یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر : نوشته: شونریو سوزوکی
معرفی و خلاصه کتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر : نوشته: شونریو سوزوکی
? از کاری که میکنی، چه انتظاری داری؟ موفقیت؟ شهرت؟ ثروت؟ شونریو سوزوکی توی کتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر از تو میخواد که بر اساس آموزههای ذن، همه اینها رو کنار بذاری و در عوض، بهت مسیری رو برای رسیدن به آرامش پیشنهاد میده. پس بهت توصیه میکنم این کتاب رو از دست ندی.
خلاصه متنی رایگان کتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر
توی این کتاب درباره چی صحبت میشه که ممکنه به درد من بخوره؟ اینکه جاهطلبی رو بذاری کنار
آیا به طور کلی حس میکنی زندگیت پر از استرس، تنش و اضطرابه؟ توی زندگی مدرن، ادم خیلی ساده میتونه توی تلههایی گیر بیوفته که رهایی ازشون کار سادهای نیست.
ما هر روز با حجم زیادی از ایمیلهای کاری و اجبارات و الزامات، رویدادهای اجتماعی و روابط و هدفهای مرتبط با تناسب اندام مواجههایم. ما با همه اینا دست و پنجه نرم میکنیم و سعی میکنیم به بهترین شکل ممکن به اونا برسیم.
اما چی میشه اگه این مسیر رو انتخاب نکنیم؟ چی میشه اگه همه این اولویتهای اتماعی اشتباه باشن و هدفهایی مثل موقعیت اجتماعی، شغلی و درامد همه شون یه بیراهه باشن؟
چی میشه اگه بتونی تمرکزت رو روی فعالیتهایی بذاری که زندگیت رو خوشحالتر کنن و ارامش و رضایت رو بدون خواستهای پشتشون برای تو به ارمغان بیارن.
توی این خلاصه تو اینا رو یاد میگیری:
- عقل یگانه
- ایدهی پشت فعالیت خالص و
- چرا یه اسب بد میتونه بهتر از یه اسب خوب باشه.
حالت فیزیکی بدن در مدیتیشن ذن برای خودش یه تمرین به حساب میاد اما معنی نمادین عمیقی هم توی خودش داره
بسیاری از مربیان سلامت امروزی تلاش میکنن که حالت فیزیکی خاصی رو برای احساس راحتی و اعتماد به نفس بیشتر تبلیغ کنن. جالبه که تمرینهای قدیمی ذن بودیسم هم چنین کاری رو انجام میدادن.
حالتی که تمرین کنندگان مدیتیشن ذن تمرین میکنن، معنویت رو هم درون خودش داره، در واقع تمام یه تمرین میتونه گرفتن وضعیت مشخص فیزیکیای باشه که به صورت خودکار، ذهن شما رو قادر بسازه با جهان روحانی تطبیق پیدا کنه.
بنابراین، تنها هدف یه تمرین اینه که توی یه وضعیت مشخص بشینی؛ خب، حالا اون وضعیت مشخص چیه؟
چهارزانو توی وضعیت نیلوفر ابی بشین، جوری که پای راست بالا و پای چپ زیر قرار گرفته باشه. ستون فقرات تو صاف و چونهی تو باید کمی به ارامی به سمت جلو مایل باشه.
مرکز بدن تو، یعنی کمی پایین تر از شکمت هم باید رو به پایین باشه، به سمت زمین. این به حفظ تعادل کمک میکنه.
اما این فقط یه تمرین عملی نیست. تمرین ژست نیلوفر ابی یه معنای نمادین هم داره که به ارتباط میان مرگ و زندگی اشاره میکنه.
این تمرین به طور خاصتر، نمادی از یگانگیه و اینکه همه موجودات روی زمین همگی یک خاستگاه واحد دارن.
درحالیکه مردم فک میکنن دو تا پا دارن، این دو تا پا در تمرین نیلوفر ابی در واقع تبدیل به یک پا میشن، به این صورتی که دیگه قابل تشخیص نیست کدوم یکی پای چپ و کدوم یکی پای راسته.
مفهوم یگانگی در ذن ضروریه چرا که توی همه ابعاد اون کاربرد داره. بنابراین، مرگ و زندگی وجود ندارن، بلکه زندگی پایان میپذیره اما جاودانه ست. تو میمیری اما نمیمیری، جسم و ذهن نابود میشن اما از بین نمیرن.
چنین مفاهیم متضادی با یه ایده ساده و متوازن، شکلی واحد به خود میگیرن، ماهیت ذن، همین هستش.
تمرین تنفس ذن، در حالیکه زمان و فضا رو در خودش حل میکنه، ما رو از ذات واقعی خودمون آگاه میکنه
بسیاری از مردم به ضربان قلب خودشون توجهی ندارن، در حالیکه مشاهده این فرایند زیستی ساده میتونه خیلی مفید باشه. اینجا همونجاییه که تنفس ذن، آگاهی از ذات واقعی ما رو مطرح میکنه.
این تمرین، کارش اینه که تمرکز رو روی تنفس بیاره. از لحظه ورود هوا به بدن ما تا لحظه خروج اون و برگشتنش به جهان رو دنبال کنه و به ما نشون بده که چطور جهان یه کل واحده و محدودیتی نداره.
دهان ما، دریچه ورودی به حساب میاد که هوا ازش وارد میشه. در نتیجه جهان درونی ما و جهانی بیرونی ما به واسطه جریان هوا به هم متصل میشن.
این تمرین به ما یاد میده که دوگانه من و دیگری رو کنار بذاریم. در ذن، تمام چیزی که وجود داره نفس ماست که همون بودا یا ذات واقعی ما به حساب میاد.
تنفس ذن پا رو فراتر میذاره و احساس زمان و فضا رو هم محو میکنه.
به هر حال وقتی که جهان محو بشه، در کنار اون ایگو، یعنی ایدهها و خاطرههایی که ما داریم ناپدید بشه، زمان و فضا هم محو خواهند شد. دیگه ساعت مشخصی معنی نداره و اتاق مشخصی که ما توی اون نشسته باشیم وجود نخواهد داشت.
ما تصور میکنیم که امروز بعد از ظهر کاری مهمی هست که باید انجامش بدیم، درحالیکه خود ایدهی بعد از ظهر یه مفهوم دلبخواهیه. در واقع ما بعد از انجام یا عدم انجام کاری دیگه سراغ اون کار خواهیم رفت و کارهای ما همگی یه توالی هستن. به این ترتیب درست مثل تنفس ما، دقیقهها بدون اینکه بین شون تفاوتی باشه میان و می رن.
تمامی چیزی که ما تجربه میکنیم، دم و باز دم ماست که به طور مکرر اتفای میوفته.
در زندگی، همچون مدیتیشن، مشاهده کردن بهتر از کنترل کردنه
جوامع غربی شیفته مدیریت کردن هستن، اما این کنترل کردن بیش از حد مهم جلوه داده شده. اکثر ادما بهترین ایدههاشون رو زمانی تجربه میکنن که در حال ارامش و شبه مدیتیشن باشن.
به جای اینکه تلاش کنی تغییرات ناچیز در جهان ایجاد کنی، عقب بشین و مشاهده کن چه اتفاقاتی میوفته، بدون اینکه بخوای دخالت کنی. به هر حال بی نظمی، ورای کنترل انسانه و نمیشه مهارش کرد.
زندگی و جهان به شکل مورثی بی نظم و رندوم هستن و همین باعث میشه که هر تلاشی برای کنترل اونها به شکست برسه.
ممکنه ما تلاش کنیم بقیه انسان ها رو کنترل و اونا رو مجبور به انجام کاری که میخوایم بکنیم اما همین کار هم گاه و بیگاه به شکست منجر میشه و تلاش ما به هدر میره.
در واقعیت بهترین راهی که مردم رو به سمت رفتار منطقی سوق بدیم اینه که بهشون اجازه بدیم ازاد، دیوونه و حتی شیطون باشن.
به جای اینکه بهشون بگیم چیکار کنن یا نکنن فقط تماشاشون کنیم و تنها زمانی دخالت کنیم که خطری برای خودشون یا بقیه به حساب میان.
درست مثل بزرگ کردن گوسفندها میمونه. اگه یه منطقه وسیع برای چرا به گلهت بدی، احتمال بیشتری وجود داره که اونا در صلح و ارامش زندگی کنن، اما اگه اونا رو توی یه فضای کوچیک جمع کنی و دورش هم فنس بکشی، اونا وسوسه میشن که از روی فنس ها بپرن.
پس توی زندگی، کنترل کردن ما رو عقب نگه می داره، توی مدیتیشن هم همینه. اکثر مواقع توی مدیتیشن ما تلاش میکنیم افکار خودمون رو کنترل کنیم و ازشون جلوگیری کنیم که خب اصلا جواب نمیده.
به جای اینکار باید هوشمندا اجازه بدی که افکارت بیان و برن و تماشاشون کنی.
به یاد داشته باش که تلاش برای از بین بردن یک فکر برای مدیتیشن ذن مناسب نیست، تنها تلاش درست اینه که برگردی و روی تنفس خودت تمرکز کنی.
ممکنه فک کنی که خب مشاهده کردن ساده ترین کار توی جهانه، اما در ادامه میگیم که تمرینها مدیتیشن چقدر پیچیده میتونن باشن.
سختیای که توی مدیتیشن ممکنه باهاش مواجه بشی، سوخت تمرینه تو عه
موقع مدیتیشن برای خیلی از ادما پیش میاد که خسته، بی انگیزه یا بهم ریخته بشن. اما، همه این واکنش ها خوب به حساب میان.
علت اینه که همین مواجهه با سختی در طول مدیتیشن به تو کمک میکنه که رشد کنی.
به ذهن به عنوان یه باغ فکر کن که پر از گل و علف باشه، علفها برای خودشون در میان ولی اگه اونا رو بیرون بکشی و کنار گلها توی خاک دفن کنی تبدیل به کود میشن و خاک غنی میشه.
یا مثلا، اینکه بخوای هر روز ۶ صب به عنوان یه مدیتیشن بیدار بشی کار سادهای نیست. کلی کلنجار میری تا از تخت بیای بیرون، کلی هم طول میکشه تا خودت رو پیدا و کنی و به قول معروف کمر راست کنی برای شروع روز.
با این وجود همه این سختیها، فقط توی ذهن تو وجود دارن.
مثل موج های توی دریا، اونا همواره میان و میرن. هر بار که جلو یکی از این موج ها بایستی، به تمرین خودت سوخت تزریق کردی و به مرور زمان از موجهایی که میان قوی تر خواهی شد.
با استفاده از سختی ها به عنوان سوخت تمرین خودت، می تونی فرایند پیشرفت خودت رو سریعتر و سریعتر کنی.
لازمه اشاره بشه که مدیتیشن نیاز به تلاش داره. ذهن انسان به ذات فعاله و لازمه که تو به شکل درست تلاش کنی تا بتونی ارومش کنی. البته همونطور که احتملا می دونی، این به معنی تلاش برای تمرکز روی تنفسه نه تلاش برای اروم کردن ذهن.
باید خودت رو اماده کنی که برای همیشه روی تنفس خودت تمرکز داشته باشی، بدون انتظار اینکه ناگهان اروم بشی. هر چی زمان بگذره، متوجه میشی که تلاشت نتیجه بهتری نشون میده.
اینجا دقیقا همونجاییه که تفاوت شیوه ذن، با رویکرد غربی درباره تلاش و موفقیت بیشتر اشکار میشه. توی ادامه خلاصه بیشتر درباره این تفاوت حرف میزنیم.
در تمرین ذن، هدف، عالی شدن نیست و بدترین هنرجوها، بهترینها به حساب میان
جهان غرب برای افرادی که موفق میشن ارزش قائله، مخصوصا اگه این ادما با تلاش کمی موفق شده باشن، مثلا نابغههای موسیقی یا ریاضی. اما ذن، مفهوم متفاوتی از موفقیت داره.
توی ذن هدف این نیست که عالی باشی، بلکه هدف تلاش صبورانهست. میتونیم اینجا به مثالی از کتاب مقدس ذن یعنی samyuktagama sutra درباره اسب خوب و اسب بد اشاره کنیم.
اسبهای خوب دستورات سوارکارشون رو بدون هیچ مشکلی اطاعت میکنن، در حالیکه اسبهای بد باید شلاق بخورن تا اطاعت کنن.
اکثر مردم به طور خودکار اسب خوب رو ترجیح میدن، اما در ذن خواسته این نیست. در ذن هدف اینه که بدون نگران بودت درباره میزان سختی یا اسونی یه تمرین، صرفا اون تمرین رو انجام بدی.
در نتیجه توی ذن غالبا شاگردهای بد، بهترین شاگردها هستن، چون اونها معمولا برای غلبه به سختی هاشون تلاش بیشتری انجام میدن بنابرین مهارت بیشتری کسب میکنن و ذهن منظم تری دارن.
برای مثال، خطاطانی که استعداد خارقالعاده دارن خیلی سریع رشد میکنن اما ممکنه به نقطهای برسن که پیشرفتشون متوقف بشه.
برای اینکه بتونن از این مرحله عبور کنن نیاز به تمرین و تلاش زیاد دارن اما چون تا این مرحله هیچوقت تمرین سنگین نداشتن، ممکنه جا بزنن و ادامه ندن.
در طرف دیگه اما، خطاطانی که استعداد کمتری دارن و از همون اول با تلاش خودشون رو بالا اوردن، یاد میگیرن که با سختیها بسازن. وقتی با چالشی مواجه بشن به سادگی جا نمیزنن. ذن دقیقا همینه. این تمرین به ما یاد میده که موفقیت میتونه همون شکست باشه، یا برعکس.
اما این تنها درسی نیست که ذن برای جامعه غربی داره.
تمرین ذن برای هیجان و موفقیت نیست
این روزا اکثر مردن به اطلاعات و تفریحاتی که اونا رو به وجد بیاره معتاد شدن. تمرین ذن ولی سبک زندگیای مخالف این رو پیشنهاد میده.
تمرین ذن به معنی هیجان نیست. به معنی مهمونیهای بزرگ، افتتاحیههای گالریها، فیلمهای پر فروش یا قرار شام. البته اگرچه ذن مخالف چنین کارهایی نیست اما از اساس با اونا فرق داره.
هدف ذن اوردن تمرکز روی روتینهای روزمره و کارهاییه که ما اونا رو صورت خودکار انجام میدیم، مثل غذا خودرن، تمیز کردن، کار کردن و حرف زدن.
در این راستا ذن تلاش میکنه که حس ارامش و شادی رو توی ذهن حفظ کنه نه حس هیجان و تحریک شدن رو.
این ممکنه به مذاق دنیای مدرن که توی اون افراد حرفهای و زندگیهای اجتماعی همواره دنبال هیجان و مسئولیت پذیری زیاد هستن خوش نیاد.
اما ما هم مجبور نیستیم که به این به قول معروف هیجان تن بدیم، ما میتونیم توی هر جنبه زندگی پا بذاریم در حالیکه ذهن ارومی داریم.
از طرفی هم اینکه بیش از حد درباره ذن جوگیر بشی راه حل نیست. این مشکل خیلی از علاقهمندای جوون به ذنه که فک میکنن دیگه باید برن روی نوک قله کوه و تا اخر عمر از همه چی دست بکشن.
در واقع راه درست و چالش برانگیز اینه که وقتی مشغول زندگی روزمره هستی، روزانه وقت بذاری و مدیتیشن رو تمرین کنی.
تمرینهای ذن برای رسیدن به موفقیت نیست. شاید فهمش برای ما یکم سخت باشه چون وقتی ما کاری رو شروع میکنیم همیشه دنبال نتیجه هستیم، مثلا موفقیت، معروف شدن، ثروت.
اما برای ذن، هدف انجام کارها بدون نیت رسیدن به چیز دیگه ست. این کار می تونه هر چیزی باشه، از تمیز کردن گرفته تا اشپزی کردن، از خلق هنری تا مدیتیشن اونم تا جایی که هدف این باشه که از هر چیزی که به طور خالص با اون کار در ارتباط نیست فاصله بگیری.
اگه تمرین مدیتیشن انجام دادی و بهش افتخار میکنی، باید این افتخار رو دور بریزی، به طور همزمان هر حس شکست یا عدم موفقیت رو هم همینطور، چون تنها خود کار هست که مهمه.
ذن، کشف کار خالصه و در ذات خودش نوعی بخشش
تا حالا شده برای ریلکس شدن به یه پیادهروی طولانی رفته باشی؟ صرفا به خاطر اینکه متوجه بشی توی افکار استرسزا غرق شده بودی؟
این تنها یه مثال از اینه که چقدر فکر کردن میتونه جلوی زندگی کردن رو بگیره. ذن ابزاری عالی برای این دو راهیه. به خاطر همینم هست که ذن تمرین کار خالص به حساب میاد.
به عبارت دیگه حرف ذن اینه که باید به طور خالص درگیر کاری بشی بدون اینکه افکار رو درگیر اون کنی. این مهمه چون ادما جذب محصولی میشن که میسازن، مثلا کتابی که می نویسن. اونا شروع به قضاوت اون هم میکنن. فک میکنن که بد یا خوب بوده و این احساسات رو هم به افکارشون گره میزنن.
این افکار از خلوص انجام کار کم میکنن. هر زمان به این فک کنی که دیگران درباره کار تو چی فک می کنن، یا ایا کاری که میکنی موفق خواهد بود یا نه از خالص بودن کاری که انجامش میدی فاصله میگیری.
به همین دلیل، هدف ذن اینه که در لحظه به طور کامل جذب کاری بشی که داری انجامش میدی. وقتی کاری رو انجام دادی و سراغ بعدی رفتی، نباید ذره ای از کار قبل توی ذهن تو باقی مونده باشه.
از نظر ذن کار خالص نوعی بخشش به حساب میاد. به هر حال ما از ملکوت جدا نیستیم و هر چیزی که ما خلق میکنیم انگار مخلوق نوعی خوداگاه بزرگتر ملکوتیه. با فهم این ما متوجه میشیم که چقدر شناخته شدن، تشویق شدن و جایزههای مادی برای یه کار بی معنی هستن.
وقتی کاری رو بدون اون پیشفرضهای اولیه شروع کنیم، تمام فعالیت ما نوعی کار خیرخواهانه خواهد شد که یکی از فواید دیگه ذن به حساب میاد. اما همینجا یه نکته دیگه وجود داره، اینکه اگه کاری رو به خاطر هدف خیرخواهانه انجام بدی هم دیگه اون ذن نیست.
معمای ذن همینه، که سادگی رو پیچیده میکنه و ممکن نیست که توی یه جملهی درست و غلط خلاصه بشه.
پیام محوری اینکتاب رو میشه اینجوری خلاصه کرد:
مدیتیشن ذن برای رسیدن به چیزی نیست، حتی برای رسیدن به خوشحالی. بلکه تنها برای تمرکز برای اوردن آگاهی روی تنفسه. پس از اون هم به ارامی، یادگرفتن اینکه برای هر کاری که انجام میدی تماما روی همون کار متمرکز باشی، بدون هیچ چیزی که بخواد حواس تو رو پرت کنه.
در پایان هم یه پیشنهاد برات داریم، خوب و بد رو بریز دور، مردم باور دارن که یه سری چیزا خوبن، یه سری چیزا بد. اما این باور بسیار محدود کننده ست. اینکه چیزی خوبه یا بده مهم نیست مهم اینه که بتونی کاری رو بدون ارزشگذاری روش انجام بدی. این کار جستجوی سادهی ارامشه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب بیست ساعت اول : نوشته: جاش کافمن
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب تسلط بر چرخه بازار : نوشته: هاوارد مارکس
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب چگونه به یاد بیاوریم : نوشته: دومینیک اوبرین