استیون جرارد؛ معجزه‌گر آنفیلد

پادکست فوتبالی فوتیمو - اپیزود 2
پادکست فوتبالی فوتیمو - اپیزود 2

متن: شهریار نوبهار | روایت: اردلان کاظمی

شاید زندگی حرفه‌ای او، درست مانند ماجرای آن فردی باشد که در عذابی جاودانه، هر بار تخته‌سنگی را تا بالای سراشیبی می‌برد؛ و زمانی که به انتهای مسیرش می‌رسد، سنگ قل می‌خورد و به نقطه اولش باز می‌گردد. عذابی مداوم. رنجی که هر روز ادامه داشت. خودش خوب می‌دانست که تیم محبوبش، شاید آن مجموعه‌ای نباشد که بتواند تمام جا‌ه‌طلبی‌هایش را برآورده کند. باشگاهی که قدرت رقابت، با توان مالی غول‌هایی مثل رئال مادرید، بارسلونا، منچستریونایتد و بایرن‌مونیخ را ندارد؛ و احتمالاً برای مدت‌هایی طولانی، مجبور باشد دور باطلی از باختن را تحمل کند؛ اما کسی تصور نمی‌کرد که او یک معجزه‌گر باشد.

حتی خودش هم بر این باور نبود. که می‌تواند یک دفعه طلسم را بشکند و از میان همین عذاب بی‌پایان، پلی به‌سوی سرزمین رؤیاها بزند. درست مانند همان لحظه‌ای که مقابل المپیاکوس تیمش را به زندگی بازگرداند. در مقابل حریفی از سرزمین الهه‌های یونانی. او به‌خوبی نشان داد که هر کسی می‌تواند یک اسطوره باشد. نیازی به قدرت‌های خدا گونه نیست. حتی یک کودک معمولی که همیشه در اطراف آنفیلد پرسه ‌زده. او هم می‌تواند روزی رؤیای حضورش، در آن پیراهن قرمز را تبدیل به واقعیت کند. واقعیتی که اکنون، تبدیل به قصه پریان دیگری برای سایر کودکان شده. کودکانی که امیدوارند روزی استیون جرارد بعدی برای لیورپول باشند. مشتاق، بااستعداد و البته مهم‌تر از همه: وفادار!

پادکست فوتبالی فوتیمو در کست باکس

روزهای سختی برای قرمزها بود. لیورپول و ژرارد هولیه فصلی پر از اتفاقات ناگوار را تجربه می‌کردند. شکست‌های پیاپی و نتایجی که هر بار هواداران را ناامید می‌کرد. شرایط سختی که خودش، باعث بروز واکنش‌های عجیب‌تر هواداران لیورپول می‌شد.29 نوامبر 1998 ، روزی که از همان اول، برای این هواداران دشوار به نظر می‌‌رسید. روزی که برای اولین و آخرین بار، استیون جرارد توسط Kop نادیده گرفته ‌شد. «وقتی ژرارد هولیه همه بازیکنان ذخیره را برای گرم کردن بلند کرد، همه تشویق شدند. خب البته تقریباً همه. وقتی داشتم گرم می‌کردم شنیدم که طرفداران می‌گفتند این پسرک نحیف و ابله دیگر کیست؟» پسر نحیف 18 ساله، آن روز به زمین رفت و اولین بازی‌اش را برای لیورپول انجام داد. حتی خوش‌بین‌ترین هوادار لک‌لک‌ها هم فکر نمی‌کردند که روزی همین جوان لاغر و کوچک، تبدیل به کاپیتان شگفت‌انگیزشان شود.

روزهای حضور و درخشش اسپایس بویزهای لیورپولی، به شماره افتاده بود. جیمی ردنپ، جیسون مک‌آتیر، دیوید جیمز و استیو مک‌منمن تقریباً تمام شده بودند. در بین جوانان تازه‌وارد هم تمام توجه‌ها فقط بر یک نفر بود. گردبادی به نام مایکل اوون. نوجوان شگفت‌انگیزی که در 18 سالگی تبدیل به نمادی ملی برای انگلیسی‌ها شده بود؛ و نشانه‌ای برای خوش‌بینی هواداران لیورپول نسبت به سال‌های آتی. در تیم جوانان لیورپول وظیفه استیون جرارد فقط ایجاد فرصت‌های گلزنی برای اوون بود؛ و سال‌ها طول کشید تا پس از رابی فاولر و اوون، هواداران و کارشناس‌ها ارزش کارش را درک کنند.

پادکست فوتبالی فوتیمو در اسپاتیفای

اولین ماه‌ها و سال‌های حضورش در تیم اصلی به‌اندازه کافی سخت بود. آنقدری که او را برای کاپیتانی در 23 سالگی آماده کند. او دیگر جوان آماتوری نبود که هر بار با داد و فریادهای پل اینس، به سر وظایفش در زمین برگردد. دیگر نوبت او بود تا معنای لیورپول را به هم‌تیمی‌هایش توضیح دهد. این بار دشمنان قدیمی هم مهارتش را ستایش می‌کردند. «جرارد از لحاظ فیزیکی و تکنیکی بسیار زود رشد کرده. او انرژی و بازیخوانی بسیار خوبی دارد و به‌راحتی توپ را به گردش در می‌آورد. واقعا متنفرم از این‌ فکر که لیورپول هم، بازیکنی به‌خوبی روی کین داشته باشد.» باورنکردنی بود که این واژه‌ها از دهان سرآلکس فرگوسن خارج شده باشد. امپراتور شیاطین سرخ.

استیو جی، سال‌های پایانی‌ فوتبالش را در LA Galaxy سپری کرد
استیو جی، سال‌های پایانی‌ فوتبالش را در LA Galaxy سپری کرد

هر چند که سر آلکس سال‌ها بعد گفت که به نظرش استیون جرارد بازیکن سطح بالایی نیست. حقیقت ولی چیزی در همین میان بود. بین تلاش‌های منچستریونایتد برای جذب جرارد در دوره نوجوانی و کوششی دوباره و جدی‌تر در سال 2004. همان دورانی که جرارد بعدها تائید کرد نسبت به رفتن وسوسه شد. «نمی‌توانستم چشمانم و نوشته‌ها را باور کنم. می‌دانم که روی کین چقدر برای فرگوسن و هواداران منچستریونایتد اهمیت دارد. چنین مقایسه‌ای وقتی از طرف فرگی انجام بگیرد، یک اتفاق بزرگ است.» طرفداران لیورپول هم نمی‌توانستند چشمانشان را باور کنند؛ که همان پسر نحیف حالا تبدیل به اسطوره‌‌ای برای افراطی‌های لیورپول شده باشد.

پادکست فوتبالی فوتیمو در اپل پادکست

2014. این شاید عجیب‌ترین سال زندگی او باشد. سال امید بستن‌های زودهنگام و سقوط‌های عمیق و دردناک. سالی که شروعش با رؤیای قهرمانی لیگ، آغاز شد و پایانش با خداحافظی از عشق دوران کودکی. گس، کلمه‌ای که شاید بتواند 12 ماه سخت او را توصیف کند. زمین خوردن مقابل دمبا با ، آرزوی 25 ساله‌‌اش را به باد داد. قهرمانی لیگ برتر از دست رفته بود. جام‌جهانی و تیم ملی انگلستان؟ یک شب تلخ دیگر. وقتی که این بار اشتباهش باعث شد تا لوئیس سوآرز، آخرین حضورش در عرصه ملی را به بدترین شکل ممکن تمام کند؛ و نتایج ضعیف لیورپول در این فصل به او نشان داد که احتمالا هرگز، دوباره فرصت حضور در کورس قهرمانی لیگ را نخواهد داشت. آن فرصت طلایی برای همیشه از دست رفته بود.

کنار ماندن از ترکیب لیورپول در مسابقات مختلف، به‌خصوص دیدار مقابل رئال مادرید در برنابئو، نشان می‌داد که دوران جدیدی برایش شروع شده. استیوی جی دیگر انتخاب اول سرمربی نیست. دیگر توان هر 3 روز بازی 90 دقیقه‌ای را هم ندارد. وقتی در سال 2009 با چهار گل مادریدی‌ها را در هم کوبیدند، خودش گفته بود که شاید فقط 5-6 سال دیگر، از دوران مفیدش باقی‌مانده باشد؛ اما هیچ‌کس نمی‌خواست که این افسانه، پایانی چنین تلخ، برایش رقم بخورد. حتی اگر استیوی تلاش کند که فقط، بر جنبه حرفه‌ای ماجرا تمرکز کند. طوری که خودش می‌گفت: «ما باید فقط سعی کنیم تا در انتهای فصل، عنوانی را به دست بیاوریم و استیون جرارد را فراموش کنیم.» هواداران لیورپول چطور می‌توانند او را فراموش کنند؟ کسی که در کام‌بک رؤیایی فینال استانبول 2005، یک‌تنه تیمش را به بازی گرداند؛ فراموش شدنی است؟ کدام طرفدار لیورپول می‌تواند فینال جام حذفی سال 2006 را از یاد ببرد؟

جرارد در فینال جام حذفی، اتحادیه و لیگ قهرمانان اروپا گلزنی کرده؛ و بهترین بازیکن زمین هم شده. البته که برای هواداران لک‌لک‌ها، فقط عناوین اهمیت ندارند. فراتر از آن، وفاداری و تداوم مردی اهمیت دارد که به‌خوبی، معنای هویت و تاریخچه لیورپول را می‌داند. کودکی از همان شهر بندری لیورپول. پسری که در رؤیایش زندگی کرد و تبدیل به افسانه این باشگاه شد.

با یک سوپرگل به وستهم، لیورپول را قهرمان جام حذفی 2006 کرد
با یک سوپرگل به وستهم، لیورپول را قهرمان جام حذفی 2006 کرد

شاید با رفتنش چیزهای بیشتری به دست می‌آورد. اگر تابستان 2004 به یونایتد رفته بود، حداقل پنج مدال قهرمانی لیگ برتر و یک قهرمانی در چمپیونز لیگ داشت. رفتنش به چلسی می‌توانست کمک کند تا 2 قهرمانی لیگ، 1 قهرمانی در اروپا و 4 جام حذفی را به ویترین افتخاراتش اضافه کند. مورینیو بعدها در اینترمیلان هم به دنبال خریدن جرارد بود. فرصت یک سه‌گانه تاریخی با افعی‌ها هم برایش از دست رفت. همان‌طور که قهرمانی دهم اروپایی رئال و عناوین متعددی که بایرن‌مونیخ در سال‌های اخیر به دست آوردند هم باعث نشد تا جرارد از رد کردن پیشنهادشان پشیمان شود.

با نپذیرفتن پیشنهادهای یونایتد، چلسی، بایرن‌مونیخ، رئال مادرید، اینتر و آث‌میلان، از سال 2004 تا 2010، جرارد به‌راحتی از حدود 50 قهرمانی مختلف چشم‌پوشی کرد. عناوینی که در برابر وفاداری او به لیورپول، ارزشی نداشتند. هوادارانی که خودش روزی یکی از آن‌ها بود. دیده بود که گل لحظه آخر مایکل توماس برای آرسنال، در سال 1991، چطور قهرمانی لیگ را از پیش چشمانشان ربود؛ و آغازی شد بر پایان دو دهه تسلط لک‌لک‌ها بر فوتبال اروپا و بریتانیا. شاید برای همین بود که دیگر طاقتش به سر رسید. وقتی لیورپول با لیز خوردن او لیگ انگلستان را از دست داد ، فقط یک جمله گفت: «من شکسته و ناامید شده‌ام.»


از هشت سالگی تا همین حالا، نزدیک به سه دهه او هر روز در ملوود حضور داشته. فراز و فرودهای مختلف تیمش را درک کرده. با غریزه و میل همیشگی‌اش به برنده شدن، لک‌لک‌ها را به‌پیش برده و غیرممکن‌ها را، برایشان امکان‌پذیر کرده. شاید مثل گراهام سونس و کنی داگلیش، ویترین افتخارات اروپایی و داخلی‌اش چندان وسوسه‌برانگیز به نظر نیاید. یا مانند برخی هم‌بازی‌هایش در تیم ملی انگلستان، دستش به مدال قهرمانی لیگ نرسیده باشد؛ اما برای هواداران متعصب لیورپول، او یک اسطوره زنده است. همان‌طور که صورت کودکانه‌اش، چروک‌های میان‌سالی را پذیرفته‌اند و ساق‌هایش آن توان سابق را از دست داده‌اند.

وقتش رسیده که قبول کنیم دیگر خبری از کاپیتان شگفت‌انگیز نیست. لیورپول برای فصل 2015-2016 بازوبند را در اختیار شخص دیگری قرار داد؛ و طرفداران لیورپول امیدوارند که این ادامه‌ای بر روند همیشگی این باشگاه، در انتقال ارزش‌های تیم از نسلی به نسل دیگر باشد. از بیلی لیدل به یان کالاهان گرفته تا ستارگانی چون یان راش و آلن هانسن؛ و حالا هم استیون جرارد.

بازی شجاعانه‌اش در فینال 2005، لیورپول را قهرمان اروپا کرد
بازی شجاعانه‌اش در فینال 2005، لیورپول را قهرمان اروپا کرد

حتی برای سرسخت‌ترین دشمنانش هم این خبر بسیار شوکه کننده بود. هم‌تیمی‌های سابق و دیگر افراد فوتبالی هرکدام نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند و دوران حرفه‌ای جرارد را تحسین کردند. کلماتی تحسین‌برانگیز برای اسطوره همیشگی قرمزها. جیمی کرگر درباره‌اش می‌گفت: « روز بدی برای لیورپول و فوتبال انگلستان بود. خاج شدن یا بازنشست شدن تصمیم خیلی دشواری است.ولی فکر می‌کنم او تصمیم درست را گرفت.»

خروج وی از آنفیلد روز دردناکی برای این ورزشگاه بود؛ اما فرصتی را در اختیار Kop نشین‌ها قرار داد تا از هر لحظه باقی‌مانده حضور استیوی لذت ببرند و برایش خاطره خوبی بسازند. شاید این حداقل کاری است که می‌توان بعد از سه دهه تلاش، برای یک اسطوره انجام داد.