خلاصه کتاب بدن سخن می‌گوید : نوشته: جو ناوارو

معرفی و خلاصه کتاب بدن سخن می‌گوید : نوشته: جو ناوارو

این کتاب درباره ی معانیِ پنهانیه که می‌تونیم در زبانِ بدنِ خودمون پیدا کنیم. مغزِ ما حرکاتِ بدنِ ما رو بدونِ اینکه خودمون آگاه باشیم کنترل می‌کنه. بعضی وقتا این حرکات پرده از خیلی چیزا برمی‌دارن. توی این کتاب یاد می‌گیرید که چطور به یک تفسیرگرِ حرفه‌ایِ زبانِ بدن تبدیل بشید و با مشاهده‌ی حرکات و سکناتِ آدما، افکار و احساساتِ اونارو رمزگشایی کنیم.

خلاصه متنی رایگان کتاب بدن سخن می‌گوید

راهنمایی‌های یک مأمورِ سابقِ اف‌بی‌آی برای فهمِ زبانِ بدنِ‌آدمها

مقدمه: این کتاب درباره ی معانیِ پنهانیه که میتونیم در زبانِ بدنِ خودمون پیدا کنیم. مغزِ ما حرکاتِ بدنِ ما رو بدونِ اینکه خودمون آگاه باشیم کنترل میکنه. بعضی وقتا این حرکات پرده از خیلی چیزا برمیدارن. توی این کتاب یاد میگیرید که چطور به یک تفسیرگرِ حرفه‌ایِ زبانِ بدن تبدیل بشید و با مشاهده‌ی حرکات و سکناتِ آدما، به مفهومشون پی ببرید.

توی این کتاب یاد میگیریم که چطور از افکار و احساساتِ آدما رمزگشایی کنیم.

از کجا میتونید بفهمید یکی داره دروغ میگه یا راست میگه؟ از کجا میفهمید یه نفر راحته یا ناراحت؟ از کجا میتونید حرکاتِ آینده‌ی شخص رو پیش‌بینی کنید؟

اینا سؤالایی هستن که یه مأمورِ اف‌بی‌آی مجبوره هر روز باهاشون سروکار داشته باشه؛ و کلیدِ پاسخ به اونا زبانِ بدنه!نشانه‌های غیرکلامی میتونن پرده از احساساتِ واقعیِ مردم بردارن، حتی اگه کلماتشون اونا رو لو ندن. «مشاهده‌گرِ» خوبی بودن مهارتیه که شما مثلِ هر مهارتِ دیگه ای میتونید پرورشش بدید و این خلاصه‌کتاب مسیرِ درستشو بهتون نشون میده. شما با سیگنالهای مخفی‌یی آشنا میشید که بدنمون بدونِ اینکه خودمون حواسمون باشه، به بیرون ارسال میکنه. به علاوه میفهمید که:

«مغزِ راستگو» چیه و چرا در وجودِ ما هست؟

چرا پاها راستگوترین اعضای بدنِ ما هستند؟

چرا بعضیا زمانی که عصبی هستن با خودکارشون ور میرن؛ و

چطور میتونیم توی تفسیرِ نشانه‌های غیرکلامی حرفه‌ای بشیم؟

ارتباطاتِ غیرکلامی یه راهِ قابلِ اعتماد و مطمئن برای انتقالِ اطلاعاته

خانمه میگه: «بله، این جوابِ نهاییِ منه» اما آیا واقعاً همین‌طوره؟

آقاهه میگه: «من دوستت دارم» آیا واقعاً راست میگه؟ آیا ممکنه برخوردهای اجتماعیِ آینده رو پیش‌بینی کرد و از برخوردای ناراحت‌کننده پیشگیری کرد؟ آیا راهی وجود داره که بشه به نیتِ واقعیِ آدما فقط از طریقِ صحبت با اونا پی برد؟ بله. وجود داره. و ما همین الآنم هر روز داریم ازش استفاده میکنیم.

