یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب اصل گرایی : نوشته: گرگ مککئون
معرفی و خلاصه کتاب اصل گرایی : نوشته: گرگ مککئون
خلاصه صوتی کتاب چهلونهم منتشر شد!اصل گرایینوشته: گرگ مککئون تو این کتاب یاد میگیریم همون طوری که واقعاً دوست داریم زندگی کنیم، نه جوری که بقیه از ما توقع دارن! کتاب اصل گرایی روشهایی بهمون میگه که بتونیم چه توی شغلمون و چه زندگی شخصیمون کارآمدتر، بهرهورتر و مؤثرتر باشیم. یاد میگیریم کارهامون رو اولویت بندی کنیم، موضوعات مهم رو بذاریم توی اولویت و کارهای غیرضروری رو حذف کنیم. پس اگه برای وقتتون ارزش قائلید، این خلاصه صوتی رو حتما گوش کنین!
خلاصه متنی رایگان کتاب اصل گرایی
بیشترمون توی زندگی اونقدر درگیر کارها و مسئولیت های مختلف هستیم که به سختی میتونیم از بین اون ها اولویت هامون رو پیدا کنیم.
توی یک روز کاری به محل کارمون میریم و زمان زیادی از وقت با ارزشمون رو با افراد دیگه میگذرونیم. ممکن بقیه وقت خودمون رو با یک شغل دیگه برای کسب درآمد بیشتر پرکنیم.
به علاوه این ها داریم یک مهارت جدید یاد میگیریم یا توی دانشگاه مشغول به تحصیل هستیم. در کل وقت خودمون رو اونقدر با کارهای مختلف پر میکنیم، که آخر شب دیگه نای نفس کشیدن هم نداریم.
جدا از این کارهای اصلی در طول زندگی به کارهای متععد دیگه ای هم مشغولیم، با خانواده و دوستامون وقت میگذرونیم، غذا میخوریم، کتاب میخونیم، ورزش میکنیم، به سفر میریم و یه عالمه کار دیگه.
اما از بین همه ی این کارها کدوم یکی از اون ها برامون مناسب تر و به پیشرفتمون کمک میکند؟
حتی اگه تو انتخاب اولویت هامون دقت زیادی به خرج بدیم و مهمترینشون رو انجام بدیم باز هم فهرست کارهامون بیش از حد طولانیه.
نکته مهم اینه که زیاد بودن کارها به شدت بهرهوری مون رو پایین میاره. پس کدوم کارها رو باید انتخاب کنیم و چقدر زمان برای هرکدوم باید اختصاص بدیم؟
جواب این سوال رو میتونیم با مفهوم اصل گرایی بدیم.اصل گرای روی 4 نکته اصلی متمرکز هستش.
1-کارهای کمتری انجام بدید اما عملکرد بهتری داشته باشید
اساس اصل گرایی بر اینه که همیشه چیزهایکم اهمیت رو توی زندگیتون تشخیص بدید و بعدش اونارو کنار بذارید.حالا همه ی اون چیز هایی که ضروری هستند به نحوه بهتری انجام بدید.
2-فقط چیزهایی که توی اون ها استعداد دارید و توی زندگی انتخاب کنید
این باور غلط رو فراموش کنید که باید توی همه ی کارها به موفقیت برسید.در اصل گرایی اصلا اهمیت ندارد که تا حد کمی یپیشرف کردید، بلکه باید با جدیت قدم توی مسیری بذارید،که بیشترین اهمیت رو تو زندگیتون دارد.
3-همیشه خودتون و تصمیم هاتون رو به چالش بکشید
برنامه هاتون رو مطابق با ضروریات زندگیتون تغییر بدید. همیشه در مورد اینکه چه چیزهایی ارزش انجام دادند دارند، چه چیزهایی باید کنار گذاشته باشند تصمیم گیری کنید. یه فرد اصل گرا مدام به این فکر میکند که آیا کاری که مشغول انجام دادنشه ،ارزش وقت گذاشتن داره یا بهتره به وقت و انرژی شروع یه جای دیگه صرف کند.
4-وقتی مسئولیت های ضروری و از غیر ضروری جدا کردید
درنگ نکنید و تغییرات لازم رو تو زندگیتون ایجاد کنید. یادتون باشه اگه فقط به خاطر یه پیشنهاد شغلی یا تحصیلی ظاهراً جذاب به نظر میرسه، اینگونه پذیرید. در مقابل به نوع کار، دلیل انجام این،زمان انجام اون به دقت توجه کنید.
آیا شما از آن دسته از افرادی هستید که آگاهانه دست به انتخاب میزنید؟
یا اینکه از روی اجبار کاری انجام میدهید. ممکنه خودتون رو انقدر درگیر کار کرده باشید، که هیچ وقتی برای خونوادتون نداشته باشید. با وجود اینکه دوست دارید در کنار اونها باشید نمی توانید به درستی اولویت های خودتون رو شناسایی کنید.
حتما توی این حالت احساس درماندگی می کنید و احساس می کنید، که نمی توانید تغییر ایجاد کنید. در اصطلاح روانشناختی به این نوع درماندگی میگن، درماندگی آموخته شده. توی این حالت ما احساس میکنیم که قدرت انتخاب نداریم، در نتیجه در برابر اتفاقات زندگی، منفعلانه رفتار می کنی.
این اصطلاح یعنی درماندگی آموخته شده بر میگرده به آزمایشی که سالها پیش ، روی سگ ها انجام شد. توی این آزمایش گروهی از سگ ها در معرض شوک الکتریکی قرار داده می شدند. اما یک گروه از سگها اهرمی در اختیار داشتند که فشار دادن اون شکر رو متوقف می کرد. به گروه دوم اهرمی مشابه داده بودند با این تفاوت که فشار دادن ،فشار دادن اون جریان الکتریکی رو قطع نمیکرد. در نهایت به گروه سوم از سگ ها به طور کلی شوکی وارد نمیکردند.تو مرحله ی بعد همه ی سگ ها رو توی جعبه بزرگ که به دو قسکت تقسیم میشد قرار دادند. یه قسمت دارای شوک الکتریکی و یه قسمت بدون شوک بود. همه ی سگ های آزمایش قبلی که میتونستند شوک رو متوقف کنند یا هیچ شوکی رو دریافت نکرده بودند یعنی سگ های گروه اول و سوم به بخش بدون شوک جعبه پناه بردند. اما سگ های گروه دوم که تو آزمایش قبل دارای شوک بدون دفاع بودند،تو منطقه ی دارای شوک جعبه موندن و خودشون رو با شرایط جدید وفق ندادند.در واقع اون ها یاد گرفته بودند که ناتوان باشند.
یعنی اگه نتونید درست انتخاب کنید به دیگران اجازه میدهید که به جای شما تصمیم بگیرند.
مثلا: تا به حال درخواستی که درخواستی رو بدون اینکه در مورد توانایی انجام دادن اون فکر کرده باشید انجام دادید؟ یا بعد از قبول اون درخواست، خودتون رو به خاطر اون مسئولیت سرزنش کردید؟
مطمئنا هممون بارها تجربشون رو داشتیم. این جور تجربه هایی که ریشه تو انتخاب های نادرستمون داره اعتماد به نفسمون رو ضعیف میکنه و به ایجاد احساس ناتوانی در ما منجر میشه. وقتی افراد فکر کنند تلاش هاشون بی فایده است معمولا به دو صورت رفتار میکنند.
تو حالت اول اون ها کاملا همه چیز رو رها میکنند که این همون درماندگی آموخته شدس.
تو حالت دوم اما افراد بیشتر فعال میشوند و تمام فرصت های موجود رو قبول میکنند.
البته این واکنش ممکن عادی به نظر برسد، چونکه مثل حالت اول اونا دچار انفعال نشدند. تواین حالت افراد قدرت خودشون رو برای انتخاب به بهترین فرصت ها به کار نمیگیرند بلکه صرفا همه ی کارهارو انجام میدهند. اما کسایی قدرت واقعی رو در اختیار دارند که برای همه ی انتخاب های خودشون به دنبال چراها هستند و براساس اون بهترین تصمیم رو میگیرند.
تا حالا از خودتون سوال کردید که چرا با وجود این همه کاری که دارید انجام میدید نتیجه لازم رو نمی گیرید و حس میکنید کاراتون بی فایده است؟ یا چرا تو زمینه های مختلف فقط پیشرفته کوچیکی داشتید؟
باید بگم که راه حل مشکلتون اصل گرایی هستش. بهتره زمان ارزشمند خودتون رو با انجام کارهای فرعی تلف نکنید و با تمرکز روی مسئولیت های ضروری زندگیتون کیفیت کارخودتون رو بالا ببرید.
اگر بخواهید اصل گرایی رو تو زندگی شخصی و حرفه ایتون به کار بگیرید همیشه باید فرع رو فدای اصل کنید.
مثلا یه نفر رو در نظر بگیرید که دوست دارد چند تا ساز رو مختلف رو یاد بگیرد. تصور میکند که میتواند تو همه سازهای مورد علاقه اش به یه اندازه پیشرفت کند، پس به طور همزمان شروع به یادگیری آنها می کند. اما بعد از مدتی می فهمد که هیچکدوم از سازها رو به درستی یاد نگرفته و یادگیری هر ساز به تنهایی تصمیم معقول تری است.
گرفتن اینجور تصمیمهایی خیلی مشکل است، چون شما باید بتونید چیز های فرعی رو فدای چیز های اصلی و مهم کنید. کنار گذاشتن کارهای کم اهمیت آسون به نظر می رسد، اما در عمل ما خودمون رو متقاعد میکنیم که از عهده انجام همه کارها بر می آییم.
این روزها خیلی کم پیش میاد که کسی، زمان بیکاری احساس بی حوصلگی کند
گوشی های هوشمند راه های ارتباطی و سرگرم کننده زیادی، در اختیارمون قرار می دهند.
ممکنه با خودتون بگید که هیچکس از بیکاری خوشش نمیاد و وجود این فناوری ها خیلیاز مدیر های شرکت های امروزی هم این کار را انجام میدهند هم خوب است. اما برای چی باید برای این روزمرگی ارزش قائل بشیم؟ چی میشد اگه تو محیط های آموزشی وقت افراد رو با مباحث بی اهمیت نمی گرفتیم و چیز هایی را آموزش می دادیم که جامعه شناسی نیاز دارد.
چی میشد اگه به افراد فرصت میدادیم که به جای کسب درآمد و خرید چیز های بیشتر، یکم در مورد زندگی خودشون فکر کنن. به خاطر همینه که یکم بی حوصلگی میتونه براتون خوب باشه.
اگه هر روز چند ساعت از کار و فعالیت دست بکشی فرصتی به دست می آورید تا کارهای اصلی زندگیتون رو از کارهای فرعی تشخیص بدید
بیان بخشی از برنامه روزانه خودتون رو خالی کنید و اون رو فقط به تفکر اختصاص بدید. تفکر در مورد اینکه با چه انتخاب ها و چالش های مواجه هستید بهتون کمک میکنه، که به درستی میزان اهمیت کارهاتون رو ارزیابی کنید.
بعضی از بزرگترین نوابغ تاریخ هم مثل نیوتن و انیشتین، دقیقا از همین روش استفاده می کردند. آنها برای رهاشدن از روزمرگی جای خلوتی را پیدا می کردند و به خودشان زمان می دادند تا در مورد نظریه های خلاقانه خودشون فکر کنند.
خیلی از مدیر های شرکت های بزرگ امروزی هم، همین کار را انجام می دهند.
یعنی یه جای خالی تو برنامه روزانه خودشون برای فکر کردن باز میکند. رها شدن از روال عادی زندگی باعث میشه که کارهای ضروری رو از بقیه کارها تشخیص بدیم و وضعیت کلی زندگی مون رو بهتر بررسی کنیم. بعضی وقتها افراد انقدر جزئیات زندگی خودشون غرق میشن ، که کلا دلیل اصلی انجام کار هاشون رو فراموش میکنن.
افراد از زندگی انتظار هایی دارند و تلاش می کنند این چیزی که از زندگی میخوان رو به دست بیارم . اما معمولا توی طول مسیر اهداف اصلی خودشون رو فراموش می کنم.
اصل گرایی به ما یاد می دهد که همیشه به کلیت زندگیمون توجه کنیم. باید یه تصویر کلی از وضعیت زندگی خودمون به دست بیاریم و این تنها از طریق رهایی از روزمرگی امکان پذیره.
برای رسیدن به تصویر کلی می توانید خاطرات روزانه خودتون رو بنویسید، اما به جای نوشتن همه اتفاقات سعی کنید که نوشته هاتون تا حد امکان کوتاه باشند.
این گزیده نویسی شما را وادار می کند که تو اتفاقات روزمره عمیض بشید و ضروریترین آنها رو انتخاب کنید.بعد از مدتی می بینید،این نوشته ها کلیت زندگیتون رو به تصویر میکشند.
متاسفانه بیشترمون کار رو تفریح مون کاملا رو از هم جدامیدونیم
چون فکر میکنیم تفریح کردن یک کار بی اهمیت و بی فایده است. ما تصور می کنیم تفریح و بازی فقط جنبه سرگرمی دارد و کمکی به پیشبرد اهداف مون میکنه.
اصل گرایی به تفریح به عنوان منبعی از الهام نگاه می کند.
دوران کودکی تون رو تصور کنید وقتی که با یک اسباب بازی کوچیک ساعت ها خودتون رو سرگرم می کردید، یا از شنیدن یک قصه تکراری درست نیست بار اول لذت میبردید.
به باور یک روانشناس به نام میهای چیکسن میهایی، این ویژگی کودکان ریشه در قوه خلاقیتشون دارد. اما وقتی که بزرگتر میشیم اشتباه تصور می کنیم که تفریح و بازی چیزهای بی اهمیتی هستند پس کم کم قدرت خلاقیت خودمون رو از دست میدیم. بنابراین اگه دنبال ضرورت های زندگیتون هستید، از تفریح و بازی برای رهایی از ذهن خودتون استفاده کنید و خلاقیت خودتون رو تقویت کنید.
تفریح و بازی به دو دلیل به شما کمک می کنند:
1- توسط بازی ایده های جدیدی به ذهنتون میاد که قبلاً حتی به اونا فکر نمی کردید.
2- بازی باعث کاهش استرس در شما میشود و کارایی شما در هنگام کار را افزایش میدهد.
اهمیت تفریح تو فرهنگ شرکتهایی مثل توییتر، پیکسار و اپل قابل مشاهده است. این است این شرکت ها با انجام یک کار هایی مثل برگزاری کلاس های کمدی یا تزیین محل کار با تصویر قهرمان های سینمایی، سعی میکند از جدیت فضای کار چند کند. اونا میدونن که این راهها میتونه هر کارمندی رو سرزنده و خلاق نگه دارد. این درحالیه که بیشتر شرکت ها با اینجور تفکری موافق نیستند و بر جدی بودن فضای کاری تاکید زیادی دارند.
این مسئله در مورد فضاهای آموزشی مثل مدارس و دانشگاهها هم صادق است. بیشتراین مکان ها نه تنها قادر به تقویت خلاقیت افراد نیستند، تند بر که رویکرد آنان نسبت به آموزش احتمال بروز هر نوع خلاقیتی رو بسیار محدود میکند. علاوه بر تفریح و بازی شما از خوب استراحت هم نباید غافل بشوید. متاسفانه افراد در مورد خوابیدن هم درست فکر نمیکنند و باور دارند زمانشون رو هدر میدهد.
اما اصل گرایی اعتقاد دارد که خواب، قدرت تفکر و ایده پردازی شما را افزایش میدهد و کارایی شما را در بیداری به حد اعلا می رساند
هر یک ساعت خواب شبانه به شما کمک می کند، تا چندین ساعت در روز بعد کارایی بهتری داشته باشیم.
