اسفار کاتبان

حضور محترم خانم زهره کارلوس:
قبل از هر چیز ابا دارم از مطلبی که بایست عرض شود، ولی وظیفه هست برای همه مومنین. چنان که به اقلیما عرض گردید، به طور اجمال آن که یکی از مومنین کنیسه به حضور ما رسد که اقلیما دختر اسحق با مردی بیرون از امت محشور است. چنان که همه آن‌ها اشراف دارند که اقلیما جدا از ان که برادرزاده ما بوده، ما به عین فرزند در دامان خود پرورده‌ایم. هر چند که یهوه، بنا به تقدیرش، زاده‌ای به ما نبخشیده. لکن از بعد از اسحق و هجرت شما، ما اورا به فرزندی پذیرفته و تا ایامی که در جوار ما بود، همه هم خود را برای تربیت وی به کار بردیم، چنان که او را با لسان یهوه آشنا نمودیم. و هم از عترت برادر که عترت امت هم بود، محافظت نمودیم. ما در عین آن که ایمان به قول ان مومن اهل کنیسه داشتیم تمکین نکرده تا خود با چم خود ان واقعه مشاهده نماییم.
خواجه رو به بلقیس می گوید، برخیز و بر نطع بایست. بلقیس از تخت بر می خیزد، پاچین اطلس دامنش را جمع می کند و پاورچین سطح صیقلی مرمرهای سبز را می پیماید. تراش ساق های بلقیس بر سطح سنگرفی نطع می درخشد. بلقیس در کناره کنده سلخ بر دو زانو می نشیند. سر خم می کند و زنخدان بر گودگاه کنده می گذارد. دست‌ها و بازوان به دور کنده می پیچد و تراش بلند و سفید انگشتانش را در هم می بافد. موهای سیاه افشانش بر کنده می آویزند. انحنای اریب یقه کوتاهش تا پایین مهره‌های گردن بلندش پایین کشیده می‌شود. بعد سر بالا می‌آورد و قرص ماه را نگاه می کند که شایه ابری از رویش عبور می‌کند. و نوری سفید چون لعابی شیری بر سرو‌ها و تراش سنگی پیکره‌ها و دیوار‌های بلند باورها نشسته است.
خواجه میراحمد، ساطور از دست میرغضب می گیرد و می فرماید: ما اینک در نظر اهل ظاهر به شمایل عاریتی میرغضب در می‌آییم، حال آن که عمله‌ای هستیم که کلوخی می‌شکنیم. و ساطور را به آسمان می برد. دست‌ها و کمرگاهش به طرفه العینی چون چله کمانی، قوسی معکوس بر می دارد.

بریده هایی از کتاب اسفار کاتبان نوشته ابوتراب خسروی داستان از آشنایی اقلیما دانشجوی یهودی و همکلاسی دانشگاهش سعید برای انجام یک تحقیق مشترک آغاز می‌شود. موضوع تحقیق نقش قدیسان در ساخت جوامع است که با نقطه آغاز جداگانه از طرف دو شخصیت داستان دنبال شده و به یک نقطه مشترک می‌رسد. این نقطه، محل اشتراک دو روایت دیگر (علاوه بر روایت دو قدیس) نیز هست؛ داستان زندگی پدر راوی (سعید) در نقش کاتب مجدد یک روایت قدیمی و داستان عشق تازه اقلیما و سعید. این رابطه خشم متعصبین یهودی را برمی‌انگیزد.

در جهت معرفی آثار خوب فارسی و حمایت از تولید داخل.