یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب جادوی بزرگ فکر کردن : نوشته: دیوید شوآرتز
معرفی و خلاصه کتاب جادوی بزرگ فکر کردن : نوشته: دیوید شوآرتز
اگه میخوای برای آینده هدفگذاری کنی اما نمیدونی باید از کجا شروع کنی، این خلاصه صوتی رو حتما گوش کن! شوارتز توی کتاب جادوی بزرگ فکر کردن به ما راهکارهایی میده که بتونیم درست هدفگذاری کنیم و به هر هدفی که داریم برسیم. پس این کتاب رو به همه اونایی یه کسب و کاری دارن یا کارمندها و فریلنسرا، دانشجوها و هر کسی که میخواد تو زندگی شخصی و کاریش به برنامهها و هدفهاش برسه، پیشنهاد میکنیم.
خلاصه متنی رایگان کتاب جادوی بزرگ فکر کردن
به جای اینکه بشینی ببینی چه چیزایی بهت دیکته میشه، همون کاری رو بکن که آدمای موفق انجامش دادند
حتماً مصرع «توانا بود هرکه دانا بود» را شنیدهاید. یعنی هرچی بیشتر بدانیم و آگاهی بیشتری داشته باشیم، توانمندتریم. حالا ما برای رسیدن به آگاهی دوتا راه داریم: 1. اینکه یه سری چیزارو به عنوان فکت قبول کنیم و مو به مو طبق اونها پیش بریم. 2. تفکر خلاقانه داشته باشیم. یعنی خودمون دنبال یه راهحل بگردیم که مشکل رو حل کنه و دنبال فرمول خاصی نباشیم.
مورد اول، یعنی چیزهایی که بهمون دیکته شدند و ما حفظشون کردیم، مثل یه سری اطلاعات میمونن که گذاشتیمشون تو جعبه ته انباری و هروقت لازمشون داشته باشیم میریم سراغشون.
اما اطلاعاتی که با تفکر خلاقمون بهشون میرسیم، تمرکزشون روی راهکارهای نوآورانه بوده. یعنی خودمون راهکارهای جدید و پیشرفتهتری پیدا کردیم که میتونن هر مشکل یا چالشی رو بر طرف کنن.
پس لزوماً، هرکی بیشتر بدونه موفقتر نیس. حتی اگر چیزی ندونید، اما تفکر خلاقانه داشته باشید بازم موفقید.
درسته که حفظ کردن یه سری قانونهای اثبات شده هم مهمه، ولی تفکر خلاق داشتن به ما کمک میکنه تا بتونیم هر مانعی رو پشت سر بگذاریم. فرمول حفظ کردن، مغزمون رو خشک نگه میداره در صورتی که تفکر خلاق باعث میشه مغزمون انعطاف پذیر باشه.
به خاطر همین هم هست که آدمهای موفق سعی میکنند به جای حفظ کردن قوانین، تفکر خلاقانشون رو تقویت کنن.
شما هم میتونید، تفکر خلاقانتون رو با این 3 تا کار، تقویت کنید:
ایدههای جدید رو بپذیرید، هرچقدر که میتونید تجربه جدید کسب کنید و هر روز به مدت 10 دقیقه به جواب این سوال فکر کنید: امروز چطوری میتونم کارهام رو بهتر انجام بدم؟
واسه انجام دادن این 3 تا کار، تنوع داشتن تو سبک زندگی خیلی میتونه بهتون کمک کنه.
مثلاً، سعی کنید که بیشتر با آدمایی وقت بگذرونید که علاوه بر اینکه حمایتتون میکنند در عین حال باورها و ایدههاتون رو هم به چالش میکشن.
مثلاً، از دایره همکارهاتون خارج بشید و با یه گروه دیگه که شغل و علایق متفاوتی دارند، بُر بخورید. یعنی اگر کارشناس فروش هستید، برید یه جا که کارشون طراحی و گرافیکه. خدارو چه دیدی، شاید توهم یه دستی تو این کار بردی و اصلاً تبلیغات شرکت رو از اون به بعد تو طراحی کردی.
مثبت فکر کنید و عمل کنید تا تفکرات منفی ریشهکن بشن
تو جامعه امروزی، دور تا دورمون پر از چیزای منفی هست. از اخبار جنایتهایی که میشنویم گرفته تا اون تبلیغایی که باعث میشن زشت و چاق به نظر برسیم. اما فقط این رسانهها نیستند که دارن بهمون انرژی منفی میدن. حتی نزدیکترین آدماهای دور و برمون هم بعضی وقتا میگن: ببین ولش کن...تو اصلا نمیتونی فلان کار رو انجام بدی! مثل وقتی که به دوستتون میگید آرزوتونه مدیر شرکتی که توش کار میکنید بشید و اون مسخرت میکنه.
بعد از یه مدت، ما به منفی بافی و منفی بودن عادت میکنیم. افکار منفی مثل خوره مغزمون رو میخورن و هی قویتر میشن و انقدر پیش میرن که دیگه نمیذارن مثبت فکر کنیم.
منفی فکر کردن نه نرماله و نه سالم. اصلاً یکی از دلایلی که آدما موفق نمیشن همین طرز تفکر منفیشونه. واسه همینه که معمولاً آدمایی که هی میگن «نمیشه!» هیچوقت موفق نمیشن و همیشه معمولی میمونن.
پس برای اینکه بتونیم به آرزوهامون برسیم باید خودمون رو از شر هر چیز منفی خلاص کنیم.
میتونید هر روزتون رو با افکار مثبت و شروع کنید. این کار بهتون کمک میکنه که اصلاً به افکار منفی اجازه ندید وارد مغزتون بشن.
بهترین کاری که میتونید انجام بدید اینه. برای خودتون یه سخنرانی آماده کنید که انگار تو اون سخنرانی قراره خودتون رو به خودتون بفروشید. یعنی یه جورایی ویژگیهاتون رو به خودتون یادآوری کنید. ویژگیهایی که شما رو از بقیه متمایز میکنه. بعد، این سخنرانی رو هر روز یکبار برای خودتون با صدای بلند و روزی چند بار هم توی دلتون بخونید. بعد از یه مدتی، به خودتون باور پیدا میکنید و دیگه زیر بارش اون همه چیزای منفی، خیس نمیشید!
مثلاً اگر شما معلم هستید و میدونید که یکی از ویژگیهاتون اینه که میتونید بچهها رو بخندونید، هر روز یاد خودتون بندازید که این ویژگی دقیقاً همون چیزی هست که شما رو از بقیه معلمها متمایز میکنه. وقتی به این خصلتتون باور پیدا کنید، میفهمید که شما یک مهره حیاتی اون مدرسه به حساب میاید. این موضوع اعتماد به نفستون رو بالا میبره و باعث میشه هر روز بهترین خودتون رو ارائه بدید.
هیچکس تنهایی به جایی نمیرسه
تاحالا شده یه همکار داشته باشید که خیلی بی دلیل با شما بد باشه؟ تو این شرایط، طبیعتاً اولین عکسوالعمل ما اینه که به اون آدم برچسب عصبانی بودن یا حتی دیوانه بودن میزنیم.
چیزی که بهش دقت نمیکنید اینه که این آدما دقیقاً مثل شما هستن و دلیل این رفتارشون اینه که احتمالاً تو زندگی خودشون به یه مشکلی خوردن.
حالا با توجه به این موضوع، باید با این آدما همونجوری برخورد کنید که دوست دارید با شما برخورد کنن. یعنی بهشون احترام بذارید. اگر شما با همه یه جوری برخورد کنید که حس کنن مهمن، کمکم میفهمید که رفتارشون با شما تغییر میکنه و باهاتون محترمانه برخورد میکنن.
نباید یادتون بره که شما برای پیشرفت کردن، به آدمهای اطرافتون نیاز دارید. فرقی هم نمیکنه بزرگ باشن یا کوچیک، مدیرتون باشه یا دستیارتون.
با این حساب، دیگه اونقدرا هم عجیب نیست که آدمای موفق همیشه رابطشون رو با اطرافیانشون خوب نگه میدارن. مثلاً یکی از رئیس جمهورهای سابق آمریکا به اسم لیندن جانسون، برای خودش یه قانون جالبی داشت. اون اسم همه رو به ذهنش میسپرد و هیچوقت فراموش نمیکرد که باید موفقیت آدمهای اطرافش رو بهشون تبریک بگه.
پس یادتون باشه که آخر کار، هیچ کس تنهایی به موفقیت نمیرسه. به خاطر همین، باید با همه جوری برخورد کنید که انگار باعث و بانی پیشرفت یا پسرفتتون همون آدما هستن.
مطمئن بشید که محیط اطرافتون بالاترین کیفیت رو داره
یه اصطلاحی تو انگلیسی هست که میگه تو شبیه همون چیزی میشی که میخوری. یعنی اینکه اگر شما میخواید بدن سالمی داشته باشید، باید غذای سالم بخورید. حالا این قضیه رو به ذهنتون هم بسط بدید. چیزی که تو ذهنتون میگذره یا همون افکارتون، تحت تاثیر چیزهایی هستند که میبینید و میشنوید. یعنی جایی که زندگی میکنید، دوستاتون، کتابهایی که میخونید. همه اینا یه جور غذای ذهنتون هستن که طرز فکر شما رو شکل میدن.
مثلاً اگر برید تو یه جمعی که همه دارن توش غیبت میکنن، شما هم شروع میکنید به غیبت کردن. اما اگر تو جمعهایی قرار بگیرید که همیشه توشون بحثهای درست و حسابی برقراره، شما هم تحت تأثیر اون جمع قرار میگیرید و حرفهای سازنده میزنید.
پس اشتباه نکنید! شما 100% تحت تأثیر جامعه اطرافتون هستید.
بنابراین، اگر میخواهید موفق بشید، شما هم همون کاری رو بکنید که آدمای موفق انجام میدن:
محیطی برای خودتون بسازید که از همه نظر بالاترین کیفیت رو داشته باشه.
یعنی، چک کنید و ببینید که آیا خونهتون، محل درس خوندنتون، محل کارتون، دایره آدمهای اطرافتون، اوقات فراقتتون، کیفیت بالایی دارند؟ منظور از کیفیت بالا اینه که، آیا بهتون انگیزه رشد کردن میدن؟
یه راهش اینه که دور خودتون رو پر کنید از آدمای موفق و اونا رو زیر نظر بگیرید. اگه سوالی دارید یا از کسی کمک میخواید، برید سراغ کسایی که موفق هستن و الان اونجایی ایستادن که شما دوست دارید یه روز بهش برسید. بالاخره کسی که تو این کار موفق شده و حرفهایه، حرف الکی نمیزنه و میشه رو حرفهاش حساب کرد.
جدای از اینا، یادتون نره که باید تو انتخاب دوستاتون هم خیلی خیلی دقت کنید. یعنی کسایی رو انتخاب کنید که نه تنها خودشون آدمای هدفمندی هستن، بلکه به هدفهای شما هم باور دارن و بهتون اطمینان میدن که شما میتونید به اهدافتون برسید. وقتی دوستاتون تو این مسیر پشتتون باشن، قطعاً انگیزتون چندین برابر میشه.
در نتیجه اگر میخواید موفق بشید و به آرزوهاتون برسید، حواستون باشه محیط اطرافتون قراره همه جوره تو این راه کمکتون کنه.
حواستون به رفتارتون باشه
دیدید بعضی وقتا که دارید با دوستاتون یا پارتنرتون حرف میزنید، میفهمید که انگاری اونا احساس ناراحتی بهشون دست داده؟ حتی اگه یه کلمه هم حرف نزنن! میدونید...رفتارهای ما اون چیزی که تو ذهنمون میگذره رو کامل بروز میدن و اگه طرف مقابل دقت کنه، راحت میتونه ذهن مارو بخونه.
شاید واستون سوال شه که چطوری ما انقدر خفنیم که میتونم این چیزارو تشخیص بدیم...دلیلش اینه که برای میلیونها سال، هیچ زبانی وجود نداشته که اجداد ما بتونن به کمک اون زبان باهم دیگه ارتباط برقرار کنن. یعنی به جای اینکه از کلمات استفاده کنن، به حالات صورت و بدن همدیگه توجه میکردن تا ببیین طرف چی میخواد بگه. حالا این قابلیت از اجدادمون به ما هم رسیده و ما الان میتونیم از رفتار آدمها بفهمیم که چی داره تو ذهنشون میگذره.
میگن رفتار انسان، آیینه ذهناش هست. اطرافیانمون حواسشون به رفتار ما هست و بر اساس اون چیزی که از خودمون نشون میدیم بهمون واکنش میدن. بنابراین، اگر میخواید که واکنش مثبتی از اطرافیانتون بگیرید، شما هم باید از خودتون رفتار مثبت و درستی رو نشون بدید.
یک راهی که میتونه کمکتون کنه، اینه که خودتون مطمئن باشید کاری که دارید انجام میدید از نظر اخلاقی درسته یا نه. آدما وقتی دارن یه کاری انجام میدن که خودشون میدونن اون کار درست نیست، احساس گناه میکنن و اعتماد به نفسشون میاد پایین؛ مثل دروغ گفتن. این احساسات منفی هم همیشه باعث میشه که از خودشون رفتار بد نشون بدن. در مقابل، وقتی از یه تصمیمی خوشحال و راضیایم، اعتماد به نفسمون هم بیشتره و کلاً مودمون هم خوبه.
حالا یه چیز کاملاً بی ربط از این قضیه بذارید بگم. یکی دیگه از راههایی که میتونه روحیتون رو بالا نگه داره، خوب لباس پوشیدنه. وقتی به تیپتون اهمیت میدید، خودتون احساس مفید بودن میکنید و در نتیجه بقیه هم حس میکنن که با یه آدم مهم طرف هستن. سعی کنید این کارو امتحان کنید و خودتون نتیجهاش رو ببینید.
ولی مهمترین چیزی که میتونه روی رفتارهای شما تاثیر مثبت بذاره، اینه که باور کنید، کاری که دارید تو زندگیتون انجام میدید، مهم و ارزشمنده. این خودش میتونه همه جوره اعتماد به نفس شما رو بالا ببره و اصلاً اجازه نده یک لحظه هم به خودتون شک کنید و حس منفی داشته باشید.
ترس، دشمن اعتماد به نفس هست، باید از بین ببریش
معمولاً وقتی یه نفر میخواد یه کاری بکنه و دو دل میشه، بهش میگن «نترس، برو تو دلش، این ترسا همش ساخته ذهن توعه!».
حالا کاری نداریم که ترس رو خودمون تو ذهنمون میسازیم یا یه چیزایی به خودیِ خود ترسناکن. واقعیت اینه که «ترس وجود داره» و میتونه به راحتی جلوی پیشرفت شما رو بگیره.
یه ترسی که بین همه مشترکه، ترس از بقیه آدمهاست. این خیلی خنده داره، چون ما گاهی فراموش میکنیم که بقیه آدما هم دقیقاً مثل ما هستن. هیچ «سوپرمن یا ابرقهرمانی» تو این دنیا وجود نداره و هممون مثل همیم. پس هیچوقت اینو یادتون نره. چون اگه فراموشش کنید، این ترس میتونه خیلی خیلی بهتون آسیب بزنه.
ببینید، به هر حال فرقی نمیکنه جنس ترسی که دارید از چیه. راه حل تمام ترسها یه چیزه. اعتماد به نفس.
فکرکنید که اعتماد به نفس یه سیستم ایمنی هست که از شما در مقابل ترسهاتون محافظت میکنه. هرچی اعتماد به نفستون بیشتر باشه، ترس کمتری بهتون چیره میشه. اما، اعتماد به نفس هم دقیقاً مثل سیسیتم ایمنی، نیاز به تقویت شدن داره تا بتونه کارش رو درست انجام بده.
حالا چطوری اعتماد به نفسمون رو تقویت کنیم؟
خیلی راحته. حتی اگر حس میکنید که بیاعتماد به نفسید، برای شروع باید ژست آدمای با اعتماد به نفس رو به خودتون بگیرید. اولش یه ذره سخته ولی بعد عادت میکنید و طبیعیتر به نظر میاید. چون، کم کم میتونید احساساتتون رو مدیریت کنید و رفتارتون روی احساساتتون تأثیر بذاره.
مثلاً، تو کنفرانسها برید ردیف اول بشینید، با آدمها ارتباط چشمی برقرار کنید یا تندتر از بقیه راه برید. کارهای اینجوری اعتماد به نفستون رو تقویت میکن، جون باعث میشن با آدمای دیگه تعامل داشته باشید و نسبت به خودتون هم آگاهتر میشید.
فقط یادتون نره که هیچکس با اعتماد به نفس به دنیا نمیاد. با اعتماد به نفسترین کسی که تو این جهان میشناسید هم با تلاش خودش به این حس رسیده.
آدمای موفق دنبال راه چاره هستن، ولی بازندهها همیشه دنبال بهونهان
همه تو ذهنشون، آدمارو به 2 دسته تقسیم میکنن. کسایی که به هدفهاشون رسیدن و موفق شدن و کسایی که به موفقیت نرسیدن.
اما چه نیرویی تو آدمهای موفق وجود داره که باعث میشه تو زندگیشون جلو بیفتن؟
اونا بعد از هر شکستی که میخورن دوباره از جاشون بلند میشن و میرن سراغ یه راه حل دیگه. در صورتی که دسته دوم، دنبال اینن که یه بهونه واسه شکستهاشون جور کنن.
ببینید، در واقع شرایط این دو دسته با هم یکسانه. هر جفتشون به بن بست میرسن، انگیزشون رو از دست میدن یا زمین میخورن. اما، آدمای موفق انتخاب میکنن که این چالشهارو یه جور دیگه هندل کنن.
بگذارید براتون یه مثال هم بزنم که قضیه کامل براتون جا بیفته:
یه زن و شوهری بودن که میخواستن خونه بخرن ولی میدونستن که از پس قسطهای اون خونه بر نمیان. خب خیلیها وقتی میبینن شرایطشون اینجوریه، میگن ولش کن خونه نمیخریم. اما این زن و شوهر تصمیم گرفتن که تفکر خلاقانه داشته باشن. یعنی دنبال یه راه چاره بگردن.
تصور کنید که که اینا قسطشون ماهی 100 هزار تومن بوده، اما میدونستن که در حال حاضر نمیتونن ماهی 100 هزار تومن بذارن کنار! در نتیجه تصمیم گرفتن که ماهی 25 هزار تومن کمتر خرج کنن. از اون طرف، یکیشون تصمیم میگیره که آخر هفتهها بیشتر کار کنه تا 75 هزار تومن به حقوقش اضافه شه.
این زن و شوهر تونستن مثل آدمهای موفق فکر کنن و به چیزی که میخواستن هم رسیدن.
2 تا کار باید انجام بدید تا به هدفهاتون برسید
اگر شما میدونید هدفتون تو زندگی چیه، اول از همه باید بهتون تبریک بگم. اما یادتون نره که پیدا کردن هدف، تازه اول راه و آسونترین قسمت این مسیره.
هدف داشتن راحته، اما وقتی برای رسیدن بهش هیچ کاری نکنیم، عملاً بی معنی میشه. حالا قبل از اینکه برای رسیدن به هدفتون قدمی بردارید، باید برنامه ریزی کنید تا ببینید اصلاً شدنی هست یا نه!
این برنامه ریزی باید شامل 3 تا چیز باشه. چه قدمهایی باید برداریم؟ چطوری باید این قدمهارو برداریم؟ و چقدر باید صبر کنیم که نتیجه بگیریم؟
حالا چه بهتر که بر اساس تکنیکها و رفتارهای آدمای موفق، برنامهریزی کنید. مثلاً یک نفر که همیشه الگوی شما بوده را انتخاب کنید و از خودتون بپرسید: «اون چطور به اینجا رسیده؟»
قطعاً تو این مسیر، همه چیز 100 درصد طبق برنامهتون پیش نمیره. پس وقتی که به یه مشکلی بر میخورید، بهش به چشم یه فرصت نگاه کنید و از اون درس بگیرید. اینجوری میتونید در آینده جلوی پیش اومدن این مشکل رو بگیرید.
پزشکها برای اینکه دلیل مرگ یک نفر را بفهمند، کالبد شکافی میکنند. وقتی به هواپیما سقوط میکند، جعبه سیاه آن را بررسی میکنند تا بفهمند ایراد کار از کجا بوده است. دلیلش اینه که وقتی درباره علت یه مشکل تحقیق کنیم، در آینده دیگه نمیگذاریم اون مشکل برامون به وجود بیاد و حواسمون رو جمع میکنیم. دقیقاً به خاطر همین هست که باید علت زمین خوردنهامون رو بفهمیم.
پس برای اینکه به اهدافتون برسید 2 تا کار انجام بدید.
1. برنامه ریزی داشته باشید و بدونید که هر کسی ممکنه تو این راه زمین بخوره.
2. اگر زمین خوردید، علتش رو پیدا کنید و ساده ازش نگذرید. اینجوری میتونید با انگیزه بیشتری به مسیرتون ادامه بدید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب آهسته پختن ذهن آمریکایی : نوشته: جاناتان هایت، گرگ لوکیانوف
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب مغز بودا : نوشته: ریک هنسون
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب پرسونای مشتری : نوشته: ادل رولا