تحقیقات نشان دادند که اگر ۲۴ ساعت بدون وقت بیدار بمونید یا در طول هفته، فقط ۴ تا ۵ ساعت هر شب بخوابی، به نوعی اختلال شناختی دچار می شوید. جالبه بدونید که این اختلال دقیقا همان اختلال عدم هوشیاری، در افراد مست هستش.
ما خیلی وقت ها اشتباه تصور می کنیم که همه داشته ها، کارها و مسئولیت هامون ضروری هستند. مثلاً موقعی که تو خونه تکونی سال نو نوبت به کمد لباس هامون می رسه، مطمئناً این جور چیزا رو تجربه کردید. اول با این دیدگاه شروع می کنید که اگر یک لباسی را چند سال نپوشیده ام، باید اون رو دور بندازم یا به کس دیگه ای بدهم. اما یکم که بگذرد با خودمون میگیم درسته که این لباس ها را هیچ وقت نمی پوشم، اما ممکنه یه روز بخوام از اونا استفاده بکنم. در نتیجه تصمیم میگیریم که این لباس ها رو نگه داریم و کمدمون به همون شلوغی قبل باقی بماند.
اما حالا چطوری میتونیم جلوی این کار را بگیریم؟ چاره این است که معیار های خودمون را خیلی جدی بگیریم.
یه روش برای انجام این کار استفاده از قانون ۹۰ درصد است. توی این روز اول باید مهمترین معیار خودمون رو برای تصمیم گیری توی مورد خاص انتخاب کنید. مثلاً اگه میخواهید کمد لباستون رو مرتب کنید، معیار تون شاید این باشد که آیا این لباس را هیچ وقت میپوشم ؟ممکنه این لباس رو بپوشم؟
بعدش به این لباس از ۰ تا ۱۰۰ امتیاز بدهید. بر اساس قانون ۹۰ درصد هر چیزی که امتیاز کمتر از نود رو بگیره، امتیاز سفر در نظر گرفته میشود. بعد از بررسی همه این موارد باید اونایی که کمتر از ۹۰ درصد این امتیاز را گرفتند را کنار بگذاریم.
روش دیگر این است که اگر در مورد نگه داشتن چیزی ذره ای تردید داشتید، اون رو کنار بزارید. برای انجام این روش چه ویژگی لازم رو برای نگه داشتن چیزها فهرست کنید. بعدش موقع تصمیم گیری هر چیز باید هر سه ویژگی لازم رو داشته باشد. اگر اینطوری فکر کنید به احتمال زیاد هیچ چیز بی ارزشی از دستتون در نمیرود .
مثلاً ممکن است یک پیراهن مردانه گلدار این سه ویژگی را لازم داشته باشد :
آیا با مد روز سازگاری دارد؟
آیا آن را هر روز می پوشند؟
آیا با پوشیدن آن بقیه من را مسخره نمیکند؟
از این روش ها میتونید برای تصمیم های مهم زندگیتون مثل: انتخاب فرصت های تحصیلی و شغلی هم استفاده کنید.
یعنی فقط مواردی که بیش از ۹۰درصد خواسته هاتون رو تامین میکنند بپذیرید. البته همیشه فرصت ها به صورت همزمان تو زندگی ظاهر نمی شود. شما باید بتوانید بر اساس معیارهای مشخص فرصتهای موجود رو در صورت لزوم نادیده بگیرید و به ظهور فرصت دلخواه خودتون در آینده امیدوار بشید. پس به جای اینکه با انتخاب های نادرست سرنوشت خودتون رو به دست تقدیر بسپارید، جسارت این را داشته باشید که چیزهای غیر ضروری رو فدای اهداف بزرگ کنیم.
حالا توی مثالی که زدم ممکنه دل کندن از یه پیراهن قدیمی کار سختی نباشد، ولی وقتی پای افراد دیگر در میان باشد تصمیم گیری سخت تر میشود. ما معمولاً از نگفتن می ترسیم و تلاش میکنیم که افراد اطرافمون و معیوص نکنیم. در عین حال نگرانی که نه گفتن به ارتباط هامون آسیب وارد نکند. اما باید یاد بگیریم که بعضی وقت ها، درخواست های بقیه رو رد کنیم و بله گفتن رو فقط برای مواردی نگه داریم، که واقعا مهم هستند.
برای رسیدن به این هدف لازم است که در تصمیم گیری به نوع روابط خودتون با بقیه توجه نکنید. با رد کردن یک در حال شاید به مدت ۱۰ دقیقه یا بیشتر خودتون رو سرزنش کنید، که چرا شخص دیگر را ناامید کردید یا فرصتی را از دست داد. در حالیکه اگر یه درخواست نابجا را بپذیرید برای مدت طولانی تری پشیمون می شوید.
یادتون باشد که اگر توانید چیزهای غیر ضروری رو نادیده بگیرید فرصت های مهم زندگیتون رو از دست میدهید. وقتی به من گفتن در زمان نامناسب عادت کنید فرصت کافی دارید تا برای کارهای ضروری برنامه ریزی کنید. پس اصلا لازم نیست برای راضی نگه داشتن بقیه هر درخواست و پیشنهادی رو قبول کنید. فقط مسئولیت هایی را در زندگی بپذیرید که از عهده انجام شون بر می آید.
با انتخاب درست بعد از مدتی می بینید که فرصت بیشتری برای پیگیری اهداف تون، به دست آوردید.
حالا که قواعد اصل گرایی را فهمیدید نوبت است به گام آخر
یعنی اجرای برنامه ها.
دو نگاه نسبت به اجرای برنامه ها وجود دارد. افراد عادی سعی می کنند راه های مختلف را برای انجام کاری به خصوص به کار بگیرند و از قبل هیچ دیدگاهی نسبت به مشکلات احتمالی ندارند.
اما برای یک فرد اصل گرا همه چیز متفاوت است. اون موانعی که باعث کاهش کاراییش میشود را شناسایی میکند و برای مواجهه با مشکلات احتمالی آماده می شود. برای تبدیل شدن به یک فرد است گرا به دنبال راهی برای کنار آمدن با مشکلات نباشید بلکه مانع رو شناسایی کنید و بعدش آن را حذف کنید.
مثلاً فرض کنید رهبر یک گروه پیشاهنگی و می خواهید گروه را قبل از تاریک شدن هوا به کمپ برسانید. برای این که انصاف را رعایت کرده باشید، وسایل رو بین افراد به طور مساوی تقسیم می کنید، اما در طول مسیر با یک مشکل مواجه می شوید. بعضی از بچه ها خیلی سریع تر از بقیه حرکت می کنند، در نتیجه بین افراد گروه می افتد و احتمال دارد که کسایی که عقب ترند از گروه جا بمانند.
راه حل اولین است که هر چند دقیقه در طول مسیر توقف کنید تا کسایی که عقب افتادن به گروه ملحق شوند، بعد شاید بشود بچه های کوچکتر را در جلوی گروه قرار دهید ، تا بقیه سرعت شون رو با آنها تنظیم کنند. اما این کار سرعت کل گروه را کم میکند.
حال راه حلی که از گرایی پیشنهاد می دهد این است:
برخی از وسایل افراد کوچکتر را به بزرگتر ها بدهید، اینجوری با کمک گرفتن از مفهوم اصل گرایی مشکل را حل میکنیم. اگر از قبل برای مشکلات احتمالی آمادگی داشته باشید از وقوع خیلی از آنها جلوگیری میکنید. یکی از بزرگترین اشتباهات ما اینه که فکر میکنیم کارهامون طبق برنامه پیش میرود. اما افراد اصل گرا اینطوری فکر نمی کنند. آنها مشکلات احتمالی را بررسی می کنند و خودشون رو برای مواجهه با آنها به خوبی آماده می کند. در انجام همه کارها مثل ارائه یک گزارش کاری ، همیشه ۵۰ درصد زمان بیشتری برای این کار در نظر بگیرید. با این روش شما فرصت کافی دارید تا هر مانعی رو از سر راه بردارید.
امیدوارم ازین پادکست نهایت لذت رو برده باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب این است بازاریابی : نوشته: ست گودین
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب رامنشده : گلنن دویل
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب گفتگوهای سرنوشتساز : نوشته: کری پترسون