارتباطه که بهمون اجازه میده تا با بقیه و خودمون از صمیم قلب ارتباط برقرار کنیم. ایدهی اصلی این نوع ارتباط از مهاتما گاندی ( Mahatma Gandhi ) معروف، رهبر جنبش استقلال هند الهام گرفته شده و برای قلب ما یه وضعیت و حالت طبیعی درنظر میگیره. وضعیت طبیعی یعنی چی؟ یعنی حالتی که توش عاری از خشونت و سرشار از شفقت و مهربانی هستیم.
ایده اینه که به کلماتی که استفاده میکنیم و طرز گوشدادنمون به حرفهای دیگران بیشتر دقت کنیم. یه خوبی ان وی سی اینه که با تسلط به این روش میتونیم با احساساتمون راحتتر مواجه بشیم.
چطوری؟ این روش باعث میشه آگاهیمون نسبت به درونمون بیشتر بشه. یعنی نیازهامون رو بهتر بشناسیم و در نتیجه با مهربانی و دلسوزی بیشتری با بقیه ارتباط بگیریم. فرض کنین شما یه پسر شر و شیطون به اسم جیم( Jim ) دارین که همه جا رو کثیف میکنه. وقتی میبینین که واسه سومین بار ، امروز عروسکش رو وسط هال به امان خدا میذاره و میره، فورا سرش داد نزنین که بیا عروسکتو جمع کن. به جاش، اول شرایط رو در نظر بگیرین. بعد سعی کنین بفهمین که با در نظر گرفتن شرایط چه حسی بهتون دست میده.
آیا برای آیندهی جیم نگرانین یا از این عصبانی هستین که یه حرف رو هزار بار باید واسش تکرار کنین؟ بعد از این که از خودتون این سوالا رو پرسیدین، حتما متوجه میشین که خسته و کلافه هستین. حالا وقتشه که نیازهایی که از پس این احساسات میان رو کشف کنین. مثلا ممکنه نیاز شما این باشه که یه خونوادهی منظم داشته باشین. اما قبل از اینکه چیزی بگین، راجع به این فکر کنین که چطور میتونین واسه بهبود زندگیتون رو بقیه تاثیر بذارین. سعی کنین این کار رو بدون آسیب زدن به رابطهتون انجام بدین. وقتی آماده شدین، یه درخواست واضح و سر راست و دلسوزانه آماده کنین.
مثلا اینطور بنویسین: جیم عزیز، وقتی میبینم که عروسکهات رو وسط هال میندازی، احساس کلافگی میکنم چون من نیاز دارم که خونه منظم باشه. آیا امکانش هست که وقتی بازیت تموم شد عروسکهات رو به اتاق خودت ببری؟ در ادامه نگاه نزدیکتری به اون بخش در نظر گرفتن شرایط میندازیم.
گفتیم اتصال قویای بین ارتباط خوب و مشاهده وجود داره.
خب حالا میخوایم ببینیم چطور میتونیم مهارت مشاهدهمون رو بهبود ببخشیم. اول از همه روی انرژیتون تمرکز کنین تا کاملا از لحظهی حال آگاه باشین. به چیزی که طرف مقابل میگه خوب گوش کنین و از خودتون بپرسین این صحبتها چه تاثیری روی من میذاره؟ احساسات خودتون رو کشف کنین. به صداها، چیزهایی که میبینین و لمس میکنین دقت کنین و تا جایی که میشه با وضعیت ارتباط بگیرین.
قدم بعدی اینه که از تعمیم دادن دوری کنین. نگین تو همیشه فلان کار رو میکنی یا فلان حرف رو میزنی. به جاش، فقط به لحظهی خاصی که از چیزی ناراحت شدین اشاره کنین. مثلا میتونین بگین تو بازم یادت رفت که تو راه خونه از مغازه شیر بخری. البته این هم مهمه که فرق بین مشاهده و ارزیابی رو تشخیص بدین.
فیلسوف هندی جی کریشنامورتی( J. Krishnamurti ) تو کتابش مینویسه مشاهدهی بدون ارزیابی بالاترین شکل هوشه. واسه خیلیا تفاوت قائل شدن بین مشاهده و انتقاد یا قضاوت کار مشکلیه. جملهی رئیس من همیشه دیر سرکار میاد یه ارزیابیه. درحالی که دقیقترش اینه که بگیم رئیس من قبل از ساعت ۸.۳۰ سرکار نمیاد. به همین شکل جملهی تو اصلا به حرفای من گوش نمیدی یه ارزیابیه. مشاهدهی دقیقترش اینه که بگیم سه دفعهی قبل که بهت پیشنهادی دادم، تو هر سه بار نادیده گرفتی. اگه این نکتهی ساده رو به کار بگیریم، احتمال پیش اومدن سوء تفاهم تو روابطمون خیلی پایینتر میاد. علاوه بر این، انتقادی هم نکردیم و فقط مشاهداتمون رو گفتیم.
فایده این کار چیه؟ باعث میشه طرف مقابل دیگه حالت تدافعی به خودش نگیره و از دستمون ناراحت نشه. یه راه دیگه واسه بهبود مشاهده اینه که از برچسب زدن آگاه باشیم. اگه حواستون پرت برچسبهای مختلف دور و اطرافتون بشه، نمیتونین با یه شخص یا وضعیت خاص ارتباط درستی برقرار کنین. مثلا اگه قبل از اینکه با کسی ملاقات کنین، بقیه بهش برچسب آزادی خواه یا محافظه کار بودن زده باشن، این ممکنه روی قضاوت شما دربارهی اون تاثیر بزاره چرا که شما با یه پیش فرض ذهنیای با طرف مقابلتون صحبت میکنین.
گفتیم که مشاهدهی درست و دقیق قدم اول واسه رسیدن به ان وی سی هستش.
اما حالا ما نیاز داریم یاد بگیریم که چطور احساساتمون رو کامل بیان کنیم تا بتونیم تا جایی که امکانش هست روابطمون رو بهبود ببخشیم. واسه رسیدن به این هدف، باید با بیان دقیق احساساتمون شروع کنیم که کار سختی هم میتونه باشه چون معمولا تو زندگی روزمره کم پیش میاد که احساساتمون رو بخوایم تجزیه و تحلیل کنیم.
بهترین راه اینه که نسبت به توصیف خودمون دقیق باشیم، مخصوصا چون زبان فارسی میتونه خیلی از جاها ناواضح باشه. مثلا ما معمولا فعل احساس کردن رو به کار میبریم بدون اینکه واقعا با احساساتمون ارتباط بگیریم. مثلا وقتی میگیم من یه کم احساس ضعف میکنم خب این جمله مبهمه و نمیتونه وضعیت حسی دقیقمون رو منتقل کنه. البته صرف زمان برای پیدا کردن زبان درست بهتون کمک میکنه شرایطتون رو واضح تر توضیح بدین.
بنابراین به جای این که بگین من کمی احساس ضعف میکنم، از صفات صریحتری استفاده میکنین و دلیل احساساتتون رو هم میگین. بهترین راه واسه اینکه بتونین تمرینات موثرتری داشته باشین، اینه که دایرهی لغاتتون رو تا جایی که میشه گسترش بدین. دایرهی لغات بزرگتر بهتون طیف بیشتری از احساسات رو میدن تا بتونین اونها رو توصیف کنین. مشکل مبهم بودن همچنین در مورد ضمایر هم صدق میکنه. جملهی من احساس میکنم همه دارن طردم میکنن مبهمه و به چیز خاصی اشاره نمیکنه. واسه پرهیز از این قضیه، تجربیات خودتون رو به افراد و مکانهای مشخص مرتبط کنین. مثلا به این بیان حس دقت کنین. دیروز صبح من از خواهرم مشاوره خواستم و اون جوابمو نداد. درست همین مسئله سر نهار با رئیسم اتفاق افتاد که باعث شد احساس کنم لیاقت توجه بقیه رو ندارم.
سعی کنین روایتی از وقایع ارائه بدین و احساس خودتونو تو زمان وقوع اونها بیان کنین. درنهایت شما نیاز دارین که یاد بگیرین چطور آسیب پذیر بودن خودتونو توصیف کنین. نادیده گرفتن احساسات واقعیتون میتونه تو روابطتون با همکارا، دوستا و خانواده تنشهای ناخواسته ایجاد کنه. به جای پنهان کردن احساسات، از ان وی سی استفاده کنین تا تو روابطتون پیشرفت کنین. مشاهده دقیق داشته باشین، احساساتتون رو بشناسین توصیف واضح ارائه بدین.
تا این جای کار باید با ان وی سی آشنایی خوبی پیدا کرده باشین
و در نتیجه بتونین شناخت درستتری از احساساتتون به دست بیارین. اما چیزهای بیشتری برای پیشرفت توی پاسخهای احساسیتون وجود دارن. شما نیاز دارین که مسئولیت احساساتتون رو به عهده بگیرین.
میتونین این کار رو موقع مراوده با دیگران با شناخت نیازهای خودتون انجام بدین. درحالی که عمل شخص دیگهای میتونه محرک احساسات ما باشه ولی خوبه که در نظر داشته باشین علت اصلی اونا نیستن بلکه این واکنشهای ما هستن که مشخص میکنن ما چه احساسی نسبت به گفتههای بقیه داریم.
مثلا اگه یکی بهمون بگه تو خودخواه ترین آدمی هستی که تا حالا دیدم، ما فورا واکنش نشون میدیم و حداقل یه مشت حوالهی صورتش میکنیم. اما بیاین چهار نوع واکنشی رو با هم بررسی کنیم که میتونیم نسبت به این حرف داشته باشیم. اول اینکه واکنش ما میتونه یه واکنش منفی باشه و با خودمون فکر کنیم همهی اینا تقصیر منه. اما با سرزنش خودتون، تو تجزیه و تحلیل حرف طرف مقابل شکست میخورین و نمیتونین منظور واقعیش رو متوجه بشین.
علاوه بر اون احساس گناه، ناکافی بودن و حتی افسردگی میکنین. دوم اینکه ممکنه حالت تدافعی به خودتون بگیرین یا عصبانی بشین. پاسخ شما میتونه این باشه که تو داری دروغ میگی. من همیشه نیازهای تو رو در نظر میگرفتم. اینجا شما دارین گوینده رو سرزنش میکنین و یه بار دیگه تو درک گفتهاش شکست میخورین. یه واکنش بهتر اینه که احساسات خودتونو به زبون بیارین. مثلا بگین: وقتی تو میگی من خودخواهم، احساس افسردگی میکنم چون من همیشه آگاهانه سعی میکردم که خواستههات رو براورده کنم. با این فرایند شما میتونین پاسخهای احساسیتون رو بشناسین و علت پشت تعارض رو کشف کنین. در نهایت شما میتونین احساسات و نیازهای گوینده رو متوجه بشین.
ممکنه ازش بپرسین: تو فکر میکنی من خودخواهم چون فلان کار رو فلان روز انجام دادم؟ چطور میتونم توجه بیشتری به نیازهات نشون بدم؟
با درک بهتری از واکنشها و احساساتمون، بیاین حالا به موضوع چالش برانگیز دیگهای نگاه کنیم.
اینکه نیازهاتون رو بشناسین. دلیل سختی این کار اینه که آدما تمرین کافی واسه انجامش رو ندارن. به جاش، اونا تو بازی سرزنش میفتن. بازی سرزنش یعنی چون ما نمیتونیم خواستههای خودمونو واضح بیان کنیم، میایم و دیگران رو واسه برآورده نکردن اونها سرزنش میکنیم.
مثلا ممکنه به خاطر اینکه همکارامون منظم نیستن از دستشون عصبانی بشیم چون استانداردهای ذهنیمون رو براورده نمیکنن. مثلا ظرفهای نشسته رو همینجوری به امان خدا توی آشپزخونه ول میکنن. خب اگه باهاشون ارتباط برقرار نکنیم و چیزی راجع به این موضوع بهشون نگیم، اونا از کجا بدونن که ما چی میخوایم. حالا جالبتر اینه که بخوایم اونها رو واسه این کارشون سرزنش کنیم.
در نتیجه معلومه که از دستمون عصبانی میشن و حالت تدافعی به خودشون میگیرن. یه راه واسه حل این مشکل وجود داره و اون، اینه که خواستههامون رو تا جایی که میشه واضح و روشن بیان کنیم. متاسفانه خیلی از ما این کار رو سخت میدونیم و حتی از انجامش واهمه داریم. اگه ناراحت نشن، مخصوصا خانوما خیلی از مواقع نیازهای خودشونو نادیده میگیرن تا باعث رنجیدن کسی نشن.
ولی همهی ما میتونیم یاد بگیریم که رک و راستتر باشیم. اگه میخواین بقیه شما رو درک کنن و در قلبشون رو به روی شما باز نگه دارن، فقط کافیه خودتونو براشون توصیف کنین. درواقع هر چی دربارهی خواستههاتون رک و راستتر باشین، بقیه هم راحتتر میتونن اونها رو براورده کنن.
بنابراین اگه مثلا همسرتون ظرفهاش رو نشسته تو ظرفشویی ول میکنه، بهش بگین این کارش چه حسی بهتون میده و یه راهکار پیشنهاد بدین که واسه هردوتون به درد بخور باشه. مثلا میتونین خواستهتون رو اینطوری بیان کنین : اینکه بعد از یه روز کاری طولانی برگردم و ببینم کلی ظرف نشسته تو ظرفشویی ریخته واقعا حالمو بد میکنه.
میتونی قبل از اینکه بیام خونه اونا رو بشوری؟ یا یه برنامه تنظیم کنیم و این مسئولیت رو بین خودمون تقسیم کنیم؟ اگه با خواستههاتون درست ارتباط نگیرین، رنج زیادی رو تو طولانی مدت به خودتون تحمیل میکنین. این خیلی مهمه که به نیازهاتون تا جایی که میتونین توجه کنین. اما وقتی نیازهامون رو درست شناسایی کردیم چطور اونها رو بیان کنیم؟ این چیزیه که تو ادامه راجع بهش بیشتر صحبت میکنیم.
تا اینجای کار سه عامل ارتباط بدون خشونت رو با هم بررسی کردیم.
مشاهدات، احساسات و خواستهها. بریم سراغ آخرین سطح ان وی سی یعنی خواستهها. چطور میتونیم خواستههای خودمونو طوری بیان کنیم که بقیه بهمون دلسوزانه پاسخ بدن؟ یه درخواست باید طوری بیان بشه که چیزی که واقعا میخواین رو رک و راست انتقال بده. هر چی طرز بیانمون واضح تر باشه، احتمال رسیدن به خواستهمون بیشتره.
این یعنی فرمول بندی درخواستها به زبان مثبت. زبان مثبت وقتیه که واسه انجام کاری از کسی درخواست میکنین. درحالی که زبان منفی به وقتی اشاره داره که از کسی میخواین کاری رو انجام نده. مورد دوم ممکنه گاهی نامشخص باشه و حتی منجربه سوء تفاهم یا سردرگمی بشه. مثلا فرض کنین خانوم خونه سر کار میره و دیر از کارش برمیگرده. آقا از این کار خانومش خوشش نمیاد و وقتی شب خانومش به خونه میرسه بهش میگه: تو خیلی از وقتت رو صرف کار میکنی.
خب خانوم هم از این زبان منفی متوجه میشه که خیلی کار میکنه و از هفتهی بعد توی یه تور کایاک سواری ثبت نام میکنه. اما این چیزی نبود که شوهرش میخواست. اون میخواست که وقت بیشتری رو با همسرش بگذرونه نه اینکه خانومش کمتر سر کار بره. در نتیجه درخواست بهتر این بود که بهش بگه من ازت میخوام حداقل یه شب تو هفته رو زودتر خونه بیای و با من و بچهها بگذرونی.
این مهمه که درخواستهاتون رو با اقدامات مشخصی پیوند بزنین. با این کار بقیه هم میفهمن که دقیقا باید چی کار کنن. یه کارفرما رو در نظر بگیرین که دوست داره از کارمنداش بازخورد بگیره اما میدونه که اونا میترسن ازش انتقاد کنن. بنابراین میگه: من دوست دارم احساساتتون رو بدون رو دربایستی با من در میون بزارین. در اینجا، اون از کارمنداش میخواد که چیزی رو که میخوان آزادانه بیان کنن. البته اون هیچ اقدام مشخصی رو واسه کنار گذاشتن رو دربایستی به کارمنداش نمیگه. واسه کمک به اونها، جناب کارفرما باید اصولی رو با زبان مثبت معرفی کنه. مثلا بگه: به من اعلام کنین چی کار کنم که راحتتر حرفی که تو دلتونه رو به زبون بیارین.
همونطور که دیدیم ان وی سی ابزار خیلی خوبی برای پیشرفت توی ارتباط گرفتن با دیگرانه.
اما قدرت ان وی سی به اینجا ختم نمیشه. ان وی سی حتی میتونه روابط شما رو با خودتون هم بهبود ببخشه. قدم اول برای ارتباط بهتر با خود اینه که متوجه شین چه موقع با خودتون اونطور که باید و شاید مهربون نیستین. شاخص کلیدی این وضعیت هم خودگویی قضاوتی. خودگویی قضاوتی صدای تو سرمونه که حتی واسه کوچکترین اشتباهات هم ما رو نقد میکنه. ممکنه قبلا هم این صدا رو تو سرتون شنیده باشین که میگه: من یه احمقم. نمیتونم باور کنم که دوباره این اشتباهو انجام دادم.
یا چطور میتونم اینقدر بی شعور باشم. و از این جور حرفا. حالا به جای اینکه درگیر این گفتگوهای داخل ذهن بشین، سعی کنین بیشتر درکش کنین و نیازهاش رو شناسایی کنین. حقیقت اینه که خود قضاوتی مثل بقیهی قضاوتها رابطهی خیلی نزدیکی با نیازهای تامین نشده داره. بنابراین وقتی دارین صدای خودگویی قضاوتی رو از داخل ذهنتون میشنوین، از گوش کردن دست بردارین و با یه دو دو تا چهارتا ببینین دقیقا چه نیازی دارین که بهش توجه نشده. مثلا تصور کنین که که میخواین یه کنفرانس بدین.
دقیقا قبل از شروع کلاس دارین یه کاسه ماست توت فرنگی نوش جان میکنین که به خاطر عجلهای که داشتین از دستتون میفته. این صدا هم میفته تو سرتون : آخه ببین چجوری گند میزنم. به جای گوش کردن به این انرژی منفی، متوقفش کنین و از خودتون بپرسین چه نیاز براورده نشدهای بوده که باعث به وجود اومدن این خودقضاوتی شده. ممکنه یه کم طول بکشه تا دلیلش رو متوجه بشین. اما در نهایت میفهمین که درسته که میخواستین کنفرانس بهتری از بقیه داشته باشین.
اما خودتونو فراموش کردین و حتی فرصت غذا خوردن رو از خودتون دریغ کردین. حالا که این قضیه رو فهمیدین، میتونین دلیل این خودگویی رو هم متوجه بشین. بنابراین صداش این طوری تغییر میکنه و میگه : عیبی نداره. دفعهی دیگه بیشتر به نیازهام اهمیت میدم. اگه بتونین یاد بگیرین که کاملا با نیازهای براورده نشدهی خودتون ارتباط داشته باشین، فرصت این رو پیدا خواهین کرد که به این واقعیت دست پیدا کنین که شما کامل نیستین. درسته که خیلی مواقع از این پشیمونین که چرا هیچ وقت نتونستین به تصویر ایده آلی که تو ذهنتون بوده برسین. اما حداقل با این کار دیگه از خودتون متنفر نیستین.
خب تا حالا ما روی چهار عنصر ان وی سی که برای داشتن تعریفی دقیق از خودمون اهمیت داشتن، تمرکز کردیم.
حالا بیاین ببینیم چطور میتونیم اصول مشابهی رو روی مهارتهای شنیداریمون هم پیاده کنیم. اول از همه اگه میخوایم کاملا شخص دیگهای رو درک کنیم باید با همدردی به حرفاش گوش بدیم. این یعنی زمان و فضایی رو برای دیگری خلق کنیم که بتونه کاملا احساساتش رو بیان کنه و سعی کنه اون چیزی که تو دلشه رو بیرون بریزه. بیشتر آدما تو این کار شکست میخورن و به جاش فقط نصیحت میکنن، راه حل ارائه میدن یا یه جملهی دل خوشکنک تحویل طرف مقابلشون میدن.
اما جالبه بدونین تا وقتی دارین سعی میکنین که فقط مشکل طرف مقابل رو حل کنین، دیگه کاملا بهش گوش نمیدین و احساساتش رو در نظر نمیگیرین. بهترین روش اینه که کاملا گوشتون پیش طرف مقابل باشه و گاهی وقتا هم دربارهی نیازها، احساسات و خواستههاش سوال بپرسین. بعضا پیش میاد که واقعا طرفتون نیاز به نصیحت داشته باشه. اما خیلی وقتا نیازش فقط یه آغوش گرمه اما خودش این رو نمیدونه. این جا جاییه که پای انعکاس و نقل قول وسط میاد.
بعضی وقتا چیزی که واقعا آدما نیاز دارن اون چیزی نیست که به زبون میارن یا فکر میکنن. با انعکاس و نقل قول میتونین بهشون کمک کنین که نیاز واقعی خوشون رو بشناسن. مثلا رئیستون ممکنه به شما بگه : تو رابط خوبی نیستی. این گفته شما رو گیج میکنه چون سابقه نداشته که رئیستون قبلا از این موضوع شکایتی داشته باشه. بنابراین شما عبارتی که نسبت بهتون گفت رو به سمت خودش انعکاس میدین و میگین: من رابط خوبی نیستم. این بهش اجازه میده تا پیامی که داده رو یه دور تو ذهنش مرور کنه و بگه: آره.
ما دیروز یه بستهی پستی رو از دست دادیم چون هیچ کس راجع بهش نمیدونست. واسه اینکه مطمئن بشین کاملا گفتهاش رو فهمیدین، چیزی که گفت رو به زبان خودتون نقل قول میکنین و میگین : ما یه بسته رو از دست دادیم چون هیچ کدوم از اعضای تیم ازش خبر نداشتن. این به رئیستون نشون میده که شما منظورش رو درک کردین و بهش اجازه میده تا اگه لازمه جملهاش رو تصحیح کنه. اما به جاش، اون هم چیزی که گفتین رو تصدیق میکنه و جواب میده : بله. ما نیاز داریم که سیستم رو عوض کنیم و وقتی یه بسته داریم به همه خبر بدیم. بنابراین استفادهی شما از ان وی سی به رئیستون کمک کرد تا متوجه بشه مشکل اصلیش با سیستمه نه با شخص شخیص شما.
هیچ کدوم از ما نمیتونیم از اختلافاتی که تو زندگی روزمرهمون پیش میاد فرار کنیم.
خوشبختانه اصول ان وی سی ابزار مفیدی رو واسه حل این اختلافات ارائه میکنن. خب در ادامه میبینیم که وقتی اوضاع داره بد پیش میره چی کار کنیم. اول از همه و مهمتر از همه این که شما نیاز دارین که یه رابطه انسانی با طرف مقابلتون ایجاد کنین.
این رابطه نقطهی شروعیه که از طریق اون، طرفین میتونن از احساسات و نیازهای همدیگه باخبر بشن. گام بعدی اینه که مطمئن بشین هدف ایجاد ارتباط از جای درستی میاد. از همون اول باید مشخص بشه که هدف، تخریب طرف مقابل نیست؛ بلکه ایجاد فضای امنیه که هر کدوم از طرفین بتونن نیازهای خودشونو بیان کنن. این هدف میتونه با مشاهده و شناسایی احساسات، اتصال اونها به نیازهای هر دو طرف و فرموله کردن نیازهای واقعی و قابل اجرا به دست آورد.
این نیازها با هدف دستیابی به رضایت مورد بررسی قرار میگیرن. رضایت وقتی ایجاد میشه که هر دو طرف نیازهاشون براورده بشه. این با مصالحه فرق داره . مصالحه یعنی خلاصه یکی از دو طرف یا هر دو طرف از بخشی از خواستههاشون بگذرن و به قول خودمون کوتاه بیان. مثلا فرض کنین یه زوجی هستن که سر بیرون بردن سگشون واسه قدم زنی اختلاف دارن. آقا میگه : تو هیچ وقت سگو بیرون نمیبری.
از اون طرف خانوم جواب میده : اتفاقا من همیشه میبرمش بیرون. بعد از مشاهده و شناسایی احساساتشون، هر دو طرف متوجه میشن باید واسه بیرون بردن این سگ بیچاره یه برنامه ریزی درست ترتیب بدن. پس آقا میگه: من صبح باید سر وقت به مترو برسم پس صبحها تو سگو بیرون ببر. خانومم جواب میده: مشکلی نیست. ولی عادلانهترش اینه که آخر هفتهها که خونهای تو این کار رو انجام بدی تا من هم بتونم برم و گلف بازی کنم. سرانجام ماجرا چی میشه؟ هر دو طرف نیازهاشون براورده میشه و بدون اینکه از خواستههاشون دست بکشن، به رضایت میرسن.
ارتباط بدون خشونت یه روش سیستماتیک واسه کاهش تعارض توی قلبها و روابط بین فردی ماست.
با وارد کردن همدردی و دلسوزی توی تک تک کلماتی که به کار میبریم و گوش دادن به نیازهای همه و از جمله نیازهای خودمون، به تدریج میتونیم جهان رو به جای بهتری تبدیل کنیم. نیازهای خودتون رو بشناسین. دفعهی بعد که از کوره در رفتین، یه نفس عمیق بکشین و دنبال منبع خشمتون بگردین.
از خودتون بپرسین: چرا من عصبانیم؟ به جای اینکه بگین: از کی عصبانیم؟ با شناخت احساساتتون متوجه میشین این واکنشهای خود شماست که عصبانیتون میکنه نه بقیهی آدما. به زودی کنترل شرایط رو به دست میگیرین و نیازهایی که برآورده نشدن رو کشف میکنین. چیزی که شنیدین، لب مطلب کتاب ارتباط بدون خشونت اثر مارشال روزنبرگ بود. امیدواریم از این پادکست لذت برده باشین.
خلاصه کتاب راه هنرمند : نوشته: جولیا کامرون
خلاصه کتاب بازیها : نوشته: اریک بِرن
خلاصه کتاب آیین دوستیابی : نوشته: دیل کارنِگی