خلاصه کتاب در باب عمر فانی : نوشته: سنه‌کا

معرفی و خلاصه کتاب در باب عمر فانی : نوشته: سنه‌کا

رساله‌ی «دربابِ عمرِ فانی» که 49 سال بعد از میلادِ مسیح نوشته شده، درباره‌ی غنیمت شمردنِ عمر و نحوه‌ی استفاده از اونه. توی این خلاصه‌کتاب بهتون میگیم که چه چیزایی توی این دنیا ارزشِ واقعی دارن و چیکار کنیم تا حواسمون با چیزای بی‌اهمیت پرت نشه. اگه میخواید بدونید که شادیِ حقیقی چطور به دست میاد و چرا تلاشِ بیش از اندازه باعثِ رضایت و آرامشِ خاطر نمیشه،‌ با ما همراه باشید.

خلاصه متنی رایگان کتاب در باب عمر فانی

مثلِ فیلسوفهای رواقی با عمرِ کوتاهِ خودمون کنار بیایم

تا حالا شده احساس کنید که عمرتون داره مثلِ ابر از جلوی چشاتون میگذره؟ یا شده فکر کنید که با وجودِ کلّی برنامه‌ریزیِ عالی، باز دارید وقتتون رو هدر میدید؟ خب، باید بگم تنها نیستید. چطور؟ یه آقایی به اسمِ سنه‌کای جوان، که تقریباً دو هزار سال قبل مُرده هم همین احساسو داشته؛ منتها، راجع‌به دست‌وپنجه‌ نرم کردن با این احساس و اطمینان از اینکه از عمرمون استفاده‌ی مفید کردیم یا نه، ایده هایی داشته که اونا رو روی کاغذ آورده.

سنه‌کا معلمِ یکی از امپراتورهای معروفِ روم به نامِ نِرون (Nero) بود. اینطور که میگن، زمانی که روم داشت توی آتیش میسوخت، نرون نشسته بود و برای خودش ویولون میزد. خلاصه، سنه‌کا یکی از برجسته‌ترین فیلسوفها و نمایش‌نامه‌نویسهای زمانِ خودش بود. خیلی از تفکراتِ سنه‌کا از سنتِ رواقی‌گری پیروی می کنن و بر رضایتِ فرد از شرایطِ موجود تأکید دارن. این تفکرات همین امروز هم مثلِ روزگارِ سنه‌کا صحیح به نظر میرسن. به عبارتِ دیگه، همون سؤالایی که دغدغه‌ی اون روزِ رواقیون بود، دغدغه‌ی امروزِ ما هم هست. و خیلی از جوابایی که اونا ارائه کرده‌ن، امروز هم با عقل جور درمیان.

توی این خلاصه‌کتاب یاد میگیرید که:

  • چرا مطالعه، به زندگیِ شما مفهومِ بیشتری میده؟
  • چطور میتونید بدونِ جست‌وجوی لذت، به لذت برسید؟
  • و؛ چرا نباید مراسمِ خاکسپاری رو تجملاتی برگزار کرد؟

عمر کوتاهه «اگه» صرفِ چیزای کم‌اهمیت بشه

آدما همیشه توی تلف کردنِ عمرشون مهارتِ ویژه ای داشته‌ن. اکثرِ انسانها بخشِ زیادی از عمرشون رو صرفِ فعالیتهای کم‌اهمیت میکنن، هرچند ممکنه به نظرِ خودشون کم‌اهمیت نباشن.

اما نکته‌ای که درباره ی این فعالیتهای کم‌اهمیت وجود داره اینه که باعث میشن عمر کوتاه به نظر برسه. برای مثال، اگه شما فقط به دنبالِ موقعیتِ اجتماعی یا قدرت باشید، زندگی‌تون خیلی کوتاه به نظر میرسه. چون همیشه چشم دوختید به هدفی در آینده و قادر نیستید از همین وضعیتی که الآن دارید لذت ببرید.آدما معمولاً فکر میکنن زمانی که به همه‌ی هدفاشون رسیدن، تازه وقتشه که از زندگی لذت ببرن. اما این اتفاق خیلی به ندرت میفته. حقیقت اینه که انسانها زندگی‌ رو صرفِ مهیا شدن برای زندگی میکنن.

امپراطور آگوستوس (Augustus) مصداقِ بارزِ این حقیقته. این فرد دائماً حرف از آرامش و صفا و سکونی میزد که قرار بود بعد از کناره‌گیریش از مسئولیتهای اجتماعی ازشون لذت ببره. اما اون روزِ موعود هیچ‌وقت نیومد. امپراتوریِ روم به آگوستوس وابسته بود و او هیچ وقت نتونست خودشو کنار بکشه.برای کسایی که به دنبالِ تجملات میرن هم زندگی کوتاهه. این آدما حتی از ناز و نعمتی که توش هستند هم نمیتون لذت ببرن، و همیشه نگرانِ اینن که الآنه که حال و حولِ امروزشون تموم بشه، یا اینکه تفریحِ بعدیشون قراره چی باشه.

اما بدتر از همه، اونایی هستند که به دنبالِ شکوه و جلالِ بعد از مرگن. این افراد غرقِ در برنامه‌ریزی برای نسلی هستند که چه بسا متعلق به خودشونم نیست. به جملاتِ قصاری فکر میکنن که باید روی آگهیِ ترحیمشون چاپ بشه. یا واسه ساختِ یک مقبره‌ی غول‌پیکر برا خودشون طرح و برنامه میریزن. در حالی که مراسمِ خاکسپاری باید ساده و نمادین باشه. مثلاً چه چیزی بهتر از روشن کردنِ شمع که نمادِ مناسبیه برای کوتاهیِ عمرِ انسان؟

پرمشغله ‌بودن به معنای خوشبختی نیست

فرض کنید یه کشتی از بندر فاصله میگیره و یک سالِ تمام، گرفتارِ تلاطمِ توفانهای سهمگین میشه. آیا درسته که بگیم این کشتی توی این یک سال مسیرِ هدفمندی رو طی میکرده و با موفقیت هدایت میشده؟ ولو اینکه صحیح و سالم به بندر برگشته باشه؟ خب، همینو میشه درموردِ زندگی هم گفت.تلاطم و پیج‌وخم و تغییرِ مسیر دادن هیچکدوم جای زندگی‌کردنو نمیگیرن. باید حتماً یه مسیری رو تعیین کرد و بعد بهش پایبند موند. البته اینو هم به یاد داشته باشیم که هر مسیری رو نباید دنبال کرد.بعضی از آدما از اینکه زندگی‌شون رو به دستِ باد بسپرن و دائماً تغییرِ مسیر بدن خوشحالن. اونا مدام نگرانِ اینن که نکنه در جهتِ درست حرکت نکرده باشن و بابتِ فرصتایی که از دست داده‌ن، افسوس بخورن.

یه عده ی دیگه، به خاطرِ اینکه هیچ تغییرِمسیرِ چشمگیری توی زندگی‌شون ندارن، از اینکه در معرضِ ضرباتِ امواج قرار بگیرن خوشحالن. اونا فقط وقتی این سرگردون بودن در امواجِ زندگی رو متوقف میکنن که یا خیلی خسته شده باشن یا خیلی پیر.یه عده دیگه هم هستن که کلِ جوونی‌شون رو صرفِ شهوت‌رانی و طمع و شکمبارگی میکنن. اینا دائم به خودشون میگن: بعداً مسیرمو اصلاح میکنم. اما هیچ وقت این کارو نمیکنن.

بعضیا با اینکه مسیرِ درستو پیدا میکنن، اما اونقدر پیر یا ضعیفن که دیگه نمیتونن عادتهاشون رو تغییر بدن. یه عده دیگه هم حتی اگه عمرِ نوح داشته باشن باز تغییر نمیکنن.از همه بدتر اونهایی هستند که در جهتِ خواسته‌های دیگران حرکت می‌کنن.کار کردن برای کسی که اهداف و ارزشهاش با اهداف و ارزشهای شما یکی نیست، کارِ بیهوده‌ایه و مطمئن‌ترین راه برای داشتنِ یک زندگیِ کوتاهه. در این حالت، حتی دغدغه‌ها و نگرانی‌هاتونم متعلق به خودتون نیست و کشتیِ زندگیِ شما میره که به گل بنشینه.

همین آدمایی که توی یک چنین موقعیتهایی گیر کرده‌ن، باز شکایت میکنن از اینکه رئیس یا مافوقشون به نظرات یا خواسته‌های اونها گوش نمیکنه. خب وقتی این آدما خودشون گوشِ شنوایی برای شنیدنِ خودشون ندارن و نمیتونن مسیرِ خودشون رو انتخاب کنن، چه انتظاری از دیگران میره؟

شما میتونید از بزرگترین مغزهای متفکرِ دنیا درس یاد بگیرید

هرچند ماها قدرتِ چندانی برای تغییرِ پدر و مادر یا خواهر و برادرای خودمون نداریم، اما میتونیم در آموزش و رشدِ شخصی، مسیرمون رو خودمون انتخاب کنیم.کسبِ حکمت و آگاهی از بزرگترین متفکرین دنیا و در نتیجه، تبدیل شدن به یک انسانِ بهتر، کارِ واقعاً راحتیه. مثلاً میتونید به راحتی آثارِ افلاطون، هِگِل، دریدا (Derrida) یا آرنت (Arendt) رو مطالعه کنید و به تدریج به درکِ بهتری از مردم، قدرت، جامعه و فرهنگ دست پیدا کنید.فیلسوفِ موردِ نظرِ خودتون رو پیدا کنید، و راههای تازه ای برای حل و فصلِ مسائلِ زندگی کشف کنید، از مسائلِ پیشِ پا افتاده ی روزمره گرفته تا دغدغه های همگانی. یک اندیشمندِ بزرگ هم میتونه برای شما تسلیِ خوبی باشه هم مونسِ خوبی.

تازه خوبیش اینه که این انسانها همیشه در دسترسن و شما میتونید ارتباط با این اندیشمندها رو در برنامه‌ی روزانه‌تون بگنجونید. اونا همیشه حقیقتو میگن، و هم به خصلتهای خوبِ شما اشاره می‌کنن و هم به خصلتهای بدِ شما، بدونِ اینکه بخوان چیزی رو ماست‌مالی کنن.وقتی مطالعه‌شون رو تموم کردید، میتونید اونا رو دوباره به قفسه‌هاشون برگردونید. اونا بر خلافِ آدمای واقعی، انرژی‌تون رو تحلیل نمیبرن.به علاوه، چون این فعالیتِ ذهنی فقط تأثیراتِ مثبت داره، این قبیل آدمای متفکر نه تنها عمرِ شما رو کوتاه نمی‌کنن، بلکه اونو طولانی‌تر هم میکنن. و حتی اگه اواخرِ عمرتون باشه هم مطالعه همچنان به نفعتونه. چون با مطالعه میتونید علاوه بر نحوه‌ی زندگی‌کردن، نحوه‌ی مواجهه‌ی قاطع با مرگ رو هم یاد بگیرید.

با همه ی اینا، باید حواستون باشه که کدوم متفکرِ برجسته‌ رو برای مطالعه انتخاب میکنید و چی ازشون کسب میکنید. جمع‌آوریِ یه مشت حقایقِ پیش‌پاافتاده و پراکنده فایده ای نداره که؛ باید به صورتِ هدفمند خودتون رو آموزش بدید. عمر به قدرِ کافی طولانی هست که بخواید خودتون رو وقفِ خودشناسی و حکمتِ حقیقی کنید، و در این مسیر، متفکرینِ بزرگ چراغِ راهِ شما هستند.

رضایتِ حقیقی از درون نشأت میگیره

توی زندگی، ماها غالباً احساساتِ زودگذری رو تجربه میکنیم که چه بسا به طورِ موقتی سرِ حالمون بیارن، اما این احساسات و تجربه ها در کنترلِ ما نیستن، و لذتی که ایجاد میکنن اغلب با همون سرعتی که اومده به همون سرعت فروکش میکنه.انسانِ عاقل کسیه که مستقل و متکی به خودشه و از دست دادنِ پول یا موقعیت براش شکستِ واقعی محسوب نمیشه، چون احساساتش رو بر پایه ی شرایطِ بیرونی بنا نکرده.

هروقت طمع و زیاده‌خواهی جای ضرورت و نیاز رو در زندگی‌تون گرفت و کارهاتون رو بر مبنای اون انجام دادید، بدونید که تا ابد فقیر باقی می‌مونیدمطمئن‌ترین راه برای رسیدن به رضایتِ حقیقی اینه که با خودتون متناسب با قدرِ استطاعتتون رفتار کنین و همین زندگی‌یی که دارید رو قدر بدونید. اینجوری، هیچوقت احساس نمی کنین که از چیزی محروم هستین. اما به محضِ اینکه حسرتِ مادیاتِ غیرضروری سراغتون بیاد، اونجاست که احساس میکنین فقیرین.

یه مثال می زنم: اگه شما هوسِ آب کنید، نه به این خاطر که تشنه اید، بلکه به این دلیل که تب دارید، این هوسِ شما هیچ وقت ارضا نمیشه. چنین هوسی یک نیاز و ضرورت نیست؛ یک بیماریه.این مثال نه تنها درموردِ آب و غذا، بلکه درموردِ دارایی و قدرت و تقریباً هر خواسته‌ی دیگه ای که فکرشو بکنید هم صدق میکنه.

لبِ مطلب اینه که: دیگران نمی‌تونن چیزای مهمِ‌ زندگی رو از بین ببرن یا کمیابش کنن. این کار در توانِ یک موجودِ فانی نیست که بخواد شما رو از قابلیتهای اساسی‌تون محروم کنه یا تواناییِ لذت بردن از زیباییِ کوهها و دریاها رو در شما نابود کنه.مهم نیست که کجا هستید یا چه کار میکنید، در تبعید به سر می برید یا در وطن. بیمارید یا سالم. مهم اینه که شما میتونید همیشه به آسمانها نگاه کنید و در عمیقترین جنبه‌های وجود تفکر کنید.پس یادتون باشه: ارزشِ ذاتیِ شما از درونِ شما نشأت میگیره. فقط خودتون میتونید تعیین کنید که چقدر از دنیای اطرافتون راضی باشید.

برای اینکه ذهن و اعصابِ آرومی داشته باشید، حرفه‌تون رو متناسب با شخصیت‌تون انتخاب کنید و از تفریح غافل نشید

اگه شما درونتون پریشون و ازهم‌گسیخته باشه، به هیچ وجه نمیتونید یه زندگیِ رشک‌برانگیز و دلخواه داشته باشید. زندگی‌یی که پر از تردید و افسوس و حسرت باشه اصلاً زندگی نیست. پس باید چیکار کرد؟اولین چیزی که باید بفهمید اینه که برای رسیدن به آرامش یک مسیرِ واحد وجود نداره. ما باید هر کدوممون مسیرِ خودمون رو پیدا کنیم. برای مثال، بعضیا شخصیتشون با یک زندگیِ سرشار از مطالعه و تفکر سازگاره. بعضیای دیگه هم ممکنه نیاز داشته باشن دائماً کارِ بدنی و فیزیکی انجام بدن تا راضی بشن.اما صرفِ نظر از اینکه چطور زندگی‌تون رو پیش میبرید. مهم اینه که با کارها، نوشته‌ها یا هوشتون به بشریت خدمت کنید؛ لا اقل تا اونجا که در توانتونه.

وقتی وظایفی رو بر عهده میگیرید که هیچ تناسبی باهاشون ندارید هیچی نصیبتون نمیشه. فقط کارایی رو قبول کنید که مطمئنید میتونید تمومشون کنید.به خودتون ایمان داشته باشید. به استعدادهاتون اعتماد کنید. و زمانی که یک مسیر رو انتخاب کردید زیادی به خودتون سخت نگیرید. اگه به خودتون و کاری که انجام میدید اطمینان داشته باشید از مسیرتون بیشتر لذت میبرید.

دومین نکته ای که باید به یاد داشته باشید اینه که کار و تلاشِ بیش از حد استعدادهای شما رو کور و روحیه‌ی شما رو تضعیف میکنه. خلاصه اینکه بیش از حد کار نکنید. اگه شما دائماً مشغولِ زراعت روی زمین باشید نمی‌تونید انتظار داشته باشید که همیشه محصولِ فراوون برداشت کنید. پس همیشه لازم نیست مثلِ اسب کار کنید. چون نتیجه‌ی معکوس میده.عوضش، هر از گاهی به خودتون استراحت بدید. حتی کاتو (Cato)،‌ سیاستمدارِ مشهورِ رومی هم معمولاً وقتی بعد از یک روزِ طولانی در عالمِ سیاست به خونه میگشت، یه لیوان شراب مینوشید. یا سقراط وقتی که غرقِ اندیشه‌های فلسفیش نبود، از بازی کردن با کودکای کوچه و خیابون لذت میبرد.پس ارزشِ تفریح رو فراموش نکنید و خیال نکنید که باید خوشگذرونی رو بر خودتون حرام کنید. میانه‌روی بهترین کاره. هرچند بعضی از مادیات و تفریحات میتونن باعثِ آرامشِ شما بشن، اما افراط نکنید. شادیِ شما نباید وابسته به دارایی های مادی و تفریحاتِ بیرونی باشه.

برای داشتنِ یک زندگیِ رضایت‌بخش نباید قضاوتِ دیگران رو مبنای ارزشمندی و اعتبارِ‌ خودتون قرار بدید. در عوض، دانش و حکمتِ کسایی که قبل از شما زندگی می‌کرده‌ن رو از آنِ خودتون بکنید. این کمک میکنه تا جایگاهِ خودتون رو در دنیا پیدا کنید و در تحققِ اهدافِ والاتر سهیم بشید. آرامشِ اعصاب و ذهنرو نباید دستِ کم گرفت.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :