یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب قانون هشتاد بیست : نوشته: ریچارد کخ
معرفی و خلاصه کتاب قانون هشتاد بیست : نوشته: ریچارد کخ
پادکست امروز یه روشی رو بهمون معرفی میکنه به نام «قانون 20/80» که همزمان میتونه زندگی شغلی و شخصیمون رو متحول کنه. پس اگه کسبوکاری دارید و میخواید سود بیشتری داشته باشید، اگه میخواید رابط بهتر و مفیدتری با آدمهای زندگیتون داشته باشید، اگه میخواید زمان خودتون رو درست مدیریت کنید و در نهایت زندگی شادتری داشته باشید، این پادکست رو از دست ندید. ریچارد کخ، کارآفرین، مشاور کسبوکار و نویسنده همین کتاب قانون 20/80 هست. قانونی که البته به عنوان «اصل پارتو» (pareto) شناخته میشه. پارتو یه جامعه شناس، اقتصاددان و مهندس ایتالیایی بود و قانون 20/80 یکی از ابداعات مهمش در علم مدیریته. توی این کتاب، ریچارد با تجربیات خودش نحوه استفاده از این قانون رو تو زندگی شخصی و کاری بهمون یاد میده.
خلاصه متنی رایگان کتاب قانون هشتاد بیست
ریچارد کخ، کارآفرین، مشاور کسبوکار و نویسنده همین کتاب قانون 20/80 هست.
قانونی که البته به عنوان «اصل پارتو» (pareto) شناخته میشه. پارتو یه جامعه شناس، اقتصاددان و مهندس ایتالیایی بود و قانون 20/80 یکی از ابداعات مهمش در علم مدیریته. توی این کتاب، ریچارد با تجربیات خودش نحوه استفاده از این قانون رو ت زندگی شخصی و کاری بهمون یاد میده.
تو این دنیای شلوغ و پر هیاهو، خیلیهامون مجبوریم کارهای بیشماری رو در طول روز انجام بدیم. صبح که از خواب بیدار میشیم، همه تلاشمون رو میکنیم تا به موقع برسیم سر کار تا خیلی زود اولین کارمون رو تموم کنیم، اما خیلی زود میبینیم که 2 تا کار جدید دیگه به روزمون اضافه شده.
وضعیت شرکتها هم تعریفی نداره. اونا هم با سیل مشکلات و مسائل پیچیده مواجه هستن و تلاش میکنن با انواع و اقسام محصولاتشون، بازارهای مختلف رو تصاحب کنن. توی همچین محیط شلوغ و پر هرج و مرجی، خیلی مهمه که بفهمیم واقعاً چه کارهایی در اولویت قرار دارن و انجامشون ضروریه. اما چجوری؟ اینجاست که قانون به ظاهر ساده اما قدرتمند 20/80 به کمک ما میاد. شناخت این قانون واقعاً از نون شب هم واجبتره. قانون 20/80 که از عدم تناسب بین عرضه و تقاضا میاد، به شما کمک میکنه تا از زمانتون بهتر و موثرتر استفاده کنید.
علاوه بر این، ثابت شده که این قانون به شرکتها کمک میکنه تا با کار کمتر، بهرهوری بالاتری داشته باشن و این تناقض در نوع خودش خیلی جالبه. در نهایت، میشه گفت که شما میتونید از این قانون توی زندگی شخصی خودتون هم استفاده کنید و اینطوری شادتر باشید و به رضایت بیشتری از روابط خودتون با دیگران برسید. فقط کافیه این قانون رو درک کنید و بدونید چطور باید ازش استفاده کنید. بعدش میبینید چقدر همه چیز آسون شده!
به این سوال فکر کنید: تا حالا شده به پروژهای که روش کار کردید نگاه کنید و ببینید خیلی از کارهاتون درست کمی قبل از به پایان رسیدن فرصتتون انجام شدن؟ درست جایی که دیدید زمانی باقی نمونده و با تمام توان سعی کردید پروژه رو تموم کنید و کاری که توی چند هفته انجام ندادید رو توی چند روز انجام بدید. احتمالا شبهای امتحان رو هم به یاد میارید که تا چند روز قبل امتحان لای جزوه رو هم باز نمیکردیم و درست شب قبل از امتحان تمام جزوه رو میخوندیم.
به صورت کلی میشه گفت که یک عدم تناسبی تو جنبههای مختلف زندگیمون قابل مشاهده هست. به عنوان مثال، خیلی از کسبوکارها فهمیدن که 20 درصد از محصولاتشون، 80 درصد از سودشون رو شامل میشه. یا یه مثال قابل توجه دیگه اینه که 20 درصد از موتورسوارها، عامل 80 درصد از تصادفات هستن. و نکته جالبتر اینه که خیلی از موتورسوارها با احتیاط رانندگی میکنن، در صورتی که همون تعداد کم هستن که عامل اصلی تصادفات به حساب میان.
به این پدیده، میگیم قانون 20/80.
اینکه 80 درصد از خروجی کاری که میکنیم، نتیجه 20 درصد از تلاشیه که انجام میدیم. سادهتر اینکه 80 درصد خروجیها، نتیجه 20 درصد از ورودیهاست. اگر کامل متوجه قضیه نشدید، هیچ جایی برای نگرانی نیست، در طول پادکست انقدر براتون از این قانون مثال میزنیم که کامل براتون جا میوفته.
حالا چرا این نسبت انقدر بالا پایینه و متعادل نیست؟چرا مثلا 50/50 نیست؟ چون عواملی که در ورودی دخیل هستن، تاثیر یکسانی در خروجی ندارن. عوامل رو میشه به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول یکسری از عواملن که تعدادشون کمه اما تاثیر قابل توجهی روی خروجی دارن و دسته دوم، عواملی هستن که تعدادشون زیاده، اما تاثیر کمی روی خروجی کار دارن. در نتیجه این توضیحات، به این نسبت نامتوازن 20/80 میرسیم.
البته این نکته رو هم بگیم که قانون 20/80 یه جورایی سادهسازی شده و توی واقعیت، این نسبت متفاوت هست. به عنوان مثال، ممکنه 30/70 یا حتی 0.01/99.9 هم باشه! گاهی هم ممکنه جمع اعداد این نسبت به 100 نرسه. به عنوان مثال، یه مطالعهای که توی سال 1997 انجام شد، نشون داد که از بین 300 تا فیلم، 80 درصد فروش بلیط تنها متعلق به 4 تای اونا، یعنی 1.3 درصدشون بوده! در نهایت، میشه گفت که نسبت 20/80 به شکلها و تناسبهای متنوعی وجود داره. در ادامه به این موضوع میپردازیم که چرا درک این قانون و داشتن یک دید روشن به این نسبتها برای ما ارزشمند و ضروریه. البته، شاید در ابتدا پذیرفتن همچین نسبتی برای ذهن ما دشوار باشه، چون ذهن آدما ذاتا به دنبال تعادله و آدما همیشه انتظار دارن که دنیای اطرافشون رو تو یه حالت متعادلی ببینن. اما واقعیت اینه که، عدم تعادل تو ذات و طبیعت دنیای ما هست!
به عنوان مثال، سر آیزاک پیتمن (Sir Isaac Pitman) که یه معلم زبان انگلیسی بود، کشف کرد که دو سوم مکالمات روزمره ما، تنها از 700 کلمه رایج تشکیل شدن. حالا اگه کلمات مشتق از این 700 تا کلمه رو هم حساب کنیم، میبینیم که چیزی کمتر از 1 درصد کلمات، 80 درصد از چیزهایی که میگیم رو تشکیل میدن! جالبه، نه؟
حالا سوال اینجاست که این عدم تعادلها اصلا از کجا میاد؟ و جواب هم اینه: از تفاوتهای کوچکی که در یک چرخه تصاعدی، بیشتر و بیشتر میشن. یعنی چی؟ بذارید با یک مثال توضیح بدیم. اگر شما تعدادی ماهی طلایی تقریبا هم اندازه توی حوضتون داشته باشید، در نهایت متوجه میشید که وقتی ماهیها بزرگ میشن، اندازههاشون تفاوت زیادی با هم پیدا میکنه.
چرا؟
چون بعضی از ماهیها به میزان خیلی کمی از ماهیهای دیگه بزرگتر هستن. پس اندازه بزرگترشون یه مزیته. این ماهیها به لطف جثه بزرگتر میتونن غذاهی بیشتری گیر بیارن و همین باعث میشه سریعتر از ماهیهای کوچیکتر رشد کنن.
در نتیجه، مزیت ماهیهای بزرگتر هی بیشتر و بیشتر میشه و همینطوری غذاهی بیشتر و بیشتری هم به دست میارن. بنابراین، یه چرخهای شکل میگیره که به صورت تصاعدی رشد میکنه و در نهایت میبینیم ماهیهایی که در ابتدا تنها کمی بزرگتر بودن، حالا تفاوت اندازه چشمگیری پیدا کردن. هرچند اینجا خیلیها میگن که این عدم تعادلها منصفانه نیست، اما خب باید بپذیریم که ذات طبیعت سرشار از این عدم تعادلهاست. خیلیها ممکنه بگن که چرا باید 20 درصد از جمعیت دنیا، 80 درصد از منابع و ثروت رو در اختیار داشته باشن و این بیعدالتی اجتماعیه.
این نوع نگاه از اینجا میاد که خیلیها فکر میکنن که «کار کردن» و «پاداش گرفتن» همیشه باید به نسبت 1 به 1 باشه.
اما همون طور که قانون 20/80 به ما میگه، هر عملی، هر کاری، نتیجه یکسانی تولید نمیکنه. در نتیجه، نباید انتظار داشته باشیم که برای هر کاری که میکنیم، به یک میزان پاداش بگیریم. تا اینجا ممکنه به این فکر کنید که خب، همه اینا قبول، خیلی هم خوب، حالا چطوری قراره این قانون 20/80 رو بیاریم توی کار و زندگی روزمره خودمون؟
خب، در درجه اول بیاید یه نگاهی به زندگی کاریتون بندازیم. چون احتمالا روشی که در حال حاضر برای کار کردنتون در نظر گرفتید، خیلی چنگی به دل نمیزنه و بهینه نیست! خوب فکر کنید: اگه شما فقط با 20 درصد تلاش خودتون، به 80 درصد از نتایج دلخواهتون برسید، این یعنی 80 درصد از کاری که دارید میکنید، مفید نیست! تصور کنید: اگه بتونید جلوی این میزان از مفید نبودن رو بگیرید و زمانتون رو با کارهایی جایگزین کنید که جزو 20 درصد مفیدتون هست، خروجی کارتون چند برابر زیاد میشه؟
به عنوان مثال، تصور کنید اون تلاشی که شب امتحان میکنید تا 10 بگیرید رو، تو 2 یا 3 روز قبل امتحان هم انجام بدید، قطعا نمره زیر 18 نمیارید! در واقع، استفاده از قانون 20/80 میتونه به شما کمک کنه تا مفیدتر کار کنید، چون شما تلاشهای بینتیجه یا کمنتیجه خودتون رو متوقف و تمام این انرژی رو متمرکز میکنید روی کارهای موثر و نتیجه بخش. برای شروع، میتونید فرایندهای کاریتون رو تحلیل و بررسی کنید تا بفهمید کدوم بخش این فرایند ناکارآمده. به عنوان مثال، ممکنه بفهمید که تو فاز اول پروژه خودتون، وقت زیادی رو صرف فکر کردنهای الکی کردید و همش نگرانی مشکلاتی بودید که ممکن بود هیچ وقت هم پیش نیان. با فهمیدن این نکته، میتونید اگاهانه تلاش کنید و فکر کردن به مشکلات پیش نیومده رو کنار بذارید.
فرقی هم نداره که دلیل وقت تلف کردنای شما چی باشه، همین که اونها رو شناسایی و برای پرهیز کردن ازشون تلاش کنید، کارآمدی شما به میزان قابل توجهی زیاد میشه. خب تا اینجا متوجه شدید که که چطوری میشه قانون 20/80 رو برای افزایش کارآمدی خودتون پیاده کنید. حالا سوال اینجاست که چطور میشه از این قانون توی کسبوکار تون استفاده کنید.
چند روش برای استفاده از این قانون تو بیزینستون دارید.
اما شاید مهمترین چیز اینجا، بهینه کردن فرایند ارائه خدمات یا تولید محصولتونه. برای این کار، ابتدا باید مشخص کنید که کدوم دسته از محصولات یا خدمات شما بیشترین سود رو بهتون میرسونن. پس همه محصولاتتون رو بر اساس دو شاخصه سود و فروش مرتب کنید، اینجا احتمالا متوجه میشید 80 درصد سود شما، از محصولاتیه که فقط 20 درصد از فروش شما رو شامل میشن.
به عنوان مثال، ریچارد کخ یه مطالعهای در یک شرکت تولید قطعات الکترونیکی انجام داد و فهمید که 3 تا از محصولات 19.9 درصد از فروش کل رو داشتن، اما 52.6 درصد سود کل از فروش همین محصلات بوده. بعد از اینکه نسبت 20/80 رو توی شرکت خودتون پیدا کردید، باید قدم دوم رو بردارید. اینکه از پتانسیل محصولات 20 درصدیتون استفاده کنید و سعی کنید سود دهی اونا رو افزایش بدید. به عبارت دیگه، باید این محصولات رو در اولویت قرار بدید و تمام تمرکزتون رو بذارید روی فروش هرچه بیشترشون. توی همون شرکت تولیدی قطعات الکترونیک، ریچارد تونست مدیرشون رو ترغیب کنه تا فروش محصولات 20 درصدی رو زیاد کنه و به فروشندههاش بگه که تنها هدفشون، فروش 2 برابری این محصولات هست و تمرکز روی هر چیز دیگهای رو باید بذارن کنار.
همه میدونیم که شرکتهای بزرگ معمولا پیچیده هستن و مدیرای این شرکتها باید بتونن خودشون رو برای مدیریت پیچیدگیها آماده کنن. البته، خیلیهاشون از رو به رو شدن با این چالشها لذت میبرن. اینجا باید این سوال رو بپرسیم که: آیا واقعا پذیرفتن پیچیدگیها یا حتی استقبال کردن ازشون، راه درستی برای موفقیت تو یه کسبوکاره؟ خیلیها فکر میکنن میزان و تنوع بالای محصولات یه شرکت نشون دهنده مزیتهای اون شرکته، چون هرچقدر یه بیزینس محصولات بیشتری رو بفروشه، سود بیشتری هم به جیب میزنه.
اما واقعیت چیز دیگهایه! پیچیدگیها هزینههای زیادی هم دارن، هزینههایی که گاهی حتی اونا رو نمیبینیم. اینکه یه شرکت بتونه تنوع بالایی از محصولات رو تولید کنه، به همون نسبت باید کار پیچیدهتر و پرهزینهتری رو انجام بده. از دردسرهای حمل و نقل گرفته تا مشکلات توزیع، تبلیغات و فروش محصولات. همه این کارها در نهایت هزینههای یه بیزینس رو زیاد میکنن، تا جایی که ممکنه هزینهها بیشتر از سود فروش این محصولات باشه. حالا اون روی سکه رو ببینیم، شما با ساده کردن کسبوکارتون، میتونید هزینههاتون رو کم کنید. اگه بتونید فقط رو تعداد کمی از محصولات تمرکز کنید، در نتیجه هر کسی که تو تیم شماست هم میتونه تمام وقت و انرژی خودش رو بذاره رو فروش همین محصولات. اینطوری خیلی زود به این نتیجه میرسید که سودآوری تعداد کمی از محصولات، خیلی میتونه بیشتر باشه تا اینکه دهها یا حتی صدها محصول متنوع داشته باشید. اینطوری، از شر خیلی از پیچیدگیها رها میشید و بعد از یه مدت میبینید با همون میزان کار، خروجی بیشتری دارید.
مطالعهای که روی 39 شرکت متوسط انجام شد، نشون داد که هرچقدر یه بیزینس پیچیدگی کمتری داشته باشه، موفقتره. این شرکتها تونستن تعداد محدودتری از کالاها رو به مشتریای هدفمندتری بفروشن و با کاهش هزینههای تامین، در نهایت حاشیه سود بیشتری داشته باشن.
حالا شما میدونید که چطوری با قانون 20/80، کسبوکارتون رو ساده کنید، تنوع محصولاتتون رو کاهش بدید و در نهایت به سود بیشتری برسید. اما خب، کسبوکار که فقط فروش محصول نیست، آیا میتونیم از این قانون در بخشهای دیگه بیزینسمون هم استفاده کنیم؟
خوشبختان قانون 20/80 به قدری منعطفه که میتونید تو همه زمینههای کاری و شخصی خودتون ازش استفاده کنید و شانس موفقیتتون رو بیشتر کنید.
به عنوان مثال، مذاکرات بخش مهمی از هر کسبوکاری هستن، فرقی هم نداره که مذاکره با مشتریها باشه یا سایر کسبوکارها و تامینکنندهها.
معمولا توی یه مذاکره، طرفین میدونن که قراره در مورد چه موضوعاتی صحبت کنن. اما، بررسیها نشون میده که خیلی وقتا فقط تعداد کمی از موضوعات هستن که ارزش مذاکره کردن دارن و خیلی مهمه که فقط روی اونا تمرکز کنیم. بنابراین قانون 20/80 به ما کمک میکنه همه انرژی خودمون رو برای موضوعاتی صرف کنیم که بیشترین نفع رو برامون دارن. یه کاربرد دیگه قانون 20/80 تو بازاریابی و هدفگیری دقیق مشتریای شماست. اگه 20 درصد از مشتریهایی که دارید با خریدهاشون، 80 درصد از کسبوکارتون رو میچرخونن، باید همه تمرکز خودتون رو بذارید روی همین مشتریها تا همچنان به استفاده از محصولات شما ادامه بدن.
در واقع، شما باید ابتدا این 20 درصد از مشتریها رو شناسایی کنید و بعد کاری کنید که به شما وفادار بمونن. مثلا خدمات پس از فروش یا پشتیبانی خوبی بهشون ارائه بدید. بعد، هر زمان خواستید محصولات یا خدمات جدیدی اضافه کنید، فقط همین 20 درصد رو هدف بگیرید. اینطوری هم سهم بازارتون افزایش پیدا میکنه، هم میتونید خیلی راحتتر به این 20 درصد بفروشید.
بذارید یه مثال بزنیم، نیکولاس بارسان(Nicjolas Barsan)، یکی از سهامدارای بزرگ تو حوزه املاک در آمریکا هست که به ازای هر معامله در سال بیش از 1 میلیون دلار حق کمیسیون میگیره. نکته جالب این که حدود یک سوم این مبلغ از مشتریهای همیشگیش میاد که میخوان خونه خودشون رو یک بار دیگه معامله کنن. پس منطقیه که نیکولاس فقط روی بهترین مشتریهای خودش تمرکز کنه و کاری کنه که همیشه راضی باشن. با مثالهایی که زدیم، دیدیم که میشه از قانون 20/80 در همه جنبههای زندگی کاریمون به خوبی استفاده کنیم. حالا در ادامه ببینیم چطور میشه از این قانون تو زندگی شخصیمون هم استفاده کنیم.
خب، اول اینکه تو یه کسب و کار که با آمار و ارقام سر و کار دارم، راحتتر میتونیم تحلیل کنیم و نسبت هزینه و سود محصلاتمون رو به دست بیاریم. اما تو زندگی روزمره، همچین تحلیلی یخورده سختتره.
پس اینجا ما به یه جنبه دیگه از قانون 20/80 نیاز داریم: تفکر 20/80
تو فکر کردن معمول و مرسوم، تصور ما اینه که همه چیز به یک اندازه اهمیت داره. به عنوان مثال، وقتی بچه هستیم بهمون یاد میدن که همه دوستامون به یک اندازه برای ما ارزشمند هستن. اما تفکر 20/80، خلاف این واقعیت رو به ما نشون میده. اینکه اتفاقا نه، همه روابطی که با دیگران داریم به یک اندازه ارزشمند نیستن. بعضی از دوستامون مهمتر از بقیه هستن و ما رابطه معنادارتری با اونا داریم.
پس میتونیم اینطوری بگیم که 20 درصد از روابط دوستانه شما، تولید کننده 80 درصد از معناهایی هست که کلمه «ارزشمند» برای شما داره. به عنوان مثال، کافیه به میزان شادی و لذتی توجه کنید که فقط تو رابطه با بعضی از دوستاتون دریافت میکنید. تفاوت اساسی بین «تحلیل 20/80» در کسبوکار و «تفکر 20/80» تو زندگی شخصی، اینه که شما برای تحلیل باید داده جمعآوری کنید تا بفهمید 20 درصد مهم چیه، در صورتی که تو تفکر 20/80 صرفا میتونید تخمین بزنید.
به عبارت دیگه، تو تفکر 20/80، دیگه نمیتونید ارزش روابطی که دارید رو خیلی شفاف اندازه بگیرید و به عدد دقیقی برسید. اما همیشه میتونید از خودتون بپرسید که: «بین آدمایی که تو زندگیم هستن، کی از مهم مهمتره برام؟ چقدر دارم با این آدم مهم تو روز وقت میگذرونم؟».
اینطور سوال پرسیدنها به شما کمک میکنه تا بفهمید کدوم روابط برای شما اهمیت بیشتری دارن. بر خلاف تحلیل 20/80، تفکر 20/80 به شما میگه که باید بیشتر به دنبال کیفیت باشید تا کمیت و همه تمرکزتون رو بذارید روی 20 درصد از روابطی که براتون معنای بیشتری دارن. پس دیگه دنبال داده خاصی نباشید و به حس خودتون اعتماد کنید!
خب، تا اینجا قانون 20/80 رو تو کار و زندگی شخصیتون بررسی کردیم. حالا بریم سر وقت زمان. حتما تا الان عبارت «مدیریت زمان» رو شنیدید یا جایی در موردش خوندید. هدف مدیریت زمان یه چیزیه، اینکه بتونید در زمانی که دارید، خروجی بیشتری داشته باشید. تحقیقات نشون میده که مدیریت زمان میتونه 15 تا 25 درصد خروجی شما رو افزایش بده. اما یه راه بهتری برای مفیدتر بودن هم داریم. بیاید که بهتون بگیم. گفتیم که تو مدیریت زمان، هدف اینه که بتونیم کارهای بیشتری رو تو زمان مشخص انجام بدیم و اینطوری کارایی رو ببریم بالا. مدیریت زمان معمولا از آدمایی انتظار میره که سرشون خیلی شلوغه و باید کارهای روزانه خودشون رو اولویت بندی کنن.
درست اینجاست که یه مشکلی پیش میاد: خیلی از آدما نمیدونن کدوم کارشون مهمتره و یه چیزی در حدود 60 تا 70 درصد از کارهاشون رو تو اولویت بالا قرار میدن. نتیجه؟ تهش میبینن هیچ کدوم از کارها درست و حسابی انجام نشده و مجبورن ساعات بیشتری سر کار بمونن. اینجور کار کردن هم که دیگه آخر و عاقبت خوشی نداره و فرد خیلی زود یا فرسوده میشه، یا مجبور میشه کارش رو رها کنه.
حالا جایگزین این روش مدیریت زمان خشک و خالی چیه؟ «مدیریت زمان 20/80» که حتی بد نیست بهش بگیم «انقلاب در زمان!». این روش به شما کمک میکنه تا 20 درصد از کارهایی رو پیدا کنید که 80 درصد از دستاوردهای شما رو تشکیل میدن و فقط روی همونا متمرکز بشید.
به عنوان مثال، نویسنده کتاب، زمانی که تو یه شرکت مشاوره کار میکرد، فهمید که شرکتش بدون هرگونه کار اضافی، موفقتر از بقیه هست. معمولا مشاورا سعی میکنن رو طیف گستردهای از مسائل مشتریاشون کار کنن. نتیجه چیه؟ اینکه معمولا همه مسائل رو سطحی بررسی میکنن و در نهایت وقت کم میارن و این مشتریها هستن که ضرر میبینن. اما همکارای ریچارد، درست برعکس عمل میکردن. یعنی میومدن و روی 20 درصد از مسائل مشتریاشون تمرکز میکردن. 20 درصدی که برای متشریا بیشترین اهمیت رو داشت. در نتیجه میتونستن وقت بیشتری برای حل مشکل مشتریاشون بذارن. این رویکرد به نویسنده و همکاراش کمک کرد تا تو رقابت با سایر شرکتهای مشاوره یه سر و گردن بالاتر برن.
پس تو این بخش یاد گرفتیم که قانون 20/80 چقدر میتونه تو مدیریت زمان ما موثر باشه و بهمون کمک کنه به همون میزان کار، خروجی بیشتری داشته باشیم. در نهایت این پادکست، میخوایم ببینیم که قانون 20/80 چطوری میتونه کیفیت زندگی ما رو بالا ببره. بیشتر آدما کیفیت زندگیشون رو با میزان شاد بودنشون میسنجن. با این وجود و به طرز جالبی، تعداد خیلی کمی از ما برای تغییر زندگی و شادتر بودنمون تلاش میکنیم.
در واقعیت، اکثر آدما، وقت زیادی رو صرف کارایی میکنن که انجامشون نتیجه ای جز نارضایتی نداره. به عنوان مثال، خیلیها شغلهایی رو انتخاب میکنن که هر روز اونا رو از پا درمیاره. خیلی از کارمندها هستن که کل روز ناچارن روی یک صندلی بشینن و با انجام کارهای تکراری منتظر تموم شدن روزشون باشن.
حالا، این معضل رو چطور درمان کنیم؟
به سادگی! تلاش کنید تا بفهمید چقدر از زندگیتون رو شاد هستید و چقدرش رو ناراحت. بعد علتها و عوامل این شادیها و ناشادیها رو پیدا کنید. تنها در این صورته که میتونید زندگیتون رو تغییر بدید. از خودتون بپرسید، کدوم 20 درصد از زندگیتونه که عامل 80 درصد از شادیهای شماست. اینجوری، شما 80 درصد از کارایی که انجامشون کمتر خوشحالتون میکنه رو پیدا کردید، دیگه مشخصه باید چیکار کنید: مدت زمانی که برای انجام این کارها صرف میکنید رو کاهش بدید.
به عنوان مثال، اگر شغلتون عامل نارضایتی شماست، میتونید به تغییر دادنش فکر کنید. میتونید شغلهای دیگه رو برسی کنید یا حداقل، تغییراتی تو شغل فعلیتون بدید. مثلا ساعات کاریتون رو کم کنید و... اما هر کاری میکنید، نباید شغلی رو ادامه بدید که قراره کل زندگیتون رو به کامتون تلخ کنه.
وقتی برای توقف عوامل ناراحت کننده اقدام کردید، میبینید که برای انجام کارهای رضایتبخش، زمان و انرژی بیشتری دارید. مثلا، اگه تصمیم گرفتید زمان کمتری کار کنید، به همون نسبت زمان بیشتری برای وقت گروندن با دوستا یا خونوادتون دارید. در نهایت، کافیه به 20 درصد از کارهایی فکر کنید که انجام دادنشون باعث 80 درصد از شادیهای زندگیتونه و سعی کنید زمان بیشتری رو صرف انجام این کارها بکنید و اینطوری، حتما زندگی شادتری خواهید داشت.
اگه بخوایم خیلی خلاصه این کتاب رو مرور کنیم، قانون 20/80 به ما میگه که تقریبا تو تمام جنبههای زندگی، 20 درصد از تلاشی که میکنیم، عامل 80 درصد از خروجی یا پاداشیه که به دست میاریم. این یعنی تقریبا 80 درصد از تلاشهایی که تو زندگی میکنیم، کارآمد و مفید نیستن و اگه بتونیم به جای این 80 درصد، وقتمون رو صرف انجام اون 20 درصد کنیم، نتیجه خیلی بیشتری میگیریم. قانون 20/80 رو میتونیم در همه جنبههای زندگیمون، از کسبوکار گرفته تا روابط و حتی کیفیت زندگیمون اعمال کنیم و نتایج شگفتانگیزش رو ببینیم. امیدواریم از شنیدن این پادکست لذت برده باشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب راه مرد برتر : نوشته: دیوید دیِدا
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب تو همانی که میاندیشی : نوشته: جیمز آلن
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب دوباره فکر کن : نوشته: آدام گرانت