یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب افسانه کارآفرینی : نوشته: مایکل گربر
معرفی و خلاصه کتاب افسانه کارآفرینی : نوشته: مایکل گربر
اگه رویای راهاندازی کسب و کار خودتون رو دارین، این خلاصه کتاب رو حتما گوش کنین. مایکل گربر توی این کتاب درباره چالشهای کسب و کارها صحبت میکنه و میگه چرا اغلب کسب و کارها کمی بعد از شروع شکست میخورن. در ضمن کلی هم راهکار برای موفق شدن یه بیزینس ارائه میکنه که ارزش گوش دادن داره!
خلاصه متنی رایگان کتاب افسانه کارآفرینی
بیشتر کارآفرین ها، کارشون رو با کارهای فنی و تکنسین بودن آغاز می کنن
و سپس اون رو کنار میگذارن تا بیزنس خودشون رو بسازن. اما بعد از مدتی، اونها دچار اضطراب میشن، گیج میشنو به سرعت داخل یک مسیر نزولی کشنده ، به نام شکست می افتند.
گربر به این افراد میگه : تکنسین هایی که سعی میکنن، کارآفرین باشند. گمان غلطی که وجود داره اینه که اگر شما کار های فنی یک بیزنس رو بلد باشین،مثل اینه که اون بیزنس رو یاد گرفتین.در این قسمت شما یاد میگیرین که چگونه بیزنس خودتون رو در مسیری قابل پیش بینی و سازنده، رشد بدین.
همه این کارها برای اینه که شما در نهایت بتونید ادعای آزادی، لذت و موفقیتی رو بکنین که دوست دارین.این قسمت خلاصه ای از کتاب افسانه ی کارآفرینی اثر مایکل گربر هستش.
قسمت اول :«افسانه ی کارآفرینی و بیزنس های کوچک آمریکایی»
کار آفرین،مدیر و تکنسین سه جزء اصلی هر بیزنس هستن. کارآفرین آرمان گرا، رویاپرداز، فرد استراتژیک و ایده پرداز هر بیزنسه که علاقه ی شدیدی به کنترل کردن افراد داره و در آینده زندگی میکنه .
مدیر، برنامه ریز هستش و کسی هستش که انگار خونه ای رو می سازه و تا همیشه در اون زندگی می کنه. کسیه که سپر بلای کارآفرین میشه تا بی نظمی ها رو حل بکنه.و تکنسین در نهایت انجام دهنده ی کاره.
او کسیه که از سرهم کردن و تعمیر کردن چیزها لذت می بره و به این شعار پای بنده : «اگر میخای کاری درست انجام بشه، خودت انجامش بده.» تکنسین در زمان حال زندگی می کنه و علاقه ای به افکار و ایده ها نداره.
ما همه، جنبه ها و خصوصیاتی رو از کار آفرین، مدیر و تکنسین شامل میشیم و برای موفق بودن در یک بیزنس باید بین این سه مرحله از رشد هارمونی و تعادل برقرار بکنیم.
سه مرحله رشد در بیزنس :
۱) مرحله ی تکنسین بودن :
- در فاز تکنسین،نهایتا فرد به جایی میرسه که متوجه میشه اگر خودش رو تغییر نده، بیزنسش دیگه جای رشد و توسعه و یا حتی باقی موندن نداره. این دقیقا موقعیه که اکثر مردم جا میزنن و کار رو کنار می گذارن.
۲) مرحله ی نوپایی:
- این جا همون جایی هستش که فرد تصمیم میگیره که از بقیه کمک بگیره و معمولا اکثرا در بحران و مرحله ی اولیه ی بیزنس رخ میده. و در ادامه مرحله ی سوم را داریم که مرحله ی رسیدگی و بلوغ بیزنس هستش.
۳) مرحله ی بلوغ :
یک بیزنس رسیده و رشد کرده، تعریف واضحی از مفاهیمِ زیر رو داره :
- نحوه ی بدست آوردن جایگاهی که داره،
- جایگاهی که به سمتش حرکت میکنه
- و چگونگی حرکت به سمت اون جایگاه.
قسمت دوم :«انقلاب کلید گردان»
روی بیزنست کار کن نه در اون!
سالهای زیادی که در بیزنس بودم؛ به عنوان تکنسین و فنی کار میکردم که کارم البته ساختن ویدئوهای انیمیشنی مثل همین بود ولی بعدش فهمیدم من نمی تونم در بیزنسم پیشرفت کنم اگر فقط خودم تنهایی کار کنم .
چون در تعداد ویدئو هایی که یک نفر میتونه بسازه محدودیت وجود داره. برای همین الان به جای کار کردن در حیطه ی کاری و بیزنسم، من با ساختن سیستم هایی که به بقیه ی افراد اجازه ساخت ویدئو های بی شماری رو میده، روی بیزنسم کار می کنم. همین الان این ویدئو رو متوقف کنین و از خودتون این پنج سوال مهم رو بپرسین :
۱) چگونه میتونم بدون کار کردن خودم بیزنسم رو به چرخش در بیارم؟
۲) چگونه میتونم بدون دخالت دائمی تیمم رو به کار وادار کنم؟
3)چگونه میتونم بیزنسم به نحوه ای برنامه ریزی کنم که بتونه ده هزار بار تقسیم و تکثیر بشه. جوری که بار ده هزارم هم به خوبی بار اول از پس کارش بر بیاد؟
۴) چگونه میتونم صاحب بیزنس خودم باشم و در عین حال نسبت بهش آزادی داشته باشم؟
۵) چگونه میتونم زمانم رو صرف چیزی کنم که دوست دارم. به جای این که مجبور باشم از روی اجبار کاری رو انجام بدم؟
تعریف دیگه ای که وجود داره «مدل زنجیره ای» هستش :
به عنوان مثال به رستوران های زنجیره ای مک دونالد فکر کنین. هزاران شعبه از این رستورانها در سرتاسر دنیا وجود داره و هر کدوم از اونها مثل هم به نظر می رسن و مشابه هم عمل می کنن.
ساختن یک بیزنس بر اساس مدل زنجیره ای به شما این امکان رو میده که تایم تون رو از بیزنس جدا کنین و بنابراین شما در نهایت میتونین آزادی که به شدت بهش علاقه مند بودین رو به دست بیارین.
هم چنین به شما این امکان رو میده که بیزنس تون رو به هزاران قسمت تقسیم کنین و اون رو به ثروتی تبدیل کنین که برای خریدارانش جاذبه ایجاد می کنه. شش قانون برای بیزنس زنجیره ای موفق وجود داره :
۱ ) این مدل کیفیت ثابت و یک نواختی رو برای مشتری ها، کارمندان، تهیه کننده ها و قرض دهنده ها فراهم خواهد کرد خیلی بیشتر از چیزی که انتظارش رو دارن.
۲) این مدل توسط توسط انسان هایی با کمترین سطح مهارت ممکن ، عملی میشه.
۳)این مدل به عنوان یک محل نظم و ترتیب بی نقص، برجسته میشه.
۴)همه ی کار داخل مدل توسط دفترچه راهنمای عملیات ثبت میشه.
۵)این مدل برای مشتری سرویس یک پارچه و قابل پیش بینی ای رو فراهم می کنه.
۶)این مدل از رنگ ها، لباس ها و امکانات یک شکل و یکسانی استفاده می کنه.
قسمت سوم :«ساختن یک بیزنس کوچک که موفق باشه»
پروسه ی توسعه ی بیزنس : این بخش از سه قسمت تشکیل می شه. قسمت اول آن نوآوری هستش و این نوآوری همه اش راجع به تست کردن و اجرا کردن ایده های جدیده تا بیزنس رو به سمت جلو حرکت بدیم و بتونیم اون شخصیت و کلاس منحصر به فرد بیزنس خودمون رو در ذهن مشتری هامون ایجاد کنیم.
یک مثال برای نوآوری آزمایش کردن ارتباط بین لباسی هستش که در طول پروسه ی فروش می پوشیم، با مقدار فروشیه که داریم.به عنوان مثال با پوشیدن یک کت و شلوار قهوه ای برای سه هفته و پوشیدن یک کت و شلوار آبی برای سه هفته بعد اون، شما ممکنه متوجه بشین که میزان فروش افزایش داشته.
قسمت بعدی اندازه گیری هستش. نوآوری به خودی خود چیز بلا استفاده ایه و نیاز هستش که توسط واحد هایی اندازه گیری بشه. که البته نود و نُه درصد بیزنس ها این کار رو انجام نمیدن و بعد تعجب می کنن که چرا شکست می خورن.
چگونه شما میتونین بفهمین با پوشیدن کت و شلوار آبی به جای قهوهای، چه تعداد فروش داشتین؟ شما در اینجا باید اندازه گیری کنین که چه جنبه هایی روی فروش تون تاثیر داشته و مقدار فروش تون رو قبل و بعد از تغییر دادنه فقط و فقط رنگ کت و شلوار تون، مشخص کنین.
با نگاه کردن به اعداد هستش که شما دقیقا میفهمین که آیا نوآوری تون موفق بوده یا نه.
و در آخر مورد سوم یعنی هماهنگ کردن. وقتی که با انجام یک نوآوری و اندازه گیری اون، موفقیتش ثابت شد حالا لازمه که هماهنگ و منظم بشه. این به معنی هستش که یک کار ثابت به شکل ثابت در همه ی زمان ها، انجام بشه.
مثلا اگر پوشیدن کت و شلوار آبی فروش رو افزایش میده پس از اون به بعد، همیشه از کت و شلوار آبی استفاده بشه. استفاده از انتخاب های رندوم در مورد چیزی که می پوشین، ارزش بیزنس و کیفیت تجربه ی مشتری تون رو کاهش میده چون که باعث ایجاد پیچیدگی و بی نظمی میشه.
برنامه ی توسعه ی بیزنس : شما باید بتونین خودتون رو در حالی که دارین از طریق بیزنس تون به یک خریدار بالقوه تبدیل میشین، تصور کنین و به شکل خستگی ناپذیری هر قسمت از سیستم رو به تنهایی و هم چنین ارتباط اون با سایر قسمت ها رو، مدام برای خودتون توضیح بدین و موشکافی کنین. هدف نهایی خلق کردن یک ماشین پول ساز متناسب با تقاضا هستش.
حال باید اجزای برنامه ی توسعه ی بیزنس رو با هم بررسی کنیم.
1.هدف اولیه و اصلی : شما نمی تونین زندگی کنین و بیزنس مورد علاقه تون رو بسازین، اگر هرگز نتونین مشخص کنین که چی میخاین. پس از خودتون بپرسین دوس دارین که زندگی و بیزنس تون چه شکلی باشه؟ توصیفش کنین. یک مثال از هدف اولیه برای موسسه ی ما:
مشکل : سیستم آموزشی، دانش آموزان را جوری پرورش نمیده که برای یک زندگی تمام و کمال آماده باشن.
مأموریت : فراهم کردن یک جایگزین مقرون به صرفه برای اضافه شدن به سیستم آموزشی دانش آموزان، تا اونا رو برای یه زندگی تمام و کمال آماده کنه.
چشم انداز : تمام انسان های بالغ دنیا هر روز با احساس رضایت بخوابن و از جاشون بیدار بشن.
راهبرد : بهینه کردن سیستم بیزنس تا بینقص شدن.
چشم انداز نهایی موسسه ی ما اینه که سیستم آموزشی خودمون رو با سیستم آموزشی سنتی جامعه ادغام کنیم و اون رو گسترش بدیم، به هدف این که میلیون ها بچه در سرتاسر جهان وقتی بالغ میشن طرز فکر و مهارت لازم برای غنی کردن زندگیشون رو داشته باشن.
2.اهداف استراتژیک : اهداف استراتژیک یک چیز سرعت بخشه برای رسیدن به هدف اصلی و بنیادی تون. بیزنس شما باید برای براتون چیکار بکنه تا شما به هدف اصلی تون برسین؟ توصیفش کنین.
3.استراتژی های طبقه بندی شده : اگر تا الان قسمتی از برنامه ی تلوزیونیه کابوس های آشپزخانه ی گوردون رمزی رو دیده باشین، احتمالا دیدین که وقتی که نزدیک تیم رستوران ها میاد و ازشون میپرسه که کدومتون سرآشپزه؟
سه جواب رو بیشتر از همه می بینین : نمیدونیم. نداریم. یا اینکه آشپز به همکارش اشاره میکنه و میگه هر دو تامون. و رمزی کم کم قاطی میکنه.نقش ما در شغل ها معمولا به شکل واضحی مشخص نشده که این قضیه باعث بروز هرج و مرج وسیعی در داخل بیزنس مون میشه. اگر هر کسی در سیستم هر کاری رو بکنه، پس چه کسی بعدش مسؤلیت ها رو به عهده میگیره؟
با ساختن یک چارت طبقه بندی شده که ساختار بیزنس رو به شکل واضحی نشون بده و وظایف مربوط به هر شغل رو دقیق تعریف بکنه و ارتباط اون ها را با هم دیگه مشخص بکنه، میتونین این مشکل رو حل بکنین.
4.استراتژی مدیریت : اگر که به رستوران های سفارش غذا بدون پیاده شدن از خودروی مک دونالد، برین ،تقریبا همیشه به شما با جمله ی «به مک دونالد خوش اومدین، میتونم سفارش تون رو بپرسم؟»
خوش آمد گویی میشین و بعد از پرداخت هزینه سفارش تون از طریق پنجره و رفتنتون یه ماشین دیگه جاتونو میگیره تا سفارش هاش رو تحویل بده. این خیلی سریع و ساده س. این یک استراتژی مدیریتی کارآمد و راهبردیه که باعث میشه شما هر بار تجربه ی عالی رو داشته باشین.
استراتژی مدیریتی وابسته به استخدام کسی با مدرک مدیریت نیست، بلکه به روش مدیریت بستگی داره که طراحی شده تا نتایج فروش خوبی رو داشته باشه. در این مورد، فروش های بیشتری رو داریم که علتش داشتن مشتری های گرسنه ایه که وقتی رفتن ،دوباره برای سفارش های بیشتری بر میگردن.
5.استراتژی برخورد با مردم : چه کاری میکنین که مردم، کاری که شما ازشون میخاین رو انجام بدن؟ جواب این سوال ساختن محیطیه که در اون انجام دادن اون کار، ارزش بیشتری از انجام ندادنش داشته باشه.
کارآفرین های شلخته و بی نظم ،معمولا هیچ تمرین و آموزش رسمی ای در این زمینه ندارن. اونها با کارمندای جدیدشون ساعت ها حرف میزنن و اونا رو به کار وا میدارن و ازشون توقع انجام کار به شکل درست رو دارن.
این روش، روش بازنده ای هستش. حتما حیاتی هستش که به عنوان یک کارآفرین، دیدگاه های خودتون رو با کارمنداتون در میون بگذارین تا به اون ها این حسو منتقل کنین که جزئی از چیز بسیار مهم تر و بزرگ تری هستن.
همچنین حتما گذروندن زمان کافی آموزش های رسمی، در کنار اینکه به درستی به حرف هاشون گوش کنین، میتونه روابط کاری تون رو محکم کنه و کاری کنه که کارمنداتون دوستتون داشته باشن و کارشونو با افتخار و به درستی انجام بدن.
6.استراتژی مارکتینگ : رویاها، آرزوها و اهدافتون رو فراموش کنین. تنها چیزی که وقتی بحث مارکتینگ میشه اهمیت پیدا میکنه، اینه که مشتری هاتون واقعا چی میخان. نه چیزهایی شما فکر میکنین اونا میخان.
برای این که بفهمین مشتری هاتون دقیقا چی میخان، شما باید آمارشون رو بدونین. به عنوان مثال کجا زندگی میکنن؟ چند سالشونه؟ چی کار میکنن؟ شما جواب این سوالات رو با پرسیدن ازشون بدست میارین.
وقتی که به این آمار دست پیدا کردین، گرفتن تصمیم های راهبردی مارکتینگ که نتایج رضایت بخشی رو به همراه داشته باشن، آسون تر میشه.
7.استراژی سیستم : سیستم مجموعه ای از چیزها، فعالیت ها،ایده ها و اطلاعاتیه که با هم دیگه در ارتباطن و بهاین شکل میتونن سیستم های دیگه رو هم تغییر بدن. هر چیزی یک سیستمه.
این پادکست، صبحونه ای که امروز صبح خوردین، جوری که دندون هاتون رو مسواک زدین و.... همه ی این ها سیستمن. سه نوع سیستم وجود داره که در قسمت های بعدی خدمتتون خواهیم گفت.
بیاین یه مرور بکنیم تا به اینجا :
در قسمت اول (افسانه ی کارآفرینی و بیزنس های کوچک آمریکایی) ما درمورد کارآفرین، مدیر و تکنسین یاد گرفتیم. هم چنین سه مرحله ی رشد بیزنس رو یاد گرفتیم،فاز تکنسین، فاز نوپایی و فاز بلوغ.
در قسمت دوم (انقلاب کلید گردان) یاد گرفتیم که روی بیزنسمون کار کنیم نه در اون و هم چنین اهمیت ساخت مدل زنجیره ای در بیزنس رو گفتیم. و در قسمت سوم (ساختن بیزنس کوچک که موفق باشه) در مورد پروسه ی گسترش یک بیزنس صبحت کردیم .
سه قسمت اون یعنی نوآوری،انداره گیری و هماهنگ سازی رو معرفی کردیم. هم چنین در مورد برنامه ی رشد و توسعه ی بیزنس صحبت شد که قسمت های مختلفی مثل هدف اصلی،اهداف استراتژیک،استراتژی طبقه بندی شده،استراتژی مدیریتی، استراتژی رفتار با مردم، استراتژی مارکتینگ و استراتژی سیستم در اون وجود داشتن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب تسلط : نوشته: رابرت گرین
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب طراحی اشیا روزمره : نوشته: دونالد نورمن
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب MBA شخصی : نوشته: جاش کافمن