یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب معضل جانور همهچیزخوار : نوشته: مایکل پولان
معرفی و خلاصه کتاب معضل جانور همهچیزخوار : نوشته: مایکل پولان
ما آدما برای خوردن با گزینههای خیلی زیادی مواجهیم. سؤال اینه: من چی باید بخورم؟ گوشتِ گاوِ محلیِ تغذیهشده از علف بخورم، یا اینکه خودمو زیاد به زحمت و خرج نندازم و ناگتِ مرغ بخورم؟ مارچوبهی ارگانیکِ آرژانتینی خوبه یا کلمبرگایی که از باغِ همسایه چیده شده؟ کتابِ «معضلِ جانورِ همهچیزخوار» ما رو با نحوهی تولیدِ غذا توی آمریکا آشنا میکنه و برای این روشهای تولیدی، جایگزینهایی ارائه میده.
خلاصه متنی رایگان کتاب معضل جانور همهچیزخوار
انتخابای خیلی زیادی که توی این دوره و زمونه پیشِ روی ماست، تصمیمگیری درموردِ خوردنو سخت میکنه.
این همون معضلِ جانورِ همهچیزخوار یعنی انسانه.
ما آدمای همهچیزخوار قابلیتِ خوردنِ انواع و اقسامِ گیاها و جانورا رو داریم. این قابلیت ما رو توی وضعیتِ دشواری قرار داده که روانشناسی به اسمِ پال روزین (Paul Rozin) اسمشو گذاشته «معضلِ همهچیزخواری». وقتی با دنیایی از گزینهها مواجه باشیم، چطوری بفهمیم چی باید بخوریم؟
برای انسانهای نخستین که همه یا شکارچی بودن یا محصولاتِ زمین رو جمع میکردن، حلِ این معضل خیلی راحت بود: اونا غذاهای فصل رو میخوردن. محصولاتی رو میخوردن که از زمینهای نزدیکِ خونهشون برداشت کرده بودن، مثلاً توی فصلِ پاییز قارچ میخوردن و توی تابستون توتفرنگی، و در کنارش، حیواناتی رو هم که میتونستن شکار میکردن. این باعث شده بود منوی غذاییشون یکدست و یکشکل باشه و انتخابِ خوراکی براشون خیلی آسون بشه.
اما الآن، پیشرفتهایی که توی نگهداری و انتقالِ موادِ غذایی اتفاق افتاده ما رو با گزینههای خوراکیِ خیلی زیادی مواجه کرده. به آخرین باری فکر کنید که رفته بودید هایپرمارکت. چندتا ردیف داشت؟ چندتا قفسه داشت؟ هر قفسه چندنوع جنس داشت؟ نارگیل، ترهفرنگی، انواعِ بیسکوییت، تخمِ مرغ، برنج، کلم بروکلی، توتفرنگی... این روزا از بس که انتخابهای غذایی گسترده شده مغزِ آدم سوت میکشه، و آدم میتونه هروقت و هرجا که اراده کنه، هرچیزی که بخواد رو داشته باشه.
این تحولِ غذایی، معضلِ جانورِ همهچیزخوارو تشدید کرده، چون الآن باید از بینِ بیشمار گزینه برای خوردن، دست به انتخاب بزنیم. بعضی از این خوراکیها سالمن، بعضیاشون خوشمزهان، بعضیاشون ارزونن و بعضیاشونم به نفعِ محیطِ زیستن. خب پس یکی بگه دقیقاً باید چی بخوریم؟
کشاورزی و دامداریِ صنعتی باعثِ ارزونشدنِ غذا شده، اما در عوض، هزینههایی که برای محیطِ زیست، برای سلامتِ جمعی و برای اخلاقیات میتراشه سرسامآوره.
یه زمانی مزرعهدارا برای کشتِ محصول و پرورشِ دام فقط به آفتاب و خاک متکی بودن. منتها اشکالی که این نوع مزرعهداریهای سنتی دارن اینه که محصولشون نسبتاً کمه و محدود به فصلِ خاص و مصرفِ محلیه و جوابگوی نیازِ جهانی نیست. این شد که مزرعهدارها برای تولیدِ سریعترِ و زیادترِ موادِ غذایی به روشهای ماشینی و صنعتی رو آوردن.
به نظرِ بعضیا این اتفاقِ خوبیه. قبلنا، هزینهی پرورش و تغذیه و ذبحِ دام برای مصرفِ غذایی بالا بود. در نتیجه، گوشت گرون بود و مردم نمیتونستن هرروز گوشت بخورن. اما حالا، کشاورزیِ صنعتی باعث شده پرورشِ دام و در نتیجه قیمتِ گوشت، به نسبتِ گذشته فوق العاده ارزون تموم بشه.
نکتهی دیگه اینکه الآن محصولات به صورتِ چهارفصل در دسترسن. ممکنه یه نفر توی سیاتل زندگی کنه اما توی ماهِ ژانویه هوسِ مارچوبه بکنه. هیچ مشکلی نیست. از آرژانتین این محصول وارد میشه. اینو هم اضافه کنید که دورهی رشد و باردهیِ خیلی از محصولات به لطفِ تکنیکهای مزرعهداریِ صنعتی افزایش پیدا کرده و شما میتونید هر میوه یا سبزیجاتی رو توی هر فصلی که بخواین تهیه کنین.
متأسفانه ارزونقیمت بودنِ گوشت و چهارفصل بودنِ محصولاتِ کشاورزی هزینههایی هم داره: کشاورزی و دامداریِ صنعتی به اسمِ بهرهوری و تولیدِ انبوه، باعثِ آلودگیِ آب و هوا در مقیاسِ وسیع میشه، سمومِ آفتکش و موادِ شیمیایی رو واردِ غذامون میکنه، با حیوونا به شیوهی غیراخلاقی برخورد میکنه و باعثِ انتشارِ بیماری میشه.
ذرت یکی از مهمترین محصولات توی آمریکاست، و دولتها بهش یارانههای هنگفتی اختصاص میدن.
ذرت یه محصولِ فوق العاده سازگار و مقاومه و باردهیش خیلی بیشتر و سریعتر از محصولاتِ دیگهست. برای همین وقتی اروپاییا توی قرنِ شونزده واردِ آمریکا شدن و ذرتو کشف کردن، بلافاصله به محصولِ عمدهشون تبدیل شد. با پیشرفتِ تکنولوژی، مزرعهدارا شروع کردند به پرورشِ ذرتِ هیبرید تا بازدهیِ محصول رو بازهم بیشتر کنن. ویژگیِ بذرهای اصلاحشده این بود که ساقههاشون ضخیمتر و ریشههاشون قویتر بود و دربرابرِ برداشتِ ماشینی تحملِ خوبی داشتن و تراکمشون بیشتر بود و در نتیجه توی هر هکتار میشد تعدادِ بیشتری کشت کرد. وقتی کشاورزا این شیوههای جدیدو به کار گرفتن، تولیدِ ذرت به سرعت افزایش پیدا کرد. سالِ 1920، کشاورزای آمریکا از هر یک هکتار، هزار کیلو ذرت برداشت کرده بودن، که در حالِ حاضر این مقدار به 9 هزار کیلوگرم در هر هکتار رسیده.
سالِ 2005، تولیدِ هر بوشلِ 25 کیلویی ذرت برای کشاورز دو دلار و پنجاه سنت آب میخورد. اما به خاطرِ فراوونیِ ذرت، خریدارها فقط یک دلار و 45 سنت بابتِ هر بوشل حاضر بودن بدن. مسلماً اگه قرار بود کشاورزا توی هر بوشلِ ذرت یک دلار ضرر کنن، ورشکست میشدن. به همین دلیله که دولتهای آمریکا به کشاورزا یارانه میدن تا این مابهالتفاوتو جبران کنن.
با وجودِ این یارانهها، دیگه سیستمِ عرضه و تقاضا به هم وابستگی ندارن. کشاورزا وظیفهشون اینه که بازارو از ذرت اشباع کنن و بابتِ هر بوشل، سود کنن، یه سودِ مصنوعی که از خریدِ تضمینیِ ذرت توسطِ دولت حاصل میشه. برای همین، قیمتِ ذرت همچنان نزولیه، اما تولیدِ ذرت توی آمریکا رو به افزایشه.
کارخونهها برای اینکه ذرتهای مازادِ کشاورزا رو بفروشن، فرآوردههای ذرت رو به موادِ غذایی اضافه میکنن.
این روزا، ذرت بیشتر از اینکه یه مادهی غذایی باشه، یه کالا محسوب میشه. جالبه بدونید یک چهارمِ جنسای سوپرمارکتهای آمریکا حاویِ ذرتن، حالا به اَشکالِ گوناگون. برای مثال، ناگتهای مرغ معمولاً از نشاستهی ذرت و روغنِ ذرت و مرغی که غذاش ذرت بوده تهیه میشن.
چرا این ذرت همه جا هست؟
مدیرای صنایعِ غذایی مدتهاست که با مشکلی به اسمِ معدهی ثابت مواجهن؛ به این معنا که هر انسان در طولِ سال فقط میتونه 680 کیلو غذا مصرف کنه. شرکتهای صنایعِ غذایی مثلِ جنرال میلز (General Mills) و مکدونالد هم برای رشدشون مجبورن کاری کنن که یا مردم بابتِ این میزانِ ثابتِ 680 کیلو غذا، پولِ بیشتری هزینه کنن، یا اینکه سالانه بیشتر از 680 کیلو غذا بخورن، یا هردو.
از این جهت، مازادِ ذرت توی آمریکا که مقدارش هم قابلِ توجهه، مشکلِ مهمی محسوب میشه، چون بیشتر از نیازِ غذاییِ جمعیتِ این کشور ذرت وجود داره. برای همینه که خیلی از ذرتهای آمریکا به کارخونههای فرآوری میره تا انواع و اقسامِ افزودنیهای مصنوعی باهاشون ساخته بشه، از جمله شربتِ ذرت یا روغنِ هیدروژنه که توی برچسبِ ارزشِ غذایی درج میشه. این افزودنیهای مصنوعی توی خیلی از خوراکیها از جمله نوشابهها، غذاهای آماده، غلاتِ صبحانه و خیلی چیزای دیگه وجود داره.
این کاربردهای جدیدی که برای ذرتِ مازاد پیدا شده، برای صنعتِ غذایی خیلی سودآوره. فرآوریهای سنگین موندگاریِ محصولات رو تا حدِ قابلِ توجهی افزایش میده و به نفعِ شرکتها و به ضررِ کشاورزاست. یه مثال میزنم: وقتی شما ناگتِ مرغ میخرین، هزینه ای که بابتِ خودِ اون مرغِ بیچاره میدین خیلی کمه و بخشِ عمدهی هزینهتون بابتِ فرایندهای مختلفی میره که برای تبدیلِ ذرت به افزودنیهای مصنوعی و افزودنِ اونها به محصولِ نهایی موردِ نیازه.
بهرهبرداری از واحدهای تغذیهی یکپارچهی دام، قیمتِ گوشت رو پایین آورده
به جز استفاده توی موادِ غذاییِ فرآوریشده، بخشِ زیادی از ذرتهای مازاد هم غذای دامهایی میشن که بعداً قراره بخوریمشون. از نظرِ صنعتِ غذایی، حیوونا ماشینهایی هستن که ذرتهای اضافه رو به گوشتِ قابلِ فروش تبدیل میکنن، بماند که با ماشینها معمولاً رفتارِ بهتری میشه.
اما میرسیم به واحدهای تغذیهی یکپارچهی دام که به اختصار بهش «کافو» (CAFO) میگن.
کافوها یه جور تأسیساتِ پرورشِ دامن، منتها با هر دامداریِ دیگه ای که تاحالا دیدین فرق میکنن. توی این تأسیسات، بهرهوری و سودآوری به حداکثر میرسه. چطور؟ تا جایی که جا داشته باشه حیوونای زبونبسته رو توی قفسها یا آغلها میچپونن و فعالیتهای مزرعه از جمله تغذیهی دامها تا حدِ امکان به صورتِ اتوماتیک و با دستگاهانجام میشه. این سازوکارِ پربازده به علاوهی نهادههای ارزونقیمت یعنی ذرتِ مازاد، باعث شده قیمتِ گوشت به طرزِ بیسابقهای پایین بیاد.
قبل از پیدایشِ کافوها، پرورشِ دام توی مزارعِ کوچیک و محلی و با صرفِ زحمت و زمان و منابعِ زیاد انجام میشد و همین باعث میشد قیمتِ گوشت بالا باشه. اما الآن، فرضاً یه چیزبرگر با گوشتِ بیکِن(bacon) اونقدر ارزونه که میتونید هر روز یه دونه بخورید، کاری که خیلیا انجام میدن.
برای ارزون نگه داشتنِ قیمتِ گوشت، کافوها با حیوونا بدرفتاری میکنن و به محیطِ زیست و سلامتِ جمعی آسیبهای جدی میزنن
شاید در نگاهِ اول، کافوها چیزِ خوبی به نظر بیان. کی از یه چیزبرگرِ پرگوشتِ ارزون و لذیذ بدش میاد؟ اما متأسفانه برای تولیدِ این غذاهای لذیذ و ارزون حقوقِ حیوونا زیرِ پا گذاشته میشه و سلامتِ جمعی و منابعِ محیطِ زیست به خطر میفته.
کافوها با بهینهکردنِ فرایند بهرهوری دامها، سود رو به حداکثر میرسونن. حیوونا مجبورن توی جای تنگ و شلوغ زندگی کنن بدونِ اینکه فضایی برای چریدن و راه رفتن داشته باشن و این باعثِ رنجِ اونا و سرایتِ بیماری میشه.
ذرت اونقدر برای کافوها ارزون تموم میشه که ازش برای تغذیه ی دامها استفاده میکنن، بدونِ اینکه توجه کنن این دام اصلاً ذرت میخوره یا نه. حتی ماهیهای گوشتخواری مثلِ سالمون رو هم جوری مهندسیِ ژنتیک کردن که بدنشون ذرتو تحمل کنه. از اونجایی که گاو در حالتِ طبیعی ذرت نمیخوره، توی کافوها این حیوونا به انواعِ بیماریها مبتلا میشن. شکماشون اونقدر باد میکنه که گاهی به ریههاشون میزنه و خفهشون میکنه. اونقدر معدهشون شدید ترش میکنه که باعثِ زخمِ معدهشون میشه، بیماریهای کبدی میگیرن و سیستمِ ایمنیشون ضعیف میشه.
توی یه چنین شرایطی،تنها راهِ زنده نگه داشتنِ حیوونا تا زمانِ ذبح تزریقِ دوزهای بالای آنتیبیوتیکه. با این وجود، مصرفِ بیش از حدِ آنتیبیوتیک برای زنده نگهداشتنِ حیوونای مریض میتونه به شکلگیریِ باکتریهایی منجر بشه که در برابرِ آنتیبیوتیک کاملاً مقاومن، و این میتونه برای جمعیتِ انسانها هم فاجعهآفرین باشه.
اگه فکر میکنید کارای خلافِ کافوها به همینجا ختم میشه، اشتباه میکنید. اونا حتی آبهای جاری رو هم با هورمونها و فلزاتِ سنگین آلوده میکنن. کودای حیوانییی که دامهاشون تولید میکنن معمولاً توی مزارعِ صنعتی موردِ استفاده قرار میگیرن، و این میتونه باعثِ انتشارِ گستردهی سویههای جدید و مهلکی از باکتریِ ای.کولای (E. coli) بشه که توی شرایطِ خطرناک و ناسالمِ کافوها به وجود اومدن.
اصولِ اخلاقی، محیطِ زیست و بهداشتِ جمعی هیچکدوم دغدغهی اولِ کافوها نیستن. تنها چیزی که برای اونا مهمه راندمان و سودِ حداکثریه.
مزیتهای غذاهای ارگانیک نسبت به غذاهای صنعتی
توجه به غذاهای ارگانیک در اصل یه جنبشِ مردمی بود برای حلِ مشکلاتِ فراوونی که کشاورزیِ صنعتی به وجود آورده بود، از جمله آلودگی، سمومِ آفتکش و استفاده از سوختِ فسیلی برای حمل و نقلِ میوه ها و سبزیجات. موادِ ارگانیک از موادِ معمولی و صنعتی گرونتر بود، اما هم فرایندِ تولیدشون برای محیطِ زیست بهتر بود، هم خودِ این غذاهابرای مردم سالمتر بود.
اوایلِ این جنبش، خیلی از کشاورزا به جای اینکه محصولاتشون رو به شهرها و ایالتهای دیگه بفرستن، شروع کردند به فروشِ اونا کنارِ جادهها. و به جای استفاده از سمومِ مختلف و کودهای شیمیایی، شروع کردند به استفاده از کمپوستهای طبیعی و کودهای حیوانی که اکثراً تولیدِ خودشون بود یا اینکه از مزارعِ اطراف تهیه میکردند.
تحقیقاتِ زیادی وجود داره که محصولاتِ ارگانیک رو با محصولاتِ صنعتی مقایسه کردن. نتایجِ این تحقیقات نشون میده که محصولاتی که بدونِ سم و آفتکش و موادِ شیمیایی رشد کرده باشن هم طعمِ بهتری دارن و هم سالمترن.
وقتی به گوجهفرنگیها اجازه بدن به رشدِ طبیعیِ خودشون بزرگ بشن و برای سریعتر کردنِ رشدشون از موادِ شیمیایی استفاده نکنن، دیوارهی سلولیِ گوجهفرنگی ها متراکمتر و ضخیمتر میشه و این باعث میشه عطر و طعمِ خیلی بهتری داشته باشن.
تازه بعضی از تحقیقات ثابت کردهن که میوهها و سبزیجاتِ ارگانیک به نسبتِ محصولاتِ بازاری، ویتامینهای بیشتری دارن و حاویِ پلیفنول(polyphenols)های ضدِ سرطانن.
معایبِ موادِ غذاییِ ارگانیک
یه گاوِ خوشحالو تصور کنید که داره توی علفای خوشمزهی پای کوه واسه خودش میچره. احتمالاً توی تصورتون، شیرِ ارگانیک از یه همچین راهی تولید میشه. بخشی از این تصور ناشی از تصاویریه که معمولاً روی بستهبندیِ شیرهای ارگانیک به چشم میخوره. چه تصویرِ دلانگیز و باصفایی! اونقدر دلانگیزه که مشتریا رو مجاب میکنه محصولاتِ ارگانیک رو با قیمتِ بالاتری تهیه کنن، و کارخونههای غذایی هم اینو میدونن.
اما «ارگانیک» الزاماً به اون معنایی نیست که شما تصور میکنید. زمانی که جنبشِ استفاده از محصولاتِ ارگانیک طرفدار پیدا کرد، مزرعههای کوچیک و باصفا، شبیهِ همونی که توی تصورتونه، دیگه نتونستن پاسخگوی تقاضاها باشن. برای همین توسعه پیدا کردند، به این معنی که قیدِ بعضی از ایدهآلهای اولیهی این جنبش رو زدن. جالبه بدونید خیلی از مشکلاتِ کشاورزیِ صنعتی توی مزارعِ ارگانیکِ بزرگ هم وجود داره.
با رشدِ تجارتِ ارگانیک، وزارتِ کشاورزیِ آمریکا استانداردهای آسونی وضع کرد که به کارخونههای غذایی این مجوزو میداد که با سَمبَل کردنِ کار بتونن برچسبِ ارگانیک یا محلی رو روی محصولاتشون بزنن و مشتریایی که دغدغهی محیطِ زیست رو داشتن هم همچنان بابتِ این محصولات پولِ بیشتری بدن. هرچند تولیدکنندههای کوچیک برای نظارتهای سختگیرانه تر خیلی تلاش کردند، اما در نهایت شرکتهای بزرگ پیروز شدند.
این دستور العملهای غیرشفاف به شمای تولیدکننده اجازه میده برای مثال 20 هزار مرغ رو یکجا توی یه لونه بچپونید و به مدتِ دو هفته بهشون اجازه بدید توی یه حیاطِ کوچیک راه برن و بعد اسمشونو بذارید خونگی یا محلی. عنوانهای عجیبوغریبی مثلِ غذای آمادهی ارگانیک یا شربتهای ذرتِ ارگانیک هم از همینجا پیدا شدهن.
هرچند مزارعِ کوچیکِ ارگانیک هنوزم وجود دارن، اما اکثرِ موادِ غذاییِ ارگانیکی که توی بازار پیدا میکنید محصولِ همین تولیدیهای بزرگه که همه چیزو دور میزنن. دلیلشم اینه که فروشندهها میخوان تمامِ سال مغازهشون پر باشه از انواع و اقسامِ میوهها و سبزیجات، و کاری به فصلی بودن یا محلی بودنِ محصول ندارن. متأسفانه، تولیدی های کوچیک معمولاً فقط محصولاتی تولید میکنن که کِشتش محدود به یه فصلِ خاص و منطقهی خاصه، در حالی که تولیدکنندههای بزرگ میتونن با استفاده از روشهای صنعتی این محدودیتها رو پشتِ سر بذارن.
مرتعداریِ فشرده جایگزینِ خیلی طبیعیتر و سالمتری نسبت به تولیدِ ذرته.
همونطور که دیدیم، سیستمِ غذاییِ امروز مشکلاتِ متعددی داره و ذرت نقشِ بزرگی توی این مشکلات ایفا میکنه، از جمله اینکه سیستمِ گوارشِ گاوها رو داغون میکنه. علاوه بر اینها، توی پرورشِ ذرت خیلی از روابطِ اکوسیستمیِ مفیدِ طبیعت هم نادیده گرفته میشه.
یکی از بهترین راهها برای بهینهکردنِ تولید، پرورشِ علف به جای ذرت، و مرتعداریِ فشردهست. مرتعداریِ فشرده یه تکنیکِ مزرعهداریه که توی اون، حیوونا رو هر روز به چراگاههای مختلف میبرن تا با استفاده از چرخهی رشدِ طبیعیِ علفها، رشدِ این گیاه رو بهینه کنن.
توی این روش از رابطهی اکوسیستمیئی که بینِ گاوها و علفها وجود داره به نحوِ احسن استفاده میشه، در حالی که توی کشاورزی و دامداریِ صنعتی این رابطه نادیده گرفته میشه. گاوها جوریان که اگه علفِ موردِ علاقهشون در اختیارشون قرار بگیره، بیش از حدِ نیازشون نمیچرن، و این باعث میشه انواعِ علفها توی مراتع رشد کنن و در عینِ حال، گاوها هم از رژیمِ طبیعی و دلخواهِ خودشون تغذیه کنن، نه از ذرتِ مضری که فقط باعثِ مریضی و نفخشون میشه. هرقدر گاوها سالمتر باشن، گوشتشون سالمتره.
مرتعداریِ فشرده به نفعِ محیطِ زیست هم هست. تنوعِ گونههای علف جذبِ انرژیِ خورشیدی و کربن رو به حداکثر میرسونه، اتفاقی که توی مزارعِ ذرت نمیفته. علفها هزاران کیلو کربن رو از جَو میگیرن و زیرِ زمین ذخیره میکنن.
مزرعههای کوچیک و محلی هم از نظرِ اقتصادی، هم از نظرِ زیستمحیطی و هم از نظرِ اخلاقی میتونن جایگزینِ مطمئنی برای مزارعِ صنعتی باشن
سیستمِ امروزیِ تولیدِ غذا راندمان و سود رو بر نگرانیهای اخلاقی و زیستمحیطی و سلامتِ مصرفکنندهها ترجیح میده.
خب، ما چیکار میتونیم بکنیم؟ میتونیم از مزرعههای کوچیک و محلی خرید کنیم.
اولاً خرید از این تولیدکنندهها به کاهشِ میزانِ سوختهای فسیلی که برای حمل و نقلِ محصول موردِ نیازه کمک میکنه. مقصدِ این حملونقلها گاهی یه کشورِ دیگه و حتی یه قارهی دیگهست.
ثانیاً از لحاظِ اقتصادی هم خرید کردن از تولیدکنندههای کوچیک و محلی سود رو نصیبِ تولیدکنندهها و مزرعهدارای کوچیک میکنه، نه شرکتهای غولپیکر.
از اینا گذشته، مزارعِ کوچیک و محلی تولیدشون به سمومِ شیمیایی و روشهای غیرطبیعی وابسته نیست، چون تولیدِ انبوه ندارن، بلکه به صورتِ فصلی محصولاتِ گیاهی و حیوانی رو پرورش میدن، و نه تنها دخالتی توی اکوسیستمِ طبیعی نمیکنن، بلکه باعثِ گسترش و ترویجِ این اکوسیستم میشن. بنابراین، کاملاً به نفعِ محیطِ زیست کار میکنن.
و بالاخره اینکه محصولاتِ محلی به لحاظِ اخلاقی هم همیشه ترجیح دارن به محصولاتِ صنعتی. وقتی شما خودتون از نزدیک به دامداری یا مزرعه برید باعث میشه تولیدکننده یا قصاب احساسِ مسئولیتِ بیشتری بکنه و احتمالِ اینکه برای سودِ بیشتر، دست به کارهای غیراخلاقی بزنه و با حیوونا بدرفتاری بکنه کمه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب ذهن ذن، ذهن آغازگر : نوشته: شونریو سوزوکی
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب ۱۰٪ خوشحالتر : نوشته: دن هریس
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب انضباط برابر است با آزادی : نوشته: جاکو ویلینک