یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب روش نابغه تنبل : نوشته: کندرا آداچی
معرفی و خلاصه کتاب روش نابغه تنبل : نوشته: کندرا آداچی
همه ی ما تا حالا تو زندگی کلافه شدیم. ازمون انتظار میره سر کار عالی باشیم، در عین حال به کارای خونه هم برسیم، با دوستامون روابط نزدیکی داشته باشیم و این وسط وقت کنیم پستهای آنچنانی هم تو اینستاگرام بذاریم. با این اوصاف تعجبی هم نداره که بیشتر آدما احساس میکنن دارن زیر بار این مسئولیتها له میشن. حالا با استفاده از یه سری راهکار عملی که توی این کتاب گفته شده، میشه به یه نابغه تنبل تبدیل شد! تو این خلاصه صوتی شما یاد میگیرین چطور آرومتر پیش برین، کمالگرا نباشین و ارتباطاتتون با افراد دیگه رو اولویتبندی کنین.
خلاصه متنی رایگان کتاب روش نابغه تنبل
اول از همه بیاین بهتون بگم با گوش کردن به خلاصه ی این کتاب چی یاد میگیرین
شما تو این اپیزود یاد میگیرین چطور فقط روی چیزهایی که واقعا براتون اهمیت داره تمرکز کنین. همه ی ما تا حالا تو زندگی کلافه شدیم. ازمون انتظار میره سر کار عالی باشیم، در عین حال به کارای خونه هم برسیم، با دوستامون روابط نزدیکی داشته باشیم و این وسط وقت کنیم پست های آنچنانی هم تو اینستاگرام بذاریم. با این اوصاف تعجبی هم نداره که بیشتر آدمها، به خصوص خانم ها، احساس میکنن دارن زیر بار این مسئولیت ها له میشن. ما همیشه در حال تلاشیم تا زندگیمون رو طبق استاندارد های بالایی که برامون تعیین شده پیش ببریم.
خوشبختانه یه راه حل برای نجات پیدا کردن از این اوضاع وجود داره: شما باید به جای زندگی بر اساس انتظارات دیگران، بر اساس خواسته ها و نیاز های خودتون زندگی کنین. شما میتونین انرژی و اشتیاقتون رو صرف کارهایی کنین که واقعا بهشون اهمیت میدین و واسه باقی کارها میانبر پیدا کنین. با استفاده از یه سری راهکار های عملی میشه به یهنابغه ی تنبل تبدیل شد. تو این اپیزود شما یاد میگیرین چطور آروم تر پیش برین، کمال گرا نباشین و ارتباطاتتون با افراد دیگه رو اولویت بندی کنین.
تو این خلاصهکتاب به این سؤالا هم جواب میدیم:
- چرا یه خونه ی تمیز لزوما یه خونه ی گرم و صمیمی نیست
- · چطور برداشتن قدم های کوچیک به تغییر های بزرگ و اساسی ختم میشه.
- و چرا خودمراقبتی چیزی بیشتر از یه حموم رفتنِ سادهست؟
کمال گرا بودن خسته کنندهست و آدم رو تنها میکنه، ولی یه راه نجات وجود داره
تا حالا احساس کردین هر چقدر هم سخت تلاش کنین نمیتونین طبق استاندارد های بلندپروازانهای که برای خودتون تعریف کردین زندگی کنین؟
خب نویسنده ی کتاب، کندرا آداچی هم یه مدت تو زندگیش همچین حسی نسبت به خودش داشت. پدر کندرا یه آدمِ ایرادگیر و عصبانی و غیر قابل پیش بینی بود. کندرا هم برای اینکه پدرش از دستش عصبانی نشه، مجبور بود سخت تلاش کنه تا همه چیز بی نقص باشه. اتاق کندرا همیشه از تمیزی برق میزد و نمراتش همیشه عالی بود، ولی بازم فایده نداشت. پدرش در هر صورت یه چیزی برای گیر دادن پیدا میکرد. فکر کنم بتونین درک کنین که شرایط چقدر برای کندرا سخت بوده، اون همیشه فکر میکرد مشکل از خودشه و مقصره. از طرفی کندرا همیشه تنها بود. اون انقدر تلاش میکرد کامل باشه که دیگه نمیتونست پیش کسایی که دوستشون داشت ضعف نشون بده، در نتیجه کسی متوجه این حقیقت نمیشد که پشت ظاهر بی نقصش کسی هست که داره دست و پا میزنه و به حمایت نیاز داره.
وقتی کندرا از خونه رفت و اولین کارش رو شروع کرد، یه اتفاقی افتاد. اون فهمید که تو دنیای واقعی کار های زیادی واسه انجام دادن هست و انتظارات زیادی از آدم میره. کندرا فهمید که نمیتونه فوراً همه ی این کار ها رو به طور بی نقص به انجام برسونه، بنابر این دست از تلاش کردن کشید. دیگه هیچی براش مهم نبود. توی خونش از فرطِ شلختگی جای سوزن انداختن نبود، روابطش با دوستاش تعریفی نداشت و سر کار هم تلاش چندانی نمیکرد. ولی باز هم به شدت خسته بود.
همه ی اینها به خاطر این بود که اون هنوز کمالگرا بود. اون انقدر از شکست خوردن میترسید که به جای بیش از حد تلاش کردن، هیچ کاری نکردن رو انتخاب کرد. در حالی که هیچکدوم از این دو تا، یعنی بیش از حد تلاش کردن و هیچ کاری نکردن، به اون کمکی نمیکرد. هیچکدوم از اینها باعث نمیشد اون به رؤیاهای واقعیش برسه. در ظاهر وانمود میکرد به هیچ چیز اهمیتی نمیده ولی درواقع به اینکه مردم راجع بهش چی فکر میکردن زیادی اهمیت میداد. به همین دلیل هم به شدت خسته بود.
خوشبختانه، کندرا حد وسط بین این دو رو پیدا کرد و اسم این حد وسط رو "روش نابغه ی تنبل" گذاشت. اون به جای اینکه خودش رو به آب و آتیش بزنه و تلاش کنه تو همه چیز بی نقص باشه، فقط به چیز هایی بها میداد که واقعا براش مهم بودن. داشتن یه خونه ی بی نقص خیلی هم اهمیت نداشت، به جاش، خونه ای با جو صمیمی که آدم ها بتونن توش به راحتی معاشرت کنن اهمیت داشت. ساعت ها وقت گذاشتن برای هرس کردن گیاه های باغچهش پوچ به نظر میومد، ولی چند ساعت پنکیک درست کردن توی آشپزخونه کلی خوشحالش میکرد. اون فهمید که خودشه که اهمیت داره و راهکار هایی رو به کار گرفت تا چیز هایی که بهشون علاقه داشت رو دنبال کنه، حتی اگر توی اونها کامل نباشه.
تغییر های اساسی نتیجه ی قدم های کوچیکه
برای هممون پیش اومده که بخوایم چیزی رو خیلی سریع یاد بگیریم ولی نتونیم، و به خاطر همین کلافه بشیم. وقتی کندرا میخواست یوگا یاد بگیره هم دقیقاً همین اتفاق براش افتاد. اون برای کلاس یوگایی که سه جلسه در هفته بود ثبت نام کرد. اولش با انگیزه و مشتاق بود و میدونست که یوگا واقعا براش اهمیت داره، ولی چند هفته بعد کم کم دست از تمرین برداشت.
چرا با وجود علاقهی قلبیش به یوگا، دست از تمرین برداشت؟ چون زیادی تلاش کرده بود و میخواست سریع توش خِبره بشه. اون درست مثل خیلی از ما، میخواست سریع یه تغییری احساس کنه. ما تلاش میکنیم همه چیز رو خیلی سریع یاد بگیریم و از خودمون انتظارات خیلی زیادی داریم، و واضحه که نمیتونیم عملیشون کنیم. در نتیجه، تغییری که میخوایم رو حس نمیکنیم و بعد از یکی دو هفته نا امید میشیم. اینجوری در نهایت خیلی خسته میشیم و چون فکر میکنیم نتونستیم موفق بشیم، از خودمون بدمون میاد و کاملاً بیخیال اون کار میشیم.
این یکی دیگه از مصادیق کمال گرایی هست. کمال گرایییی که میگه اگر نمیشه کاری رو بی نقص انجام داد، پس اصلاً ارزش نداره اون کار رو انجام بدیم. حقیقت اینه که اگر یه نابغه ی تنبل باشین، پله به پله بالا تر رفتن و روز به روز بیشتر پیشرفت کردن براتون اهمیت پیدا میکنه، نه بی نقص بودن. اکثرِ وقتا کاچی بِه از هیچیه، و اگه عاشق اون کار باشید، حتی بد انجام دادنش هم بهتر از اصلاً انجام ندادنشه.
در نهایت کندرا تصمیم گرفت هر جور شده روزی یک حرکت یوگا انجام بده. این حرکت فقط چند دقیقه از وقتش رو میگرفت و اونقدر آسون بود که کندرا میتونست هر چقدر هم که سرش شلوغ باشه، انجامش بده. بعضی روز ها حتی انگیزه ی کافی داشت تا چند بار انجامش بده. پیشرفتْ آروم، ولی حتمی بود و اون فهمید این حرکتِ یوگا داره روز به روز براش آسونتر میشه. متوجه شد بدنش داره انعطافپذیرتر و ورزیدهتر میشه. با همین قدم کوچیک، کاری که همیشه میخواست انجام بده رو عملی کرد.
توی روشِ "نابغه ی تنبل"، برداشتن قدم های کوچیک برای تغییر کردن یه امر ضروریه. تمام استراتژی هایی که در این پادکست گفته میشه در صورتی کاربردیه که به طور پیوسته انجام بشه. سعی نکنین تمام جنبه های زندگیتون رو تغییر بدین یا همه ی تکنیک های گفته شده رو همزمان انجام بدین. به جاش روی یکی از عادات روزانهتون تمرکز کنین و سعی کنین آروم آروم تغییرش بدین. وقتی عادت جدید به بخشی از زندگیتون تبدیل شد، میتونین از راهکارهای جدید استفاده و عادت دیگه ای رو تغییر بدین. تغییر واقعی سریع اتفاق نمیوفته ولی در نهایت موفق میشین. با کمتر ریسک کردن و برداشتنِ قدم های کوچیک میتونین زندگیتون رو برای همیشه تغییر بدین.
گرفتن تصمیم های قطعی آرامش و تمرکز به همراه میاره
چرا ما انقدر از شنبه بدمون میاد؟ چون بعد از خوشگذرونی هایی که تو تعطیلات اخر هفته کردیم دوباره روز از نو و روزی از نو. اینجور مواقع برگشتن به روتین روز های کاری سخت میشه. کندرا میخواست با گرفتن تصمیم های قطعی این سختی برگشتن سر کار رو کم کنه. مثلا یکی از تصمیم هاش این بود که شنبه ها فقط یه لباس بپوشه، یه دست لباس اداری مشکی. با این تصمیم، سریع کنترل کار ها رو به دستش گرفت، چون دیگه میتونست زود از تخت بلند بشه و بدون هیچ فکر اضافه ای لباس بپوشه. قدرتِ گرفتنِ تصمیم های قطعی دقیقاً به همینه، دیگه به مغزتون با انتخاب های مختلف فشار نمیارین.
شما میتونین این نکته رو تو تموم جنبه های زندگیتون به کار بگیرین. مثلا میتونین پروسه ی غذا درست کردن رو برای خودتون آسونتر کنین. میتونین از قبل یه برنامه ی غذایی برای وعده های هفتگیتون داشته باشین. یا حتی میتونین به جای بار ها رفتن به سوپر مارکت یه روز از هفته رو به خرید کردن اختصاص بدین و هر چی نیاز دارین از جایی که خوب میشناسینش تهیه کنین.
این تصمیم گیری ها ذهنتون رو آروم میکنه، چون دیگه نیاز نیست مدام فکر کنین و تصمیم بگیرین. شما حتی میتونین تصمیم بگیرین چه زمانی کار های به خصوصی که دارین رو انجام بدین و بعد ببینین چطور میتونین به بهترین نحو انجامش بدین. مثلا تصور کنین میخواین آشپزخونتون رو که خیلی کثیف هم هست، تمیز کنین. به جای اینکه سرسری هر جایی که شد رو تمیز کنین، میتونید آشپزخونه رو به بخش های مختلف تقسیم کنین، و اول از گردگیری شروع کنین، بعد ظرف ها رو بشورین و بعد شروع کنین به تمیز کردن سطوح و غیره. با این کار وقت کمتری صرف میکنین و با آرامش بیشتری کارهاتون رو انجام میدین چون از قبل میدونین قراره چیکار کنین.
ما تا الان بیشتر راجع به کار های روزانه حرف زدیم، اما شما میتونین این تکنیک ها رو برای مراسم های خاصتون هم انجام بدین. شما میتونین رسم و رسوماتی ایجاد کنین، مثلا تو روز های تولد برین بیرون غذا بخورین، یا شب عید، فامیل های نزدیک رو دعوت کنین. تصمیم گیری قطعی موقع انتخاب کادو هم به دردتون میخوره. میتونین اول سال تصمیم بگیرین برای تولد هر کسی چی میخواین بخرین. شاید فکر کنین این تکنیک ها لذت یهویی بودنِ چیزا رو میگیره، ولی برعکس، اگه از قبل تصمیم بگیرین میتونین از مراسم ها لذت بیشتری ببرین چون با خیال راحت تری میتونین با کسایی که بهشون اهمیت میدین معاشرت کنین.
شما میتونین موقعیت های استرس زا رو از بین ببرین
دردسر های کوچیک و بزرگ زیادی توی زندگی هست.این موقعیت رو تصور کنین، مثلاً فکر کنین باید برین بچههاتون رو از مدرسه بیارین. فرض کنین امروز یکمی گرسنه و بد اخلاق هم هستن. شما هم معمولا وقتی رسیدین خونه براشون غذا درست میکردین، ولی امروز یخچال خالیه و باید برین یه چیزی بخرین. اما درست قبل اینکه وارد سوپرمارکت بشین متوجه میشین که کیف پولتون رو جا گذاشتین. اینجور وقت ها ما معمولا خیلی کلافه میشیم و به هم میریزیم. خوشبختانه، میشه اینجور موقعیت ها رو پیش بینی و مدیریت کرد. خیلی راحته، کافیه سؤال جادویی کندرا آداچی رو از خودتون بپرسین: الان میتونم چه کاری انجام بدم تا بعدا زندگیم آسونتر بشه؟ مثلا، اگه میخواین بعد از رفتن دنبال بچه ها دیگه خیالتون راحت باشه، میتونین قبل از بیرون رفتن از خونه یکمی خوراکی آماده کنین. اینجوری بچه ها دیگه گرسنه نمیمونن و شما هم وقتی رسیدین خونه میتونین یکمی استراحت کنین.
همین برنامه ریزی های کوچیک میتونه به میزان زیادی استرس روزانهتون رو کم کنه. مثلا اگر همیشه نمیتونین سر وقت برید سر کار، میتونین ناهارتون رو از شب قبل آماده کنین یا کلید و کارت های بانکیتون رو تو یه سبدی جلوی در بذارید تا هیچوقت یادتون نره. یکی دیگه از راه های خیلی خوب برای کم کردن استرس تو اوج فشار کاری اینه که یه سری روتین و عادت هایی برای خودتون داشته باشین. اینجوری بیشتر برای انجام کار هایی که واقعا براتون اهمیت دارن آماده میشین. مثلا اگه دوست دارین با آرامش روزتون رو شروع کنین، میتونین زود تر از همه بیدار بشین و با آرامش یه لیوان چای یا قهوه بنوشین.
حتی زندگی حرفه ای ما هم میتونه با داشتن یه سری روتین روزانه بهتر بشه. مثلا میتونین تو روز های کاریتون از خودتون بپرسین، "الان دوست دارم چه جور طرز فکر و حس و حالی داشته باشم؟". بعدش دیگه بستگی به جوابتون داره، ممکنه بخواین با کمی قدم زدن ذهنتون رو از هر فکری خالی کنین یا بخواین با گوش دادن به یه آهنگ شاد سر حال بیاین. فقط حواستون باشه که عادت ها غیر قابل تغییر نیستن و هر وقت که بخواین میتونین بسته به نیازتون عادت هاتون رو تغییر بدین. انجام دادن کار های کوچیک و ایجاد عادت های خوب میتونه زندگیتون رو متحول کنه. این قدم های کوچیک مثل قطعه های دومینو میمونن. هر کدوم یه قطعه ی کوچیک هستن ولی با خوردن به هم میتونن قطاری از حال خوبو بهتون تزریق کنن.
داشتن یه سری قوانین ساده میتونه خونهتون رو از این رو به اون رو کنه
تا حالا شده برین خونه ی کسی و اون شخص انقدر قوانین ریز و درشت بهتون گفته باشه که حس کنین حتی واسه راه رفتن هم باید اجازه بگیرین؟
داشتن یه سری قوانین برای ایجاد نظم توی خونه مهمه. ولی اگه باعث بشه معاشرت با بقیه سخت بشه، دیگه حکم قوانین سازنده رو نداره. از طرف دیگه اگه هیچ قانونی تو خونه نداشته باشیم هم سنگ روی سنگ بند نمیشه. اینجوری دیگه نمیشه توی خونه با آرامش کنار خانواده بود. راه حل اینه که میانهرو باشیم و یه سری قوانین ساده و کاربردی داشته باشیم. قوانینی که جوّ خوبی توی خونه ایجاد کنه و کسایی که توش زندگی میکنن رو حمایت کنه. مثلا اگه بدتون میاد زباله ها مدت زیادی توی خونه بمونن، میتونین این مسئولیت رو به یکی از اعضای خونواده محول کنین.
اگه میخواین خونه به هم ریخته نباشه، باید هر چیزی جای خاص خودش رو داشته باشه. خونه ی شما تا یه حدی جا داره. اگه کلی وسیله توی خونه جا بدین، از کمد ها و کشوها و گوشهگوشهی خونه میزنه بیرون و در نهایت این بههمریختگی کلافهتون میکنه. حالا نیاز نیست حتما سبک مینیمال رو پیش بگیرین و هرچی دارین و ندارینو بریزین دور، همین که فقط چیز هایی که به کارتون میاد رو نگه دارین کافیه.
یکی از قانون های همیشگی تو این موارد اینه که برای چیز هایی که بیشتر براتون ارزش دارن فضا ایجاد کنین. اگه کتاب دوست دارین، پس بزرگترین طبقهی قفسه رو به کتاب هاتون اختصاص بدین. اگه موقع آشپزی خیلی از ادویه استفاده میکنین و عاشق ادویه هستین، حتما توی آشپزخونهتون فضای کافی برای گذاشتن ادویه ها ایجاد کنین. وقتی هر چیزی جای کافی و مشخص خودش رو داشته باشه، پیدا کردن و استفاده کردن ازش آسون میشه. از طرف دیگه باید تلاش کنین از شر چیز هایی که ازشون استفاده نمیکنین یا براتون مهم نیستن خلاص بشین. اسباب بازی هایی که خراب شده، لباس ها و کفش هایی که واقعا دیگه ازشون استفاده نمیکنین و وسایلی شبیه به اینها فقط جلوی دست و پاتون رو میگیرن. این جور چیز ها اگه جایی انباشته بشن کل اون مکان رو به انباری تبدیل میکنن!
وقتی خوب فکر کنین و تصمیم بگیرین چه چیزی رو باید نگه دارین و چه چیزی رو باید دور بندازین، تازه میفهمین محیط خونه چقدر کارآمد تر و دلنشینتر شده. اینجوری خونهتون تبدیل به مکانی میشه که توی اون راحت تر با هم ارتباط برقرار میکنین و همیشه به خاطر نامرتب و به هم ریخته بودنش با هم جر و بحث نمیکنین.
برای اینکه بفهمین چی واقعا براتون اهمیت داره، باید کمی وقت بذارین
تا الان راجع به اینکه چطور طبق ارزش ها و نیاز های خودتون زندگی کنین حرف زدیم. گفتیم نباید سعی کنین طبق استاندارد های بالای دیگران زندگی کنین. این سبک زندگی باعث میشه شما روی چیز های اساسی تمرکز کنین. شما میفهمین چه چیز هایی برای یک زندگی هدفمند و رضایتبخش ضروریه. اینطوری شما به جای اینکه کلی تلاش کنین تا همهی کار ها رو انجام بدین و مورد قبول همه باشین، فقط کار هایی رو میکنین که برای خودتون اهمیت داره.
حالا ممکنه با خودتون بگین اینایی که گفتی خیلی هم خوبه، ولی من از کجا باید بفهمم چه چیز هایی برام مهمه؟ سوالِ خیلی خوبیه. اگه بیشتر زندگیتون رو صرف این کردین که دیگران رو از خودتون راضی نگه دارین و زندگیتون رو طبق نظر اونها پیش ببرین، احتمالاً علایقِ خودتون رو کامل از یاد بردین.
اگه حس میکنین همه چیز پوچه و هیچ هدفی ندارین، احتمالاً باید یکم وقت بذارین و به ندای درونتون گوش کنین. برای این کار باید یه بار هم که شده به احساسات و نیت های درونیتون اعتماد کنین. شما باید کمی از وقتتون رو صرف استراحت و خودمراقبتی کنین. خودمراقبتی یه چیزی فراتر از حموم رفتن و گذاشتن ماسک روی صورته. بخوام خلاصه بگم، خود مراقبتی یعنی انجام دادن هر کاری که با انجام دادنش فکر میکنین خودتونین. هر کاری که بهتون حس اعتماد به نفس، سرزندگی، شادابی و راحتی میده. شاید دویدن همچین حسی بهتون بده، یا اینکه یه گوشه نشستن و کتاب خوندن سرحالتون بیاره.
درست مثل تمام استراتژی های نابغه ی تنبل که پیشتر گفتیم، رمز موفقیت توی قدمهای کوچیکه. به جای برنامه های بلند مدت چیدن و برنامه ریزی یه سفر طولانی، اونم واسه آیندهی نامعلوم، قدر همین فرصت های کوتاه رو بدونین و ازشون نهایت استفاده رو ببرین. حتی تو شلوغترین روز ها هم میتونین 15 دقیقه برای خودتون وقت بذارین. میتونین هفته ای چند ساعت ورزش کنین و هر ماه یک روز کامل رو فقط هر کاری که خودتون میخواین انجام بدین. اگه وقت کافی برای انجام دادن این کار ها رو هم ندارین، از خودتون دلیلش رو بپرسین. این نکته رو هم فراموش نکنین که بیشتر اوقات شما وقت کافی دارین ولی خودتون رو لایق استراحت کردن نمیدونین. اگه به حس درونیتون گوش بدین، ارزش ها و علایقتون رو کشف میکنین. با این کار متوجه میشین چه چیزی سد راهتون شده و نمیذاره روی چیز هایی که دوست دارین تمرکز کنین و نیاز دارین از شر چه صدای ذهنی ای خلاص بشین.
ما نمیتونیم از شرایط سخت فرار کنیم، ولی میتونیم یه جور دیگه بهشون واکنش نشون بدیم
زندگی ما فصل ها یا دوره های مختلفی داره. این فصل ها تحت تأثیر جهان اطراف ما و شغلِ ما و وضعیت تحصیلمون و اتفاقات بزرگی که اغلب هیچ اختیاری توی به وجود اومدنشون نداریم، قرار میگیرن. مثلا اضافه شدن یه بچه جدید به جمع خونواده باعث میشه تمام اولویت ما این بچه بشه. از دست دادن شغلمون میتونه فصل جدیدی از زندگیمون رو شکل بده: فصل گشتن دنبال یه شغل جدید! بعضی از این فصل ها سخت و اذیتکننده و دردناکن. این ها همه به نوع نگاه ما بستگی داره. بعضی از پدر و مادر ها ممکنه بعد از به دنیا اومدن بچشون از خوشحالی سر از پا نشناسن، در حالی که بعضی دیگه ناراحت و خسته میشن. هر دوی این وضعیت ها قابل درکن. شما باید به جای مقایسه کردن خودتون با دیگران، احساسات خودتون رو بپذیرین و اون ها رو در آغوش بگیرین، حتی اگه تجربه ی دردناکی باشه.
درسته، گفتن این حرف ها آسونه و قبول کردن احساسات در عمل کار سختیه. فرار کردن از احساساتِ پیچیده، طبیعیه، ولی در بیشتر مواقع ممکن نیست. شاید خیلی دلتون بخواد بچهتون سریع راه بیوفته، ولی نمیتونین رشد بچتون رو روی دور تند بذارین. در واقع هر قدر هم که بخواین از این مرحله از رشدِ بچهتون فرار کنین، نمیتونین. غم از دست دادن والدین خیلی سخته، ولی نمیتونین ازش فرار کنین. پس باید چیکار کنین؟ میتونین با اون فصل از زندگیتون روبرو بشین و ازش درس بگیرین. روبرو شدن با این مشکلات کارِ شجاعانهایه و باعث میشه به جای در جا زدن، رشد کنین. اینکه قبول کنین در چه جایگاهی قرار دارین اسمش تسلیم شدن نیست. برعکس، این کار باعث میشه بهتر با اون مشکل مقابله کنین. به جای اینکه بشینین و فکر کنین در آینده ممکنه چه اتفاقای بدتری بیوفته، میتونین یه قدم درست برای بهتر کردن اوضاع بردارین.
هیچ فصلی تا ابد باقی نمیمونه. همینطور که بهار میاد و سرمای زمستون رو با خودش میبره، اوضاع زندگی شما هم عوض میشه. اگه دست به کار بشین، متوجه میشین که شما هم میتونین تغییر کنین، شما هم میتونین کار های سخت رو انجام بدین و دوباره روی خوش زندگی رو ببینین.
ما باید اول با خودمون دوست بشیم، بعد اجازه بدیم بقیه به حریم ما وارد بشن
همه ی کمالگرا ها شدیداً از شکست میترسن، برای همین هم همیشه تقلا میکنن تا خودشون رو تغییر بدن و بهتر و بهتر بشن. آدمای کمالگرا حتی از راهکار هایی که برای رشد و بهبود شخصی هست هم جوری استفاده میکنن که بیشتر خودشون رو عذاب میدن. شاید شما هم ترغیب بشین و از راهکار هایی که توی این پادکست گفته شد به همین شکل استفاده کنین. ممکنه نتونین همهی نکات گفته شده رو به کار بگیرین و خودتون رو سرزنش کنین. ولی نکتهی مهم اینجاست که شما یه پروژه نیستین، آدَمین! شما هر جور که هستین با ارزشین. پس یکم با خودتون مهربون باشین. همونطور که با دوست صمیمیتون مهربونین. به جای اینکه خودتون رو به خاطر نرسیدن به هدف های غیر ممکنی که واسه خودتون ردیف کردین عذاب بدین، به پیشرفتی که تا الان داشتین و راهی که تا الان اومدین فکر کنین.
وقتی شروع میکنین به پذیرفتن خودتون، کم کم آماده میشین تا پذیرای افراد دیگه هم بشین. شاید متوجه نشین ولی کم کم آدم هایی اطرافتون رو پر میکنن که حامی شما هستن. پس بدونین اگه تظاهر به بی نقص بودن کنین، اونها هم نمیتونن به شما نزدیک بشن. رابطه های واقعی وقتی شکل میگیره که شما ضعف های خودتون رو قبول کنین و خود واقعیتون رو به بقیه نشون بدین. خونهتون به هم ریخته و کثیفه؟ مضطرب و افسرده هستین؟ هیچ مشکلی نیست. چون شما در بهترین شرایط برای دوست پیدا کردن هستین. سعی کنین یکی رو به همین خونه ی به هم ریختهتون دعوت کنین و ازش عذرخواهی نکنین. اگه از آشپزیتون مطمئن نیستین، یا وقت آشپزی ندارین، پیتزا سفارش بدین. شما نیاز ندارین به یک دوست واقعی نشون بدین چقدر آشپزیتون عالیه، یا نشون بدین که از پس همه چیز بر میاین. دوستی واقعی یعنی به بقیه فرصت بدین تا با شما ارتباط برقرار کنن و از شما حمایت کنن. پایین آوردن گارد و نشون دادن ضعف ها ُمسریه. اگه شما گاردتون رو پایین بیارین، دوستتون هم گاردش رو پایین میاره و به شما فرصت حمایت میده.
در میون گذاشتن نگرانی ها و استرس هاتون با دوستاتون ضروریه. ولی تقسیم کردن شادی هاتون با اونها هم به همون اندازه مهمه. مهمه که دستاورد هاتون رو، چه بزرگ و چه کوچیک، جشن بگیرین. تولد حیوونِ خونگیتون، اومدن پاییز، برگ های پاییزی که به رنگ قرمز و نارنجیان، اینکه زنده این، بی نقص نیستین اما فوق العاده این، و این فرصت رو دارین که یه روز دیگه هم زندگی کنین، اینا همه رو میتونین جشن بگیرین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب معضل جانور همهچیزخوار : نوشته: مایکل پولان
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب میلیونر خونه بغلی : نوشته: توماس استنلی، ویلیام دنکو
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب مهره حیاتی : نوشته: ست گودین