یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب تو همانی که میاندیشی : نوشته: جیمز آلن
معرفی و خلاصه کتاب تو همانی که میاندیشی : نوشته: جیمز آلن
کتاب تو همانی که میاندیشی که بیش از صدسال از انتشارش میگذره، یکی از پرفروشترین کتابهای قرن محسوب میشه. جیمز آلن توی این کتاب مردم رو به خودآگاهی دعوت میکنه و معتقده تمام رفتارها و لایههای درونی و بیرونی شخصیتمون از ذهن و افکارمون نشات میگیره.
خلاصه متنی رایگان کتاب تو همانی که میاندیشی
این اثر، از سری کتاب های خودسازیه
و نشون می ده که هر آدمی، می تونه کلید شرایط خوب و بد زندگیش رو تو دنیای افکارش پیدا کنه؛ اگه هوشمندانه و صبورانه کار کنه، می تونه زندگیش رو متحول کنه.
«تو همانی که می اندیشی» که در سال 1903 منتشر شده، بهتون کمک می کنه تا توی زندگیتون دیدگاهی رو به جلو داشته باشین و دیگه درجا نزنین. این کتاب رو جزو یکی از قویترین کتاب های دنیاست، چون پیام اصلیش، پایه و اساس 99 درصد کتاب های خودسازیه.
توی این پادکست قراره 7 تا درس مهم یاد بگیرین تا زندگیتون رو متحول کنین.
درس اول: ذهن مثل یک باغه
می تونیم ذهن آدما رو به یه باغ تشبیه کنیم که توش افکار سازنده کاشته می شه یا به حال خودش رها شده و از دست میره؛ در هر صورت، از این باغ مراقبت بشه یا نشه، حتماً ثمره ای خواهد داشت.
اگر هیچ بذری توش نکارین، انبوهی از علفای هرز جاش در میان و همین طور زیاد و زیاد تر می شن. جیمز الن معتقده که زندگی ما وابسته به وضعیت باطنمونه؛ به عبارتی، کیفیت زندگیمون نتیجه افکارمونه.
اگه توی زندگیتون خوشحال نیستین و آه ندارین تا با ناله سودا کنین، به خاطر افکارتونه! بیل گیتس در جایی گفت: «اگه فقیر به دنیا اومدین، تقصیری ندارین ولی اگه فقیر از دنیا برین، این تقصیر خودتونه».
پس از همین الان شروع کنین و توی باغ ذهنتون، افکار سازنده و به درد بخور بکارین.
درس دوم: بدن در خدمت ذهنه
بدنی که تحت فرمان افکار بد و منفی باشه، بیمار می شه و کم کم از بین می ره؛ در مقابل، بدنی که تحت فرمان افکار زیبا و شاده، جوانتر و با نشاط تر می شه.
فرق بین نقی که یه آدم چاق و افسردس، با تقی که بدنش رو فرمه و آدم خوشحالیه، فقط و فقط در افکارشونه!!
تقی پیش خودش فکر می کنه: «اینکه هر روز ورزش کنم، کار سختیه ولی مهم اینه که خوشحالم می کنه و سرشار از انرژی می شم؛ این سختی، به نتیجش توی بلند مدت می ارزه. هر روز غذای سالم می خورم چون به سلامتیم و بدنم اهمیت می دم.»
در مقابل، نقی با خودش فکر می کنه: «حالا یه امروز رو ورزش نمی کنم؛ فقط همین امشب رو فست فود می خورم؛ یه هفته ورزش کردم و غذای سالم خوردم، تهش چی شد؟»
خب عزیزای من، اصن طبیعیه که در عرض یه هفته، به وزن یا اندام دلخواهتون نرسین؛ اصن این با عقل جور در نمیاد که یه شبه تبدیل به آدمی خوشحال بشین ولی عادات و کارایی که برای این هدف لازمن، با همین افکار مثبت و سازنده شروع می شن.
همین مسئلس که ما رو می رسونه به درس سوم...
درس سوم: افکار تبدیل به عادات می شن و همین عادت ها، اوضاع رو دگرگون می کنن
عادات خوب باعث رشد، پیشرفت و حرکت شما میشن. مثلا فرض کنیم شما یک پیج اینستاگرامی دارید و عادت دارید هر روز محتوای مفید تو پیجتون بذارید تا فالوورهاتون لذت ببرن و چیزی یاد بگیرن. خب اگر این عادت خوب رو نداشتید، احتمالا دیگه محتوایی هم تولید نمیکردید.
البته این کتاب بهمون نمی گه که چه جوری این عادات رو در خودمون ایجاد از این 3 نکته میتونیم واقعا تو زندگیمون بهره ببریم:
شماره یک: هر روز اول صبح، افکارتون رو روی کاغذ پیاده کنین؛
توی دفتر شخصیتون، مرتب اهدافی که دارین رو وارد کنین؛ مثلاً اگه میخواین یه خواننده مشهور بشین، بنویسین که«من یک خواننده مشهورم»، ننویسین «میخواهم خواننده مشهوری شوم.» همین لفظ «میخواهم»، باعث می شه به خودتون تلقین کنین که این هدفتون فقط در حد خواستنه و هیچ وقت قرار نیست که اتفاق بیفته.
شماره دو: ثمرات بلند مدت هر کاری رو درک کنین.
این همون دلیلیه که به شما کمک میکنه بتونید رژیم غذایی خوب بگیرید و تغذیه سالم داشته باشید.
یه سری از مزایای تغذیه سالم اینان: سطح انرژی بالاتر، توان بدنی بیشتر، بدنی سالم تر، سیستم ایمنی قوی تر، افزایش توانایی در کنترل استرس، فکر کردن با خیالی آسوده، کاهش احتمال ابتلا به دیابت و سرطان و حالت روحی و روانی بهتر به خاطر انتخاب های سالم تر و صد ها مورد دیگه.
شماره سه: میشه درد رو ناشی از عادات بد دونست.
مثلا کافیه برای ترک نوشیدنی های قندی، مضراتش برای سلامتی رو از ته دل درک کنید و بپذیرید تا به مرور زمان دیگه میلی بهشون نداشته باشید.
درس چهارم: بی هدفی حرومه!!
«تا زمانی که افکارتون بی هدف باشن، هیچ دستاوردی در انتظارتون نخواهد بود.»
تا حالا شده وقتی دراز کشیدین و دارین هله و هوله می خورین، یه لحظه به خودتون بیاین، به سقف خیره بشین و از خودتون بپرسین: «دارم با زندگیم چی کار می کنم؟»
ما آدما خیلی راحت غرق روزمرگی می شیم و به روتین های بی هدفمون ادامه می دیم؛ بیدار میشیم، دوش می گیریم، می ریم سر کار، بر می گردیم خونه، شام می خوریم و می خوابیم؛ و این می شه یه چرخۀ وحشتناک که همین طور تکرار می شه.
حالا چطور باید هدفتون رو پیدا کنین؟
مایکل آنکس ( Michael Unks)، نویسنده کتاب «آس شو (Become the Ace)» معتقده باید بزنین بیرون و جست و جو کنین و چیزهای جدید رو امتحان کنین؛ شاید خفن ترین استعداد هاتون تو چیزی باشه که تا حالا بهش فکر نکردین.
آدمای موفق همیشه هدف دارن؛ بیل گیتس، روزی رو می دید که روی هر میز، توی هر خونه تو دنیا، کامپیوتر اون قرار گرفته. مارک زاکربرگ می خواست که همه مردم دنیا بتونن با هم ارتباط بگیرن. هدف شما چیه؟
درس پنجم: هیچکس جز خودتون نمی تونه شرایطتون رو عوض کنه
یه آدم قوی نمی تونه دست آدم ضعیفی که نمی خواد بهش کمک بشه رو بگیره. برای شما احتمالا پیش اومده که بعد از اینکه چیزی یاد گرفتید، بخواید اون رو به دوستا و دور و بریاتون یاد بدید.
یا وقتی تو کاری موفق شدید، بخواید تجربه خودتون رو با کسایی که دوستشون دارید به اشتراک بذارید تا اونا هم مسیر خودشون رو پیدا کنن، اما با همه این اوصاف، ممکنه موفق نشید و فقط انرژی خودتون رو هدر بدید.
به همین خاطره که شاید بهتر باشه وقتون رو برای آدمایی که نمیخوان تغییر کنن، تلف نکنین؛ به جاش تمرکزتون رو روی اونایی بذارید که حاضرن این قدمو بردارن.
درس ششم: پشت هر دستاوردی، تلاش بی وقفه خوابیده نه شانس
اگه تا به حال اسم گَری وِینِرچاک(Gary Vaynerchuk) به گوشتون نخورده، نصف عمرتون به فناست.
گری، متخصص شبکه های اجتماعیه و یه کمپانی موفق به نام وِینِرمدیا (VaynerMedia) رو اداره می کنه که به 500 شرکت بزرگ توی این حوزه خدمات ارائه میده.
توی سال های اخیر که توجهات بیشتری جلبش شدن، ایمیل های زیادی از دوستای دوران دبیرستانش دریافت می کرد که مضمون همشون این بود: «خیلی خوش شانسی مرد!»؛ اما گری به تک تک این ایمیل ها، این طور جواب می داد:
«بذار یه چیزی رو روشن کنم... من تلاش کردم. حتی آخر هفته ها و توی تعطیلات از 14 سالگی، سخت کار کردم. پس این شانس آوردیها رو نگه دار واسه خودت رفیق!»
همه آدما به نوعی استعداد کاری رو دارن؛ این که تلاشی پشت اون استعداد بذارن یا نه، فقط و فقط به خودشون بستگی داره.
و حالا می رسیم به درس آخر...
درس هفتم: زیباترین جلوۀ دانایی، ذهنی آرامه
جیمز الن می گه: «آدمای قوی و آروم همیشه دوست داشتنی و مورد احترامن.» برای رسیدن به این آرامش باید اول بتونین خودتون رو به خوبی کنترل کنین. افراد آروم، خشمشون رو کنترل می کنن و در بدترین یا بهترین شرایط، دست از مثبت اندیشی بر نمی دارن.
ما جذب آدمایی می شیم که تو شرایط بحرانی، آرامش خودشونو از دست نمی دن؛ مثلاً فکر کنین یه شهاب سنگ با تمام سرعت به سمت زمین میاد تا این کره خاکی رو نیست و نابود کنه.
ترجیح می دین این لحظات آخر رو پیش کی باشین؟ کسی که آرامش خودش رو حفظ کرده و داره نهایت استفاده رو از آخرین لحظات عمرش می بره یا اونی که رد داده و مدام فریاد می زنه: یا خدا! هممون قراره بمیریم.»
حالا بیاین 7 درسی رو که امروز دربارشون صحبت کردیم، مرور کنیم:
1- ذهن مثل یک باغه، پس توش افکار سازنده بکار
2- بدن در خدمت ذهنه، پس ذهنیت خودت رو درست کن
3- افکار تبدیل به عادات می شن و همین عادت ها، اوضاع رو تغییر می دن.
4- بی هدفی حرومه.
5- هیچ کس جز خودتون نمی تونه شرایط رو تغییربده.
6- پشت هر دستاوردی، تلاش بی وقفه خوابیده نه شانس.
7- زیباترین جلوه دانایی، ذهنی آرامه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب جادوی بزرگ : نوشته: الیزابت گیلبرت
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر : نوشته: شونریو سوزوکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب پنج عنصر تفکر موثر : نوشته: ادوارد بی.برگر، مایکل استاربرد