یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب در بهترین حالت خودت : نوشته: کری نوآف
معرفی و خلاصه کتاب در بهترین حالت خودت : نوشته: کری نوآف
احساس میکنی همیشه وقت کم میاری؟ کل روز رو سخت کار میکنی، اما تهش میبینی که فقط بخش کمی از چیزی که میخواستی رو تموم کردی؟ حالا قضیه جایی بدتر میشه که میبینی اهداف زندگیت، دارن دورتر و دورتر میشن. نویسنده کتاب آقای کری نوآف، که تجربه دهها سال مدیریت و رهبری کسبوکارها رو داره، بهمون نشون میده که چطوری میتونیم زمان، انرژی و اولویتهامون رو در مسیر رسیدن به اهدافمون قرار بدیم و در نهایت تو زندگیمون احساس کامیابی کنیم.
خلاصه متنی رایگان کتاب در بهترین حالت خودت
مشغول بودن، یه ویژگی جدا نشدنی از زندگیه
حواس پرتیها همه جا هستن. تقریبا میشه گفت که هممون به نوعی فشار کار بیش از حد رو تجربه کردیم. اما مسئله اینجاست: این میزان از استرس یه خطر جدی برای سلامتیمونه. لیاقت ما بیشتر از ایناست. دیگه وقتش رسیده که یک بار برای همیشه این اوضاع رو سر و سامون بدیم و زندگیمون رو از این وضعیتی که داره نجات بدیم.
شاید اولش قبول نکنید، اما واقعیت اینه که همه ما به اندازه کافی زمان داریم. در واقع، هممون به اندازه پربازدهترین آدمای روی زمین وقت داریم. مسئله اینجاست که: چطوری از وقتمون استفاده میکنیم.
تو این پادکست، قراره بهتون بگیم که چرا مدیریت زمان به تنهایی کافی نیست. نویسنده کتاب تجربیات خودش رو در اختیار شما میذاره و بهتون یاد میده که 3 سرمایه اصلی خودتون، یعنی زمان، انرژی و اولویتها رو در مسیر درست قرار بدید و در نهایت از زندگی خودتون بیشتر از همیشه لذت ببرید.
علاوه بر اینها، تو این پادکست در مورد موارد زیر هم صحبت میکنیم:
- اینکه چطور تمرکزتون رو از دست میدید و اولویتهاتون رو فراموش میکنید
- اینکه انرژی کلید موفقیت شماست و
- در نهایت اینکه چطور میتونید هنر «نه» گفتن رو یاد بگیرید
همونطور که نویسنده تعریف میکنه، تو سال 2006، اوضاع حسابی بر وفق مرادش بود
درست تو اواخر دهه سوم زندگیش بود که شرکتش بیشتر از حد انتظار رشد کرده بود. این به کنار، با خوشی و خوشحالی با عشق دوران دبیرستانش هم ازدواج کرده بود و دو تا پسر سالم هم داشت.
اما، این فقط ظاهر قضیه بود. در درون نویسنده چیز دیگهای میگذشت. نوآف تعریف میکنه که مطالبات کاریش غیر قابل تحمل بودن، تا جایی که سلامتی خودش و خانوادش، تهدید میشد. نواف به خودش اومد و دید بدجوری تو مارپیچی از استرس گیر افتاده و حتی به این فکر کرد که حاضره همه چیزش رو بده و بره یه گوشه تو جزیره فیجی (Fiji) و نفسی تازه کنه.
نواف به خودش گفت که باید یه راه دیگهای هم باشه. در نتیجه با مطالعه و بررسیهایی که داشت، 3 سرمایه کلیدی و حیاتی رو پیدا کرد که فقط با داشتن اونها میتونست به زندگیش ادامه بده و از مشکلاتش فرار نکنه.
در توضیح این 3 سرمایه، نویسنده مفهومی به نام «کامیابی» رو مطرح میکنه و میگه: «وقتی ما کامیاب هستیم که زمان، انرژی و اولویتهامون با همدیگه سازگارن و در یک مسیر قرار دارن».
نویسنده در راه رسیدن به یک زندگی ارام و قابل تحمل، زندگی افراد خیلی موفق رو مشاهده کرد. نکته جالبی که فهمید، این بود که این افراد فقط به مدیریت زمان بسنده نکرده بودن و علاوه بر اون، برای هم مسیر کردن انرژی و اولویتهاشون، برنامه داشتن. اینطوری بود که زمان، انرژی و اولویتها، کاملا بر وفق مرادشون بود و میتونستن از زندگیشون لذت ببرن.
به محض اینکه نوآف هم این 3 عنصر کلیدی رو با هم هماهنگ کرد، متوجه شد که نه تنها دیگه فشار کار بهش حمله نمیکنه، بلکه از نظر بدنی و روانی احساس موفقیت و کامیابی داره و خوانوادش هم ازش راضین
در ادامه، هر سه کلید رو بررسی میکنیم.
سرمایه کلیدی اول، زمان هست. یکی از دلایلی که همیشه وقت کم میارید، اینه که نمیتونید رو زمانی که در اختیارتون هست، تمرکز کنید. احتمالا از نظر شما همه ساعات روز یکسان هستن، اما اصلا اینطوری نیست. زمان شما، با انواع حواسپرتی و کارهای ریز و درشت از دست میره. اینطوری به خودتون میاید و میبینید که روز رو کامل از دست دادید و نمیتونید به چیزهای مهم زندگیتون برسید.
تو همین گیر و داری که دارید با زمان دست و پنجه نرم میکنید و تلاش میکنید از دستش ندید، یه چیز دیگه رو نادیده گرفتید، اون هم سرمایه کلیدی دوم شما، یعنی انرژیه. وقتی که نتونید به درستی از سطوح انرژی خودتون استفاده کنید، میبینید که نه تنها زمان ارزشمندتون رو از دست دادید، بلکه دیگه انرژی کافی برای انجام کارهای مهمتون رو ندارید.
سرمایه کلیدی سوم شما، اولویتهاتونه. وقتی به دیگران اجازه میدید تا براتون تعیین کنن که چه کارهایی رو در طول روز باید انجام بدید، اولویتهاتون رو از دست میدید. چون دارن شما رو مجبور میکنن که به جای اولویتهای خودتون، روی اولویتهای اونا تمرکز داشته باشید. راه حل کلیدی شما اینه که بتونید نه گفتن رو یاد بگیرید و بعدش هم احساس گناه نکنید.
در ادامه این پادکست، بهتون میگیم که چطوری میتونید از «مارپیچ استرس» خلاص بشید و به جاش، با هممسیر کردن زمان، انرژی و اولویتهاتون، در «چرخه کامیابی» قرار بگیرید.
ساعت 2 بعد از ظهره. سر کلاس نشستید و دارید همه تلاشتون رو میکنید تا روی ارائه همکلاسیتون تمرکز کنید
پلکتون دائم میوفته و فقط به کمک چوب کبریته که میتونید چشماتون رو باز نگه دارین. این تجربه براتون آشناست؟
احتمالا متوجه شدید که انرژیتون در طی روز بالا و پایین میره. این وضعیت کاملا طبیعیه. حتی پزشکها هم این وضعیت رو تجربه میکنن. محققان فهمیدن که هر چقدر از روز میگذره، اشتباهات متخصصان بیهوشی هم بیشتر میشه. اینجا نکته مهم اینه که شما باید چرخه انرژی خودتون رو بشناسید تا بتونید انرژیتون رو به بهترین شکل مدیریت کنید.
قبل از هر چیزی اینو بگیم که چرخه انرژی هر فردی متفاوت هست. اما به صورت کلی، بهترین حالت انرژی برای اکثر آدما، 3 الی 5 ساعت در روزه. نویسنده به این بازه زمانی میگه منطقه سبز انرژی. وقتی شما در منطقه سبز هستید، تمرکز دارید، مولد هستید و به صورت کلی حالتون خوبه.
خیلی از آدما به جای اینکه برای ساعات پر انرژی و محدودشون برنامهای داشته باشن و کارای مهمشون رو تو این بازه انجام بدن، این وقت عزیزشون رو صرف کارای روزمره و غیر ضروری مثل ملاقات و ایمیل جواب دادن میکنن.
تا اینجا منطقه سبز رو توضیح دادیم، حالا تکلیف ساعات دیگه روز چیه؟
منطقه زرد شما زمانیه که نه تو بهترین حالت خودتون هستید، نه تو بدترین حالت. قرار نیست این منطقه زمانی رو از دست بدید و غیر از مهمترین کارهایی که باید تو منطقه سبز انجام بشن، خیلی از کارها رو میشه تو این منطقه انجام داد. منطقه بعدی شما هم منطقه قرمزه. تو این حالت شما کمترین سطح انرژی رو دارید. تو این حالت، احساس تنبلی و کندی میکنید و خیلی نمیتونید روی چیزی تمرکز داشته باشید. تو این بازه زمانی، شما یا کاری نمیکنید، یا به اجبار انجامش میدید.
حالا که منطقههای انرژیتون رو شناختید، طی چند روز و هفته آینده، زمان بذارید تا چرخه انرژی خودتون رو بشناسید. دقت کنید چه زمانی از روز رو احساس میکنید که در بهترین حالت خودتون هستید. یا تو چه ساعاتی از روز فقط و فقط دلتون میخواد چُرت بزنید. بعد یه دایره مثل ساعت بکشید و با استفاده از رنگهای سبز، زرد و قرمز، مناطق انرژیتون رو توش مشخص کنید.
این چندتا نکته رو هم به خاطر داشته باشید: منطقه سبز شما لزوما متوالی و به هم پیوسته نیست. به عنوان مثال، بهترین ساعتهای نویسنده بین 7 صبح تا 11 بود. بعد حول و حوش ساعت 1 بعد از ظهر دوباره وارد منطقه سبزش میشد.
به این مسئله هم توجه کنید که نیازی نیست کمالگرا باشید. همه چیز میتونه از روزی به روز دیگه تغییر کنه. چیزی که مهمه اینه که تا جای ممکنه صادق و دقیق باشید. در نهایت، ساعات سبز خودتون رو بیش از حد طولانی در نظر نگیرید، چون اینطوری نتیجه منفی میده. 3 الی 5 ساعت نرماله و برای قرار گیری تو چرخه کامیابی کافیه. در ادامه پادکست، بهتون میگیم که چه نوع از کارهایی رو باید تو هر منطقه انجام بدید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
تا اینجا، شما چرخه انرژی خودتون رو شناختید و میدونید کی قراره تو منطقه سبز قرار بگیرید و سطح انرژی بالایی رو تجربه کنید
همچنین آگاه هستید که کی قراره انرژیتون وارد ناحیه زرد بشه و در نهایت میدونید که کی قراره در منطقه قرمز باشید و پایین ترین سطح انرژی رو تجربه کنید. حالا سوال اینجاست که: بهتره تو هر منطقه، چه کارهایی رو انجام بدیم؟
برای رسیدن به کامیابی، باید بتونید از منطقه سبز خودتون با انجام مهمترین کارها بیشترین استفاده رو ببرید. به صورت کلی 3 نوع کار داریم که بهتره تو این منطقه انجام بشن: کارهایی که در اونها استعداد دارید، کارهایی که برای انجامشون اشتیاق دارید و سوم، کارهایی در اونها تاثیر گذارید.
هر کاری که انجامش برای شما راحت باشه و برای دیگران دشوار، یعنی شما در انجامش استعداد دارید. به عبارت دیگه، شما مهارتهای منحصر به فردی دارید که میتونید این کار رو به راحتی انجام بدید. به عنوان مثال، نویسنده کتاب میتونه به راحتی در جلو تعداد زیادی از مخاطب سخرانی کنه، در حالیه که این کار برای خیلیا سخته.
البته، حواستون باشه که درجا نزنید. از منطقه سبز برای رشد و بهتر شدن تو کاری که استعدادش رو دارید هم استفاده کنید. مهارت کسب کنید، چیزهای جدید یاد بگیرید و تا میتونید، تمرین کنید.
حالا میرسیم به کارهایی که عاشق انجام دادنشون هستید
شاید از انجام دادن کارهایی که توش خوب هستید شور و شعف داشته باشید، اما کارهایی که عاشق انجام دادنشون هستید، میتونن فراتر از کارهایی برن که توشون استعداد دارید. به فعالیتهایی توجه کنید که انجامشون نه تنها خستتون نمیکنه، بلکه بهتون انرژی میده و یه جایی حس میکنید که بدون انجامشون، نمیتونید زندگی کنید. سرگرمیها و وقت گذروندن با آدمایی که دوستشون دارید، تو این دسته از کارها قرار میگیرن.
در نهایت، تو منطقه سبزتون روی کارهایی تمرکز کنید که انجام دادنشون تفاوت ایجاد میکنه. معمولا فعالیتهایی که در محیط کاریتون انجام میدید و برای شرکت شما ارزشمند هستن، تو این دسته از کارها قرار میگیرن. اهداف بزرگ زندگیتون مثل نوشتن یه کتاب هم جزو این نوع از کارهان. از خودتون بپرسید: قراره با زندگیم چیکار کنم؟ از زمانی که تو منطقه سبزتون دارید برای رسیدن به پاسخ این سوال استفاده کنید.
وقتی که کارهای مهمتون رو تو منطقه سبز انجام دادید، فرصت بیشتری برای انجام کارهای کماهمیت دیگه دارید. اینجا میرسیم به منطقه زرد. تو این منطقه کارهایی انجام بدید که به انرژی متوسط نیاز دارن. به عنوان مثال، میتونید قرار ملاقاتهاتون رو تو این زمان بذارید.
در نهایت، ناحیه قرمز شما برای انجام کم اهمیتترین کارهاست. تو این زمان میتونید ایمیل چک کنید یا کارهای اداری روزمره رو انجام بدید و البته، تمرین کنید. مهمترین چیز اینه که یادتون باشه منطقه قرمز، جایی نیست که بخواید تصمیمهای مهمی برای زندگیتون بگیرید یا مشکلاتتون رو حل کنید.
حالا، سعی کنید کارهاتون رو توی هر منطقه مشخص کنید. هر چیزی که خیلی مهمه، انرژی بخشه و توش استعداد دارید رو بذارید تو منطقه سبز. بعد ببینید چه کارهایی برای ناحیه زرد میمونه و چه کارهایی کمترین میزان انرژی رو لازم دارن و میتونن تو ناحیه قرمز قرار بگیردن.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
در ادامه نویسنده بهمون میگه که چطوری میتونیم روی اولویتها تمرکز داشته باشیم و از شر حواسپرتیها خلاص بشیم
شما میشینید پشت میزتون و تقویم رو باز میکنید. یهو میبینید که تقویم خالیه و از ساعت 8:30 صبح تا 4:30 بعد از ظهر هیچ برنامهای ندارید. بعد میگید چه عالی، میتونم اون کار مهمی که خیلی وقته دنبالشم رو شروع کنم. خلاصه که با کلی خوشحالی کارتون رو شروع میکنید تا اینکه... یه نفر در میزنه.
همکلاسیتون میاد و قراره فقط 5 دقیقه از وقتتون رو بگیره، که البته تهش میشه 2 ساعت. در همین حین، یه ایمیل براتون میاد و مطلع میشید که بعد از ظهر یه ملاقات اضطراری دارید. بعد از همه اینها، وقتی برمیگردید پشت میزتون، دیگه روز تمام شده. چی شد؟ شما کل روز رو کار کردید، اما به هیچ کدوم از اهدافتون حتی نزدیک هم نشدید.
اتفاقی که اینجا افتاده اینه که اولویتهای شما به واسطه حواسپرتیها و کارهایی که براتون مهم نبودن، کنار زده شدن. کل روز شما، صرف این شد که به هرچیزی که سر راهتون قرار میگیره، پاسخ بدید. پس اگه دست به کار نشید، این کارهای ظاهرا فوری اما کماهمیت، میتونن کل زمان شما رو بگیرن.
نویسنده میگه که به حداقل رسوندن حواس پرتیها یه ضرورته. تو دنیای پر از فناوری امروز، هر چیزی میتونه به راحتی توجه آدم رو به خودش جلب کنه. تو یه مطالعه مشخص شد که هر فردی به طور متوسط 2617 بار در روز گوشیش رو لمس میکنه! پس جای تعجب نیست که چرا نمیتونید تمرکز کنید. پس اولین کاری که میکنید اینه: مطمئن بشید قبل از شروع کارتون، اعلانهای گوشیتون رو غیر فعال کنید.
علاوه بر این، مهمه که کارهای مهمتون رو در مکان مناسبی انجام بدید
مثل یه گیاهی که برای رشد و باروی، باید در شرایط محیطی مطلوبی قرار داشته باشه. پس تا جای ممکن، سعی کنید محلی برای کار انتخاب کنید که کمترین حواس پرتی رو براتون ایجاد کنه.
واقعیت اینه که همیشه کارهای مهم و فوری آماده هستن تا زمان شما رو بگیرن. مثل وقتی که رئیستون با شما تماس میگیره. اما نکته کلیدی برای به حداکثر رسونده بهره وری از منطقه سبز، اینه که فعالیتهای درست رو بشناسید و بتونید اونا رو اولویتبندی کنید. البته گفتن این حرف، از انجام دادنش راحت تره. این جمله رو فردی که کل روزشو از دست داده به خوبی درک میکنه.
یه راهکار خیلی مفید برای اولویت بندی، تمرکز روی فعالیتهای پربازده هست. اقتصاددان ایتالیایی اقای ویلفردو پارتو (Vilfredo Pareto) میگه که 80 درصد از خروجی کارهامون، نتیجه 20 درصد از تلاشهامونه. بنابراین، لازمه تمرکزمون رو روی کارهایی ببریم که میتونن بیشتری بازده رو برامون داشته باشن. به عنوان مثال، نویسنده متوجه شد که تعدادی از اولویتهای اساسی مثل تولید محتوای عالی و ایجاد محیط کار سالم، ارزشهای شرکتش رو زیاد میکنه، پس روی این دو اولویت بیشتر تمرکز کرد.
این فعالیتهای مهم اما غیر فوری هستن که به شما کمک میکنن تا به اهدافتون برسید، موثر باشید و در نهایت در چرخه کامیابی قرار بگیرید. با این وجود، ممکنه این فعالیتها به راحتی در انتهای لیست شما قرار بگیرن. چون انجام ندادنشون عواقبی نداره. اما وقتی برای انجام اولویوتهاتون در طول روز فضایی رو در نظر بگیرید، میبینید که انجام دادنشون چندین و چند برابر به شما نفع میرسونه.
نویسنده تعریف میکنه که در زمان کودکیش، زمان زیادی رو خونه مادربزرگش میموند
هر روز ساعت 10، دوست مادربزرگش، نانسی (Nancy) بهش زنگ میزد. مادربزرگش همیشه با اکراه تلفن رو برمیداشت، چون میدونست قراره نانسی ساعتها حرف بزنه. مادربزرگ نویسنده هیچ وقت نمیتونست یه راه مودبانه پیدا کنه و یه جوری مکالمه رو کوتاه کنه. گاهی حتی از نوه خودش میخواست تا به دادش برسه و یه جوری اونو از شر نانسی خلاص کنه.
شما تا اینجا یاد گرفتید که هر چیزی میتونه حواستون رو به خودش جلب کنه و نذاره روی اولویتهاتون تمرکز کنید. حالا در مورد آدما چی؟ اگه آدمی مزاحم شما بشه چیکار باید بکنید؟ هم دوست دارید روابط خودتون رو حفظ کنید و هم نمیخواید آدم بدی به نظر بیاید.
متاسفانه، واقعیت اینه که ادمایی که وقت شما رو میخوان، اونایی نیستن که واقعا باید براشون وقت بذارید. تو محل کار، معمولا آدمایی که به دنبال پیشرفت نیستن و میخوان شما رو وارد رویاپردازی هاشون کنن میان سراغتون و ازتون میخوان براشون وقت بذارید، در حالی که آدمایی که واقعا شایسته هستن، وقتتون رو نمیگیرن.
اصل پارتو رو که یادتون هست؟ اینجا هم میتونید از این اصل استفاده کنید. همینجا هم بگیم که تو خلاصه کتاب 20/80 نوشته ریچارد کخ (Richard Koch) به صورت کامل این اصل رو بررسی کردیم. پس پیشنهاد میکنیم حتما خلاص اون کتاب رو هم گوش بدید. برگردیم به بحثمون. اینکه از اصل پارتو، تو رابطه با آدما هم میتونیم استفاده کنیم. چطوری؟ سعی کنید 80 درصد از وقتتون رو به آدمایی اختصاص بدید که عملکرد بالایی دارن، به شما انرژی میدن، و براتون مهمترن. واقعیت اینه که، اگه اولویتهای زندگیتون رو مشخص نکنید، دیگران این کار رو براتون میکنن.
انسان شناس بریتانیایی آقای رابین دونبار (Robin Dunbar)، این تئوری رو مطرح کرد که یه سقفی برای تعداد آدمایی که میتونیم باهاشون روابط معنیدار شکل بدیم وجود داره
چند تا؟
خب، 3 تا دایره هم مرکز رو از کوچیک به بزرگ تصور کنید. تو مرکز دایره اول، 3 الی 5 تا از عمیقترین دوستیهاتون قرار دارن. اینا آدمایی هستن که شما معمولا هفته ای یک بار باهاشون در ارتباط هستید. تو دایره دوم، 12 تا 15 نفر قرار میگیرن که تقریبا همفکر شما هستن و ماهی یک بار باهاشون در ارتباط هستید.
در بیرونی ترین دایره، بقیه آدما هستن. خیلی ها تا 150 نفر تو این دایره ظرفیت دارن که البته واقعا عدد بزرگی نیست. الگویی که دونبار تعریف کرده بهمون کمک میکنه تا بفهمیم که لازم نیست با همه آدمای زندگیمون یکسان برخورد کنیم، چون ظرفیت روابط ما محدوده.
با این وجود، اینکه بتونید پاسخگوی نیاز و مطالبات دیگران باشید هم بخشی از زندگیه. مهمه بنابراین، خیلی مهمه که بتونیم خیلی مودبانه و محترمانه، «نه» بگیم. به عنوان مثال، اگه کسی خواست باهاتون ملاقات کنه اما فرصتش رو نداشتید، بهشون بگید که دوست دارید باهاشون دیدار کنید؛ که شاید هم درست باشه، اما بهشون نشون بدید که متاسفانه نمیتونید. لازمه که محکم باشید، اگر از شما درخواستی دارن و فکر میکنید کس دیگه ای میتونه کارشون رو راه بندازه، معرفیش کنید و در نهایت، ازشون تشکر کنید که به شما فکر کردن و سراغتون اومدن.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
چند سال پیش، نویسنده یه ماشین SUV خرید و خیلی زود باهاش 300 هزار مایل معادل با 480 هزار کیلومتر رانندگی کرد
با این از ماشینش خیلی راه رفته بود، اما ماشین سرحال بود و آدما ازش میپرسیدن که چیکار کرده که تونسته انقدر از ماشینش کار بکشه، بدون اینکه مشکلی براش پیش بیاد. اما خب، هیچ چیز رمزآلودی در کار نبود، نویسنده فقط به موقع ماشینش رو سرویس میکرد.
درست کردن چیزی قبل از اینکه کامل خراب بشه، معمولا راحتتر و کمهزینه تر از اینه که بعد از خراب شدنش بخوایم تعمیرش کنیم. هممون میدونیم که استرس بخشی از زندگیه. و همینطور تغییرات. و هر دوی تغییرات و استرسها میتونن سلامت ما رو تهدید کنند و ما رو بکشونن تو مارپیچ استرس. پس لازمه چندتا راهکار یاد بگیریم تا در مسیر کامیابی خودمون باقی بمونیم.
اولین راهکار اینه که باید تمام اولویتهاتون رو برنامهریزی کنید، حتی مدت زمانی که قراره با خونوادتون باشید. به خاطر داشته باشید که قرار نیست هفته کاملا طبق میل شما پیش بره و این هیچ ایرادی نداره. نرید به دنبال کمالگرایی. اما سعی کنید همه اولویتهاتون رو بیارید رو برنامه تا بتونید بهتر دنبالشون کنید.
البته، خیلیها ممکنه احساس کنن که هیچ کنترلی روی برنامههاشون ندارن. شاید تصور کنید که اگه رئیس باشید، اینطور برنامهریزیها خیلی راحته، اما واقعیت اینه که بعضی از مشاغل انعطافپذیری خیلی کمی دارن. اگه تقویم خودتون رو نگاه کردید و واقعا نتونستید یه جای خالی توش پیدا کنید، میتونید با رئیستون صحبت کنید و ببینید میتونید چیزی رو تغییر بدید یا نه. به عنوان مثال، میتونید زمان شروع کارتون رو تغییر بدید تا بهتر در منطقه سبز قرار بگیرید.
حتی اگه کنترلی روی اون 48 ساعت کار در هفته ندارید، باز هم 128 ساعت دیگه دارید که کاملا در اختیار خودتونه. البته، خانه داری گاهی به شدت آدم رو درگیر خودش میکنه، به خصوص اگر بچه تربیت میکنید، پدر یا مادر بیمار دارید یا خودتون از مشکلات سلامتی رنج میبرید.
گاهی ممکنه تو مرحلهای از زندگی باشید که لازم باشه برنامه خودتون رو به کلی تغییر بدید. به عنوان مثال، دوران بارداری، زمان مناسبی برای کاهش 30 کیلو اضافه وزن نیست و لازمه این برنامه رو عقب بندازید.
هر زمانی که احساس کردید از چرخه کامیابی خودتون خارج شدید، ببینید که زمانتون رو چطوری دارید میگذرونید. آیا مناطق انرژیتون تغییر کرده؟ کجاها اتلاف وقت دارید؟ آیا اولویتهاتون تغییر کرده؟ خیلی خوبه که بتونیم تغییرات رو بپذیریم، چون تغییرات همیشه اتفاق میوفتن.
در پایان اگر بخوایم جمع بندی کنیم، باید بپذیریم که دنیای امروز به طور اجتناب ناپذیری دنیای پر از استرس و دل مشغولیه. پس به جای اینکه غرق در مشکلات بشیم، باید مناطق انرژی خودمون رو کشف کنیم. مهمترین کارهامون رو در بهترین مناطق برنامهریزی کنیم و با تمرکز روشون، بیشترین خروجی رو داشته باشیم تا هم از زندگی لذت ببریم، هم روابط خوبی با آدمایی که دوستشون داریم داشته باشیم.
همیشه هم باید مراقب باشیم که کسی اولویت خودش رو به ما تحمیل نکنه و با نه گفتن مودبانه، درخواستهای دیگران رو مدیریت کنیم. با این کارها، میتونیم در مسیر کامیابی در همه جنبههای زندگی قرار بگیریم. امیدواریم کامیاب باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب ارتباط بدون خشونت : نوشته: مارشال روزنبرگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب این راهش نیست : نوشته: اریک بارکر
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب موهبت کامل نبودن : نوشته: برنی براون