خلاصه کتاب غرق شدگی : نوشته: میهالی چیکسنت میهایی

معرفی و خلاصه کتاب غرق شدگی : نوشته: میهالی چیکسنت میهایی

آقای می‌های چیک‌سِت‌می‌هایی  (Mihaly Csikszentmihalyi) استاد دانشگاه شیکاگو و مدیر دانشکده زبان انگلیسی دانشگاه شیکاگو  بوده است  و یه نکته‌ای که شاید براتون جالب باشه بدونید هم اینه که ایشون نویسنده مورد علاقه آقای بیل کلینتون (یکی از رئسای جمهور سابق آمریکا) هم بود.کتاب غرق شدگی به انسان‌های زیادی کمک کرده که لذت و شادی رو در زندگیشون پیدا کنند. توی این کتاب یادمیگیریم که چطوری پتانسیلمون رو کشف کنیم، خلاق باشیم و از همه چیز لذت ببریم.

خلاصه متنی رایگان کتاب غرق شدگی

غرق شدگی میدونید یعنی چی؟

حتماً تجربش کردید...غرق شدگی به اون حالتی میگن که غرق انجام دادن یه کاری میشی و اتفاقاً تو همون لحظاته که بهترین خودتون رو ارائه میدید.یعنی تو لحظات غرق شدگی، انگار همیشه کیفیت کاری که انجام میدید بالاتره. یا اصلاً انقدر درگیر اون کار میشید که زمان از دستتون در میره.

خیلیا فکر میکنن این حالت فقط وسط مهمونی یا بازی کردن و این چیزا پیش میاد. اما جالبه که بدونید، غرق شدگی میتونه در حین تمام کارهایی که در طول روز انجام میدید هم اتفاق بیافته.چیزی که نمی‌دونید اینه که با چندتا ترفند کوچیک، میتونید غرق تمام کارهای خسته کننده یا حتی اضطراب‌آورتون بشید و ازشون سربلند بیرون بیاید.

بذارید چندتا مثال براتون بزنم. غرق شدگی میتونه وسط نوشتن یه ایمیل، گزارش‌کار نوشتن یا حتی تمیز کردن خونه هم اتفاق بیافته.اما چجوری؟ اگر از تکنیک‌هایی که کتاب «غرق شدگی» بهشون اشاره می‌کنه استفاده کنید، میبینید که کارهاتون چقدر روون‌تر پیش میرن.

بعد از بررسی کتاب، به این نتیجه رسیدیم که ما از 4 جهت میتونیم به حس «غرق شدگی» برسیم. تو ادامه این 4 تا روش رو براتون باز میکنیم تا شما هم یاد بگیرید که چطور میشه از کارای بیخودی و استرس‌زا هم لذت برد و حتی احساس کرد که داری یه کار مفیدی هم انجام میدی.

مرحله اول: تمرکز کنید!

نویسنده این کتاب آقای چیک‌سِت‌می‌هایی (که تلفظ کردن اسمشون هم واقعاً سخته!) حدود 50 سال روی روانشناسی مثبت‌گرا و همین احساس غرق‌شدگی مطالعه کرده و به این نتیجه رسیده که غرق شدن تو یه کاری، بدون وجود تمرکز اتفاق نمی‌افته. پس تمرکز داشتن یکی از مهم‌ترین فاکتورهاست. ایشون میگه باید انقدر تمرکز داشته باشید که اصلاً نتونید حتی به کار دیگه‌ای فکر کنید.

نویسنده میگه:آدم‌ها باید کاملاً حواسشون به کاری که دارن انجام میدن باشه و تو اون لحظه به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نکنن. یعنی عواملی که باعث حواس‌پرتی میشه رو حذف کنن و سعی نکنن چندتا کار رو همزمان باهم انجام بدن.

کافی هست اینو درک کنید که تنها چیزی که تو اون لحظه اهمیت داره، همون کاری که دارید انجامش میدید.توی کتاب به یه شطرنج‌باز اشاره میشه که میگه:وقتی غرق بازی‌ام، انقدر تمرکزم بالاست که حتی اگه زلزله بیاد هم نمی‌فهمم..مگر اینکه دیگه سقف رو سرم خراب شه!

یا یه رقصنده باله میگه که:احساس غرق‌شدگی زمانی اتفاق میفته که شش دنگ حواسم رو میدم به رقص، ذهنم درگیر موضوعات دیگه نیست و دارم با بند بند وجودم میرقصم.

در ادامه از تجربش بهمون میگه:اینکه از نظر اون، بهترین روش برای تمرکز داشتن روی یک موضوع، باید تمام چیزهایی که باعث حواس‌پرتیمون میشن رو دور بریزیم و آروم آروم تمرین کنیم که تمرکزمون بالا بره.

نویسنده میگه: من اگر بخوام حالت غرق‌شدگی رو تجربه کنم، گوشیم رو خاموش میکنم، وب‌سایت‌های اضافه‌ای که جلوم بازه رو میبندم، یه هدفون میذارم رو گوشم که صداهای اضافه رو نشنوم و بعد تمرین تمرکز رو شروع میکنم تا تمرکزم بالا بره.

مثلاً، تمرین مورد علاقه من اینه که یه موزیک باحال بذارم تو گوشم، چشمام رو ببندم و به مدت یک دقیقه خودم رو وسط اون کنسرت تصور کنم. توی اون مدت، تمام تمرکزم روی اون موزیک بوده. اما حالا بعد از یک دقیقه چشمام رو باز میکنم و همون میزان از تمرکز رو منتقل میکنم روی کاری که باید انجام بدم.

باید بدونید که هرکسی مدل خودش رو داره. بعضیا ممکنه با مدیتیشن به این تمرکز برسند، بعضیا با قدم زدن تو خیابون. شما هم باید مدل خودتون رو پیدا کنید و با این کار، ذهنتون رو برای حالت غرق‌شدگی، آماده کنید.هدف از این تمرین اینه که یه کاری کنیم تا تمرکزمون از روی چندتا چیز، بیاد روی یک چیز.

مرحله دوم: خوتون رو رها کنید

حتماً براتون پیش اومده که نشستید دارید با دوستتون حرف می‌زنید و فکر میکنید حتماً یه رب بیشتر نشده، اما بعدش که ساعتتون رو چک میکنید میبینید زهی خیال باطل، 2 ساعت گذشته و شما نفهمیدید.

اما وقتی یه مصاحبه کاری دارید که در واقع فقط 20 دقیقه طول کشیده، انقدر زمان کند میگذره که انگار دو روزه تو اوناتاق گیر کردید.

دلیلش اینه که، وقتی شما دارید با دوستتون حرف میزنید، راحتید. خود واقعیتونید و هیچ نقابی نزدید. اما، وسط یه مصاحبه کاری، آدم خیلی خیلی حواسش به خودش هست که یه وقت خطایی نکنه یا حرف اشتباهی نزنه.

آقای چیک‌سِت‌می‌هایی ، میگه که تو حالت «غرق‌شدگی»، شما نمیتونید فیک باشید. چه بخواید، چه نخواید کاملاً از خودتون رها میشید و رفتارها و ظاهرتون تو اون لحظه کوچکترین اهمیتی هم ندارن.

اگر موقع انجام دادن یه کاری، هی نگران این باشید که الان اشتباه می‌کنید یا یه کار احمقانه‌ای ازتون سر میزنه، هیچوقت غرق‌شدگی رو تجربه نخواهید کرد.

چیک‌سِت‌می‌هایی موقع نوشتن کتاب با یک سنگ‌نورد مصاحبه میکنه که ایشون یک حرف جالبی زده...میگه که وقتی سنگ‌نوردی میکنی...اولش ممکنه خیلی آروم و حساب شده قدم برداری، اما از یه جایی به بعد، میبینی که داری ناخودآگاه از کوه بالا میری و یه جورایی غرق این کار شدی. چون دیگه به توانایی‌هات اعتماد کردی و میدونی که از پس مشکلات برمیای.

نویسنده در این مورد، مایکل جردن، بسکتبالیست اسطوره ای رو مثال میزنه. مایکل جردن هم مثل اون سنگ‌نورد به توانایی‌هاش تو بسکتبال اعتماد میکرده و کار رو به عهده ناخودآگاهش میذاشته. اینجوری بوده که میتونسته وسط مسابقه بدون توجه به اینکه کجاست و چه جمعیتی تو اون لحظه بهش خیره شدن، وارد حالتی بشه که ما اسمش رو میذاریم «غرق‌شدگی».

شاید براتون جالب باشه که بدونید، یک پزشک جراح هم، نیاز داره تمام این مراحل رو طی کنه تا یادش بره جون یه آدم زیر دستاشه.

نویسنده میگه که بهترین روش برای رسیدن به این «حس رهایی»، استفاده از یک زمان‌سنجه!
این زمان‌سنج رو میشه بین 10 تا 30 دقیقه تنظیم کرد...بستگی به کاری که دارید انجام میدید داره. الان براتون با یه مثال توضیح میدم...

مثلاً من وقتی دارم یه ایمیل یا مقاله مینویسم، تایمر رو میذارم روی 25 دقیقه و تو این مدت به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نمی‌کنم. اینکه ایده‌هام خوبه یا بده...غلط املایی‌ دارم یا ندارم. هیچکدوم مهم نیستنن...فقط مینویسم.
بعد از 25 دقیقه، به خودم میگم که خوب الان وقتِ اینه که تا اینجای کارت رو یه بررسی بکنی و ببینی کجاهاش رو اشتباه انجام دادی یا نیاز به اصلاح داره.

اینجوری یاد میگیرید که تو اون زمانی مقرر به هیچ چیز دیگه‌ای فکر نکنید و به خودتون این اجازه رو میدید که به راحتی غرق اون کار بشید.

همینجوری 25 دقیقه – 25 دقیقه میرم جلو تا اون کار تموم شه.حالا یه وقتایی هست که کاری که داریم انجام میدیم برامون جدیده! اینجور وقت‌ها بهتره که تایمر رو روی بازه زمانی کوتاه‌تری تنظیم کنیم. مثلاً اگر قراره متنی رو به زبان انگلیسی بنویسید، هر 10 دقیقه یکبار تایمر رو خاموش کنید و به دنبال اشتباهاتتون بگردید.

نویسنده تجربه خودش رو تو این قسمت با ما به اشتراک گذاشته و میگه که این روش به من کمک میکنه تو اون مدت زمانی که وقت دارم، به ایراداتم فکر نکنم و توی کارم غرق شم. انگار که اون «منِ غرغرو و ایرادگیر» توی اون مدت زمان میشینه یه گوشه و رهام میکنه.

یه جمله‌ای هم هست که یکی از شخصیتا به اسم مورفئوس تو فیلم ماتریکس میگه.

«ترس، شک و ناباوری...باید از شر همشون خلاص شی. ذهنت رو آزاد کن».

مرحله سوم: بازخورد بگیرید

یک شرکت معتبر به اسم Gallup اومده تحقیق کرده و نتیجه گرفته که کارفرماهایی که بازخوردی نسبت به عملکرد کارمنداشون نداشتن تو 98 درصد موارد نمیتونستن اونارو مدیریت کنن و در نتیجه کارمندا هم خوشون رو خیلی درگیر کار نمی‌کردن.

این در صورتیه که برای اینکه «غرق‌شدگی‌» رو تجربه کنیم، باید تماماً فکر و ذهن و جسممون درگیر اون کار باشه. حالا در کنار این موضوع، باز باید حواستون باشه که مدام چک کنید و بببینید آیا دارید به سمت هدفتون حرکت میکنید یا نه.

چیک‌سِت‌می‌هایی چندتا مثال برامون میزنه...مثلاً میگه یه بازیکن تنیس، هدفش مشخصه! باید توپ رو بندازه تو زمین حریف. اما بعد از هر ضربه‌ای که میزنه نگاه میکنه تا بفهمه توپش کجا فرود میاد.

یه سنگ‌نورد هم هدفش مشخصه! میخواد که به بالای صخره صعود کنه. اما اون هم چند وقت یکبار دور و برش رو نگاه میکنه تا مطمئن بشه داره به هدفش نزدیک میشه یا نه.سومین مثالی که میزنه هم در مورد شطرنج‌بازیه که بعد از هر حرکت کلی تو ذهنش حساب کتاب میکنه تا ببینه چند تا حرکت دیگه تا کیش و مات کردن حریفش مونده.

شما هم در طول روز، فارغ از اینکه چه کاری دارید انجام میدید، دائماً باید از خودتون بپرسید: آیا تو مسیر هدف قدم برمی دارم یا نه؟

یک کاری که آقای چیک‌سِت‌می‌هایی میگه که من خودم یک ساعت یک بار گوشیم رو میذارم رو زنگ و وقتی زنگ میخوره از خودم میپرسم که:توی این یک ساعتی که گذشت چه دستاوردایی داشتی؟ توی یک ساعت بعدی چه چیزهایی میتونی به دست بیاری؟

ایشون میگن که این کار بهشون کمک کرده تا فعالیت‌هاشون رو در راستای هدفشون قرار بدن.

مرحله چهارم: چالش چهار درصدی!

آقای استیون کاتلر، نویسنده کتاب «ظهور اَبَر انسان» تحقیقات آقای چیک‌سِت‌می‌هایی رو ادامه داده و به نتایج جالبی رسیده.

ایشون میگه که اگه میخواد حس غرق شدگی رو تجربه کنید باید خودتون رو با 4 درصد بیشتر از توانایی‌هاتون به چالش بکشید.

مثلاً یک شطرنج‌باز، برای اینکه تو شطرنج غرق بشه، باید با یکی بازی کنه که فقط 4 درصد از خودش حرفه‌ای‌تره.

چون، اگر بالای چهار درصد باشه قطعاً میبازه و دچار اظطراب میشه و اگرزیر چهار درصد باشه مطمئنه که میبره و حوصلش سر میره.

اما اگر رقیبش، درست چهار درصد ازش قوی‌تر باشه...اون شطرنج‌باز میتونه با حفظ تمرکز و اعتماد به توانایی‌هاش رقیبش رو شکست بده.

و بووووووووووووم...اینجاس که حس غرق‌شدگی رو تجربه میکنه، این استراتژی توی کار هم صدق میکنه.

مثلاً وقتی که سرکار هستید، سعی کنید تسک‌هایی رو بردارید که چهار درصد از توانایی‌های فعلیتون سخت‌تر هستن.یه روشی که همه مردم دنیا تو این زمینه انجام میدن تا چالش هر کار رو یه ذره برای خودشون سخت‌تر کنن، اینه که میان زمانشون رو محدود میکنن.

مثلاً من تو حالت عادی 1000 کلمه رو تو 25 دقیقه تایپ میکنم. حالا برای اینکه خودم رو به چالش بکشم سعی میکنم که هزار کلمه رو توی 24 دقیقه تموم کنم.

یا اگر جمع و جور کردن آشپزخونه تو 20 دقیقه تموم میشه، این بار سعی کن توی 19 دقیقه و 30 ثانیه تمومش کنی! جدی میگم!

اگر هم میخواید مطمئن بشید که دارید از چالش 4 درصد نتیجه میگیرید یا نه؛ چک کنید ببینید 50 درصد مواقع موفق میشید یا نه.

در نهایت میشه گفت که کافی این 4 تا فاکتور رو رعایت کنید تا عاشق شغلتون بشید و غرق تک تک کارهایی بشید که در طی روز انجام میدید.

در آخر، يک جمله طلایی از ايلان ماسک :