یکی از بهترین انواع تفریحات انجام دادن کارهای غیرممکن است. “والت دیزنی”
خلاصه کتاب من چطوری ساختمش : نوشته: گای رَز
معرفی و خلاصه کتاب من چطوری ساختمش : نوشته: گای رَز
گای رز برای نوشتن این کتاب با بیش از ۲۰۰ کارآفرین برتر دنیا مصاحبه کرده و تجربیان اونها رو درباره راهاندازی کسب و کار و سرمایهگذاری، توی کتاب «من چطوری ساختمش» در اختیار ما قرار داده. پس اگه رویای راهاندازی بیزینس خودتون رو دارید، این خلاصه صوتی رو حتما گوش کنین.
خلاصه متنی رایگان کتاب من چطوری ساختمش
کتابی که قراره بشنویم مجموعهای از نکات و درسهاییه گای رز نویسنده کتاب از صدها مصاحبه با بنیانگذاران بزرگترین مشاغل جهان یاد گرفته؛
اینکه چه جوری شروع کردن، چه جوری پیش رفتن و چه جوری موفق شدن.
خیلی هیجان انگیزه که بدونیم یک نفر تونسته متفاوت از بقیه فکر کنه و این چالش بزرگ با موفقیت پشت سر بذاره.
توی این کتاب میگه که برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق چه مسیری رو باید برید. اگه میخواید کسبوکار خودتونو راه بندازید یا برای خودتون کار کنید، این کتاب دقیقاً برای شماست.
برداشتن اولین قدم توی هر کار جدیدی سخته، انگار تو میخوای از خونهات به یک دنیای ناشناخته سفر کنی. رید هافمن بنیانگذارpaypal و لینکدین میگه: تأسیس یک شرکت مثل اینه که خودتو از صخره بندازی پایین و در مسیر سقوطت قطعات یک هواپیما رو سرهم کنی. آقای گای راز نویسنده این کتاب بعد از مصاحبه با صدها کارآفرین موفق توی پادکست «من چطور ساختمش» فهمید که کارآفرین بودن خطرش خیلی کمتر ازون چیزیه که رید هافمن تصور میکنه. شاید کارآفرین بودن مثل سرهم کردن قطعات هواپیما در حال سقوط آزاد باشه، ولی اغلبشون با یک چتر نجات مطمئن همراهشون داشتن.
سارا بلیکلی (sarah blakely) کسی که پوشاک زنانهی اسپنکس رو راه انداخته، سالها ازین خونه به اون خونه دستگاه فکس میفروخته. سارا میدونست که کاری که قراره بکنه ایدهی دیوونه کنندهایه و یه قدم بزرگ حساب میشه، ولی اگه نشه هم باز مهارت فروششو داره و از این راه میتونه پسانداز کنه و خرج و مخارجشو دربیاره. در واقع حتی بعد از اینکه oprah محصولشو توی تلویزیون ملی تبلیغ کرد، همچنان در کنار کارش، دستگاه فکس میفروخت.
دیمن جان موسس FUBU و Shark Tank Star وقتی FUBU رو شروع کرد در رستوران خرچنگ قرمز (red lobster) گارسون بود
اون اول کار همه کار تولید پوشاکFUBU رو بدون هیچ کمکی توی خونه مادریش با یک چرخ خیاطی انجام میداد. اینقدر سرش شلوغ شد که فقط برای برداشت پول از خونه بیرون میرفت و زمانی که هزاران سفارش گرفت تونست ثابت کنه که مردم خواهان محصولشن. اگر مهارتی دارید که بازار بهش نیاز داره، میتونید تا وقتی شغلی که میخواید پیدا کنید یا کاریو که دوست دارید راه بندازید، برای پسانداز و خرج و مخارجتون روش حساب کنید؛ اینجوری دیگه لازم نیست برای راه انداختن کار جدیدتون الکی از کسی پول قرض کنید.
کارآفرینی خطرناک نیست اما اگر تجربهی زیادی تو کسبوکار نداشته باشید یا اون کار توی حیطهی تخصصی شما نباشه یا استعداد قابل توجهی نداشته باشید، میتونه شدیداً ترسناک به نظر برسه؛
ولی بر اساس کتاب آقای گای و چیزی که توی این کتاب آورده، کل چیزی که برای شروع یک کسبوکار لازمه اول اینه که بهش واقعاً علاقه داشته باشی، فکرت باز باشه و شوق داشته باشی که مشکلات رو حل کنی، چون که در کل مشکلات بخش جداییناپذیر هر کسب و کاریه. وقتی کنجکاوی و عشق کافی داشته باشید برای حل مشکلات، توی همون سقوط آزادی که هافمن میگفت، قبل از اینکه به زمین برخورد کنید، اطلاعات مورد نیازتون برای سوارکردن قطعات هواپیمای کسب و کارتون رو پیدا میکنید.
اما قبل از اینکه بخواید خیز بردارید و از صخره بپرید پایین، بد نیست یک دستورالعمل یا یک راهنما از نحوهی قرارگیری قطعات هواپیمای کسب و کارتون کنار هم داشته باشید. اینجوری احتمالش بیشتره هواپیمایی که میسازید بتونه پرواز کنه.
اول، بدنهی هواپیما رو بسازید؛ یعنی محصولی که مشتریها میخوان استفاده کنن
برای طراحی محصول هم تمرکز کنید روی یک نقطه مشترک مشکلاتی که مردم دارن و مشکلاتی که خودتون مشتاقید حل کنید.
کارآفرینهایی که موفق نشدند معمولاً با ایدههایی شروع کردن که خودشون دوست داشتن؛ مثلاً: یک رستوران خفن، یک اپلیکیشن بازی جدید و به خیال خودشون دارن یک مشکلی رو حل میکنن. فکر میکردند که مردم یک رستوران دیگه توی شهر لازم دارند یا یک ویدیو گیم دیگه برای سرگرم شدن میخوان که معمولاً هم در اشتباه بودن.
کارآفرینهای موفق اول مشکلاتی رو پیدا میکردند که مردم باهاش سروکله میزدن. بعد میفهمیدن که واقعاً دوست دارند این مسئله رو حل کنن چون معمولاً اون مشکل خودشون هم بود.
یک مثال خوب از ازین ماجرا، جین روبی(Jen Rubio) مؤسس شرکت تولید چمدونه. جین در زمینه فروش و طراحی چمدان هیچ تجربهای نداشت. اون توی کمپانی عینک Warby Parker سرپرست تیم شبکههای اجتماعیشون بود؛ یک روز که به زوریخ پرواز داشت؛ برای اینکه به پرواز برسه داشت میدوید که چمدونش شکست و لباسهاش پشت سرش روی زمین ریخته بود. اونجا بود که مصمم شد بهترین کیفو بخره تا دوباره این شرمندگی رو متحمل نشه.
اما وقتی برگشت خونه بین کیفهای مسافرتی شروع به تحقیق کرد، کیفی که هم مقرون بهصرفه باشه، هم برای سفر محکم و قابل اطمینان باشه و ظاهرخوبی هم داشته باشه به چشمش نخورد. حتی به دوستاش هم زنگ زد، اونها هم گزینهی مناسبی براش نداشتند.
مجبور بود یا چمدونهای بزرگ جعبهای بخره که شبیه بقیه چمدونها بود، چمدونهای خیلی شیکی که قیمتشون از قیمت بلیط هواپیما هم بالاتر بود. تنها انتخابهاش همینا بودن.
این یک فرصت خوب بود، یک مشکل واقعی و یک خلأ واقعی در بازار
خب، جین و دوستاش این ایده به سرشون زد و تصمیم گرفتن که چمدونهای خودشون رو تولید کنند. به مدت دو هفته آنها تمام چمدون فروشیهای نیویورک رو برای مقایسه چمدونهای موجود تو بازار زیر و رو کردن.
بعد به چندین کارخونه تولیدکننده چمدون زنگ زدند و ازونها هم یکسری سؤال پرسیدن.
به لطف همین کنجکاویهای بینهایتشون از «کسی که هیچی از چمدون نمیدونه» تبدیل شدن به یک «متخصص چمدون».
در زمان طراحی محصول هم پرسششون از 800 نفر این بود که: «چطوری چمدان میبندید»؟ و «وقتی میرید سفر بیشتر از همه اذیتتون میکنه»؟
از جین توی کتاب نقل شده که: با بعضیاشون که خوب میشناختیمشون میرفتیم خونشون و در حین بستن چمدون نگاه میکردیمشون؛ اینجوری میفهمیدیم که بهترین چمدون باید چه جوری باشه تا بدرد همه بخوره.
با علاقهی زیاد به تحقیق، تست و تکرار میشه به محصول نهایی رسید که بهترین راه حل برای مشکل مردم باشه.
حالا وقت وصل کردن بالهای هواپیمای کسب و کاره. بالهای هواپیمای کسبوکار دو تا بخش مهم و ضروری هستن هستند، برای اینکه این هواپیما به پرواز در بیاد. پوزیشنینگ یا جایگاهیابی و داستان کسب و کارتون. وقتی که شما داستان جذابی داشته باشید، مردم مشتاق میشن محصولتون را به دوستانشون معرفی کنن و طبیعی رشد میکنین؛
و وقتی خودتون رو در جایگاهی قرار میدید که بر اون بخش خاص از بازار چیره و مسلط هستین، میتونید حسابی رشد کنید و جلو بیفتید، اونقدری که برای رقبا کار سختیه که به شما برسن یا بتونن شکستتون بدن.
پروتئین بار RX اینجا مثال خیلی خوبیه. مؤسسهای شرکت آر ایکس دیگه از خوردن شکلاتهای پروتیینی پر از قند که مواد اولیهی مرموزی داشتند، خسته شده بودند؛ بنابراین اونها پروتئین بارهایی ساختند که مواد اولیهی غیرضروری و مضر رو ازش حذف کرده بودن و مشخص هم بود که از چه موادی تشکیل شده. پروتئین بارهایRX اولین پروتئین بارهایی بودند که مواد تشکیل دهندهاش رو با فونت درشت و برجسته روی بستهبندی درج میکردند. سه عدد سفیدهی تخممرغ، دو عدد خرما و شش عدد مغز بادام. فقط مواد اولیهی سالم و ساده. همین داستانشون به گوش بازار هدف رسید. Paleo و باشگاه ورزشکاران Crossfi که به ماهیت چیزهایی که میخوردن اهمیت میدادن و اعتقاد داشتن که باید ارزش غذایی شفاف باشه.
یک داستان واضح و جذاب؛ یک شرکت معروف شده به شرکت «بدون مواد مضر» داره بارهای سالمی رو در آشپزخانه خودش درست میکنه.
این داستان که به گوش مشتریهای اولیهشون میرسید، مشتاق میشدن که این محصول رو به دوستاشونم معرفی کنن و این یعنی شروع یک رشد ارگانیک.
شرکت بارهای آر ایکس بدون ترس از تولیدکنندههای بزرگ بارهای پروتئینی کارشو شروع کرد. چونکه محصولش در جایگاهی قرار میگرفت که خطری تهدیدش نمیکرد. اونها مستقیماً به مشتری آنلاین میفروختند و در آدرسهای ناشناسی مثل باشگاههایcrossfit تحویل داده میشد. پروتئین بارهایRX زمانی جدی گرفته شد که توسط رژیم Paleo و ورزشکاران Crossfit به صحنه آمدند و تبدیل به جریان اصلی شدند.
البته تا اون زمان هم سهم زیادی از بازار رقابتی رو به دست آورده بودن و اونقدری رشد داشتن که بتونن دربرابر هرگونه حمله از سمت دیگر تولیدکنندههای پروتئین بار دووم بیارن.
بهترین کتابهای مربوط به داستان کسبوکار و جایگاهیابی «استراتژی اقیانوس آبی» و «با چرا شروع کنید» هستند
که خلاصه هر دوشونو توی 365 بوک داریم، میتونید گوش کنید چون واقعاً جذابن.
خب برگردیم سر ساختن هواپیمای کسب و کارمون. حالا که بدنه رو جور کردید و بالها رو هم وصل کردید، باید موتور رو نصب کنید و روشن کنید و به ارتفاع برگردید. انفجار انرژیای که از روشن شدن موتور ایجاد میشه همون همهمه و سر و صداییه که برای لانچ محصول مورد نیازه. چیزی شبیه به لحظه آغاز فروش یک فیلم. شما میخواید همهی نگاهها به سمت شما باشه و تبلیغاتتون باشه تا توی افتتاحیه مشتریهای هجوم بیارن برای خرید محصول؛ متقابلاً اونها هم انتظار دارن که محصول یا فیلم که شما ارائه کردید فوقالعاده باشه تا به دوستاشون هم پیشنهاد کنن و دوستاشون هم به دوستای خودشون معرفی کنن.
قبل از اینکه کوین سیستورم و مایک کریگر(kevin systrom and mike krieger) مؤسسهای اینستاگرام بخوان اینستاگرام رو توی اپل استور لانچ کنن، از 100 تا طراح و خبرنگار دعوت کردن تا برنامه رو امتحان کنن. حالا چرا خبرنگار و طراح؟
دقت کنید که هر خبرنگار توی پلتفرمهاییه که هزاران نفر مخاطبشن و طراحها هم عضو انجمنهایی مثل Dribble هستند که اونجا کلی مخاطب دارن.
خب، اگر از اینستاگرام خوششون میومد، میتونستن از نفوذشون استفاده کنند و به همه پیشنهادش کنن. در واقع اونها میتونستن صدای انفجار اولیه موتور اینستاگرام باشن تا بتونه شروع به پرواز کنه.
مایک و کوین از شبکهی ارتباطی خودشون استفاده کردن تا خبرنگارها و طراحها رو پیدا کنن،
خیلیاشون قبول نمیکردن؛ اما تعدادی موافقت کردن که برنامه رو امتحان کنن. اونهایی که برنامه ر امتحان کردند عاشقش شده بودند و میخواستن که اولین کسایی باشن که راجع بهش مینویسن.
زمانی که دارید کسب و کارتون رو شروع میکنید، از افراد محبوب که برای خودشون مخاطبایی دارن درخواست کمک کنید؛ کسایی که میتونن بازار هدف شمارو تحت تأثیر قرار بدن. حالا میتونن بلاگر باشن، یوتیوبر یا کابرهای اینستاگرام باشند.
اگه بتونید تعداد قابل توجهی کاربر اولیه به دست بیارید تا اونها محصول شمارو استفاده کنن و به بقیه معرفیش کنن، توی مسیر درست یک محصول موفق قرار میگیرید.
حالا برای اینکه بیشتر رشد کنید، از اصطلاح «صدای فراگیر» تیم فریس کمک بگیرید. این یعنی محصول شما در جاهای مختلفی که مشتری هدف شما اونجاست، بهش نشون داده بشه. حالا این ممکنه به شکل یک پیام توی یک پادکست باشه که مشتری موردنظر شما شنونده اونه، یا یک تبلیغ توی صفحه فیسبوکشون باشه یا وقتی توی گوگل دارن جستجو میکنن تبلیغ محصول شمارو ببینن.
وقتی آنها محصول شما رو همه جا میبینن، احتمالش بیشتره که بخوان محصول شمارو تست کنن و با دیگران به اشتراک بذارنش
کلام آخر اینکه، وقتی از داشتن چتر نجات مطمئن بودید برید سمت سقوط یا کارآفرینی. یک شغلی که بتونید تا راه انداختن کار جدید باهاش زندگی رو بگذرونید و تواناییهایی ارزشمندی که باهاش درآمد داشته باشید؛ که اگه کارهاتون طبق برنامه پیش نرفت خیالتون راحت باشه.
برای اینکه بتونید قطعات هواپیمای کسب و کارتون رو به هم وصل کنید، با مشکلی که دوست دارید اونو حل کنید، شروع کنید؛ بعدش راه حل خودتونو تست کنید، تست کنید و بهترش کنید تا از هر چیزی که توی بازار هست بهتر باشه.
حالا، محصولتون رو توی یک بخش از بازار، جایی که رقابت کمتره و هنوز کسی واردش نشده تثبیت کنید و اون بخش از بازار رو دست بگیرید.
اگه مطمئنید که محصولتون عالیه و یک داستان شنیدنی براش دارید، وقتی که یکم سر و صدا ایجاد کنید و تا همه بشناسنتون. اینجوری در نهایت شگفتی محصولتون پرواز میکنه و از همه رقبا جلو میفتید.
این هم از خلاصه کتاب «چه جوری اینو ساختم»
امیدواریم به زودی توی هواپیمایی که خودتون طراحی کردید پرواز کنید و از زیبایی هایی که خودتونو و اطرافیاتون ساختینش لذت ببرید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب اینفلوئنسر : نوشته: جوزف گرنی
مطلبی دیگر از این انتشارات
شغل مناسب شما؟ (+ تست شخصیت!)
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب علم بد : نوشته: بن گلدِیکر