خلاصه کتاب زندگی خود را طراحی کنید : نوشته: دیو اوانز، بیل برنِت

معرفی و خلاصه کتاب زندگی خود را طراحی کنید : نوشته: دیو اوانز، بیل برنِت

هدف از زندگی چیه؟ ما چطور می‌تونیم به زندگی ایده آل دست پیدا کنیم؟ اصلا مفهوم زندگی ایده آل چیه؟ این‌ها سوالاتیه که هر از گاهی تو ذهن همه ما به وجود میاد و ما راه موفقیت و خوشبختی رو تو یافتن پاسخ این سوالا می‌دونیم. کتاب زندگی خود را طراحی کنید احتمالا بتونه جواب این سوال و خیلی از سوالات مشابه دیگه رو که گاهی تو ذهن‌مون رژه میرن به ما نشون بده.  تو این کتاب یاد می‌گیریم که موفقیت و خوشبختی ما در گرو رسیدن به یه هدف مشخص نیست. کتاب زندگی خود را طراحی کنید با استفاده از تفکر طراحی به شما آموزش میده که هر کسی تو هر سن و شرایطی می‌تونه زندگی خودش رو براساس علایق و اهداف دلخواهش بسازه و به رضایت درونی برسه.

خلاصه متنی رایگان کتاب زندگی خود را طراحی کنید

احتمالا برای شما هم پیش اومده که تو موقعیتی تو زندگی قرار بگیرین که از ته دل بخواین از اون خارج بشین،

اما ندونین چطور. مثلا تو شغلی فعالیت میکنین که لحظه به لحظه اون براتون عذابه اما نمیتونین رهاش کنین. تو این کتاب قدم به قدم پیش میریم تا نحوه برخورد صحیح با موضوعات زندگی و دغدغه های شغلی‌مون رو یاد بگیریم. مسائلی که اکثر ما خواه‌ناخواه تو زندگی با اون‌ها سر و کار داریم.

حسن این کتاب تو اینه که لحنش به هیچ وجه خشک و رسمی نیست،‌ چون نویسنده سعی کرده نکات لازم رو از طریق داستان‌های جذابی که در مورد زندگی افراد مختلف نقل میکنه، به ما آموزش بده و با استفاده از تفکر طراحانه و برخورد واقع گرایانه با مسائل،‌ بهمون کمک کنه که زندگی دلخواه خودمون رو طراحی کنیم. این کتاب به ما یاد میده که برای داشتن یه زندگی شاد و موفق لازم نیست حتما تغییرات بزرگی تو زندگی‌مون ایجاد کنیم؛ گاهی با یه تغییر نگرش و راه حل ساده میتونیم زندگی خوب و شادی برای خودمون بسازیم. اما بریم سراغ بیل برنت و دیو ایوانز. دیو ایوانز کارآفرین آمریکاییه که مدتی به عنوان استادیار مشاور تو دانشگاه استنفورد مشغول به کار بود و مدتی هم تو دانشگاه کالیفرنیا برکلی تدریس می کرد.

بیل برنت طراح برنده جایزه سیلیکون ولی( Silicon Valley ) و مدیر کلاس‌های مشهور زندگی خود را طراحی کنید تو دانشگاه استنفورده. همچنین اون مدرک کارشناسی و ارشدش رو تو زمینه طراحی محصول از همین دانشگاه دریافت کرده. اگه دنبال راهنما و برنامه‌ی کاملی هستین که تو ساخت یه زندگی دلخواه و جذاب بهتون کمک کنه، این کتاب پرفروش به شما پیشنهاد میشه. امیدواریم تا آخر پادکست همراهمون باشین.

همونطور که شنیدین برنت و ایوانز تو دانشگاه استنفورد تدریس میکنن.

اونا به آدما کمک میکنن که شغل رویایی‌شون رو پیدا کنن. بیشتر دانشجوها هم به این خاطر تو کلاس‌شون شرکت میکنن که توی زندگی کنونی‌شون کاملا احساس سردرگمی یا بدبختی میکنن. با جنین( Janine ) یکی از دانشجوهای کلاس آشنا بشین.

اون یه وکیل موفقه که تو میانه های دهه سوم زندگیشه. جنین هر چیزی رو که میخواد داره : مدرک دانشگاهی، مدرک حقوقی، همسر خوب و کار خوب توی یه شرکت حقوقی معتبر که شغل دهن پر کنیه. اما نکته اینه که جنین هر بار بعد از اینکه از شرکت به سمت خونه رانندگی میکنه، شب روی صندلی میشینه و زار زار گریه میکنه. اون زندگی‌ای رو داره که شاید خیلی ها واسه‌شون داشتن همچین زندگی‌ای آرزو باشه. پس چرا خوشحال نیست؟ دانشجوی دیگه ای به نام الیس ( Elise ) چند سال پیش تصمیم گرفت که از کارش استعفا بده و بره دنبال چیزی که همیشه دوست داشت؛ یعنی راه انداختن یه رستوران ایتالیایی با یه کافه داخلش. درست یه نمونه ای مثل چیزی که تو ایتالیا زیاد شبیه‌ش رو می‌بینین.

اون یه ساختمون اجاره کرد، بازسازیش کرد، با غذاهای ایتالیایی پرش کرد و بعد به روی عموم بازگشاییش کرد. این یه موفقیت بزرگ بود. نونش تو روغن رفته بود و داشت پول پارو می‌کرد. علاوه بر اون به آرزوش هم رسیده بود. ولی حال الیس خوب نبود. اون از تجربه هر روزه سر و کله زدن با کارگرا، حساب و کتاب دخل و خرج و کارایی که نیاز بود واسه کسب و کارش انجام بده متنفر بود. چیزی که بین این دو دانشجو مشترکه، تنهاییه.

نظرسنجی‌ها تو ایالات متحده نشون میدن که دو سوم کارگرا از شغل‌شون خوشحال و راضی نیستن و ۱۵ درصد هم اصلا از کارشون متنفرن. اون ها چطور میتونن تو کاری مشغول باشن که ازش بدشون میاد؟ ما چطور میتونیم از سرنوشت مشابه با اونا دوری کنیم؟ اولین راه واسه دوری از گیر کردن تو کاری که ازش متنفریم، اینه که این تفکر ناکارآمد رو به چالش بکشیم که میگه : ما فقط یه شغل داریم که نیازه اون رو پیدا و دنبالش کنیم. یه فرصتی که اگه دنبالش نکنیم، بدبخت میشیم و احساس پشیمونی میکنیم.

حقیقت اینه که راه‌های خیلی زیادی وجود داره که میتونین انتخاب کنین و همه‌شون شما رو به یه زندگی راضی کننده و شاد می‌رسونن.

وقتی شروع به دیدن و طراحی یه سری زندگی میکنین که میتونین بهشون برسین، نیازه که قبل از شیرجه زدن تو هر کدوم از اون‌ها، اول نوک پاتون رو واردش کنین و بهش فکر کنین که زندگی تو هر وضعیتی چه شکلیه. مهم ترین اصل طراحی زندگی اینه که تا وقتی که تجربه‌اش نکنین، نمی‌دونین واقعا چی میخواین. بنابراین ما نیاز داریم که راهی پیدا کنیم که قبل از انتخاب مسیر، تجربه ها رو شبیه سازی کنیم.

واسه کمک به شما واسه پیدا کردن حداقل سه زندگی که میتونه شما رو به خوشبختی تو پنج سال آینده برسونه‌، فرض کنین که به سینما وارد شدین و این سه تا فیلم رو تماشا میکنین. به اولین فیلم میگن زندگی بهینه شده شما. تو این زندگی شما موقعیت فعلی‌تون رو دوباره طراحی میکنین. بنابراین وقت بیشتری رو واسه انجام دادن کارایی میکنین که درگیرتون میکنن و بهتون انرژی میدن و کمتر به کارایی می‌پردازین که خسته‌تون میکنن. توی کتاب، مهندس عمرانی به اسم مایکل ( Michael ) معرفی شده.

مایکل یه زمانی از کارش متنفر بود و میخواست که تغییر شغل بده. خانواده‌اش بهش پیشنهاد کردن که مدرک کارشناسی ارشدش رو بگیره و وارد یه سرمایه گذاری بشه. ولی نویسندگان بیل برنت و دیو ایوانز پیشنهاد کردن که مایکل خوب فکر کنه و اوقاتی رو تو شغلش پیدا کنه که هیجان زده و متمرکز بوده و موقع انجام دادن کار ازش لذت می‌برده. بعد اون کاری رو که داشت انجام میداد رو، رو کاغذ بنویسه.

تو کتاب زندگی خود را طراحی کنید نویسنده ها میگن: مایکل فهمید که وقتی مشغول حل مسائل سخت و پیچیده مهندسی هست، به کارش عشق میورزه. زمان هایی که خسته اش میکردن و بهش احساس نارضایتی القا میکردن، اوقاتی بودن که داشت با آدمایی که از شخصیت‌شون خوشش نمیومد سر و کله می‌زد و کارای مدیریتی دیگه ای رو انجام میداد که هیچ ربطی به مسائل مهندسی نداشتن.

با کشف اینکه چه چیزی تو شغل مایکل باعث لذت و چه چیزی باعث کاهش و افزایش انرژیش می‌شد، اون به این نتیجه رسید که از کارش لذت میبره. مشکل فقط آدما و کاغذبازی‌های اداری بودن که ازشون متنفر بود. اون فقط باید راهی رو پیدا میکرد که شغلش رو جوری اصلاح کنه که بیشتر وقتش رو صرف کارایی بکنه که دوست داره و چیزایی که ازشون متنفره رو کمتر انجام بده. مایکل تصمیم گرفت که تحصیلاتش رو تکمیل کنه و مدرک دکتریش رو بگیره.

مایکل حالا یه مهندس عمران و سازه سطح بالاست که بیشتر وقتش رو به تنهایی صرف کار روی انواع مختلف مسائل پیچیده مهندسی میکنه.

اون اینقدر از نظر فنی پیشرفت کرده که دیگه کسی ازش نمیخواد که به مسائل مدیریتی رسیدگی کنه. حالا اون با انرژی بیشتری به خونه میره و از کارش راضیه. مثل مایکل، شما هم نیاز دارین اینو درک کنین که حتی تو روزایی که شاید ازشون تنفر داشته باشین، اوقاتی هستن که هیجان زده و متمرکز هستین و از کارتون لذت می‌برین. واسه پیدا کردن این اوقات، کاری رو شروع کنین که نویسنده‌های کتاب بهش میگن تهیه دفترچه اوقات خوش.

طی سه هفته بعدی، پایان هر روز، کارهایی رو یادداشت کنین که موقع انجام اون‌ها کاملا مبهوت و مقهور شده بودین و بعد از اون احساس پرانرژي بودن میکردین. سعی کنین تا جایی که میتونین تو فعالیت‌هاتون دقیق بشین. از تکنیک ای ای آی او یو ( a e I o u ) استفاده کنین. این حروف به ترتیب مخفف اکتیویتی ( activity ) یا فعالیت، انوایرنمنت ( environment ) یا محیط، اینترکت ( interact )‌ یا تعامل، آبجکت( object ) یا شیء و یوزر ( user ) یا مصرف کننده هستن.

تکنیک از این قراره که بفهمین چه کارهایی داشتین انجام می‌دادین؟ تو چه محیطی بودین؟ آیا داشتین تعامل می‌کردین؟ از چه ابزارهایی استفاده می‌کردین؟ و به چه مصرف کننده‌هایی کمک می‌کردین؟ یعنی آیا واسه شخص خاصی اون کار رو انجام می‌دادین یا نه. اگه دفترچه اوقات خوش خودتون رو هر روز طی سه هفته آینده کامل کنین، الگوی مشخصی از فعالیت‌هایی رو مشاهده خواهین کرد که مشغولتون میکنن و بهتون انرژی میدن. حالا زندگی‌ای رو تو پنج سال آینده تصور کنین که توش راهی پیدا کردین که کارهایی رو بیشتر انجام بدین که مشغولتون میکنن و دوست‌شون دارین.

مثل کاری که مایکل انجام داد. یه تیکه کاغذ بردارین و اون رو به پنج قسمت تقسیم کنین. هر کدوم از این پنج بخش نماینده یک سال از عمرتون هستن. از نمادها و نمودارهای ساده واسه نشون دادن اتفاقاتی استفاده کنین که فکر میکنین تو هر کدوم از اون سال‌ها واستون میفتن. حالا وقتشه که سراغ فیلم دوم برین. این فیلم، زندگی جایگزین شماست. این زندگی‌ایه که اگه شرایط کنونی‌تون تغییر کنه به اون میرسین. مثلا فرض کنین که هوش مصنوعی پیشرفت کنه و چارتا ربات بیان و جاتونو تو محل کار پر کنن یا سهامتون یهو سقوط کنه و همه سرمایه‌تون یه شبه نیست و نابود بشه.

تو این شرایط کدوم شغل رو انتخاب میکنین که هم سرگرمتون کنه و بهتون انرژی بده و هم بتونین با مهارتی که دارین تو اون موفق بشین؟ اگه شما نویسنده هستین و واسه آدما رمان می‌نویسین، فرض کنین که یهو همه آدما دست از کتاب خوندن بردارن و دیگه هیچ راهی واسه پول درآوردن از طریق نوشتن رمان نباشه. چی کار میکنین؟ دوباره از دفترچه اوقات خوش واسه پیش بینی پنج سال آینده استفاده کنین.

خب بالاخره میرسین به آخرین فیلم و سومین زندگی‌تون رو طی پنج سال آینده میبینین.

تو این زندگی که بهش زندگی مجذوب میگن، خودتون رو میبینین که دارین کاری رو انجام میدین که بهش علاقه دارین. اگه پول و جایگاه اجتماعی مهم نبودن، شاید دست از ترسیدن از قضاوت بقیه و پول درنیاوردن برداریم و تصمیم بگیریم که زندگی‌مون رو جوری طراحی کنیم که دوست داریم. اگه این کار رو کنیم و به سمت چیزی بریم که مجذوب‌مون میکنه، به سمت زندگی‌ای هدایت میشیم که دوست داریم بهش برسیم. حالا این هدف هر چیزی میتونه باشه. اگه به ورای ترس از قضاوت شدن و پول درآوردن فکر نکنیم، یه زندگی عالی و لذت بخش رو از دست میدیم.

خب حالا اگه پول و جایگاه اجتماعی مهم نبودن و به شما ضمانت داده میشد که اگه راهی رو انتخاب کنین که واقعا مجذوب‌تون میکنه، به موفقیت و یه زندگی خوب میرسین، شما علاقمند به انجام چه کاری بودین؟ دوباره یه تیکه کاغذ بردارین و اون رو به پنج بخش تقسیم کنین و رو اون مشخص کنین که این زندگی تو پنج سال آینده قراره چه شکلی باشه. با این کار احتمالا زندگی‌ای رو می‌بینین که واقعا نیاز دارین بهش برسین. ممکنه احساس کنین که به زندگی الان‌تون پایبند هستین و توش غرق شدین ولی این یه اشتباه بزرگه. الیس، صاحب کافه رستوران، به این نتیجه رسیده بود که از تجربه هرروزه گردوندن مغازه‌اش لذت میبره. اون به یه صاحب رستوران بدبخت تبدیل شد چون قبل تست کردن راه‌های پیش رو، بهشون متعهد شد.

الیس باید کاری رو انجام میداد که نویسنده ها بهش میگن گفتگوهای اولیه. گفتگوهای اولیه صحبت هایی هستن که با آدمایی انجام میدین که دارن زندگی‌ای رو تجربه میکنن شما قصد دارین بهش برسین. در طول صحبت های اولیه، از آدمای مورد نظرتون راجع به داستان زندگی‌شون میپرسین و ازشون میخواین که از تجربیات‌شون بگن. همونطور که دارن تجربه هاشون رو با شما در میون میذارن، شما یه نمونه‌ از زندگی اون‌ها به دست میارین. این نمونه گیری بهتون کمک میکنه که زندگی‌تون رو ارزش گذاری و تایید کنین. مثلا تو نمونه الیس، اون می تونست به یه رستوران تو شهر دیگه بره و از مدیر اونجا راجع به تجربه گردوندن یه کافه رستوران بپرسه.

بعد از صحبت با سه تا مدیر راضی و سه تا مدیر کافه رستوران ناراضی، یه دید روشنی از گردوندن مغازه دستش میومد

و زودتر میفهمید که واسه این کار ساخته نشده. واسه گفت و گوی اولیه، میتونین تو اینترنت شروع به جست و جوی کسایی کنین که تو کاری که انتخاب کردین تجربه دارن و زندگی‌ای رو دارن که شما قصد رسیدن به اون رو دارین. بعد اون‌ها رو ملاقات کنین و ازشون بپرسین که آیا مایلن تجربه‌شون رو با شما درمیون بذارن یا نه. این ملاقات میتونه از طریق اسکایپ یا به صورت حضوری باشه.

اطلاعاتی که تو یه جلسه صحبت اولیه به دست میارین، میتونه واسه سال‌ها شما رو از انجام کاری که نباید ادامه‌اش میدادین، نجات بده. بنابراین اگه احساس میکنین اسیر کارتون شدین و دوست دارین که تغییر حرفه بدین، شروع به طراحی سه زندگی کنین که میتونین تو پنج سال آینده بهش برسین. این زندگی‌ها رو براساس فعالیت‌هایی بسازین که موقع انجام دادن مشغول‌تون میکنن و بهتون انرژی میدن.

بعد یه گفت و گوی اولیه تشکیل بدین تا چم و خم کار بیشتر دستتون بیاد و به یه دید اولیه تو هر کدوم از اون زندگی ها برسین. اگه این گام ها رو اجرا کنین، شانس خیلی بیشتری دارین که کاری رو واسه خودتون تعیین و دنبال کنین که واقعا عاشقش هستین؛ نه کاری که فکر میکنین بهش علاقمندین اما درنهایت باعث تنفرتون بشه. چیزی که شنیدین لب مطلب کتاب زندگی خود را طراحی کنید اثر دیو ایوانز و بیل برنت بود. این کتاب یه راهنمای خوب واسه پیدا کردن شغلیه که عاشقش هستین.

امیدواریم از شنیدن این پادکست لذت برده باشین.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :