خلاصه کتاب اگه آبروتون جلو جمع بره : نوشته: جان رانسون

معرفی و خلاصه کتاب اگه آبروتون جلو جمع بره : نوشته: جان رانسون

کتابِ «اگه آبروتون جلو جمع بره» نگاهی میندازه به تخریبِ آدما در فضای مجازی، و با نگاهی به ریشه‌های تاریخیِ این پدیده، عواملی که توی دنیای مدرن باعثِ آبروریزیِ اجتماعی میشن رو جزء‌ به جزء بررسی میکنه و برای کسایی که آبروشون توی جامعه ریخته شده توصیه‌هایی ارائه میده. توی این کتاب قراره با یک پدیده ی باستانی به اسمِ آبروریزیِ اجتماعی آشنا بشیم که به شکلِ مدرنِ خودش ظهور کرده و ببینیم این پدیده با قربانیاش چیکار میکنه.

خلاصه متنی رایگان کتاب اگه آبروتون جلو جمع بره

توی این کتاب قراره با یک پدیده ی باستانی به اسمِ آبروریزیِ اجتماعی آشنا بشیم که به شکلِ مدرنِ خودش ظهور کرده و ببینیم این پدیده با قربانیاش چیکار میکنه

با شنیدنِ کلمه‌ی «مجازات» یادِ چی می‌افتین؟ جریمه؟ زندان؟ برای کسایی که جرمی مرتکب شدن، بدترین چیز اینه که بیفتن زندون و آب خنک بخورن. اما برای خیلیای دیگه از اون بدتر هم وجود داره: بی‌آبرویی و تحقیر.

تحقیر و آبروریزی توی جمع از خیلی وقت پیشا وجود داشته، و اکثرِ جوامع، مجازاتی که برای افرادِ خطاکار تعیین میکنن علاوه بر شکنجه‌های جسمی، تحقیر و خجالت‌زده کردن توی جمع بوده. البته خیلی از این مجازاتهای ناخوشایند در طولِ زمان منسوخ شده‌ن، اما با ظهورِ گروههای آنلاین و شبکه‌های اجتماعی، آبروریزیِ اجتماعی یا همون تحقیر در ملأِ عام دوباره چهره‌ی کریهشو آشکار کرده. کافیه یه تصویر یا کامنتِ نسنجیده ارسال کنید تا با سیلِ توهینهای کلامی مواجه بشید یا حتی چه بسا از شغلتون اخراج بشید.

خوشبختانه، برای به حداقل رسوندنِ این آسیب و پرت کردنِ حواسِ جمع راههایی وجود داره، به شرطِ‌ اینکه پولدار باشید.

توی این خلاصه‌کتاب، به این سؤالا پاسخ میدیم:

  • چرا شرکتها از قدرتِ شبکه‌های اجتماعی میترسن؟
  • چرا هیچ وقت نباید از قولِ باب دیلان جمله‌ی من‌درآوردی نقل کنید؟؛ و
  • چرا باید از جمعیت به دور بمونید؟

آبروریزیِ اجتماعی یه مجازاتِ رایجِ قدیمیه، که توی فضای مجازی مجدداً باب شده

اگه تا حالا یکی از اتاقای مخصوصِ شکنجه در قرونِ وسطی رو دیده باشید، حتماً تعجب کردید از اینکه علاوه بر یه عالمه وسیله‌ی شکنجه که برای وارد کردنِ دردهای شدیدِ جسمی طراحی شده بوده، یه تعداد ابزارِ دیگه هم صرفاً با هدفِ شرمنده کردنِ زندونیا و تحقیرشون جلوی جمع طراحی شده بوده.

اگرچه اروپایی‌های اون زمون، تا الآن صدتا کفن هم پوسونده‌ن، اما اروپاییهایی که ساکنِ آمریکا شدن، هیچ وقت از عملِ تخریب جلوی جمع دست برنداشتن. تازه توی قرنهای 18 و 19، تحقیر جلوی جمع مجازاتِ خیلی ترسناک و رایجی توی آمریکای شمالی بوده. به عنوانِ مثال، خشکه‌مقدسهاشون، علاقه‌ی زیادی به شلاق زدنِ افرادِ خاطی جلوی جمع داشتن. روزنامه‌های اون زمون وقتی از این شلاق‌زنی ها گزارش تهیه میکردن، با آب و تاب جزئیاتِ دلخراشش رو توصیف میکردن، مثلاً اینکه فردِ محکوم چطور از درد مثلِ مار به دورِ خودش میپیچیده.

مثلاً سالِ 1742، یه خانمِ متأهل به همراهِ شریکِ عشقیش به زنا متهم شدن، و به شلاق جلوی جمع محکوم شدن. خانم به جای اینکه خواهش کنه شلاقش نزنن، التماس میکرد که غیرعلنی شلاقش بزنن تا جلوی بچه‌هاش خجالت نکشه. البته آبروریزی جلوی جمع توی مستعمره‌های آمریکای شمالی با مخالفت مواجه شد و نهایتاً هم منسوخ شد.

بنجامین راش(Benjamin Rush) یکی از بنیانگذارانِ اولیه‌ی ایالاتِ متحده‌ی آمریکا، سالِ 1787، همسو با موجِ گسترده‌ی مخالفتهایی که با این اقدام وجود داشت، خواستارِ ممنوعیتِ این مجازات شد. تا سالِ 1839 دیگه توی تمامِ ایالتها مجازاتهای علنی و عمومی ممنوع شده بود، به جز ایالتِ دلاوِر(Delaware). به گفته‌ی نویسنده‌ی کتاب، مخالفت با مجازاتهای عمومی به خاطرِ این نبود که این مجازاتها بی‌تأثیرن، بلکه به خاطرِ خشونتِ زیادشون بود.

امروز، آبروریزی و تحقیر جلوی جمع شکلِ جدیدی به خودش گرفته و از جمعای حقیقی به جمعای مجازی منتقل شده. از قرارِ معلوم، بعضی از تخلفاتِ کوچیک، واکنشای عمومیِ شدیدی رو به دنبال داره. یکی از اونا، عکسِ مضحک و بی‌مزه‌ایه که یه کارمندِ خیریه به اسمِ لیندسی استون (Lindsey Stone) سالِ 2012 توی فیسبوکش منتشر کرد.

این عکس اونو در حالِ فریاد زدن و اهانت کردن کنارِ مقبره ی یک سربازِ گمنام داره نشون میده. همین اقدامِ کوچیک باعث شد 30 هزار نفر خواستارِ اخراجش بشن، سه هزار نفرِ دیگه هم در همین رابطه تومار امضا کنن.

بعضی وقتا آدما برای تلافیِ کاری که به نظرشون اشتباهه از آبروریزیِ اجتماعی استفاده میکنن

ماها بعضی اوقات در برابرِ بی‌عدالتی احساسِ ضعف میکنیم. متوجه میشیم که شرکتهای بزرگ دارن کارگراشونو استثمار میکنن یا مسئولین دارن از وعده‌های انتخاباتی‌شون فاصله میگیرن، اما جز احساسِ انزجار کاری نمیتونیم انجام بدیم. اما شبکه های اجتماعی این قاعده رو دارن تغییر میدن.

حالا میتونیم به جای احساسِ ناتوانی و خشم، یه حرکتی بزنیم. تنها چیزی که نیاز دارید اینه که هر فکری که درموردِ این و اون میکنیدو توئیت کنید و به همه ی دوستای مجازی‌تونم بگید که این کارو انجام بدن. یهو میبینید سِیلی از تحقیرِ عمومی توی فضای مجازی راه انداختید. و گاهی وقتا این تحقیرِ عمومی برای مقابله با بی‌عدالتی ها جواب میده. یه نمونه‌ش زن و شوهرِ بخت‌برگشته‌ای بودن که از قبل عضوِ یه باشگاهِ تناسب اندامِ زنجیره‌ایِ بزرگ به اسمِ

ال.ای فیتنس(LA Fitness) شده بودن و نمیتونستن عضویتشون رو کنسل کنن، این در حالی بود که شوهره تازگیا بیکار شده بود و نمیتونست شهریه‌شون‌ رو پرداخت کنه. تو همین گیر و دار، زنه هم هفت ماهه حامله بود. وقتی روزنامه‌ی گاردین بی‌رحمیِ این شرکت رو برملا کرد،‌ خواننده هاش دلشون به درد اومد و شروع کردن به تحقیرِ اجتماعی. اول، نامه‌های اعتراض‌آمیز فرستادن. بعد، خبراش توی توئیتر شروع کرد به چرخیدن و باعث شد هزاران نفر از کاربراش به این اعتراض ملحق بشن. حتی بعضیا عضویتِ «خودشونو» توی اون باشگاه کنسل کردن تا ابرازِ انزجار کنن.

بالاخره ال.ای فیتنس کوتاه اومد و از کلِ طلبی که از این زن و شوهر داشت گذشت. شبکه‌های اجتماعی بستر رو برای آبروریزیِ اجتماعی خیلی فراهم کردن. تنها کاری که باید انجام بدید اینه که یه کامنتِ اهانت‌آمیز توی پیجِ فیسبوک یا تایم‌لاینِ توئیترِ یه نفر پست کنید تا به کمپینِ بزرگِ آبروریزیِ اجتماعی بپیوندید!

این دقیقاً همون اتفاقیه که سالِ 2012 افتاد، زمانی که از یه روزنامه‌نگار به اسمِ مایکل موینیهان(Michael Moynihan) مقاله ای توی مجله‌ی جویش تبلت (Jewish Tablet) منتشر شد که میگفت نویسنده ای به اسمِ جونا لِرِر (Jonah Lehrer) به دروغ نقلِ قول‌هایی رو به باب دیلان نسبت داده و عبارتهایی رو هم از متن های دیگه سرقتِ ادبی کرده. خیلی زود، فضای مجازی پر شد از کامنتهای سرزنش‌آمیز و خصمانه علیهِ این نویسنده.

طولی نکشید که قضیه شخصی شد و کاربرا شروع کردند به زدنِ نیش‌وکنایه‌های تندوتیز. مثلاً یکی از کاربرا گفته بود: «این چلغوزِ تازه به دوران رسیده زیادی دور برداشته بود. چقدر خوشحالم که خوار و ذلیل می‌بینمش.» یا یکی دیگه نوشته بود: «جونا لِرِر انگلِ جامعه‌ست.»

ریختنِ آبروی دیگران میتونه بخشی از جایگاهِ اجتماعیِ ازدست‌رفته‌ی افرادو بهشون برگردونه یا حسِ قدرتِ دوباره بهشون بده

زمانِ قدیم، آبروریزیِ اجتماعی از طرفِ بعضی از شخصیتهای صاحب‌قدرت اِعمال میشد، کسایی مثلِ قضات یا رهبرای مذهبی. اما امروز، چون شکلِ دیجیتال به خودش گرفته، توی هر گروه و مجموعه‌ی آنلاینی قابلِ مشاهده‌ست. توی این دور و زمونه، خیلیا احساس میکنن که جایگاهِ عمومی و اجتماعی‌شون رو از دست داده‌ن. یه نمونه‌ش، اتفاقیه که توی نیویورک افتاد و مأمورای پلیس هر روز به صورتِ تصادفی 1800 نفر رو بازرسیِ بدنی میکردن. به گفته‌ی مقاماتِ این شهر، این ایست و بازرسی برای این بوده که جُرمای کوچیکی مثلِ دیوارنویسی‌های غیرمجاز کمتر اتفاق بیفته.

اما طبقِ اظهاراتِ اتحادیه‌ی حقوقِ شهروندیِ نیویورک، حدودِ 90 درصد از کسایی که توی این طرح توسطِ پلیس بازرسی میشدن بیگناه بودن. خیلی از مردمم این عملیات رو اهانت‌آمیز میدونستن. اونا تو حرفاشون با نویسنده‌ی این کتاب، گفته بودن که مسئولا با این سیاست میخواستن جایگاهِ اجتماعیِ پلیس رو احیا کنن، یا اینکه با فدا کردنِ اکثریتِ جامعه، از اموالِ اقلیتِ مرفه محافظت کنن.

آبروریزی در ملأِ عام توی فضای مجازی میتونه تلاشی باشه برای بازسازیِ قدرت؛ مثلِ یه سلاحِ قدرتمند.

یه شبکه‌ی اجتماعی‌یی وجود داره به اسمِ فورچَن (4chan) که توش به صورتِ ناشناس عکس میذارن و مکانِ معروفیه برای جولانِ ترول‌ها. کاربرای این وبسایت با نویسنده‌ی کتاب گفت‌وگویی داشته‌ن و گفته‌ن که احساسِ شدیدِ ناتوانی و بی‌قدرتی باعث شده تا توی فورچَن عضو بشن و دست به تخریبِ دیگران توی فضای مجازی بزنن.

یه نمونه آبروریزیِ اجتماعی وقتی اتفاق افتاد که توی یه نمایشگاهِ فناوری به اسمِ پایکان(PyCon)، یکی از شرکت‌کننده های خانم به اسمِ آدریا ریچاردز(Adria Richards) به طورِ اتفاقی شنید که دو تا مرد دارن درباره ی دانگلِ درازِ فلان دستگاه شوخی میکنن. این خانم که از حرفای جنسیِ این دوتا عصبانی بوده، عکسی ازشون میگیره و میفرسته توی توئیتر و برای رسیدگی به این وضعیت درخواستِ کمک میکنه. نتیجه‌ش این میشه که یکی از این دو مرد به نامِ هنکس (Hank) از کارش اخراج میشه. از اون‌ور، کاربرای خشمگینِ فورچن هم به صورتِ گسترده و عمومی شروع میکنن به آبروریزی از این خانم. تاجایی که علاوه بر حملاتِ شخصی و تهدید، به وبسایتِ کارفرماش هم حمله میکنن و منجر به اخراجِ این خانم میشن.

آبروریزیِ اجتماعی بعضی وقتا از کنترل خارج میشه و دلیلِ دقیقش هم معلوم نیست

یه اتفاقِ رایج اینه که یه کاربرِ توئیتر میاد یه توئیتِ چرت و پرت میزنه و بعد یدفعه یه مشت مهاجمِ ناشناسِ عصبانی سرِ راهش سبز میشن تا تخریبش کنن. چه سازوکارِ روانشناسی‌یی پشتِ این نوع تخریبِ اجتماعیِ آنلاین وجود داره؟ آدما وقتی توی جمع هستن رفتارشون متفاوته با زمانی که تنهان.گوستاو لوبِن (Gustave Le Bon)، پزشکِ فرانسویِ قرنِ نوزدهم، این پدیده رو اینجوری توصیف میکنه:

توی جمع، حتی متمدن‌ترین آدما هم میتونن غیرمنطقی و جوگیر بشن. برای مثال، توی یه جمعِ بزرگ، سه چهارتا آدمِ هیجان‌زده میتونن هیجانشون رو به کلِ جمعیت سرایت بدن. وقتی که این هیجان به اوجِ خودش برسه، ممکنه به آشوب منجر بشه. لوبِن اسمِ این هرج‌ومرجِ یهوییِ جمعی رو «جنونِ جمعیت» میذاره. لوبن برای توصیفِ مکانیزمِ اینجور خشمهای مشترک و عمومی، از تعبیرِ «سرایت» استفاده میکنه. تعبیراتِ لوبن حاکی از اینه که آشوب‌ها ناخواسته اتفاق میفتن و مردم صرفاً تابعِ رویّه‌ی جمعن.

البته یه روانشناسِ اجتماعی به اسمِ استیو ریچر (Steve Reicher) با دیدگاهِ لوبن به رفتارِ جمعی مخالفه و میگه مردم هیچ وقت به صورتِ ناخواسته واردِ هیچ جریانی نمیشن، حتی اگه داخلِ جمع باشن.

مسلماً الگوهایی وجود داره که رفتارِ جمع رو هدایت میکنه و بدونِ اونا، ما نمیتونیم به صورتِ خودجوش یا بدونِ رهبر با هم متحد بشیم و کاری از پیش ببریم. مثلِ این می‌مونه که توی یه روزِ گرمِ تابستونی، واردِ محوطه‌ی دانشگاه بشید و با آدمایی مواجه بشید که دارن با یه ریتمِ خیلی جذاب میرقصن. همینطور که هی افرادِ بیشتری به این رقص می‌پیوندن، شما هم وسوسه میشید که بهشون ملحق بشید، و نهایتاً به خودتون میاید و میبینید یکی از شرکت‌کننده‌های این رقصِ خودجوش هستید.

منتها همه‌ی فعالیتهای گروهی شبیهِ رقص نیستن. مردم معمولاً بنا به اعتقاداتِ شخصی و اخلاقی‌ِ خودشون دست به رفتارای گروهی میزنن. برای مثال، اگه کسی همراه با جمع شروع کنه به آبروریزی و تحقیرِ یه آدمِ خشکه‌مقدس، احتمالاً دلیلش اینه که عقایدِ اون شخص رو متعصبانه میدونه، نه اینکه تحتِ تأثیرِ جو و رویه‌ی جمعی قرار گرفته باشه.

آبروریزیِ اجتماعی هم به افرادِ موردِ نظر آسیب‌ میزنه و هم به اطرافیانشون

لیندسی استون که قبلاً مثالشو زدیم، بعد از اینکه عکسِ بی‌معنا و لوسِ خودشو از کنارِ مقبره‌ی یه سربازِ گمنام پست کرد، با انبوهی از پستها توی شبکه‌های اجتماعی مواجه شد که یا براش آرزوی مرگ کرده بودن، یا بهش اهانتِ جنسی کرده بودن یا هردو. بنده خدا اونقدر از این اهانت‌ها و آبروریزی‌های عمومی آسیب دید که تا یه سال به ندرت از خونه‌ش بیرون میومد.

مسلماً آبروریزیِ اجتماعی ضربه‌ی روحی‌روانیِ زیادی به قربانیاش میزنه و باعث میشه احساس کنن موردِ حمله و تحقیر قرار گرفته‌ن. این ضربه‌ها بعضی وقتا اونقدر آسیب‌زاست که باعثِ افسردگی یا حتی اختلالِ پی.تی.اس.دی یا اضطرابِ پس از سانحه میشه.

قربانیای آبروریزی‌های اجتماعی ممکنه حمایتهای اجتماعی‌شونو هم از دست بدن؛ و غالباً به خاطرِ بدنامی و بی‌آبرویی‌شون، از کار اخراج میشن. هم آقای «هنکس»، همون مردی که شوخیِ مثبتِ هیجده کرده بود، و هم آدریا ریچاردز، همون زنی که این شوخی رو داخلِ توئیتر گزارش داده بود، هر دو به خاطرِ اینکه رئیساشون فکر میکردن این بدنامی دامن‌گیرِ شرکتشون میشه، از کار برکنار شدن.

علاوه بر این، قربانیای تخریبهای اجتماعی اغلب تا مدتهای طولانی منزوی میشن. اونا با کوله‌باری از سرافکندگی و تحقیر، به خلوتِ خودشون پناه میبرن. حتی ازدواجشون هم به مشکل میخوره، چون ممکنه طرفِ مقابل اسمشون رو توی گوگل سرچ کنه و بی‌آبرویی‌شون رو ببینه. جونا لِرِر میگفت بعد از اینکه آبروشو توی فضای عمومی ریختن احساس میکرده دافعه داره و از این میترسیده که نکنه به روابطِ شخصیش هم آسیب بخوره.

آبروریزیِ عمومی فقط به فرد آسیب نمیزنه، بلکه جوِ ترس رو توی جامعه حاکم میکنه. صِرفِ احتمالِ اینکه نکنه یه روزی آبروی منم توی جامعه ریخته بشه خیلی ها رو به وحشت میندازه. خیلی از ماها نهایتِ تلاشمونو میکنیم تا وجهه‌ی خوبی از خودمون بسازیم. خیلی ها شغل‌ و حرفه‌شون وابسته به این وجهه ایه که به سختی به دست آورده‌ن، از جمله سیاستمدارا، خبرنگارا و کسایی که کارشون روابط عمومیه.

از این ترسناکتر وقتیه که چیزِ کوچیکی مثلِ یه توئیتِ الکی یا مسأله ی خصوصی‌یی مثلِ یه رابطه‌ی عاشقانه بخواد منجر به خشمِ عمومی بشه. حتی خودِ نویسنده هم زمانی که توی یک مهمونی درباره ی موردِ جونا لِرِر صحبت میکرده، از تأثیراتِ این وحشت در امون نمونده بود و متوجه شده بود که تمامِ بی‌احتیاطی‌هایی که قبلاً انجام داده ممکنه هر لحظه برملا بشه و آبروشو ببره.

ارتباطِ بینِ آبروریزی و جرم پیچیده است

قاضیِ معروفِ تگزاسی به اسمِ تِد پو (Ted Poe) 20 سال تمامِ سعیشو کرد تا با استفاده از بی‌آبرو کردنِ متهمهایی که توی دادگاهش محکوم شده بودن، نظمو دوباره به شهرِ هیوستون (Houston) برگردونه. اما آیا این استراتژی جواب داد؟

اون طور که از ظواهر برمیاد، آبروریزیِ عمومی یه بازدارنده‌ی مهم از جرم و جنایته. یه نمونه‌ش، اون جوونِ معروفی که از مغازه‌ها دزدی میکرد و مجبورش کردن به عنوانِ مجازات دور تادورِ مغازه ای که ازش دزدی کرده بود رژه بره و در همین حال یه تابلو دستش بگیره که روش نوشته بود: «من از این مغازه دزدی کردم. دزدی نکنید و گرنه شما هم عینِ من میشید.»

این جوون بعد از گذروندنِ این تجربه، لیسانس گرفت، شرکتِ خودشو تأسیس کرد و هیچ وقت دیگه جرمی مرتکب نشد. به گفته‌ی قاضی پو، حدودِ 66 درصدِ کسایی که به زندان محکوم میشن، بازم یه تخلف یا جرمِ دیگه مرتکب میشن. در حالی که این میزان در بینِ کسایی که جلوی جمع تحقیر و بی‌آبرو میشن فقط 15 درصده.

با این حال، آبروریزی هم خودش میتونه باعثِ وقوعِ جرم و خشونت بشه.

یه روانپزشک به اسمِ جیمز گیلیگان (James Gilligan) میگه: خشونت تقریباً همیشه با احساسِ شرم و بی‌آبرویی ارتباطِ مستقیم داره. اگه این احساسِ بی‌آبرویی از یه حدی بگذره، نهایتاً ما رو تبدیل به یه آدمِ خشن میکنه، خواه با خودمون خواه با دیگران. برخوردِ خشونت‌آمیز با دیگران گاهی اوقات تلاشیه برای زنده کردنِ عزت‌نفسی که اون احساسِ بی‌آبرویی خدشه‌دارش کرده بوده. بعضیا احساس میکنن زمانی که بقیه رو آزار میدن، دیگه خودشون اون آدمِ مظلومِ ضعیفِ بی‌دفاع نیستن. بعضیا هم برای غلبه بر بی‌حسیِ عاطفی و جسمانیِ ناشی از تحقیرهای شدید، روی خودشون اعمالِ خشونت میکنن، مثلاً به خودزنی رو میارن.

نمونه‌ی بارزش، دهه‌ی 1970 توی زندانها و آسایشگاههای روانیِ ماساچوست اتفاق افتاد. اون زمون، خودکشی و قتل و آتیش‌سوزی خیلی همه‌گیر شده بود. توی یکی از زندانها، هر ماه یه قتل و هر هفته یه خودکشی اتفاق می افتاد! گیلیگان این اتفاقاتو بررسی میکرد. با زندانی‌ها صحبت میکرد تا به علتِ اصلیِ تمومِ این خشونتها پی ببره. در نهایت کشف کرد که تقریباً تمامِ مجرما قبل از ارتکابِ جرم، شدیداً بی‌آبرو و تحقیر شده بوده‌ن، اکثراً از همون بچگی.

خب، تا اینجا، ما انگیزه‌ها و تبعاتِ آبروریزیِ اجتماعی رو دیدیم. توی آخرین بخش، میخوایم راههای ترمیمِ وجهه‌ی تخریب شده و جمع کردنِ آبروی ریخته شده رو با هم بررسی کنیم.

اگه شخصیتِ مجازی‌تون تخریب شده، میتونید اصلاحش کنید؛ به شرطِ اینکه پول داشته باشید

چطوریه که بعضی از سلبریتی ها دست به خیلی از اعمالِ شنیع میزنن و بعد از سالها، ماجرای رسوایی‌شون به طرزِ معجزه‌آسایی از نتایجِ گوگل حذف میشه؟ راستش، معجزه ای در کار نیست؛ پای «پول» در میونه.

نهادهایی هستن که کارشون ارائه‌ی خدماتِ اعاده‌ی حیثیت به کساییه که حیثیت‌شون توی اینترنت لطمه دیده، از جمله متال ربیت مدیا (Metal Rabbit Media) و رپیوتیشن دات کام (reputation.com). در اصل کارِ اونا اینه که کاری کنن موقعِ جست‌وجوی اسمِ مشتریاشون، صفحه‌های اولِ جستجوی گوگل فقط اطلاعاتِ بی‌ضرر رو نشون بدن یا از اون بهتر، کارای خیرِ کوچیکشون رو بزرگ جلوه بدن و از علاقه‌شون به ورزش بگن و الی آخر.

اینجوری، اون اطلاعات و جزئیاتی که باعثِ بدنامی و رسوایی و آبروریزی‌شون شده بود میره تو صفحاتی بعدی که کمتر احتمالش هست کسی ببیندشون. یه تعداد از این مؤسسه ها هر مشتری‌یی که بهشون پول بده رو قبول میکنن، حتی اونایی که به کودک‌آزاری محکومن! اما یه عده دیگه‌شون فقط به کسایی خدمات میدن که گرفتارِ تهمت‌ها و تخریب‌های ناروا شده‌ باشن. منتها این خدمات از اونجا که کارِ خیلی سختیه، طبیعتاً خیلی هم گرونه. اونا مجبورن ساعتها وقت بذارن و صفحاتِ ویکیپدیا‌ی مشتریا رو ادیت کنن یا اخبارِ جعلی درباره‌ی مشتریاشون بسازن تا نتایجِ ناخواسته رو از صفحاتِ اولِ گوگل عقب برونن.

پس حواستون باشه: این شایعات و حاشیه‌های جذابی که از اینترنت درباره‌ی سلبریتی‌ها میخونیدو چه بسا یکی از همین شرکتا سرِ هم کرده باشه تا یه موردِ چرب‌و‌چیلی‌تر رو مخفی کرده باشه! همونطور که اشاره کردیم، این خدمات گرونن. اونقدر گرون که فقط اقلیتِ مرفهِ جامعه میتونن از پسش بربیان.

زمانی که مایکل فرتیک (Michael Fertik) مالکِ سایتِ رپیوتیشن دات کام به صورتِ رایگان به لیندسی استون کمک کرد، برآوردش این بود که یه موردِ اینجوری حدودِ 700 میلیون دلار آب میخوره! بنابراین، اگه احیاناً شما هم توی فضای مجازی به ناحق آبروتون رفت، بدونید یه راهِ حلی هست؛ به شرطی که میلیاردر باشید.

آبروریزیِ اجتماعی از قدیم الأیام جزئی از تاریخِ بشر بوده. اما الآن که همه با هم از طریقِ شبکه‌های اجتماعی در ارتباطیم، شکلِ کاملاً جدیدی به خودش گرفته. کوچکترین سوتی و اشتباه میتونه شما رو آماجِ حملات و انتقاداتِ تند و تیز قرار بده، اونم وسطِ جمع! اما اگه احیاناً این اتفاق براتون افتاد راهِ حل داره. البته یه خرده هزینه‌بره.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :