خلاصه کتاب ذهن بینی : نوشته: دنیل سیگل

معرفی و خلاصه کتاب ذهن بینی : نوشته: دنیل سیگل

کتاب ذهن بینی به ما عواملی رو معرفی میکنه که بر اساس اونا به چالش‌های زندگیمون واکنش نشون میدیم. واکنش های احساسی، به بدن، مغز و تجربیات کودکی ما پیوند خوردن. با مهارت ذهن بینی، یاد می‌گیریم که احساسات خودمون رو مدیریت کنیم و بتونیم هم آدم بهتری باشیم، هم روابط بهتری با دیگران برقرار کنیم. نویسنده کتاب آقای دنیل سیگل، خودش یه رواندرمانگر حرفه‌ایه و از تجربیاتش در جلسات درمان نکات بسیار مهمی رو بهمون میگه. در نهایت هم بهمون کمک میکنه تا با زخم‌ها و آسیب‌های گذشته خودمون در درجه اول مواجه بشیم و بعد برای بهبودشون تلاش کنیم.

خلاصه متنی رایگان کتاب ذهن بینی

زندگی میتونه تجربه دشواری باشه. از همون دوران کودکی ممکنه اتفاقات دردناکی برامون افتاده باشه که تا دوران پیری هم اثراتشون رو تو زندگیمون ببینیم. زخم‌هایی که بر بدن و روح ما وارد میشه، میتونه نگاه ما به دنیا رو تغییر بده و بین ما و محیط کاری یا شخصیمون، تعارض ایجاد کنه. نتیجه چنین کشمکش‌هایی هم چیزی جز اضطراب و افسردگی نیست.

حالا سوال اینه که چطوری میتونیم یک بار دیگه، مسیر بازگشت به خودمون رو پیدا کنیم؟ از کجا بفهمیم که دنیا برامون چه معنایی داره و چطوری میتونیم با محیط اطرافمون به سازگاری و توازن برسیم؟

تو این پادکست بهتون میگیم که چطور یک ذهنیت درست و تعدادی از تکنیک‌های روانشناختی میتونن به ما کمک کنن تا دنیای درونیات خودمون رو در درجه اول بفهمیم و اون‌ها رو بازآفرینی کنیم. ما به صورت کامل مفهومی به نام «ذهن بینی» رو بررسی می‌کنیم. اینکه اصلا ذهن بینی چیه و چطوری میتونیم بر ذهن، بدن و روابط اجتماعیمون اعمالش کنیم. با مثال‌های متنوعی که قراره بشنوید، به زودی متوجه میشید که ذهن بینی چه رویکرد ارزشمندیه و چقدر میتونه تغییرات مثبتی در ما ایجاد کنه.

علاوه بر این، جواب این سوالات رو هم پیدا می‌کنید:

  • چرا اقیانوس استعاره خیلی مناسبی برای ذهن شماست
  • از دیدن فیلم با صدای قطع شده چه چیزی یاد می‌گیرید و
  • ذهن بینی چطور میتونه به رابطه شما با پارتنرتون کمک کنه

تا حالا براتون پیش اومده که وسط یه بحث مهم و جدی، یه چیزی شما رو به گوشه رینگ ببره؟

یهو ببینید عصبانی شدید، ذهنتون از همه چی خالی شده و حتی احساس کنید کنترل خودتون رو از دست دادید و باید در سریع ترین زمان ممکن اتاقتون رو ترک کنید. این تجربه به گوشتون آشناست؟

خیلی‌هامون واکنش‌هایی مثل این رو تجربه کردیم. این تجربیات میتونن عمیقا گیج کننده باشن و ما رو به جایی برسونن که دیگه هیچ توضیحی برای رفتارمون نداشته باشیم.

برای اینکه چنین موقعیت‌هایی رو درک کنیم، ابتدا لازمه دنیای درون خودمون رو بفهمیم و برای این کار، به «ذهن‌بینی» نیاز داریم. ذهن‌بینی مهارتیه که به ما اجازه میده تا روی ارتباط بین ذهن و بدنمون تامل کنیم و در نهایت بتونیم احساسات خیلی قوی و خارج از کنترلمون رو متعادل کنیم. تکنیک‌هایی مثل مدیتیشن (Meditation) مثال‌هایی از ذهن‌بینی هستن، چون میتونن آگاهی ما نسبت به تنفس و نبضمون رو بالا ببرن.

اما مهارت ذهن بینی، از یکسری تمرین‌هایی که در آرامش و زمان کافی انجامشون میدیم فراتره. ذهن بینی ابزاریه که وقتی زندگی به نقطه اوج و بحرانی خودش رسید، بهم ریخته و تحمل ناپذیر شد، باز هم به کمک ما میاد. به عنوان مثال، ممکنه دیدن این صحنه که بچه‌هاتون سر غذا با همدیگه دعواشون شده و جیغ و داد میکنن، باعث ناراحتیتون بشه. اما جالبه بدونید که بچه‌های شما، دلیل مستقیم اضطراب و پریشانیتون نیستن، بلکه افزایش ضربان قلبتون دلیل اصلیشه!

وقتی به ضربان قلبتون توجه دارید و سعی می‌کنید ازش آگاه بشید، می‌تونید یاد بگیرید تا تاثیرش روی احساساتتون رو متعادل کنید و رفتار مناسب‌تری نسبت به قبل از خودتون نشون بدید. با آرامش و صبوری، می‌تونید به جای تشدید کردن شرایط، تعارض بین بچه‌های خودتون رو حل کنید.

هدف اصلی ذهن بینی اینه که در نهایت به نسخه متعادل‌تر و متوازن‌تری از خودمون برسیم

خیلی‌هامون به یک سری عادات روزانه داریم که باید قدم به قدم و طبق برنامه انجامشون بدیم. خیلی‌های دیگه اگه احساس کنن همه چیز برنامه‌ریزی شده، آشفته میشن و به هم میریزن. فرقی هم نداره شما جزو کدوم دسته هستید. تمرکز و حساسیت بیش از اندازه روی هرکدوم، یا بهتره بگیم افراط کردن، میتونه عامل ناراحتی شما به خصوص در دراز مدت باشه. بهترین راهکار شما اینه که بتونید به یک حالت متعادل و هارمونیک از خودتون برسید.

رسیدن به یک خودِ هارمونیک، یعنی اینکه بتونید تعادل شخصیت خودتون رو حفظ کنید. با یک شخصیت متعادل، میتونید نسبت به تغییرات محیطی سازگار بشید، و صد البته که ارزش‌ها و اصول اساسی خودتون رو هم حفظ کنید. اینکه میگیم سازگار بشید، اصلا به این معنا نیست که قراره ارزش‌های عمیق و اساسی خودتون رو تغییر بدید. نه، صرفا قراره آگاهی خودتون نسبت به محیط رو افزایش بدید و با مدیریت هیجانات ناگهانی، بتونید واکنش متعادل‌تر نشون بدید.

به صورت کلی، فهمیدن مسائلی که به ذهن مربوطه، کمی دشواره. چون ذهنیت خیلی چیز فیزیکی و قابل مشاهده‌ای نیست. برای همین، در درمان‌های مبتنی بر «ذهن‌بینی»، از تعبیر یک رودخانه آرام و روان استفاده میکنن. پس ذهن بینی قراره بهمون کمک کنه که به جای خروشان بودن و برخورد شدید با صخره‌ها، به آرامی اون‌ها رو ببینیم و حتی از کنارشون بگذریم. به عبارتی دیگه، به جای اینکه بخوایم با تغییرات محیط زندگی و روابطمون بجنگیم، همینطور که مثل یک رود جریان داریم، به آرامی فضایی براشون در نظر بگیریم.

برای اینکه شخصیتمون مثل یک رود جریان داشته باشه، اول باید چند واقعیت رو بپذیریم. یکی اینکه بدونیم قرار نیست هممون مثل هم عمل کنیم و این تفاوت داشتنا کاملا طبیعیه. دوم، این واقعیت رو بپذیریم که داشتن روابطی که با همدیگه در تعارض هستن، اصلا چیز عجیبی نیست. و سوم، اینکه قبول کنیم تجربیات گذشتمون، همونطور که به سن پیری نزدیک میشیم، در مسیرهای متفاوتی شخصیت ما رو شکل میدن.

یه نکته مهم دیگه برای داشتن شخصیت هارمونیک، اینه که باید تلاش کنیم تا میان تفکر منطقی-تحلیلی و تفکر احساسیمون تعادل برقرار کنیم. باید بپذیریم که هرچند هر دو حالت تفکر ارزشمند هستن، اما زیاده روی تو هرکدوم میتونه به ما آسیب برسونه.

تیک استوارت(Take Stuart)، یکی از مراجعان نویسنده این کتاب، دچار افسردگی شدیدی شده بود. نویسنده در نهایت فهمید که چون استوارت فقط و فقط به افکار منطقی خودش میدون داده و سال‌های زیادی احساسات خودش رو سرکوب کرده، دچار پوچی و ناامیدی شده.

چاره کار استوارت برای غلبه بر افسردگی، این بود که علاوه بر افکار منطقی خودش، باید قدردان احساساتش هم باشه و به تفکرات احساسی خودش هم به همون اندازه توجه کنه.

نویسنده در ادامه میگه که مهارت «ذهن بینی» یک تمرین ذهنیه که ما رو نسبت به مشکلات انعطاف پذیر میکنه و باعث سلامت روانمون میشه

دنیل میگه که ذهن بینی، یه رویکرد خیلی قوی تو روان‌درمانیه. اگه بخوایم از قدرت ذهن بینی نهایت استفاده رو ببریم، اول باید عمیقا درک کنیم که ساختار و فعالیت مغزمون، چطوری بر نگرشمون نسبت به دنیا تاثیر میذاره. چطوری این کارو بکنیم؟ در ادامه توضیح میدیم.

ذهن بینی مثل تمرین دادن به مغزه و بهمون یاد میده که بتونیم بین افکار مختلفمون، روابط جدیدی بسازیم. هرچقدر که بتونیم دو ایده مختلف رو به همدیگه پیوند بزنیم، رابطه عصبی قوی‌تری بینشون تو مغزمون شکل می‌گیره.

یکی دیگه از راه‌هایی که با ذهن بینی می‌تونیم مغزمون رو تمرین بدیم، افزایش حافظه هست. تامل کردن نسبت به موقعیت‌هایی که در گذشته داشتیم یا ممکنه در آینده داشته باشیم، میتونه به اندازه تجربه کردن اون موقعیت تو لحظه کنونی، واضح و قدرتمند باشه. وقتی ما به مغزمون فشار بیاریم تا یه اتفاق مشخص رو با جزئیات کاملش بازسازی کنه، درست همون قسمت‌هایی از مغزمون رو فعال کردیم که اگه اون اتفاق تو همین لحظه برامون رقم میخورد، فعال میشد. در تایید این مسئله، عصب‌شناسان میگن که تک تک افکاری که تو ذهنمون داریم، روی جریان خون و تعداد سیگنال‌های عصبی که تولید میشه، تاثیر میذاره.

اگه برای تمرین دادن به ذهنمون وقت بذاریم، بهتر می‌تونیم در برابر اتفاقات پیش‌بینی ‌ناپذیر واکنش نشون بدیم. اینکه ما چطوری مسائلی که در محیطمون رخ میده رو مدیریت می‌کنیم، کاملا تحت تاثیر سیستم عصبی ما قرار داره؛ تا جایی که میشه گفت بخش‌های فیزیکی مشخصی از مغز ما، مسئول واکنش‌های مختلفی هستن که نسبت به مسائل از خودمون نشون میدیم.

به عنوان مثال، قشر پیش‌پیشانی مغز ما که درست پشت پیشونیمون قرار داره رو درنظر بگیرید. قضاوت‌های اخلاقی، توجه یا عدم توجه و درکی که نسبت به زمان و هویت خودمون داریم، تو این بخش اتفاق میوفته.

از طرفی دیگه، اینسولار (Insula) بخشیه که احساسات خودمون و نحوه واکنش نسبت به احساسات دیگران توش اتفاق میوفته. نورون‌های آینه‌ای هم سلول‌هایی هستن که به ما کمک میکنن تا قصد و نیت آدمایی که اطرافمون هستن رو بفهمیم. حالا ذهن بینی چیکار میکنه؟ ذهن بینی به ما کمک میکنه تا اگاهی خودمون رو نسبت به بخش‌های مختلف مغزمون افزایش بدیم تا در نهایت بتونیم واکنش‌هایی که در اون‌ها تولید میشه رو به خوبی کنترل کنیم.

گاهی می‌بینیم که نمیشه خیلی راحت در مورد احساساتی که داریم صحبت کنیم

انگار نمیشه راحت اونا رو به زبان آورد. گاهی وقتا هم احساساتی رو تجربه میکنیم که حتی ازشون آگاه هم نیستیم. اما مثل هر مهارت دیگه‌ای، آگاه شدن نسبت به احساساتمون رو می‌تونیم یاد بگیریم و البته، با تمرین کردن، می‌تونیم به درجه استادی برسیم.

این مسئله همون چیزیه که روش درمان ذهن یابی روش متمرکزه. ذهن یابی نیم کره درستی از مغز رو هدف گیری میکنه، نیم‌کره‌ای که مسئول آگاهی نسبت به احساسات ماست. البته معمولا خیلی‌هامون ترجیح میدیم همیشه توانایی‌های نیم‌کره منطقی و چپ مغزمون رو افزایش بدیم، چون راحت‌تر هم هست. اما چه بخوایم چه نخوایم، نیم‌کره‌ای که باید روش تمرکز کنیم تا بتونیم احساسات خودمون رو بشناسیم، نیم‌کره راست مغزمون هست. خوشبختانه، تمرین کردن رو نیم کره راست، اون قدرا که فکر می‌کنید هم سخت نیست.

مثلا یه راه ساده برای تحریک نیم کره راست، شرکت کردن تو بازی‌های غیر کلامی مثل پانتومیمه. یه تمرین جالب دیگه اینه که یه فیلم بذارید و صداش رو قطع کنید و سعی کنید احساسات بازیگرا رو بفهمید. یه راه دیگه هم اینه که یه دفترچه خاطرات بردارید و تمامی احساساتی که تجربه می‌کنید رو توش بنویسید. سعی کنید تو نوشتن احساساتتون، راحت و صادق باشید و با منطقی سازی، سانسورشون نکنید.

یه تکنیک دیگه برای رو به رو شدن با احساسات شدید، اسکن کردن بدن هست. اسک کردن بدن یکی از موثرترین روش‌های مدیتیشنه و هدفش اینه که ذهن شما رو به بدن فیزیکیتون متصل کنه. به عبارتی دیگه، با اسکن بدن به مغزتون تمرین میدید تا آگاهی بیشتری از تجربیات حسیتون داشته باشه و در نهایت، بتونه پذیرای احساساتتون باشه.

چطوری؟ کافیه این چند مرحله رو انجام بدید:

1. اول باید احساس راحتی کنید. دراز بکشید و بدنتون رو تو حالتی قرار بدید که بتونید خیلی راحت ماهیچه‌هاتون رو کش بدید

2. چشماتون رو ببندید و روی تنفس خودتون تمرکز کنید. به پر و خالی شدن ریه‌هاتون دقت کنید.

2. از هر جایی میتونید شروع کنید. دست چپ، پای چپ، دست راست، پای راست، بالای سرتون. همزمان با اینکه عمیق و ارام نفس می‌کشید، روی هر قسمت از بدنتون تمرکز کنید

4. سعی کنید نسبت به هر حسی که دارید، مثلا، حس درد یا هر تنش و ناراحتی دیگه‌ای که بهتون دست میده، آگاه بشید.

5. برای تمرکز و توجه به هر کدوم از این حس‌‌ها، 20 ثانیه تا 1 دقیقه زمان بذارید.

6. اگر متوجه درد و ناراحتی شدید، سعی کنید بهش دقت کنید و اونا رو بدون هر قید و شرطی، بپذیرید. به عنوان مثال، اگه فکر میکنید عصبانی هستید، خودتون رو قضاوت نکنید و در عوض، به این حستون توجه داشته باشید.

7. نفس کشیدن رو ادامه بدید و تصور کنید که با هر نفس، درد و اضطرابتون هم کم میشه.

8. خیلی آروم سعی کنید تمرکزتون رو از روی یک بخش بردارید و برید به سراغ تمرکز روی بخش بعدی.

9. یک مسیر منطقی که خودتون باهاش راحت هستید رو برای جا به جایی بین بخش‌های بدنتون انتخاب کنید و تمرین رو ادامه بدید. مثلا از بالا به پایین یا چپ به راست حرکت کنید.

10. حین اینکه اسکن بدنتون رو ادامه میدید، متوجه میشید که تمرکزتون رو از دست دادید. جای نگرانی نیست. کافیه یک بار دیگه فکرتون رو متمرکز کنید و ادامه بدید.

11. وقتی اسکن کردن بخش‌های مختلف بدنتون تموم شد، بذارید آگاهی در تمام بدنتون منتشر بشه. انگار که دارید یک مایعی رو در سراسر بدنتون پخش میکنید.

12. در نهایت، به آرامی تمرکزتون رو از بدنتون در بیارید و برگردونید به محیط اطرافتون.

شاید اولش با این کار راحت نباشید و کمر درد یا خارش بینی نذاره به درستی تمرکز کنید. اما با کمی تمرین، میتونید ذهن خودتون رو، روی تصاویری از مکان‌های امن متمرکز کنید. مکان‌های امنی که توی او‌ها می‌تونید واکنش‌های خودتون رو کنترل کنید.

یکی از بیماران نویسنده، حین انجام اسکن بدن، دچار اختلال تنفسی شد و نتونست انجامش بده. بعد از اینکه دکتر باهاش صحبت کرد و بهش اطمینان داد که در کنارش امنیت داره، یه تصویر ذهنی از یک مکان امن آماده کردن تا دفعه بعد امتحانش کنن. اینجا مکان امن، یه اقامتگاه ساحلی بود. دفعه بعدی که بیمار خواست اسکن بدن انجام بده، می‌تونست به راحتی تمرکز کنه.

این که به دیگران بگیم «آروم باش» خیلی راحته، اما واقعیت اینه که مدیریت احساسات میتونه به شدت دشوار باشه!

خیلی‌ها فکر میکنن که احساسات باعث میشن آدم از پا در بیاد، اما ذهن بینی به ما کمک میکنه تا بفهمیم که احساسات صرفا بخش‌های زودگذر از تجربیاتمون هستن. اینکه احساسات رو نشون دهنده نقص و ناکارآمدی خودومن بدونیم، تصور اشتباهیه.

به عنوان مثال، مدیتیشن که نوعی ذهن بینیه، به آدما کمک میکنه تا فقط و فقط روی یک چیز تمرکز کنن. تو این مدل از تمرینا، لازمه وقتی حواسمون پرت شد، به سرعت و دوباره تمرکز خودمون رو به دست بیاریم. این یه راهکار خیلی خوب برای فهمیدن این مسئله هست که افکار و احساسات، برخلاف ویژگی‌های شخصیتمون، زودگذر هستن.

یه تمرین دیگه اینه که تصور کنیم ذهن ما مثل یه اقیانوسه و افکار و احساساتمون چیزیه که روی سطح این اقیانوس شناوره. بنابراین احساسات گاهی مثل موج هستن و گاهی مثل طوفان. حالا هر اندازه‌ای هم این موج‌ها داشته باشن، اعماق اقیانوس همیشه آرامه. احساسات طوفانی هم همیشه در سطح بالایی و زودگذر هستن و این کاملا بر عهده ما هست که آرامش ته اقیانوس رو پیدا کنیم!

به صورت کلی، تمرینات «ذهن بینی»، مثل همین دو تمرینی که بهتون معرفی کردیم، حول و حوش 3 ستون اصلی شکل می‌گیرن: نظارت کردن، عینیت بخشیدن و باز بودن. اگه یاد بگیریم که از این سه ستون استفاده کنیم، بهتر میتونیم احساسات خودمون رو درک کنیم.

در قدم اول، باید یاد بگیریم تا متوجه افکاری که حواس ما رو پرت میکنن بشیم و اینطوری رو ذهن خودمون نظارت داشته باشیم. این حواس پرتی ها معمولا تو مدیتیشن اتفاق میوفتن. گاهی هم ممکنه وقتی سخت مشغول کار هستید سراغتون بیان و عملکردتون رو پایین بیارن یا حتی خوابیدن رو براتون دشوار کنن.

در مرحله بعد، باید بدونیم که میتونیم خودمون رو تمرین بدیم تا به طور عینی مسیر توجهمون رو دنبال کنیم. ما میتونیم بررسی کنیم که افکارمون ما رو به کجا میبرن و چه احساسی بهمون میدن. اینطوری، آگاهتر میشیم از اینکه چطوری پیش داوری‌ها یا واکنش‌های غریزی، تجربیات ما رو شکل میدن.

در نهایت، با باز بودن و پذیرفتن اینکه افکار ناراحت کننده و گیج کننده صرفا موقتی هستن، می‌بینیم که قرار نیست احساسات همیشه عامل ناراحتی و ناامیدی ما باشن. احساسات طبیعی هستن و با شناختن اونا، میتونیم ازشون یاد بگیریم و حتی تغییرشون بدیم.

مسئله بعدی که نویسنده بهش می پردازه اینه که تجربیات منفی کودکی چطوری ممکنه نگرش امروز ما به دنیا رو تغییر بدن

و اینکه چطوری با ذهن بینی میتونیم این مسئله رو حل کنیم.

اولین معلمای زندگیتون کیا بودن؟ احتمال زیاد پدر و مادراتون. اما کاری که والدین برای ما میکنن، فراتر از آموزش خواندن و نوشتن یا دوچرخه سواریه. ما چیزهای بی‌شماری رو به صورت ناخودگاه ازشون یاد میگیریم.

خوب یا بد، تربیت ما نحوه تعاملی که امروز با سایر آدما داریم رو شکل میده. بچه‌هایی که از در محبت‌ کردنای والدینشون تناقض دیدن، در بزرگسالی احساس میکنن که نمیتونن به بقیه اعتماد کنن، نه به دوستاشون، نه در محیط کار و نه در روابط عاطفی خودشون.

به همین صورت، بچه‌هایی که ناچار بودن مسئولیت‌های زیادی رو در سنین پایین برعهده بگیرن، یاد میگیرن که نشون دادن ضعف، به معنای پذیرفتن شکسته. این بچه‌ها در بزرگسالی مشکلات جدی در خصوص بیان عواطف و احساساتشون پیدا میکنن. چون احساساتشون از بچگی فرصتی برای بروز و پذیرش پیدا نمیکرد.

با وجود همه این تصورات غلطی که در کودکی یاد گرفتیم و سال‌هاست که همراه ما هستن، ذهن بینی این فرصت رو بهمون میده که بتونیم بهشون غلبه کنیم.

یه راه خیلی خوب برای شروع، اینه که تا جایی که میتونید، از اولین و دورترین خاطرات تا همین خاطراتی که اخیرا داشتید رو بنویسید.

این کار بهتون کمک میکنه تا قفسه سینتون باز و سبک بشه و می‌تونید ببینید که با چه داستان‌هایی دارید به کودکی خودتون معنا میدید. داستانی رو که در مورد خودتون میگید رو بررسی کنید و درنظر داشته باشید که قرار نیست یه داستان کامل و منسجم از دلش در بیارید. همه ما تو هر مرحله از زندگیمون، داستان‌های متفاوت و متعددی داریم.

داستانی که شما در مورد زندگیتون می‌گید، مشخص میکنه که مشکلات فعلیتون، پیوند عمیقی با خاطرات و تجربیات کودکیتون دارن. این کار بهتون کمک میکنه متوجه آسیب رسان بودن این الگوها بشید. کشف کردن داستان‌های جایگزین در مورد کودکی و بزرگسالیتون، اولین قدم برای خراب کردن دیوارهاییه که وقتی یه بچه بودید، دور خودتون ساختید.

در ادامه، نویسنده بهمون میگه که وقتی با شریک عاطفیمون مشکل پیدا کردیم، چطوری به جای واکنش‌پذیر بودن، پذیرنده باشیم و اینطوری مشکلات روابطمون رو حل کنیم

خیلی‌هامون تجربه دعواها و درگیری‌های احمقانه با پارتنرمون رو داشتیم. معمولا اینطور شروع میشه که یه طرف از یه مشکلی حرف میزنه، اما خیلی زود دعوا از کنترل خارج میشه و یه جایی حتی ممکنه یادمون نباشه که اصلا چرا داریم دعوا می‌کنیم! نویسنده میگه این نگرش ما هست که در نهایت از بروز اینگونه از درگیری‌ها جلوگیری میکنه.

نکته کلیدی در اینجا اینه که شما در ارتباط با پارتنرتون واکنش‌پذیر هستید یا پذیرنده. همین یک عامل میتونه کیفیت رابطه شما رو به کلی زیر و رو کنه. پس چیز خیلی مهمیه! تو ادامه بیشتر توضیح میدیم.

خب، پذیرا بودن یا شنونده بودن، یعنی اینکه کاملا به پارتنر خودتون گوش بدید. اینطوری پارنترتون احساس میکنه که شما به احساساتش برای شما ارزشمنده و شما بهش اهمیت میدید. در نتیجه، با خاطری جمع تمام چیزی که تو ذهنش هست رو بهتون میگه.

واکنش پذیر بودن یعنی چی؟ یعنی تمام شکایت‌های پارتنرمون رو به چشم تهدید ببینیم. اینطوری وارد یه مبارزه میشمی و یا میخوایم به پارتنرمون حمله کنیم، یا از خودمون دفاع کنیم یا در منفعلانه ترین حالت، بدون اینکه هیچ تماس چشمی باهاش داشته باشیم، سکوت کنیم. این رویکرد مشکلات ما رو چند برابر میکنه و در ادامه کار به جاهای باریکی کشیده میشه.

اگه یه ادمی احساس کنه که نیاز داره در مورد مسئله‌ای با پارتنرش صحبت کنه، در حالی که پارتنرش میخواد از پیش کشیده شدن همچین بحثی فرار کنه، نتیجه این میشه که مشکل هیچ وقت حل نشه و فقط نادیده گرفته بشه. تهش هم که مشخصه، دعواهای بی پایانی که آخر و عاقبت خوشی هم ندارن. حالا ما چیکار میتونیم بکنیم؟

ذهن بینی با بهبود مکالماتمون، به ما کمک میکنه تا در ارتباط با پارتنرمون پذیراتر باشیم. اینجا هر دو طرف رابطه باید وقت بذارن و داستان‌هایی که در مورد زندگیشون به خودشون گفتن رو یکبار دیگه ارزیابی کنن و ببین چقدر دقیق هستن و چقدر میتونن اون داستا‌ن‌ها رو تغییر بدن. بعد لازمه که داستان‌‌هاشون رو با همدیگه به اشتراک بذارن. این کار بهشون کمک میکنه تا انگیزه‌ها و نیازهای عاطفی همدیگه رو بهتر درک کنن.

یه تکنیک دیگه هم هست به نام روش «وقفه». برای استفاده از این روش هم به ذهن بینی نیاز داریم. طرز کار هم اینه که وقتی دارید در مورد یه موضوع احساسی با پارتنرتون صحبت میکنید، باید وضعیت عاطفی خودتون رو کامل رصد و مانیتور کنید. وقتی دیدید که دارید به حالت واکنش پذیری میرسید، از پارتنرتون درخواست وقفه کنید. اینطوری، شما زمان دارید تا با آگاهی بیشتر احساسات خودتون و پارتنرتون رو در نظر بگیرید و سر یه فرصت مناسب‌تر در موردش بحث کنید. کاملا واضحه که هر دو طرف رابطه باید همکاری کافی با هم داشته باشن تا این تکنیک نتیجه بده.

خب، تا اینجا، یاد گرفتیم که تجربیات کودکی ما، میتونن زندگیمون در بزرگسالی رو شکل بدن

با این حال، برخی تجربیات دوران نوجوانی هم میتونن روی نگرش امروز ما موثر باشن، بدون اینکه بدونیم چرا.

سکوت‌های کشنده و خشم‌های طغیان شده بدوناینکه توضیحی براشون داشته باشیم، نشون میده که بعضی از دردناک‌ترین خاطراتمون، زیر خروارها خاک فراموش شدن. با این وجود، همچنان در ضمیر ناخودآگاه ما حضور دارن و تاثیر خودشون رو میذارن.

به عنوان مثال، خانمی بود که سال‌ها درد کمر داشت. تو نوجوانیش، بهش تجاوز شده بود و کمرش به یه میز کوبیده شده بود. اون خانون نمی‌تونست تجاوز رو به یادش بیاره، اما بدنش همیشه و هر لحظه این تجربه دردناک رو تو به یادش میاورد.

با تکنیک‌های ذهن بینی مثل اسکن بدن، میتونیم به بخش‌هایی از حافظه دسترسی پیدا کنیم که مرتبط با آسیب‌های فیزیکی هستن و نمی‌تونیم به درستی توضیحشون بدیم. همونطور که مغز ما روی بخش مشخصی از بدنمون تمرکز میکنه، خاطرات مرتبط با اون رو هم فعال میکنه. اینطوری گرد و غبار از روی تجربیاتمون پاک میشه و در نهایت میتونیم اون اسیب رو ببینیم و در قدم بعدی ازش عبور کنیم. درد کمر اون خانوم هم درست بعد از اینکه فهمید چه چیزی عاملش شده، از بین رفت.

در نهایت، وقتی با انواع عدم اطمینان‌ها تو زندگی روزمره خودتون مواجه میشید، ذهن بینی یکی از بهتری ابزارهایی هست که میتونه بهتون کمک کنه. تکامل ما آدما باعث شده دوست داشته باشیم چیزها رو پیش بینی کنیم و هرچیزی که قابل پیش بینی نباشه رو مثل یه خطر ببینیم. با این وجود، این حس غریزی میتونه عامل مشکلات رفتاری مثل اختلال وسواس فکری-عملی یا همون OCD باشه.

افرادی که از اختلال OCD رنج میبرن، خوب میدونن که چه حس بدیه، وقتی وادار به انجام کار ناخوشایندی باشید و تا زمانی که اون کار رو نکنید، حس بدتون از بین نره. به عنوان مثال، فردی که OCD داره، ممکنه نیاز شدیدی پیدا کنه که وقتی داره به مردن فکر میکنه، 3 بار روی میز ضربه بزنه و باید هر طور شده این کار رو بکنه تا از مردنش جلوگیری کنه.

خوشبختانه، این اختلال رو هم میشه با ذهن یابی برطرف کرد. تصور کنید که اون نیاز شدیدی که دارید، یه آدمه که میتونید باهاش گفت و گو داشته باشید. اینطوری میتونید باهاش مذاکره کنید که ایا واقعا لازمه 5 بار چک کنید که در رو قفل کردید یا اینکه 2 بار هم کافیه. به مررو زمان و با تمرین بیشتر، می‌بینید که کنار اومدن با این مسائل راحت و راحت‌تر میشه.

در مجموع، این کتاب به ما میگه که احساسات دشوار، بخش‌های پاک نشدنی از شخصیت ما نیستن. بلکه بیشتر، در نتیجه ساختار مغز انسان و تجربیاتی که در کودکی داشتیم شکل گرفتن. ما با یادگرفتن تامل، تمرین و تعدیل احساساتمون میتونیم قدرت ذهن یابی رو کشف کنیم و اینطوری، میتونیم مشکلاتی که با پارتنرمون داریم رو حل کنیم، با زخم‌های عمیق گذشتمون مواجه بشیم و هر نوع عدم قطعیتی رو مدیریت کنیم. امیدواریم از این پادکست لذت برده باشید.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :