خلاصه کتاب داوود و جالوت : نوشته: مالکولم گلادول

معرفی و خلاصه کتاب داوود و جالوت : نوشته: مالکولم گلادول

داوود و جالوت دو شخصیتی هستن که روایت‌های جذابی از مبارزاتشون در کتاب‌های دینی می‌شنویم. شاید تعجب کنید اگر بگیم از این داستان می‌تونید درس‌های زیادی توی زندگی و به خصوص کسب‌وکارتون بگیرید. مالکولم گلادول، نویسنده این کتابه که اتفاقا چند کتاب دیگه از این نویسنده رو هم تو 365 بوک براتون خلاصه کردیم. امیدواریم از این خلاصه هم لذت ببرید.

خلاصه متنی رایگان کتاب داوود و جالوت

داوود و جالوت دو شخصیتی هستن که روایت‌های جذابی از مبارزاتشون در کتاب‌های دینی می‌شنویم

شاید تعجب کنید اگر بگیم از این داستان می‌تونید درس‌های زیادی توی زندگی و به خصوص کسب‌وکارتون بگیرید. مالکولم گلادول، نویسنده این کتابه که اتفاقا چند کتاب دیگه از این نویسنده رو هم قبلا براتون خلاصه کردیم و دیگه معرف حضورتون هست.

امیدواریم از این خلاصه هم لذت ببرید.

تو داستان داوود و جالوت که در نسخه‌های قدیمی انجیل آورده شده، داوود یک چوپان جوان هست که با یک چوب دستی و یک قلاب سنگ داوطلب میشه تا با جالوت که یه غول 2 متریه تا سر حد مرگ مبارزه کنه.

و اما جالوت، جالوت از سر تا پا زره سنگین فولادی پوشیده و یه شمشیر و یه نیزه بزرگ هم تو دست‌هاش داره.

وقتی جالوت یه جوان ریز قامت و لاغر رو در مقابل خودش می‌بینه، میزنه زیر خنده و میگه مگه اومدی با یه سگ مبارزه کنی که چوب گرفتی دستت؟ اما داوود بدون اینکه چیزی بگه، یه سنگ برمیداره و میذاره توی قلاب سنگش و اون رو پرتاب میکنه درست به فضای کوچکی از سر جالوت که توسط کلاه‌خود محافظت نشده بود.

ناگهان جالوت به زمین میوفته و داوود از این فرصت استفاده میکنه و به سرعت به سمتش میدوه. شمشیر رو برمیداره و سر جالوت رو میبره.

و تمام! داوود برنده مبارزست

این یه معجزست... اما واقعا فکر می‌کنید که این اتفاق یه معجزه بوده؟! شاید داوود در ظاهر هیچ شانسی نداشته و یه بازنده از پیش تعیین شده و البته خوش شانس بوده، اما نمیشه تحت هیچ شرایطی این واقعیت رو انکار کرد که افراد از پیش باخته‌ای مثل داوود، میتونن به پیروزی‌های شگفت‌انگیزی دست پیدا کنن.

پیروزی‌ها و موفقیت‌هایی که بیشتر از اونچه که فکر می‌کنیم اتفاق میوفتن و همه رو متحیر می‌کنن.

کلید پیروزی‌های شگفت‌انگیز در برابر دشمنان قدرتمند اینه که با یک استراتژی و رویکرد درست و دقیق، برتری اون‌ها رو خنثی کنیم. توی این داستان، جالوت قدرتمند و درشت هیکل بود، اما داوود اهمیتی به این مزیت جالوت نداد.

چرا؟ چون اصلا قرار نبود داوود با جالوت کشتی بگیره یا درگیری نزدیک داشته باشه.

داوود می‌دونست که اگه بخواد با شمشیرش بره جلو و طبق سنت اون زمان مبارزه کنه، هیچ شانسی برای پیروزی نداره.

بنابراین تصمیم گرفت که با جالوت از یک فاصله نسبتا زیادی مبارزه کنه و سناریوی مبارزه رو طوری بچینه که جالوت بتونه فقط و فقط از نیزه خودش استفاده کنه و داوود هم از قلاب سنگش که اتفاقا کار باهاش رو خیلی هم خوب بلد بوده بهره ببره.

اینطوری، داوود میدونست که از ضربات قدرتمند و سهمگین شمشیر جالوت در امان میمونه و در عوض میتونه از نقطه قوت خودش استفاده کنه.

وقتی داستان داوود و جالوت رو می‌شنویم، باید به این نکته دقت کنیم

که داوود استاد استفاده از قلاب سنگ بود.

چون برای محافظت از گوسفندانش مجبور بوده از قلاب سنگش استفاده کنه تا اونا رو از چنگ خرس‌ها و شیرها نجات بده.

البته این نکته رو هم در نظر بگیرید، شاید در ظاهر قلاب سنگ وسیله خیلی کشنده‌ای به نظر نیاد، اما به گفته تاریخ‌شناس‌ها، شدت ضربه قلاب سنگ، با میزان تخریب‌گری یک تفنگ کمری امروزی برابری میکرد.

اتفاقا ارتش ساسانیان هم با استفاده از همین قلاب سنگ‌ها، به پیروزی‌های بزرگی در برابر رومی‌ها رسیده بود. البته به این ابزار جنگی فلاخن هم گفته میشه. حالا، برگردیم سر بحث خودمون.

کاری که داوود کرد این بود؛ داوود اومد و قوانین مبارزه رو به نفع توانمندی‌های خودش تغییر داد و با این کار، نقاط قوت جالوت رو خنثی کرد و ورق رو به نفع خودش برگردوند. بیاید یه داستان دیگه رو با هم بشنویم. چند سال پیش بازیکنان بسکتبال تیم ردوود سیتی (Redwood City) با استفاده از همین استراتژی تونستن به قهرمانی مسابقات برسن. در ابتدای فصل، فقط دو نفر از بازیکنان ردوود سیتی سابقه بسکتبال بازی کردن رو داشتن و بقیه بازیکنا حتی نمی‌تونستن یه پرتاب درست و حسابی انجام بدن.

اما خب، این مسئله خیلی هم مهم نبود، چون بازیکنای ردوود سیتی تصمیم گرفتن نقطه ضعف‌هاشون رو مخفی کنن و فقط روی 2 تا از قوانین بسکتبال تمرکز کنن و توی اون‌ها عالی بشن.

قانون اول، دفاع کردن پاس‌هایی که از بیرون زمین به درون زمین داده میشه و قانون دوم؛ پرسینگ کامل در کل زمین.

طبق قوانین بسکتبال، یک بازیکن فقط 5 ثانیه فرصت داره تا توپ رو از روی خط زمین خودش برای هم‌تیمی‌هاش ارسال کنه و بعد از اون، هم تیمی‌هاش فقط 10 ثانیه فرصت دارن تا توپ رو به زمین تیم مقابل ببرن.

بنابراین، اگه تیم ردوود سیتی می‌تونست از این که تیم رقیب توپ رو تو کمتر از 5 ثانیه به جریان بندازه جلوگیری کنه یا اجازه نده تو کمتر از 10 ثانیه توپ وارد زمین خودشون بشه، اینطوری مالکیت توپ رو برای خودش میکرد.

اینطوری تیم مقابل دیگه فرصت بهره بردن از پرتاب‌های خوب خودش رو نداشت و نمی‌تونست از این برتری استفاده کنه

تیم ردوود سیتی تمام تلاششون رو کردن تا بتونن تو کل زمین حریف رو پرس کنن و در نهایت تیم بهتر میدان باشن. خب، این تکنیک نتیجه هم داد! در شروع بیشتر بازی‌ها، بازیکنای ردوود سیتی حتی در برابر تیم‌های با تجربه، ده هیچ یا بیست هیچ جلو می‌افتادن.

چون پرس شدیدی که انجام میدادن باعث میشد توپ رو خیلی سریع و نزدیک به تور حریف بقاپن و در نهایت به راحتی امتیاز بگیرن.

البته مربی‌ها و والدین بازیکنای تیم‌های حریف، به مربی تیم ردوود سیتی اعتراض میکردن و می‌گفتن که منصفانه بازی نمیکنه! تا جایی که حتی یکی از والدین مربی رو تهدید کرد که بعد از بازی حسابی به خدمتش میرسه!

حالا نکته چیه؟ اینکه وقتی شما با یک روش نامتعارفی با حریفت مبارزه میکنی، یا بهتون می‌خندن و مسخرتون می‌کنن، مثال کاری که جالوت با داوود کرد و یا باهاتون بد برخورد می‌کنن، مثل کاری که با مربی تیم ردوود سیتی انجام دادن.

اما خب، نتیجه که مشخصه، اول شما رو نادیده می‌گیرن، بعد بهتون می‌ندن، بعد باشما مبارزه می‌کنن و در نهایت، به شما می‌بازن!

بنابراین، دفعه بعدی که شما با یک رقیب خیلی قدرتمند رو به رو میشید، از خودتون بپرسید که چطوری میتونم طوری توی این مبارزه عمل کنم که نقاط قوت حریفم خنثی و همه چیز برای به کار گیری نقاط قوت خودم مهیا بشه؟

اگر دارید با یک کسب‌وکار بزرگ رقابت می‌کنید

برنامه‌ها و کمپین‌های بازاریابی خودتون رو به عنوان مثال روی کیفیت متمرکز کنید، نه کارآمدی بیشتر یا هزینه کمتر.

بر این اساس، شما باید مثل یک کافه کوچیک باشین که در برابر کافه‌های بزرگی مثل استارباکس داره رقابت میکنه و اینطوری خودش رو به همه معرفی میکنه: «دانه‌های قهوه‌ای که ما استفاده می‌کنیم، از یک مزرعه متعلق به یک خانواده کوچک در هندوراس میاد».

و بعد، کافیه دانه‌های قهوه رو همونجا جلوی کافه خودتون بو بدین تا اینجوری همه ببینن چقدر قهوه‌های شما تازه هستن.

این تکنیک می‌تونه به شما نسبت به استارباکس برتری بده، چرا؟ چون استارباکس هیچ‌وقت نمی‌تونه همچین کاری بکنه.

برای اینکه شما مبارزه رو بر اساس شرایط و دلخواه خودتون پیش ببرید، ابتدا لازمه درک عمیقی از قوانین حاکم در محیط خودتون داشته باشید و در مرحله بعد، برای خم کردن قوانین از خودتون شور و اشتیاق نشون بدین.

نویسنده و پادکستر تیم فریس(Tim ferriss) تو یه مسابقه مشت زنی در چین شرکت کرد و تونست مدال طلا رو ببره. چطوری؟ با مطالعه قوانین مسابقه و آگاهی از اینکه اگر بتونه در یک راند حریفش رو 3 بار از روی رینگ به بیرون پرتاب کنه، خود به خود برنده میشه.

بنابراین فریس از تمرین‌های کشتی که توی دوران دبیرستانش داشت استفاده کرد و توی هر بازی به جای مشت زنی، تمام تلاشش این بود که بتونه حریف رو توی یک راند 3 بار از رینگ پرت کنه پایین.

خب، حالا بیاید فرض کنید که شما قراره در برابر یک غول بی شاخ و دم مبارزه کنید و اتفاقا برای خنثی کردن نقاط قوتش هم برنامه دارید.

اما همچنان یک چیزی کمه. این که شما همچنان به میزان قابل توجهی از مهارت و اعتماد به نفس نیاز دارید تا بتونید به پیروزی برسید.

به طرز جالب و متناقض نمایی، افرادی که به ظاهر ضعیف و از پیش بازنده هستن، به نحوی مهارت و اعتماد به نفس لازم برای شکست دادن یک غول قدرتمند رو کسب می‌کنن. به این صورت که این افراد در اغلب زمان‌ها، احساس می‌کنن خودشون یک غول هستن!

فرض کنیم شما یک دانشجوی متعهد رشته اقتصاد هستید

کدوم دانشگاه رو برای ادامه تحصیل انتخاب می‌کنید؟

یکی از برترین دانشگا‌های دنیا مثل هاروارد، یا یه دانشگاه معمولی‌تر مثل تورنتو؟ فرض کنیم شما به اندازه دانشگاه هاروارد خوب هستید، اما انتخاب می‌کنید که برید دانشگاه تورنتو و اونجا به عنوان یکی از 5 درصد دانشجویان برتر دانشگاه فارغ‌ تحصیل می‌شید.

حالا شما نسبت به 80 درصد از فارغ‌ تحصیلای هاروارد، 2 برابر بیشتر شانس دارید تا مقاله خودتون رو تو یه ژورنال اقتصادی معتبر منتشر کنید.

آمار و ارقام به ما نشون میده که 5 درصد دانشجویان برتر دانشگاه هاروارد در شش سالی که از فارغ تحصیلیشون میگذره، به طور متوسط 2.4 مقاله منتشر میکنن.

از اون طرف، 5 درصد دانشجویان دانشگاه تورنتو در شش سال پس از فارغ ‌التحصیلی شون به طور متوسط 1.8 مقاله منتشر میکنن.

حالا نکته اینجاست، دانشجوهای هارواردی که نتونستن جزو 20 درصد برتر دانشگاهشون فارغ تحصیل بشن، طی 6 سال بعد از اتمام درسشون به طور متوسط 0.7 مقاله منتشر کردن.

بنابراین، شما با قرار گیری جزو 5 درصد برتر دانشگاه تورنتو، از 80 درصد دانشجوهای هاروارد مقالات بیشتری چاپ می‌کنید.

از طرفی دیگه، شما باید خیلی باهوش و سخت کوش باشید تا بتونید در نهایت از هاروارد دکترا بگیرید.

اما وقتی که پا توی این مسیر گذاشتید، یه جورایی ریسک متوسط بودن رو به جون خریدید.

بعد از یکی دو سال توی هاروارد ممکنه به این نتیجه برسید که هم‌ دوره‌هاتون اقتصاد دان‌های بهتری از شما هستن و اینطوری اشتیاقتون برای شکوفا شدن و منتشر کردن مقاله توی ژورنال‌های معتبر رو از دست میدید.

بذارید یک جور دیگه این مسئله رو توضیح بدیم

هر چقدر شما بیشتری احساس کنید که مثل یک ماهی کوچیک در یک حوضچه بزرگ هستید، برای عبور از موانع یا استفاده از فرصت‌های پیش‌ روی خودتون تمایل کمتری پیدا می‌کنید.

داوود مهارتی که داشت رو توی ارتش و در کنار هزاران سرباز دیگه بدست نیاورده بود.

سربازهایی که بودن در کنارشون ممکن بود حس متوسط بودن بهش بده.

در عوض، با تمرین توی دشت و مبارزه با حیوانات وحشی و البته با تکرار و مداومت بود که تونست در استفاده از قلاب سنگش به استادی برسه.

و در نهایت وقتی خودش رو در میدان نبرد و در برابر جالوت غول پیکر دید، تنها کسی بود که از بین هزاران سرباز، جسارت و اعتماد به نفس کافی برای مبارزه کردن رو داشت.

بنابراین، هر کاری که می‌خواید انجام بدید، سعی کنی مثل یک ماهی بزرگ در حوضچه کوچیک باشید. در محیط‌هایی رقابت کنید که براتون چالش باشه و آگاه باشید که شما یکی از بهترین‌ها هستید.

در نهایت، برای مبارزه با غول‌ها آماده باشید.

وقتی یک رقیب قدرتمند می‌بینید، سعی کنید با مبارزه به روش‌های غیر متعارف و خلاقانه، نقاط قدرت رقیبتون رو خنثی کنید و طوری مبارزه رو پیش ببرید که نتونن از توانایی‌هاشون استفاده کنن. اینطوری این شما هستید که دست بالا رو توی مبارزه دارید.

جورج برنارد شاو (George Bernard Shaw) میگه: «آدم منطقی، خودش رو با دنیا سازگار میکنه و آدم غیرمنطقی، برای سازگار کردن دنیا با خودش پافشاری میکنه. در نتیجه، پیشرفت بشریت توسط این آدم غیرمنطقیه که اتفاق میوفته».

این پیام اصلی داستان داوود و جالوت بود

صرف نظر از اینکه روایت‌های مختلفی از این داستان داریم، درس ‌بزرگی که از این داستان می‌گیریم اینه که هیچ‌ وقت خودمون یا فرد دیگه‌ای رو دست کم نگیریم و همیشه به پیروزی امیدوار باشیم.

اگر فیلم ارباب حلقه‌ها رو دیده باشید، در یک سکانس گالادریل (galadriel) از گاندالف(gandalf) می‌پرسه:

چرا برای نابود کردن حلقه و ماموریت به این مهمی و خطرناکی، یک هابیت ناتوان و کوچیک رو انتخاب کردی؟

گندالف در جواب میگه: مطمئن نیستم، اما با قلب خودم احساس می‌کنم که اتفاقا همین ساده بودن و معمولی بودن فرودو(Frodo) باعث میشه غیر قابل پیش بینی باشه و بتونه کارهای بزرگی انجام بده. در پایان هم می‌بینیم که فرودو موفق میشه غول داستان یعنی سائرون(saeron) رو شکست بده و مثل داوود همه رو از موفقیت خودش شگفت زده کنه.

امیدواریم از شنیدن این پادکست لذت برده باشید و بتونید همه غول‌های زندگی خودتون رو شکست بدید.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :