خلاصه کتاب اطاعت از آتوریته : نوشته: استنلی میلگرام

معرفی و خلاصه کتاب اطاعت از آتوریته : نوشته: استنلی میلگرام

اگه یکی به شما بگه ممکنه یک روز با دستور یک مافوق قدرتمند، با گلوله آدم بکشید یا به کسی برق وصل کنید، ممکنه بخندید و اون آدم رو مسخره کنید. اما این خنده تا آخر این خلاصه کتاب روی لبتون باقی نمی مونه و خیلی زود جاشو به یک تعجب بزرگ میده! اطاعت از مافوق گاهی بیشتر از چیزی که فکرش رو می‌کنیم جنبه‌های تاریکش رو به ما نشون میده. این جنبه تاریک اطاعت، در طول تاریخ، با تبدیل مردم عادی به قاتل و شکنجه‌گر، نسل‌کشی و جنایات جنگی رو ممکن ساخته. پیشنهاد می‌کنیم این خلاصه کتاب جذاب در مورد اطاعت و عواقبش رو از دست ندین!

خلاصه متنی رایگان کتاب اطاعت از آتوریته

نویسنده کتاب استانلی میلگرام، یک روانشناس اجتماعی آمریکایی بود که به خاطر آزمایش میلگرام مشهور شد

میلگرام از پدر و مادری یهودی متولد شد که در جنگ جهانی اول به ایالات متحده مهاجرت كردن. استانلی در دوران تحصیلش از نظر علمی از همسن و سالاش برتر بوده و در نهایت به یکی از مهمترین چهره های تاریخ روانشناسی اجتماعی تبدیل شد.

وقتی کلماتی مثل اطاعت، نظم و فرمان رو می شنویم، معمولا به یک دیکتاتوری یا یک فرقه مذهبی فکر می کنیم. اما اطاعت بخش جدایی ناپذیر از ساختار سلسله مراتبی جامعه است

ما از والدینمون، مدیران در محل کارمون، قوانین جامعه و ... اطاعت می کنیم. در واقع بدون اطاعت، جامعه ممکنه اصلاً عملکرد خوبی نداشته باشه! پس مشکل اطاعت چیه که این همه نویسنده مارو از این کلمه می ترسونه و بهمون زنگ خطر نشون میده؟ اطاعت میتونه مارو به کجا بکشونه که در موردش کتاب نوشته شده؟!

بیاید کمی به عقب برگردیم. به دوران کودکی و مدرسه. وقتی پدر مادرتون به شما حرفی رو میزدن و ازتون می خواستن کاری رو انجام بدین شما با گفتن کلمه چشم از اونها اطاعت می کردین، یا وقتی معلم مدرسه ازتون میخواست سر کلاس ساکت باشید و تکالیفتون رو انجام بدین شما بی چون و چرا این کارها رو انجام میدادین. شما معمولا در تمام دوران ها نسبت به آدمایی که از شما بالاتر و برتر بودن و حس قدرت داشتن، اطاعت پذیر بودین. البته این کار ایرادی نداره اما، اطاعت از مقام بالاتر همیشه هم بی ضرر نیست.

نویسنده کتاب آزمایشی رو انجام داده و با اون آزمایش بهمون نشون داده که اطاعت از قدرت میتونه منجر به فجیع ترین جنایات تاریخ بشر بشه. در واقع، اطاعت در قلب بسیاری از جنایات، از جمله هر قتل عام و نسل کشی قرار داره. به عنوان مثال: نسل کشی میلیون ها یهودی در جریان هولوکاست توسط افرادی انجام شد که از دستورات و رژیم اطاعت می کردن.

در حالی که بعضی از آدمای شجاع سعی در مبارزه با این قتل ‌های دسته ‌جمعی داشتن، اکثر آلمانی ‌ها در برابر دولت هیتلر مقاومت نکردن. دولت اونقدر مردم رو در اردوگاه‌ های کار اجباری قتل عام کرد که اجساد تبدیل به تپه‌ های کوچیک شده بودن. همچنین جنگ ویتنام که در اون جنگ، ایالات متحده، غیر نظامیان بیگناه رو با بمب سوزوند، در حالی که سربازا به زنان و کودکان تجاوز کردن و اونها رو کشتن. اما وقتی سربازا برگشتن، ادعا کردن که بی گناه هستن و مقصر رو افراد دیگه ای میدونستن.

چه مکانیسمی اونها رو وادار به انجام این کارها کرده؟ اونها چطور بعد از ارتکاب چنین اعمال وحشتناکی می تونن ادعا کنن که بی گناه هستن و فقط دستورات رو دنبال می کردن؟

اطاعت از مقام بالاتر در اکثر بلایای تاریخی بشر مشهود

چه سرباز نازی باشه و چه یک فرد معمولی همسایه، اگه شخصی، شخص دیگری رو به عنوان یک اقتدار و قدرت تلقی کنه، از دستورات اونها اطاعت می کنه و تقریباً هر جنایتی رو مرتکب میشه، در حالی که اون فرد مسئولیت اعمال و کارهایی که انجام داده رو انکار می کنه

بیشتر مردم میگن که هرگز به انسان دیگری آسیب نمی زنن و ادعا می کنن که هرگز به دستور کشتن یا آسیب رسوندن به کسی عمل نمی کنیم. اما بدون یک نوع مرجع علمی، سخته که بگیم تحت فشارهای اقتدار چقدر ممکنه ظالم بشیم. اینجاست که نویسنده و آزمایش هاش در زمینه اطاعت وارد صحنه میشه.

استنلی میلگرام در مجموعه ای از آزمایشات به دنبال دلایلی برای اطاعت انسان بود. نویسنده که از نسل کشی و وحشت رژیم نازی شوکه شده بود، در تلاش برای کشف اینکه چگونه مردم می تونن چنین کارهایی رو انجام بدن، مجموعه ای از آزمایشات رو انجام داد.آزمایش اولیه نویسنده، ساده و در عین حال موثر بود. آزمایش اینطوری طراحی شد.

به شرکت کننده ها گفته شد که این آزمایش در مورد بهبود توانایی های یادگیری از طریق تنبیهه. راه اندازی آزمایش به سه نفر نیاز داشت:

  • یک آزمايشگر، مردي قابل نفوذ با لباس آزمايشگاه در آزمایشگاه معتبر
  • یک یادگیرنده، بازیگری که به عنوان یک داوطلب ظاهر میشه
  • و یک آزمودنی ساده لوح، که در واقع برای آزمایش داوطلب شده بود.

آزمايشگر و يادگيرنده در جریان روند آزمايش بودن، اما آزمودني فردی بود که از نظر اطاعت از مقام و قدرت سنجیده میشد. در طول آزمایش، یادگیرنده و معلم با یک پارتیشن از هم جدا شدن و توسط آزمایشگر به معلم دستور داده شد تا هر بار که زبان آموز یک جفت کلمه رو اشتباه میگه با اعمال شوک الکتریکی، با فشار دادن یک دکمه، به یادگیرنده کمک کنه تا جفت کلمات رو یاد بگیره. شوک ها با ولتاژ قابل تحمل 15 ولت شروع شد و تا 450 ولت خطرناک افزایش یافت و سطح درد به وضوح در ژنراتور شوک نشان داده میشد. به معلم گفته شد که شوک‌ ها بسیار دردناک خواهند بود، اما آسیب دائمی به بافت بدن بجا نمیذاره. اگه در طول آزمایش، معلم ابراز نگرانی می کرد، آزمایشگر به سادگی بهش می گفت که به شوک ها ادامه بده. حتی زمانی که زبان آموز از شدت درد شروع به فریاد زدن میکرد و التماس میکرد که آزاد بشه، آزمایشگر به معلم توصیه میکرد که به کارش ادامه بده.چیزی که معلم نمی دونست این بود که هیچ شوکی واقعاً اعمال نمیشه. با این حال، به لطف بازی یادگیرنده، همه چیز به طرز آزاردهنده ای واقعی به نظر می رسید.

نتایج آزمایش تکان دهنده بود: مردم اطاعت کردند!

چیزی که انتظار میرفت این بود که معلم با دیدن فریادهای دردناک یادگیرنده علیرغم دستورات آزمایشگر از شوک دادن خودداری کنه اما اونچه که در واقع اتفاق افتاد داستان بسیار نگران‌کننده ‌تری بود. میزان اطاعت خیلی بیشتر از نافرمانی بود. نویسنده و روانپزشکان انتظار اطاعت رو تنها تا حدی از میزان شوک داشتن، اما با دیدن نتایج آزمایش شگفت زده شدن. در مطالعه اولیه، به طور متوسط 26 نفر از 40 نفر یعنی بیش از 50 درصد، از دستور اعمال بالاترین شوک ممکن یعنی 450 ولت اطاعت کردن.

اما سوال اینجاست: چرا همه به این راحتی از آزمایشگر اطاعت کردن؟

معلم ها، آزمایشگر رو به عنوان یک مرجع در آزمایشگاه می دیدن. این آزمایش در آزمایشگاه‌ های معتبر برگزار شد و آزمایشگر شبیه کسی بود که به اونجا تعلق داشت و موقعیتی قدرتمند داشت.کت سفید آزمایشگاهی و همچنین ظاهر و رفتار عمومی اون فرد، همه گواهی بر اقتدار آزمایشگر بود. ذهن ما از دوران کودکی یاد گرفته که پیروی از اقتدار خوبه و شورش علیه اون عواقب بدی خواهد داشت. ما از والدین، معلم، مدیر و پلیس اطاعت می کنیم. در کمال تعجب ما حتی از پیشخدمت ها هم اطاعت می کنیم که به ما میگن سر یک میز خاص بشینیم!

ما دوست داریم یک زندگی بدون درگیری داشته باشیم و نافرمانی و اطاعت نکردن منجر به درگیری میشه

اگه از یک شخصیت باقدرت مثل افسر پلیس سرپیچی کنیم، عواقب اون می تونه مخرب باشه. ممکن مجبور بشیم جریمه بپردازیم یا یک شب رو در زندان بگذرونیم یا حتی ممکنه کشته بشیم. در ذهن ما، داشتن یک سبک زندگی بدون درگیری بسیار ایمن تر و راحت ترهطبق آزمایش نویسنده، افرادی که از دستورات اطاعت می کنن در قبال کارهای خودشون احساس مسئولیت نمی کنن. نویسنده با مشاهده آزمودنی ها در آزمایش متوجه شد که اونها وارد حالت ذهنی شدن که اون رو حالت عامل نامید. در این حالت، آزمودنی ‌ها مسئولیت اعمال و کارهای خودشون رو به برخی از موجودات خارجی منتقل می کردن که در این آزمایش، اون موجود خارجی آزمایش‌گر بود.

در طول آزمایش، آزمودنی ‌ها دائما از آزمایش ‌گر می ‌پرسیدن که آیا اون مسئولیت هرگونه آسیب احتمالی به یادگیرنده رو به عهده می‌ گیره، و به دنبال اطمینان از این بودن که ادامه دادن به شوک ‌آور همون چیزیه که آزمایش ‌کننده واقعاً می‌خواد. بعد از گرفتن این تایید، آزمودنی ها احساس کردن که اعمالشون دیگه واقعا مال خودشون نیست. اونها فقط از دستورات اطاعت می کردن و به مأمور قدرت اجازه می دادن از طریق اونها عمل کنه و این حالت عامله.

عامل، افراد رو از احساس گناه و مسئولیت تبرئه کرد و مسئولیت رو کاملاً بر عهده آزمایشگر قرار داد، که اونها فقط از دستورات اون فرد اطاعت کردن

حالت عامل خیلی خطرناکه و باید از اون دوری کرد. وقتی افراد از هرگونه مسئولیت در قبال رفتار اخلاقی، شونه خالی می کنن و در عوض به سادگی از یک مرجع اطاعت می کنن، جامعه ما شدیدا دچار مشکل میشه. با نگاهی به رژیم نازی، بسیاری از مبارزات اونها، از جمله نسل کشی، بدون دولت عامل نمی تونست به نتیجه برسه.

به عنوان مثال، سربازای نازی که از برج ‌های دیده‌ بانی اردوگاه محافظت می ‌کردن، مستقیماً هیچ زندانی رو نکشتن، اما مشارکت اونها نسل‌کشی رو امکان ‌پذیر کرد و بنابراین اونها هم به همون اندازه مسئول صدها هزار مرگ هستن.نویسنده که مجذوب یافته‌ هاش شده بود، می‌خواست ببینه که آیا مردم کورکورانه از هر فرمانی پیروی می‌ کنن یا اینکه اطاعت مستقیماً با وضعیت قدرت مرتبطه.

اگه فردی که دستور میده یک فرد با اقتدار نباشه باز هم قوانین پابرجاست؟ میلگرام برای دونستن جواب این سوال آزمایش رو با ورود یک فرد جدید انجام داد.در تغییر جدید، دستورات دیگه از سمت آزمایشگر نمیومد، بلکه از سوی فردی بدون مجوز معتبر میومد. آزمایشگر اتاق رو ترک می کرد و به آزمودنی می گفت که باید درمان شوک رو ادامه بده.

بعد از بیرون اومدن آزمایشگر، فرد دیگه ای به آزمودنی می گفت که ولتاژ شوک رو افزایش بده. به عبارت دیگه، هنوز به آزمودنی ها گفته می شد که هر بار که پاسخی نادرست داده میشه، به یادگیرنده شوک بدن ، اما دستور افزایش ولتاژ در حال حاضر از سوی فردی صادر میشه که یک آدم عادیه نه یک مافوق معتبر. چه اتفاقی افتاد؟ اونها اون فرد معمولی رو متهم به روانی بودن کردن و این عمل رو غیر انسانی و وحشتناک میدونستن.بعضی از آزمودنی ‌ها حتی فرد معمولی رو از کنترل ‌های شوک دور می‌ کردن و به آزمایش‌ گر شکایت می‌ کردن و دیگه نمی‌خواستن اون مرد رو ببینن.

این تفاوت رفتار رو چطور محاسبه کنیم؟ برخلاف انسان معمولی که به نظر می رسید از روی نوعی ظلم غیرطبیعی عمل می کنه، آزمایشگر به دلیل والاتری عمل می کنه: پیشرفت دانش علمی. آزمایشگر به واسطه قدرتی که داشت می تونست معلم هارو وادار به این کار کنه و اونها اعتراضی نداشتن واطاعت می کردن.البته بعضی از آزمودنی ها سعی کردن از شوک ها بکاهند و به یادگیرنده کمک کنن، اما جرأت نداشتن آشکارا از قدرت سرپیچی کنن.

در آزمایش میلگرام این سؤال که آیا پرخاشگری ریشه اطاعته، کاملاً طبیعی بود. آیا سوژه‌ ها به این دلیل اطاعت کردن که گرایش ‌های سادیسمی ذاتی داشتن؟ جواب یک نه واضح بود. در واقع برعکس به نظر می رسید.اگه آزمودنی ها فرصتی رو می دیدن، سعی می کردن از دستورات آزمایشگر سرپیچی کنن. در واقع، اگه آزمایشگر به نظر نمی‌ رسید که تماشا کنه، بسیاری از افراد از افزایش ولتاژ اجتناب می‌ کردن.به عنوان مثال، هر زمان که آزمایش‌کننده اتاق رو ترک می‌ کرد و دستورات رو فقط از طریق تلفن میداد، بسیاری از آزمودنی‌ ها راحتتر‌ سرپیچی می کردن.

با این وجود عملاً هیچ کس آشکارا نافرمانی نکرد یا اتاق رو ترک نکرد و آزمایش رو متوقف نکرد.

همه اینها به وضوح نشون میده که سوژه ها از آسیب رسوندن به همنوعان لذت نمی بردن. صرف نظر از اینکه آزمودنی ها به شرکت خود در آزمایش پایان دادن یا ادامه دادن، یک چیز خیلی واضح بود: تقریباً هیچ کس از اعمال درد لذت نمی برد. برعکس، اونها به شدت احساس استرس و عصبی بودن می کردن و همیشه امیدوار بودن که آزمایشگر به اونها اجازه بده از آسیب رسوندن به یادگیرنده خودداری کنن. بعد از آزمایش، بسیاری از اونها احساس بدی داشتن که تا چه حد پیش رفته بودن.

نویسنده برای درک بهتر، آزمایش جدیدی رو انجام داد

از معلم ها خواسته میشد تا خودشون دست یادگیرنده رو روی صفحه شوک قرار بدناونها مجبور شدن دست یادگیرنده رو به زور روی صفحه شوک بذارن

درصد نافرمانی در این آزمایش 70 درصد بود. در این تغییر جدید در آزمایش، آزمودنی ‌ها دیگه نمی‌ تونستن با انتقال مسئولیت اخلاقی به آزمایشگر، مقصر بودن خودشون رو انکار کنن. اونها باید مستقیماً با پیامدهای کار خودشون روبرو می شدن، و شاهد بودن که چهره یادگیرنده از شدت عذاب می پیچد و فریادهای دردناک اون رو درست در کنار خودشون می شنیدن. اونها نمی تونستن وانمود کنن که طرف مقابل رو نمی شنون و مطمئناً نمی تونستن وانمود کنن که به اون آسیبی نرسوندن. در حالی که جایی برای انکار باقی نمونده بود، مجبور شدن با ظلم اعمال خودشون روبرو بشن.

اکثر شرکت کننده ها به دستور آزمایشگر در رفتار بی رحمانه شرکت کردن. اما در مورد کسایی که نافرمانی کردن، چه چیزی باعث شد که اونها مقاومت کنن؟آزمودنی ها در طول آزمایش تحت فشار عاطفی و فکری شدید قرار گرفتن. هر چه میزان شوک بالاتر و درد شدیدتر به یادگیرنده وارد میشد، رابطه آزمودنی ها با خودشون و آزمایشگر تیره تر میشد.اونها با خودشون درگیر بودن. از یک طرف، اونها نمی خواستن به آزمایشگر توهین کنن و آزمایش رو خراب کنن. از سمت دیگه، اونها نمی خواستن به همنوعان خوشون آسیبی وارد کنن.

گاهی اوقات، نافرمانی می تونه از شما یک قهرمان بسازه. حتی اگه جامعه به ما میگه کورکورانه از دستورات قدرت پیروی کنیم، برخی افراد جرأت می ‌کنن که نافرمانی کنن.با نگاهی به رژیم نازی، اکثر آلمانی ها سعی کردن قتل عام های بی رحمانه رو انکار یا فراموش کنن، با این حال، بعضی از قهرمانان، شجاعانه علیه نازی ‌ها شورش کردن. نافرمانی اونها چنان شجاعانه بود که بعد از گذشت چندین دهه، بشریت هنوز این شورشیان رو به عنوان قهرمان یاد می کنه.

نتیجه نهایی آزمایش میلگرام چیست؟

همه ما می تونیم از اقتدار پیروی کنیم. اکثر مردم کورکورانه از دستورات اقتدار اطاعت می کنن، حتی اگر به معنای صدمه زدن به شخص دیگه ای باشه. این به این دلیله که نافرمانی به تلاش بسیار زیادی نیاز داره. تلاشی که با استرس و شک و تردید به خودمون همراه خواهد بود. اما این به این معنا نیست که ما محکوم به پیروی از گله هستیم. رهایی از اقتدار دشوار و این چیزیه که قهرمان ها رو می سازه.

یادمون نره همه ما قهرمانای بالقوه ای هستیم. ممنون که این مارو برای شنیدن انتخاب کردین. این خلاصه کتاب رو برای دوستاتون بفرستید تا بتونیم در کنار هم اطاعت از نیروی مقتدر ظالم رو سرکوب کنیم و قهرمان های واقعی بسازیم.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :