یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب شیب : نوشته: ست گادین
معرفی و خلاصه کتاب شیب : نوشته: ست گادین
کتاب شیب یکی از معروفترین آثار ست گادینه که به شما پیشنهاد میکنیم. ست گادین توی این کتاب هنر ادامه دادن و پشتکار حرف میزنه و به ما یاد میده که تشخیص بدیم، کجا ادامه دادن درسته و کجا بهتره رها کنیم!
خلاصه متنی رایگان کتاب شیب
انقد اصرار کن تا جواب بده. نباید جا بزنی!
جا زدن کار ادمهای بازندهست، یه ادم موفق هیچ وقت کاری رو ول نمیکنه! چقد از این جملهها شنیدی؟ چقد باهاشون موافقی؟ حالا یه سوال، میدونی که همه ما وقت و پول و انرژی محدودی داریم، به نظرت تا کی باید این منابع محدودمون رو صرف یه کار یا یه مسیر کنیم؟ ست گودین توی کتاب شیب درباره همین حرف میزنه، اینکه کی، کجا و از همه مهمتر چرا باید کاری رو رها کرد. چطور میشه فهمید که مسیر ما اشتباهه و جلوی هدر رفتن وقت و انرژی و سرمایه رو گرفت، پس این کتاب با ارزش رو از دست نده.
ست، توی این کتاب قبل از هر چیز این حرف رو به چالش میکشه که میگن: برندهها هیچ وقت زمین رو ترک نمیکنن. اون میگه که چنین حرفی بدترین مشاورهای میتونه باشه که یه نفر به ما میتونه بده. آیا ما هیچوقت نباید تخت خوابمون رو ترک میکردیم؟ ایا مثلا از اون همبرگر فروشی که موقع مدرسه پاره وقت توش کار میکردیم نباید بیرون میومدیم؟ یا ایا نباید فروش محصولی رو که دیگه منسوخ شده متوقف کنیم؟
برندهها اتفاقا همیشه در حال ترک کردنن. یه سرمایهگذار برنده سرمایهگذاری توی یه سهام بازنده رو ترک میکنه تا بتونه پول داشته باشه که توی یه سهام برنده سهم بخره. برندهها میدونن که همه دارایی شون زمان، پول و انرژی روزانهشونه پس ترک کردن، یه استراتژی ضروریه که به ما کمک میکنه بتونیم سراغ موقعیتهای بهتربریم و از اونا استفاده کنیم. حالا وقتی که بحث کسب و کار و بیزنیس باشه، تنها موقعیتی که ارزش وقت گذاشتن داره اونی هست که توش شانس اینو داشته باشی که نفر اول بشی. ست میگه:
اگه قرار نیست که اونجا تو نفر اول بشی بهتره همین الان از اونجا بیای بیرون
Jack Welch ، مدیر شرکت جنرال الکتریک هر محصولی از شرکتش رو که توی بازار شماره یک یا حتی شماره دو هم نبود کنار گذاشت. با این کار اون پول لازم برای سرمایه گذاری توی خطوط تولیدیای که جنرال الکتریک توی اونا بهترین بود یا احتمال خیلی زیادی وجود داشت که بهترین بشه رو فراهم کرد. نتیجه؟ جک موفق شد که در طول ۲۰ سال مدیریت خودش، سهام جنرال الکتریک رو از ۱۲ میلیارد به ۲۸۰ میلیارد دلار افزایش بده.
به نظر میرسه که این نگاه برای لزوم شماره یک بودن به شدت مورد بیتوجهی قرار گرفته. ست میگه که ما محصول، موسیقی، برند یا حتی کارمندی رو مورد تشویق قرار میدیم که شماره یک باشه و این جایزهها و تشویقها اونقدی چشمگیر هستن که بخوایم بگیم کسی که نفر اول میشه جایزهش ده برابر نفر ۱۰ ام و صد برابر نفر ۱۰۰ ام ارزش داره. نفر اول شدن هوشمندانهترین سرمایهگذاریای هست شما برای زمان و تلاشهای خودتون میتونید انجام بدین، چون وقتی شما نفر اول میشید، شما اولین چیز، توی ذهن بقیه ادما هستین.
یعنی همون جایی که به احتمال زیاد اونا حاضرن پولشون رو توش سرمایهگذاری کنن. اگه من بگم کافی شاپ، اولین چیزی که توی ذهن شما میاد چیه؟ یا مثلا خودرو برقی؟ شرط میبندم اکثر شما به استارباکس و تسلا موتورز فک کردین. حالا برای هر دلیلی هم که باشه ما قبول کردیم که این شرکتها و محصولاتشون بهترینهای بازار هستن و به خاطر اینکه بهترین هستن، پس هر زمان که بخوایم توی حیطه کاری اونها خریدی انجام بدیم بهشون فکر میکنیم. ممکنه فک کنی بهترین شدن فرایند بیش از حد زمانبریه و ارزشش رو نداره، خب ممکنه این حرف یه زمانی هم درست بوده باشه اما به کمک گوگل این کار این روزا سادهتر و پرفایدهتر از هر زمان دیگهای شده.
گوگل به ادما اجازه میده که برای مشکلات به خصوصی که دارن
دنبال راهحل های به خصوص بگردن، اونم بر اساس تنظیمات به خصوصی که اعمال می کنن. ست میگه که بازار بزرگ در حال مردنه، دیگه خبری از یه ترک موسیقی برتر یا بهترین قهوه تو دنیا نیست بلکه الان اون بیرون پر از بازارهای کوچیکه که هر کدوم از اونا بهترین خودشون رو دارن. اگه این بازار کوچیک برای تو مثلا بازار میوه و سبزیجات ارگانیک توی شهر تولسا باشه پس اون همون دنیای تو عه و بهترین بودن توی اون دنیا جاییه که باید بهش برسی. اگه تو بهترین فروشنده مواد غذایی ارگانیک توی تولسا باشی، مردمی که برای بازدید از تولسا میان با یه سرچ ساده توی گوگل تو رو هم پیدا خواهند کرد اما اون زمان بهتره که تو واقعا بهترین باشی، چون هیچکدوم از اونا دلشون نمیخواد که وقتشون رو هدر بدن و برن تا چهارمین یا پنجمین مغازه شهر از نظر کیفیت رو ببینن، مگه اینکه قبلش به یک و دو و سه سر زده باشن.
پس حرفمون این شد که تو هر چیزی که بهت کمک نمیکنه تا شماره یک بشی رو میذاری کنار و تمام وقت، پول و انرژی محدودت رو متمرکز میکنی تا توی فیلد مورد علاقهت یا بازاری که توی اون فعالیت داری شماره یک بشی. اولش تو مملو از هیجان خواهی بود، با سرعت نور یاد میگیری کلی فیدبک مثبت دریافت میکنی و نتایج رو میبینی اما بعدش قله به پایان میرسه و تو وارد شیب میشی. دیگه مثل قبل خوش نمیگذره، بر عکس خستهکنندهست. توی این لحظه از کجا میتونی تشخیص بدی که روی شیبی واستادی که قراره باز تا اسمونها ببرتت و کلی نتیجه برات داشته باشه یا داری با سرعت به سمت انتهای یه بنبست حرکت میکنی؟
برای اینکه بفهمی توی شیب داری حرکت میکنی یا توی بن بست قبل از همه باید بفهمی که داری چه کسی رو تحت تاثیر قرار میدی. بیا تصور کنیم که تو میخوای نویسنده شماره یک کتابهای فانتزی کودکان بشی. تو یه پروپوزال برای کتاب اولت داری و هدفهایی رو تعیین کردی که ناشر رو قانع کنی تا از کتاب حمایت کنه و اون رو چاپ کنه. اگه بار اول رد بشی ممکنه مقاومت کنی اما این مقاوت هم محدودیت خودش رو داره.
اگه اون ناشر علاقهمند نباشه مقاومت تو میتونه خیلی زود تبدیل به زله کردن اون بشه و دیواری بین تو و اون ناشر بسازه که همکاریتون رو کلا غیر ممکن کنه. اما، اگه تو تلاشت رو برای تحت تاثیر قرار دادن بازار نشر متمرکز کنی اون موقعست که تلاش تو نتیجه خواهد داد. بعد از اینکه توسط چنتا نشر ریجکت بشی خودبهخود راهش رو پیدا میکنی تا پروپوزالت رو بهتر کنی و این بهتر شدن باعث میشه بالاخره یه نفر رو پیدا کنی که توی بازار نشر از پروپوزال تو خوشش بیاد. این واقعیت که چندین ناشر تو رو رد کردن در برابر واقعیت دیگه، یعنی اینکه هنوز تعداد زیادی از ناشرها حتی اسم تو رو هم نشنیدن اصلا مهم نیست. بعد از بهتر شدنهای پشت سر همی که توی این مسیر بدست میاری در نهایت به حدی خوب خواهی شد که مطابق علایق یه ناشر به حساب بیای که به کتابت اعتماد کنه و کمکت کنه تا به سمت شماره یک شدن حرکت کنی.
وقتی که جی کی رولینگ داشت هری پاتر رو به عنوان پروپوزال ارائه میداد، برای ۱۲ بار توسط ناشرها ریجکت شد. اونم پافشاری کرد و موفق شد چراکه داشت تلاش میکرد تا بازار ناشرها رو تحت تاثیر قرار بده، نه یه انتشارات به خصوص رو. حالا سوال اینه که تو چه کسی رو سعی داری که تحت تاثیر قرار بدی؟ یه بازار رو یا یه فرد رو؟ اگه داری یه بازار رو تحت تاثیر قرار میدی توی شیبی و باید پافشاری کنی.
برای اینکه بتونی مقاومتت توی شیب رو افزایش بدی و جا نزنی
باید بتونی تصمیم بگیری که چه زمانی، قبل از اینکه شیب شروع بشه مسیر رو ترک کنی. وقتی یه سرمایه گذار کوچیک سهامی رو میخره، برای خودش یه حد ضرری رو تعیین میکنه یعنی چی؟ یعنی شرایطی که اگه اتفاق افتاد و ارزش سهام تا اونجا پایین اومد به صورت خودکار اون سهام رو بفروشه و ضررش رو هم قبول کنه. تا زمانی که یه تغییر وحشتناک توی بازار سهام اتفاق نیوفته، اون سرمایهگذارا به سهمهایی که خریدن وفادار میمونن تا زمانی که شرایط خروج اظطراری و از پیش دیده نشده اتفاق بیوفته. این وضعیت به اونا کمک می کنه تا پنیک نکنن، زودتر از موقع لازم خروج نکنن و سودهای خوب رو هم از دست ندن. قبل از اینکه توی یه شیب سرمایهگذاری کنی، تو هم لازم داری که همین رویه رو پیش بگیری. دونده ماراتن معروف دیک کالینز میگه:
قبل از اینکه مسابقه شروع بشه تصمیم بگیر که تحت چه شرایطی اگه اتفاق بیوفته متوقف میشی و مسابقه رو ترک میکنی چون اصلا ایده خوبی نیست که وسط مسابقه شروع کنی به صحبت کردن با خودت و بگی که عه پام درد میکنه، تشنمه، خوابم میاد، خسته م یا سرده و باد میاد و سعی کنی خودت رو قانع کنی تا دوییدن رو متوقف کنی. اگه داری بر اساس چیزی که همین لحظه احساس میکنی تصمیم میگیری به احتمال خیلی زیاد تصمیمت اشتباه خواهد بود.
برای اینکه از تصمیمات لحظهای و هدر دادن تلاشهای قبلیمون جلوگیری کنی باید قبل از اینکه وارد یه شیب بشی، محدودیتهای خودت رو مشخص کنی. چقدر زمان میخوای صرف کنی؟ چقدر پول حاضری از دست بدی؟ چقدر درد حاضری تحمل کنی قبل از اینکه جا بزنی؟ با در نظر گرفتن این محدودیتهایی که داری باید با یه خودت یه قرارداد جا زدن تنظیم کنی و تضمین کنی که جا نزنی مگر اینکه به یکی از اون محدودیتها برسی یا اتفاق تعیین کننده بزرگی اون وسط بیوفته. با تنظیم این قرارداد دیگه لازم نیست که هر اتفاقی افتاد پنیک کنی، فقط کافیه از خودت بپرسی که ایا محدودیتهایی که من از قبل تعیین کرده بودم نقض شدن یا نه. نه؟ ایا تغییر اساسی ای اتفاق افتاده؟ نه؟ خیله خب، پس من به مسیر خودم ادامه میدم.
در پایان، اگه نمیتونی که توی کاری بهترین باشی وقتشه که بیخیال اون کار بشی. این ترک کردن باعث میشه که منابع با ارزشی که در اختیار داری ازاد بشه و تو این شانس رو داشته باشی تا اونا رو توی فعالیتهایی که بهت اجازه میدن تا بهترین بشی سرمایهگذاری کنی و سریعترین راه برای بهترین شدن، رفتن درون شیبهای بیشتر و بیشتره. این پیامیه که ست گودین توی کتاب شیب سعی داره به مخاطبش منتقل کنه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب استادی در عشق : نوشته: دون میگوئل روئیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب غرق شدگی : نوشته: میهالی چیکسنت میهایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب مرا به تفکر وادار نکن : نوشته: استیو کراگ