زبانِ بدن کلیدِ فهمِ افکارِ واقعیِ‌ مردمه. حدودِ 60 تا 65 درصدِ ارتباطاتِ میان‌فردی به صورتِ غیرکلامیه. چیزایی مثلِ حالتهای چهره، ژست‌های مختلف، لمس کردن، حرکاتِ بدن و تُن و بلندیِ صدا ارتباطاتِ غیرکلامیِ ما رو تشکیل میدن. روابطِ انسانها مثلِ یک پازل می‌مونه و کلماتی که به زبون میاریم فقط یک تیکه از این پازله. تک‌تکِ حرکات و سکناتِ ما موقعِ صحبت کردن، معنای خودشون رو دارن و تیکه‌های دیگه‌ی این پازل محسوب میشن.

ارتباطِ غیرکلامی اونقدر مهمه که دو شخصِ کاملاً غریبه که حتی زبونشون هم با هم فرق میکنه میتونن با هم دوست بشن. نویسنده خودش اینو تجربه کرده: توی هشت سالگی، زمانی که تازه از کوبا به آمریکا مهاجرت کرده بود، فقط با تفسیرِ زبانِ بدنِ همکلاسیاش میتونست منظورشون رو بفهمه. البته در نهایت انگلیسی رو یاد گرفت اما قبل از اون هم برای خودش دوستایی پیدا کرده بود.

نشانه‌های غیرکلامی از کلماتی که به زبون میان قابلِ اعتمادترن. آدما همیشه حواسشون به نشانه‌های غیرکلامی‌یی که از خودشون بروز میدن نیست. بنابراین چه بسا حقیقت پشتِ اونا پنهان شده باشه. متهمی رو تصور کنید که به جرم اعتراف نمیکنه. وقتی ازش میپرسی زمانِ وقوعِ جرم کجا بوده، ممکنه یه داستانِ موجه سرِ هم کنه از اینکه اون لحظه داشته پیاده روی میکرده و سرِ نبش به سمتِ راست پیچیده. اما اگه شما حواستون به دستاش باشه که در اون لحظه داره به سمتِ چپ اشاره میکنه، میتونید مطمئن بشید که داره دروغ میگه. در واقع، زبانِ بدنش به صورتِ ناخودآگاه روی سَمتِ واقعی تأکید داره و دروغشو لو میده.

دستگاهِ کناره‌ای مغزِ انسان یا همون «مغزِ راستگو» به سیستمِ عصبیِ ما متصله

خب حالا که بدنِ ما اطلاعاتی رو انتقال میده که کلامِ ما انتقال نمیده، این اطلاعات از کجا میان اصلاً؟ دستگاه کناره‌ای مغز نقشِ منحصربه‌فردی در خوداظهاریِ ما ایفا میکنه. این بخشِ مغز مسئولِ بقای ماست و هیچ وقت استراحت نمیکنه و به تمامِ حواس و احساساتِ ما به طورِ غریزی و بلافاصله واکنش نشون میده.

واکنشهای دستگاه کناره‌ای مغز پاسخهایی هستند که با هدفِ بقا و زنده موندنِ ما، در سرتاسرِ سیستمِ عصبی جریان دارن. زمانی که دستگاه کناره‌ای مغز به چیزی واکنش نشون بده، سیگنالی رو به کلِ بدن مخابره میکنه و بهش دستور میده که چکار بکنه. مخفی کردنِ این سیگنالها کارِ مشکلیه چون خیلی آنی و اتوماتیک صادر میشن. به همین دلیل، به دستگاه کناره‌ای مغز «مغزِ راستگو» هم میگن. چون بدنِ ما رو وادار میکنه افکاری که توی سرمون هستو بروز بده، ولو اینکه خودمون آگاه نباشیم.

شاید تاحالا دقت کرده باشید که آدما زمانی که دستشون رو میشه، به طورِ غریزی میخکوب میشن. «میخکوب شدن، فرار کردن و جنگیدن» واکنشِ مغزِ ماست که دستگاه کناره‌ای روش نظارت داره. این غریزه، که بخشی از میراثِ باستانیِ ماست، هدفش اینه که به ما کمک کنه تا خودمونو از شکارچی‌ها، خطرات و موقعیت‌های پر استرس مصون نگه داریم.

میلیونها سال قبل، انسانها به ندرت به واکنشِ جنگیدن متوسل میشدن، چون احتمالش کم بود که توی نبردِ تن‌به‌تن با حیواناتِ شکارچی پیروز بشن. بنابراین، معمولاً‌ فرار کردن اولین واکنش نسبت به تهدیدها بود. امروزه دیگه ما به اون معنا جنگ یا گریز نداریم. اما واکنشهای جنگ‌-یا-گریزِ مغزِ ما هنوز به صورتِ غریزی عمل میکنن. برای مثال، وقتی که توی یک گفت‌وگوی پراسترس قرار میگیریم، ممکنه از میز فاصله بگیریم و به عقب متمایل بشیم. این واکنش همون واکنشِ فرار یا گریزه که تغییرِ شکل داده.

واکنشهای شدیدتر هم «جنگ» تلقی میشن، که البته این روزا به ندرت شکلِ برخوردِ فیزیکی به خودشون میگیرن و غالباً به صورتِ واکنش‌های کلامی‌ مثلِ توهین یا طعنه خودشون رو نشون میدن. در مجموع، واکنشهایی که از دستگاه کناره‌ای مغزِ ما صادر میشن برای پی بردن به دروغا یا علایمِ معذب بودنِ اشخاص در خلالِ گفت‌وگو خیلی اهمیت دارن.

پاهای ما راستگوترین اعضای بدنمون هستند

زمانی که بچه بودید، احتمالاً موقعی که توی ظرف، غذایی میدیدین که دوست نداشتین، پدرومادرتون بهتون میگفتن: «قیافه‌تو اونجوری نکن!» و از همونجا، شما رو تشویق کرده‌ن تا افکار و احساساتِ واقعیِ خودتون رو پنهان کنید.

بنابراین، از بچگی ما یاد گرفتیم قیافه‌ی غیرواقعی از خودمون نشون بدیم. قیافه‌هایی که نیتهای اصلیِ ما رو مخفی می‌کنن چون برامون خیلی راحته حالتهای چهره‌مون رو تغییر بدیم. رایج‌ترین اشتباهی که آدما موقعِ تفسیرِ زبانِ بدنِ طرفِ مقابل انجام میدن، اینه که روی چهره تمرکز میکنن. گویاترین سیگنالهای غیرکلامی از سمتِ اعضایی از بدن صادر میشن که اصلاً انتظارش نمیره؛ مثلِ پاها. از میلیونها سال قبل، خیلی قبلتر از اینکه زبانِ کلامی در ما شکل بگیره، پاهای ما سریعترین واکنش رو به تهدیدها نشون میداده‌ن. این پاها به ما کمک‌کرده‌ن بلافاصله از ریگهای داغ عبور کنیم و جک‌وجونورای خطرناکی که نزدیکِ ما روی زمین هستنو بُکُشیم.

هنوز هم میتونیم آثاری از این میراث رو توی خودمون ببینیم: حرکتِ پاها غیرارادی و صادقانه است. برای مثال، وقتی که طرفِ مقابلتون در حینِ گفت‌وگو پاهاشو از شما فاصله میده میتونه معنیش این باشه که میخاد از اونجا بره، یا الآنه که از اونجا بره، یا کلاً احساسِ راحتی نمیکنه.

یکی دیگه از دلایلی که باعث میشه سیگنالهای غیرکلامیِ پاها اهمیت پیدا کنن، اینه که توجه به این عضو از بدن آسونه و بقیه‌ی بدن هم از اون متأثر میشن. وقتی کسی موقعِ نشستن روی صندلی این پاشو روی اون پاش میندازه، این میتونه معنیهای زیادی داشته باشه. ما معمولاً وقتی که راحت باشیم پاهامونو روی هم میندازیم. پس اگه دیدید دو نفر مقابلِ هم نشستن و با هم صحبت میکنن و پاهاشونو روی هم انداختن، معناش اینه که باهم راحت هستن. پاهای از هم جدا هم میتونه نشون‌دهنده‌ی راحت‌نبودن باشه.

البته بعضی وقتا، انداختنِ پاها روی هم در حالتِ نشسته میتونه به معنای مرز بینِ گوینده و شخصِ مقابل باشه و نشون بده که فرد میخواد فاصله‌ش حفظ بشه. پاها نشانه‌های دیگه ای هم از خودشون نشون میدن که میتونه قابلِ توجه باشه. ما اغلب زمانی که خوشحال هستیم پاهامونو تکون تکون میدیم و جست و خیز میکنیم. این حرکات میتونن به کلِ بدن سرایت کنن، حتی به دهن. بنابراین، حرکتِ پاها میتونه بقیه ی اعضای بدنو هم تحتِ تأثیر قرار بده، بنابراین همیشه حواستون به پاها باشه.

دستای ما حساسترین اعضای بدن در برابرِ استرس و ناراحتی هستند.

آخرین باری که با یه غریبه دست دادید، چقدر این دست دادن طول کشید؟ آیا با دستِ دیگه‌تون بازوش رو هم گرفتید؟ چقدر محکم دستِ همو فشار دادید؟ با مشاهده‌ی دستِ دیگران، میتونیم اطلاعاتِ زیادی درباره‌ی افکار و احساساتِ اونها پیدا کنیم.

چرا؟

چون دستهای ما در طولِ تاریخ خیلی پیشرفته و متکامل شده‌ن. دستها کلیدِ بقای ما هستند و طراحی‌شون، هم چندکاره‌ست و هم دقیق. ما از دستها نه تنها برای نقاشیِ رنگِ روغن، بلکه برای حملِ چیزهای سنگین هم استفاده میکنیم. دستای ما قادرن اطلاعاتِ حساسِ زیادی رو افشا کنن. آدما به طورِ طبیعی تمایل دارن روی دستِ دیگران تمرکز کنن. برای همینه که شعبده‌بازا و بقیه‌ی کسایی که نمایش اجرا میکنن، حرفه‌شونو جوری طراحی کرده‌ن که با حرکاتِ دستشون ما رو مجذوب کنن. این گرایشِ طبیعی به نفعِ بقای ماست، چون اگه یه نفرو ببینیم که یه چیزی توی دستش گرفته، باید بدونیم آیا اون چیز جونِ ما رو تهدید میکنه یا نه. باید بدونیم وقتی کسی به ما یا به چیزِ دیگه ای اشاره میکنه، معنیش چیه.

اشاره به شخص موجبِ واکنشهای خصمانه و منفی میشه. تصور کنید یه نفر داره میگه: «میدونم که کارِ توئه» و در همین حال با انگشت به شما اشاره میکنه. اگه اشاره نمی‌کرد، این جمله‌ش صرفاً یه اظهارِ نظرِ معمولی بود. اما وقتی به شما اشاره میکنه، داره متهم‌تون میکنه.

انگشتای شست هم گویا هستند. برای مثال، نشانه‌ی شستِ رو به بالا حالتِ مهمیه که توی تمامِ دنیا شناخته‌شده است. آدمایی که موقعیتِ اجتماعیِ بالایی دارن (یا میخوان نشون بدن که موقعیتِ اجتماعیِ بالایی دارن) معمولاً انگشتای شست‌شون رو از جیبشون بیرون میذارن که نشونه‌ی اعتماد به نفسه. برعکس، انگشتِ شستِ داخلِ جیب نشونه‌ی موقعیتِ نازل و اعتماد به نفسِ پایینه.

نشانه‌های غیرکلامی؛ کلیدِ تشخیصِ دروغگویی

خب، تا اینجا درباره ی اعضای «راستگوی» بدنمون یاد گرفتیم. اما نشانه‌های دروغگویی چیان؟ چطور میتونیم اونا رو تشخیص بدیم و از نشانه‌های هیجانزدگی یا خستگی تفکیکشون کنیم؟

خب، دستگاه کناره‌ای مغز پیامها رو مستقیماً به باقیِ اعضای بدنِ ما مثلِ انگشتها و پاها میفرسته. وقتی ما دروغ بگیم، بینِ احساساتمون تعارض به وجود میاد. چون حقیقتو میدونیم، اما زبونمون بر خلافِ اون حقیقت میچرخه. این اتفاق دستگاه کناره‌ای مغز رو تحریک میکنه، و باعث میشه ناقل‌های عصبی‌یی مثلِ آدرنالین در بدن ترشح بشن. «تکون دادن» یکی از نشونه‌هاییه که از این تعارض ناشی میشه. اگه شخص چیزِ کوچیکی توی دستش گرفته باشه، کافیه به دستاش نگاه کنید تا این تکون رو تشخیص بدید، به خصوص اگه اون شیء چیزِ باریکی مثلِ خودکار یا مداد باشه.

تکون دادن مفهومهای مختلفی داره. میتونه معناش هیجانِ‌ حینِ مصاحبه‌ی شغلی باشه یا احساسِ معذب بودن حینِ بازجویی. آدما وقتی که توی یه موقعیتِ پراسترس قرار میگیرن، رفتارای آروم‌کننده از خودشون نشون میدن که هدفشون آروم کردنِ بدنه. تقریباً همیشه بعد از هر واقعه‌ی استرس‌زایی این رفتارا بروز میکنن. بنابراین وقتی که شخصی عصبی میشه و مدادشو تکون میده، ممکنه بعدش شروع کنه به جویدنِ مدادش تا تکون دادنِ مدادش رو متوقف کنه. یا وقتی از شخص سؤالای ناخوشایندی پرسیده میشه، ممکنه انسان به صورت یا گردنش دست بکشه. اینا هم رفتارهای آروم‌کننده محسوب میشن.

هر شخصی رفتارِ آروم‌کننده‌ی خاصِ خودشو داره. اگه میخواید زبانِ بدنِ کسی رو به خوبی تفسیر کنید، باید ازش شناختِ کافی پیدا کنید تا بفهمید چه موقع رفتارش نرماله و چه موقع هیجا‌نزده‌ست. اگه بتونید موقعیت‌های احساسیِ مختلفِ اشخاص رو تشخیص بدید، رفتارهای آروم‌کننده‌شون بیشتر به چشم‌تون میان. تشخیصِ زبانِ بدنی که نشون‌دهنده‌ی دروغگویی یا روراست نبودنِ فرد هست مهمه، اما نباید اونو با روشهای فریب، که بعداً باهاش آشنا میشیم، اشتباه بگیرید.

تفسیرِ زبانِ بدن یه مهارتِ مشاهده‌ایه که نیاز به تمرینِ زیاد داره

برای اینکه بتونید زبانِ بدنِ خودتون و دیگران رو به درستی تفسیر کنید باید مهارتِ تیزبینی و مشاهده‌ی دقیق رو در خودتون پرورش بدید. این مهارت هم مثلِ باقیِ مهارتها نیاز به آموزش داره. صرفِ داشتنِ اطلاعات یا آشنایی با الگوهای رفتاری‌ و دونستنِ معنای اونا کافی نیست. اگه دست دادن یا لبخندِ یه نفر رو به خودیِ خود مشاهده کنید هیچ معنایی نمیتونید ازش استنباط کنید مگر اینکه به زمینه و محتوای گفت‌وگو آگاه باشید. هر مشاهده‌گری نیاز به مقداری آگاهیِ وضعی داره. آگاهیِ وضعی یعنی اینکه تا جایی که میتونید از تمامِ جزئیاتِ مربوط به یک وضعیتِ خاص اطلاع پیدا کنید.

مردی رو تصور کنید که در حینِ رانندگی داره با گوشیش چیزی تایپ میکنه. اگه این مرد تمرکزش روی گوشیش باشه، دیگه حواسش به دوچرخه‌سواری که کم مونده زیرش بگیره نیست. این مرد آگاهیِ وضعی نداره. به عبارتِ دیگه، راننده نمیتونه همزمان روی تمامِ جزئیاتِ موردِ نیاز توی این وضعیتِ خاص تمرکز کنه. و در این موردِ خاص، نداشتنِ آگاهیِ وضعی میتونه مرگبار باشه. مهارتِ مشاهده یعنی آگاهی به نشانه‌های چندگانه. برای بررسیِ همه‌جانبه، به تمامِ این نشانه ها نیاز داریم.

برای اینکه بتونیم افکارِ پنهانِ شخص و نشانه‌های غیرکلامیِ اونو با دقت تحلیل کنیم، باید اول از رفتارِ زیربناییِ سوژه اطلاع داشته باشیم. شما فقط در صورتی میتونید تشخیص بدید که یه نفر رفتارش غیرطبیعیه که از قبل بدونید توی موقعیتهای طبیعی و آروم چه رفتاری داره. به عبارتِ دیگه، فقط زمانی میتونید از رفتارهای عجیب و غیرنرمالِ یک شخص رمزگشایی کنید که تشخیص بدید این رفتار غیرنرماله و برای این کار، باید با رفتارهای نرمالِ شخص آشنایی داشته باشید. باید بدونید آدما کدوم ژستِ دست‌وپا رو ترجیح میدن یا حالتِ خنثای چهره‌شون چه شکلیه. فرض کنید میخواید گلودردِ کودکِ بیمارتون رو برای دکتر توصیف کنید. اگه شما در زمانِ سلامتی اونو مشاهده نکرده باشید، چطور میتونید متوجهِ نابهنجاری و علایمِ بیماری بشید؟ تشخیصِ نابهنجاری‌ها برای تشخیصِ دقیقِ بیماری ضروریه.

حواستون باشه که توی مشاهداتتون جنبه‌ی احتیاط رو رعایت کنید. اگه به یه نفر همینجور زل بزنید، دستتون رو میشه و مشاهده‌تون بی‌نتیجه می‌مونه. چون اون شخص هم تلاش میکنه رفتارشو با رفتارِ شما وفق بده. پس کارتون رو با نشانه‌های غیرکلامیِ آسون و واضح شروع کنید، و از خودتون بپرسید این نشانه‌ها از کجا نشأت میگیرن. بعد میتونید آروم آروم پیش برید و پیش‌بینی کنید.

چطور میتونیم ارتباطِ واقعی رو از ارتباطِ ساختگی تشخیص بدیم؟

حالا فرض کنیم شما توی رمزگشایی و کاربردِ نشانه‌های غیرکلامی متخصص شدید، این رمزگشاییها چقدر دقیقه؟ چطور میتونیم بفهمیم که شخص داره ما رو فریب میده یا نه؟ موقعِ‌ مشاهده‌ی نشانه‌های غیرکلامیِ افراد، به این توجه کنید که اظهاراتِ کلامی و غیرکلامی‌شون چقدر با هم انطباق داره. اگه اونا روی کلماتِ خاصی تأکیدِ نامناسب یا غیرطبیعی میذارن، به احتمالِ زیاد عقیده‌شون با حرفشون سازگاری نداره.

زمانی که ما حقیقت رو به زبون میاریم، به طورِ طبیعی، زبانِ بدنمون با کلاممون مطابقت و همخونی داره. به این معنی که وقتی استدلال میکنیم از دستامون استفاده میکنیم یا وقتی میخندیم چشمامون برق میزنه. و همه ی این کارها رو بدونِ اینکه خودمون ذره ای بهشون فکر کنیم از خودمون بروز میدیم. اما وقتی که دروغ میگیم، کلماتمون با حرکاتِ بدنمون همخونی ندارن. کسایی که توی بازجویی‌ها دروغ میگن همیشه به وقتِ بیشتری احتیاج دارن تا داستانِ تخیلی‌شون رو سرِ هم کنن، بنابراین بعضی از حرکاتشون رو با اندکی تأخیر بروز میدن. مثلاً ممکنه یه قدری آهسته‌تر دستاشونو تکون بدن یا پلک بزنن.

اینو هم باید مدنظر داشته باشید که توی موقعیتِ بازجویی خودِ‌ شما هم ممکنه روی رفتارِ متهم تأثیر بذارید. ارتباط همیشه یک پدیده‌ی دوطرفه‌ست. اگه احتمال میدید فرد داره دروغ میگه، هیچ وقت اینو ابراز نکنید. اگه شروع کنید به پرسیدنِ سؤالایی که اتهام رو متوجهِ اون میکنه، یا اینکه محتاط یا بدگمان به نظر برسید، افکارِ خودتون رو لو میدید و سوژه‌ی شما وقتی بفهمه که درموردش چی فکر میکنید، شروع میکنه به تغییرِ رفتارش.

هر کسی برای اینکه بتونه ارتباط برقرار کنه باید یه قدری احساسِ راحتی داشته باشه. اگه شما زیادی نزدیکِ شخص بشینید، دست دادنتون رو با فرد زیادی طول بدید یا مستقیماً تو صورتش زل بزنید، ممکنه اونو معذب کنید، و این باعث میشه شخص زبانِ بدنشو تغییر بده. و نکته‌ی آخر اینکه باید همیشه انعطافِ خودتون رو حفظ کنید و حواستون باشه که به هیچکدوم از تفسیرهای خودتون بیش از حد اعتماد نکنید. فرضیه‌تون رو با یافته‌ها‌تون وفق بدید، نه اینکه یافته‌هاتون رو با فرضیه‌تون!

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :