یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب اینک روشنگری : نوشته: استیون پینکر
معرفی و خلاصه کتاب اینک روشنگری : نوشته: استیون پینکر
خلاصه متنی رایگان کتاب اینک روشنگری
استیون استاد دانشگاه هاروارده و به خاطر طرفداری از روانشناسی تکاملی و نظریهی محاسباتی ذهن مشهوره.
از کتابای پینکر میشه به شناخت دیداری، غریزه زبانی و لوح سفید اشاره کرد. این کتاب به همه کسایی پیشنهاد میشه که دوست دارن از مسائل دور و برشون سر در بیارن و دید روشنتری نسبت به جهان داشته باشن. امیدواریم تا آخر پادکستباهامون همراه باشین.
کتاب اینک روشنگری به بررسی این موضوع می پردازه که رسانه ها اغلب اخبار منفی و ناامیدکننده رو در اختیار مخاطبانشون قرار میدن تا اونها باور کنن که جهان رو به نابودیه.
کسایی که به نابودی جهان اعتقاد دارن، جامعه و مردم رو سیستم بستهای تصور میکنن که تنها تحت تاثیر نیروهای خارجیه و هیچ تاثیری تو محیط پیرامون خودش نداره. کتاب اینک روشنگری، پیشرفت و رهایی انسانها از جهل و خرافات رو مدیون ظهور دوران روشنگری میدونه. نویسنده کتاب معتقده که شواهد زیادی وجود داره که نشون میده انسانهای نسل امروز بیشتر از گذشته به دنبال خرده فرهنگ هستن و بنابراین، میشه گفت که دنیا به تدریج داره به جای بهتری واسه زندگی تبدیل میشه. اما درباره استیون پینکر. استیون آتور پینکر زادهی ۱۸ سپتامبر ۱۹۵۴، زبان شناس، روانشناس تجربی، دانشمند علوم شناختی کانادایی- آمریکایی و نویسندهی کتابهای معروف علمیه.
جهانتون رو تغییر بدین و پیشرفت رو مشاهده کنین.
توی یه دنیای کامل و آرمانی، خبرنگارا همیشه خبرهای دقیق رو به اطلاع میرسونن و واسه تاثیرگذارتر شدنش هم، یه عالم مطالب مرتبط رو به مخاطب عرضه میکنن. ولی متاسفانه ما تو یه دنیای کامل زندگی نمیکنیم. جهان ما جاییه که خبرنگارا توی کسب و کار جذب خواننده هستن و خوانندهها هم عاشق خبرایی هستن که فوقالعاده ساده و دراماتیک(dramatic) باشن. در نتیجه آدما دقیقا از چیزی که تو دنیای پیرامونشون میگذره باخبر نمیشن. توی ذهن بیشتر مردم دنیا این باور موج میزنه که جهان نسبت به گذشته داره روز به روز بدتر میشه. ولی شاید این باور خیلی هم درست نباشه. درواقع امروزه فقر کمتر از همیشه چهره خودش رو نشون میده، میانگین عمر آدما تو همه جای دنیا بیشتر شده و تبعیض جنسیتی و حکومتهای زورگو و ظالم کمتر پیدا میشن.
بخشی از این تغییرات مثبت نتیجه اقتصاد جهانیایه که برپا شد تا مردم رو از فقر نجات بده و سطح دستمزدشون رو بالاتر ببره. خوبه که بدونین تنها ۲۰۰ سال پیش، ۸۵ درصد مردم دنیا با فقر دست و پنجه نرم میکردن. توی کتاب اینک روشنگری، جناب استیون پینکر به ما کمک میکنه تا بفهمیم چقدر پیشرفت تو جهان پیرامونمون ایجاد شده و ما چطور میتونیم یاد بگیریم که نکات منفی رو کنار بزنیم و دنیا رو یه کم روشنتر و با دید مثبتتری درک کنیم.
یه سوال: به نظر شما تو بیست سال گذشته سطح فقر تو جهان چه تغییری کرده؟
آیا دو برابر شده؟ ثابت مونده؟ یا به نصف کاهش پیدا کرده؟ اگه حدستون اینه که سطح فقر به نصف کاهش پیدا کرده باید بهتون تبریک گفت. چون شما جزو معدود افرادی هستین که به این سوال جواب درست دادین. توی ایالات متحده، فقط پنج درصد از مردم به این سوال پاسخ صحیح دادن و توی انگلیس هم، این عدد به نه درصد میرسه. جالبه بدونین خیلی از آدمای با تجربهی مثبت اندیش هم به این سوال اشتباه جواب دادن. دلیل این که چرا تعداد کمی از مردم درک درستی از جهان پیرامونشون داشتن، بخش بزرگیش به غریزه ما و به چیزی بستگی داره که پینکر بهش میگه تصور اشتباه.
بعضی از تصورات اشتباه به خاطر منحرف کردن فهم ما از دنیا خیلی مشکل آفرینن. یکی از بدترین تصورات، ذهنیت شرقی و غربیه یعنی این ایده که غرب و شرق اساسا با هم دیگه متفاوتن و بقیه دنیا باید مثل غربیها رفتار کنن. جناب نویسنده تو تحقیقاتش به این نکته اشاره میکنه که خیلی از دانش آموزای غربی هنوز فکر میکنن که شرق از کشورهایی پر شده که تو اون، آمار تولد از رده خارجه و دین و فرهنگ جلوی خلق یه دنیای مدرن و به اصطلاح غربی رو میگیرن.
حتی این جمله هم بینشون رایجه که اونها یعنی شرقی ها هیچ وقت نمیتونن مثل ما زندگی کنن. ولی به این فکر کنین که شرق دقیقا چه معنایی داره؟ آیا ژاپن و مکزیک هر دو بخشی از شرق هستن؟ آیا چین و هند هنوز هم به عنوان کشورهایی در نظر گرفته میشن که نمیتونن به مدرنیته دسترسی پیدا کنن؟ تو سال ۱۹۶۵، اگه یه نگاه به آمار کودکان سراسر دنیا بندازیم، که میتونه شاخص خوبی از میانگین سلامت جامعه، تحصیل و سیستم اقتصادی باشه، میبینیم که کشورهای به اصطلاح امروز، درحال پیشرفت، تو اون سال بیش از پنج درصد از بچهها رو قبل از تولد پنج سالگیشون از دست میدادن که امروزه این رقم فقط واسه ۱۳ کشور صادقه. به عبارت دیگه، اصلا مفهومی به اسم غربی و شرقی وجود نداره. بخشی از تصورات ذهنی اشتباه دیگه به غریزهیانسانیمون برمیگرده.
یه سوال دیگه: توی کشورهای کم درآمد، به نظر شما چند درصد از دخترها تحصیلات ابتداییشون رو به پایان میرسونن؟
بیست درصد؟ چهل درصد؟ شصت درصد؟ شاید حدس زده باشین که جواب باید بیشترین عدد باشه. بله درسته. شصت درصد دخترها تو کشورهای کم درآمد تحصیلات حداقلی رو به پایان میرسونن. علاوه بر اون، توی این کشورها تقریبا همه خانمهای سی ساله هم حداقل نه سال تو مدرسه درس خوندن. این عدد فقط یه سال کمتر از چیزیه که برای میانگین مردان تو دنیا ثبت شده.
این ها فقط بخشی از پیشرفتهای شگفت انگیزیه که تو دنیا رخ داده که خیلی از آدما حتی ازشون آگاه هم نیستن. خب چرا این قضایا نادیده گرفته میشن؟ یه دلیلش میتونه غریزه منفی نگرمون باشه که مستقیما ما رو به سمت دومین تصور اشتباه هدایت میکنه : این که جهان داره روز به روز بدتر میشه. واقعیت اینه که در مجموع، توی تقریبا هر آماری، از امید به زندگی گرفته تا سطح فقر، جهان داره رو به بهبودی میره. اما مشکل اینه که ما فقط رو چیزای منفی تمرکز میکنیم. تو سال ۱۸۰۰، ۸۵ درصد از مردم دنیا تو فقر مطلق زندگی میکردن.
خوبه که بدونین امروزه اون عدد به نه درصد رسیده. این آمار شگفت انگیزه و البته که شما این رو تو اخبار نمیشوین. خبرگذاریها بیشتر تمایل دارن که از حوادث طبیعی، جرایم و قتلها و خلاصه چیزای منفی صحبت کنن و تراژدی های تاثیر گذار ایجاد کنن.
اگه برگردیم به سال ۱۹۸۰، میبینیم که خبرها این قدر بین مردم دست به دست نمیشد و به دست آوردن خبر هم این قدر آسون نبود. حداقلش این بود که اگه میخواستین از اخبار با خبر بشین باید تا سر کوچه میرفتین و یه روزنامه واسه خودتون تهیه میکردین. ولی امروزه همه خبرای دنیا رو نوک انگشتتون میچرخه و فقط یه کلیک لازمه که متوجه بشین رو کره خاکی داره چه اتفاقاتی میفته. بنابراین خبرای بد سریعتر از همیشه به دستتون میرسن. همهی اینها باعث این تصور اشتباه میشه که وضع جهان داره روز به روز بدتر میشه.
این رو یادتون باشه که توی هر خبری که میشنوین تعداد زیادی از آدما جون خودشون رو تو سیل یا زمین لرزه از دست دادن، خیلی ها هم هستن که ازش نجات پیدا کردن؛ ولی نکته اینجاست که اخباری از اونا منتشر نمیشه. امروزه به لطف پیشرفت مصالح ساختمانی، کشورهای با درآمد پایین در مقابل حوادث طبیعی ایمنتر از همیشه هستن. تو شرایط کنونی نرخ مرگ و میر بر اثر حوادث طبیعی فقط ۲۵ درصد چیزیه که صد سال پیش بوده. غریزه خیلی تو دید ما نسبت به دنیا تاثیر گذاره. اگه شما نموداری ببینین که توش خطی داره مستقیم به سمت بالا میره، مغزتون تمایل داره که بهتون بگه این خط مستقیم تا ابد به همین جهت ادامه پیدا میکنه. اما تعداد خیلی کمی از نمودارها هستن که فقط رو به بالا حرکت کنن. به نمودار رشد خودتون فکر کنین. قدتون ممکنه در ابتدا مدام افزایش پیدا کنه و نمودار با روند یکنواختی رو ایجاد کنه.
ولی از یه جایی به بعد وقتی به قله میرسین، جهت نمودار تغییر میکنه
همین مثال رو تو قالب جمعیت ببینیم: سومین تصور اشتباه ما اینه که جمعیت به طور مداوم بیشتر و بیشتر و بیشتر میشه و تا ابد افزایش پیدا میکنه. در حالی که این روند یه جایی به قله و نهایت خودش میرسه و کم کم کاهش پیدا میکنه. به نقل از پیش بینیهای سازمان ملل متحد که از قضا یه وظیفهاش بررسی رشد جمعیته، جمعیت بین سال ۲۰۶۰ تا ۲۱۰۰ کاهش پیدا میکنه.
چند دلیل واسه این قضیه وجود داره ولی یکی از مهمترین دلایل اینه که همونطور که فقر کاهش پیدا میکنه، آدما تصمیم میگیرن که بچههای کمتری داشته باشن و نتیجهاش رو خودتون میتونین تصور کنین. صدها سال پیش، مادرا به طور متوسط صاحب به طور میانگین شش بچه میشدن. بچههایی که بعدا تو کار کشاورزی یا کارخونه کمک دست پدر مادرشون بودن.
اما امروزه به لطف تحصیل و فقر کمتر، والدین به طور متوسط ۲ تا ۳ بچه به دنیا میارن. تا سال ۲۰۶۰ در حالی که بچه های نسل های قبل بزرگ و صاحب فرزند میشن، پیش بینی میشه که جمعیت به ۱۱ میلیارد یا بیشتر برسه اما بعد از اون باید انتظار یه روند کاهشی داشته باشیم. بنابراین قاعدتا ما نباید درباره افزایش مدام جمعیت نگران باشیم در حالی که هستیم. این نگرانی به خاطر غریزهمونه. علت ترسیدنمون بیشتر به خاطر اینه که ما رو از خطر و تهدیدات دور نگه داره.
اجداد بزرگ ما یعنی انسانهای اولیه، بیشتر در معرض همچین تهدیداتی بودن. مثل وقتی که با یه ببر یا قبیله دشمن رو به رو میشدن. به خاطر این که تو دنیای امروز این تهدیدات دیگه وجود ندارن یا به ندرت پیش میان، خوبه که ترسهای از این جنس رو کنار بزاریم. علاوه بر این، غریزه باعث میشه که خطرها رو واسه خودمون بزرگ کنیم. درواقع وقتی خبر حادثهی جایی رو میشنویم، اعداد و ارقام و به طور کلی اون حادثه رو بیشتر از اون چیزی که هست تو ذهنمون تفسیر میکنیم.
در مجموع آدما تمایل دارن که بزرگ نمایی کنن و نتایج کار رو غیرقابل تغییر بدونن. یکی از بهترین راهها واسه جنگیدن با غرایزمون اینه که اطلاعات درست جمع کنیم و بهشون واکنش درست نشون بدیم. اگه جایی بخونین که تو سال گذشته ۴ میلیون نوزاد فوت کردن، این عدد ممکنه شما رو متقاعد کنه که دنیایی که توش زندگی میکنیم دیگه به درد نمیخوره. اما اگه به تعداد نوزادهایی که تو سال ۱۹۵۰ فوت کردن نگاه کنین، متوجه میشین که دنیای امروز خیلی هم بد نیست. تو سال ۱۹۵۰ حدود ۱۴ میلیون نوزاد فوت کردن که این میزان چندین برابر چیزیه که امروز میبینیم.
بله، درسته که توی یه دنیای آرمانی هیچ نوزادی نمیمیره، ولی خب نیازه که فعلا یه کم از این تفکرات فاصله بگیریم و واقعیتهای روز رو ببینیم. خوبه که این رو در نظر بگیریم که طی هفتاد سال، تعداد نوزادهای فوت شده توی یه سال حدود ده میلیون کاهش پیدا کرده. علاوه بر اون، ما نیاز داریم که از دستهبندیهای غیر واقعی که کمکی هم به ما نمیکنن دوری کنیم. بعضی از گروه بندیها درستن. مثل اینکه جمعیت و فرهنگ ژاپن با جمعیت و فرهنگ انگلستان فرق داره. ولی خیلیهای دیگه مثلا تفاوت توی نژاد و جنسیت، فقط موانعی هستن که نمیذارن دید درستی نسبت به جهان داشته باشیم.
یه سوال: به نظرتون چند درصد از بچههای یک ساله تو جهان در برابر بیماریها واکسینه میشن؟
بیست درصد، پنجاه درصد، یا هشتاد درصد؟ بله، شاید گفته باشین هشتاد درصد. تقریبا میشه گفت همه بچه ها توی دنیا ایمنی حداقلی در برابر بیماری رو به دست میارن. نه تنها خود آمار قابل توجه، بلکه باید این رو در نظر گرفت که تا چند سال پیش، خیلی از مردم فکر میکردن که این میزان واکسیناسیون غیر ممکنه. با در نظر نگرفتن قوم، دین یا فرهنگ، دید وسیعتری تو نگاهمون نسبت به دنیای پیرامون به دست میاریم. این کار نتیجه خوبی داره چون این نکتهی اساسیایه که بدون در نظر گرفتن دین یا فرهنگ، کشوری که از حداقل درآمد بالاتر میره، به زودی توی خیلی از زمینهها مثل تحصیل، سلامت و زیرساخت پیشرفت میکنه.
واسه یه دید دقیق تر نسبت دنیا، آدما نیاز دارن که نگرش وسیع داشته باشن و از مقصر دونستن افراد و گروهها دوری کنن. یکی از بهترین راهها واسه دوری از تبعیض، تو گام اول سفر کردن و دیدن فرهنگهای دیگهاس. این خیلی خوبه که یه دید وسیع به دست بیاریم تا از مرزبندیهای مرسوم فراتر بریم. مرزبندی میتونه یه مانع بزرگ دیگه در مقابل رسیدن به یه دنیای بهتر باشه.
اگه به افغانستان رفته باشین که یکی از معدود کشورهاییه که هنوز داره با فقر دست و پنجه نرم میکنه و درآمد حداقلی داره، جوونهای زیادی رو میبینین که دارن واسه یه زندگی مدرن آماده میشن. همینطور، اگه تو دهه ۱۹۷۰ به کره جنوبی میرفتین، ملتی رو میدیدین که داره به سرعت تحت یه ارتش دیکتاتوری به سمت مدرنیته و تبدیل شدن به یه کشور با درآمد متوسط میره؛ حقیقتی که مرزبندیهایی مثل اینکه فقط دولتهای دموکراتیک میتونن به یه اقتصاد سالم برسن رو به چالش میکشه.
نکته قابل توجه اینه که بین ده اقتصاد برتر دنیا تو سال ۲۰۱۶، نه تا از کشورها خیلی دموکراتیک نبودن. بنابراین به این فکر نکنین که فقط دموکراسی راه رسیدن به رشد اقتصادیه؛ علاوه بر اون اقتصاد جهانی حاضر هم این مسئله رو تایید میکنه. واقعیت اینه که جهان خیلی پیچیدهاس. به خاطر همین باید تا جایی که میتونیم دید وسیع به دست بیاریم؛ چرا که مقصر دونستن فردی یا حتی گروه خاصی، منبع بروز مشکلاته و در عین حال، کاریه که بیشتر ما همیشه انجام میدیم.
به این مثال توجه کنین. شرکت های داروسازی معمولا دنبال درمان مالاریا، بیماری خواب یا بقیه بیماریهایی که فقط افراد کمی بهش مبتلا میشن نمیگردن. با شنیدن این، واکنش احتمالی شما ممکنه سرزنش کردن مدیرعاملهای شرکتهای دارویی باشه. ولی باید این رو بدونین که فقط مدیرعاملها مقصر این اتفاق نیستن بلکه اعضای دیگه هم از این ایده حمایت میکنن. یا بحران پناهندگان رو در نظر بگیرین. وقتی که اروپاییها جسد آدمایی رو دیدن که بخاطر قدیمی بودن قایق و شکستن اون تو دریا غرق شده بودن، خیلی هاشون فورا این اتفاق رو گردن قاچاقچی ها انداختن. اما اگه بیشتر تو قضیه عمیق بشیم، به این مسئله پی میبریم که علت اینکه پناهندهها تو قایقهای درب و داغون سوار شدن اینه که قوانین اروپا کسایی که بدون ویزا سفر میکنن رو به عنوان پناهنده میپذیره. همچنین این قوانین به مسئولین اجازه میدن که قایق قاچاقچیها رو که واسه حمل و نقل پناهنده ازش استفاده میکنن مصادره کنن. خب در نتیجه هیچ قاچاقچیای حاضر نمیشه که از قایق خوب و مطمئن استفاده کنه. از تصمیم سریع و از روی هیجان دوری کنین و به حقایق علمی که منتشر شدن بچسبین.
آخرین غریزه مشکلسازی که تو وجود ما هست
غریزه فوریته که باعث میشه معمولا تصمیمات از روی هیجان و بدون فکر بگیریم که به نتیجه خوبی هم ختم نمیشن. مهم ترین مشکلات ما، مثل همون قضیه شرکت های دارویی یا پناهندههایی که سوار قایقهای درب و داغون میشن، معمولا پیچیده هستن و نیاز دارن تا همه جوانبشون در نظر گرفته بشن. این به این معنیه که مشکلات به ندرت یه راه حل صاف و ساده و دم دستی دارن. یکی از اشتباهات ما اینه که قبل از تصمیم گیری، همهی جوانب کار رو بررسی نمیکنیم.
شکی نیست که تغییر اقلیم مسئله مهمیه اما بعضیها دوست دارن که فقط جوانب بدش رو در نظر بگیرن و با آب و تاب واسه بقیه تعریف کنن. از دیدگاه اونا، واسه تحریک مردم فقط باید اخبار منفی منتشر کرد. اما نکته اینجاست که بزرگنمایی تو طولانی مدت باعث میشه که مردم احساس فریب خوردگی کنن و در نهایت، اعتبار فعالان حوزه اقلیم که نقش اساسیای تو تاثیرگذاریشون ایفا میکنه، کمتر و کمتر میشه. حقایق باید توی همه جنبههای زندگی مقدم شمرده بشن؛ چه تو زمینه تحصیل، کسب و کار، روزنامه نگاری یا هر حوزه دیگه ای. معلمها باید حواسشون باشه که اطلاعات به روز به دانش آموزاشون انتقال بدن. مثلا طرز فکر غربیها که راجع بهش صحبت کردیم، طرز فکریه که نباید تو دنیای امروز جایی داشته باشه. کسب و کارها و سرمایه گذارها میتونن با یه دید دقیق نسبت به دنیا، پیشرفت بیشتری داشته باشن.
طبق خیلی از شواهد، آفریقا میتونه در آینده مرکز خیلی از کسب و کارها باشه پس الان فرصت خوبی واسه سرمایه گذاری تو این منطقهاس. با این کار اونها نه تنها به رشد یه منطقه کمک میکنن، بلکه جزو اولین کسایی میشن که تو این کار سهیم هستن. یادتون نره که خبرنگارها هم درست مثل بقیه آدما هستن. اونها هم تصورات و غرایز اشتباه دارن. پس ما هم به عنوان خواننده نباید فقط به یه منبع اطمینان کنیم. یادتون باشه، در نظر گرفتن همه نقطه نظرها راه رسیدن به فهم درسته. خلاصه اینکه رسیدن به حقیقت به خاطر تصورات و غرایز نادرست، این روزا خیلی سخته.
در حالی که خیلی از مردم اعتقاد دارن که جهان داره روز به روز بدتر میشه، واقعیت اینه که دنیا خیلی بهتر از قبل شده و داره به این روند ادامه میده. توی هر شاخصی، زندگی مردم داره نسبت به ۲۰۰ ، ۱۰۰ یا حتی ۵۰ سال پیش پیشرفت میکنه. عمر مردم بیشتر شده، دسترسی به مراکز درمان و تحصیل راحت تر شده و فقر هم درحال کاهشه. واسه درک این قضیه خوبه که به جای دنبال کردن اخبار، به دنیای واقعی قدم بزارین و جهان رو اون جوری که هست ببینین.
یه توصیه از جناب نویسنده: بچه هاتون رو درست تربیت کنین. اگه میخواین بچههایی داشته باشین که در آینده حقایق رو بپذیرن، بهشون بگین که گذشته واقعا چه شکلی بوده. به جای آب و تاب دادن و گفتن خوبیا، بدیهاش رو هم تعریف کنین. اون ها همچنین باید یاد بگیرن که چطوری اطلاعات بدردنخور رو شناسایی کنن و چطور دو عقیده ضد هم رو درست مثل هم بدون قضاوت گوش کنن. مثل همین که از یه جا میشنوین که دنیا توی درد و رنج فرو رفته ولی از طرف دیگه میگن زندگی داره واسه خیلی از مردم بهتر و بهتر میشه. به بچهها آموزش بدین تا بفهمن چطور اخبار رو دنبال کنن و متوجه بشن که کجاها داره زیادی روی یه مسئله تاکید میشه و پیاز داغش زیاد میشه. بهشون بگین که از شنیدن این جور خبرا نا امید و افسرده نشن. چیزی که شنیدین لب مطلب اینک روشنگری اثر استیون پینکر بود. امیدواریم از این پادکست لذت برده باشین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب قانون پنجاهم : نوشته: رابرت گرین
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب قدرت عادت : چارلز داهیگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب هشت درس اساسی از طبیعت : نوشته: گری فرگوسن