ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
به بهانهی معرفی ۲ کتاب مارکتینگ پلن: ریختن برنامهها در بازارها!
بازاریابی چیست؟ در یک تمثیل جالب آلن دیب میگوید اگر:
قرار است سیرکی به شهر شما بیاید و شما تابلویی نقاشی کنید که روی آن نوشته شده باشد: «سیرک شنبه در محل نمایش اجرا دارد»، شما در حال تبلیغات هستید.
اگر تابلویی را روی یک فیل بگذارید و در شهر بگردید، در حال انجام دادن ترفیع هستید.
اگر فیل از روی باغچهی شهرداری رد شود و روزنامه محلی مطلبی دربارهاش بنویسد، شما در حال انجام یک اعلان هستید.
اگر در اثر این اتفاق شهردار در کنفرانس مطبوعاتی از آن یاد کند و بخندد، شما در حال انجام روابط عمومی هستید.
اگر مردم شهر به سیرک شما بیایند و شما غرفههای بازی را به آنها نشان دهید؛ به آنها توضیح دهید که این بازیها چقدر سرگرمکننده هستند و به سوالات آنها پاسخ دهید و در نهایت آنها مبلغی را در سیرک شما خرج کنند، شما در حال فروش هستید.
و سرانجام اگر شما همهی این موارد را از قبل برنامهریزی کرده باشید، در حال انجام بازاریابی هستید.
بنابراین باید اینطور نتیجه گرفت که بازاریابی «برنامهریزی برای تبلیغات، ترفیع، اعلان، روابط عمومی و فروش است.»
کاری مهم در کسبوکار که کتاب برنامهی بازاریابی از مالکوم مکدونالد، مدعی است که به صورتی داستانی و تصویری به شما آموزش میدهد و با توجه به مفید و مختصر بودن کتاب باید اذعان کرد که الحق از عهدهی آن برآمده است.
مدیران موفق میدانند که بازاریابی به منزله یک فرایند و رهیافت، لازمه شناخت اهداف آتی هر بنگاه تجاری و چگونگی دستیابی به آن اهداف است. شناسایی سازمانهایی که در اتخاذ یک رویکرد درست برای بازاریابی محصولات خود شکست خورده باشند، چندان سخت نیست.
برای آشنایی سریع افراد با بازاریابی، کتاب حاضر با استفاده از رویکرد داستانسرایی و استفاده از گرافیک کارتونی ، اصول بازاریابی را به زبانی ساده و همراه با ذکر مثالهای فراوان شرح داده است. این کتاب با زبانی آسانیاب منبعی مناسب هم برای تازهکاران و هم متخصصان باتجربه است و در نوع خود کتاب کلاسیکی محسوب میشود.
بسیاری از کسبوکارهای کوچک و استارتاپها به دلیل کمبود منابع و بودجههای محدود، مخصوصاً در اوایل کار، فرایندهای بازاریابی را به تعویق میاندازند یا کمتر به آنها توجه میکنند و در بهترین حالت فعالیتهای واحد بازاریابی را همعرض تبلیغات مخصوصاً در فضای مجازی میدانند. اما آنچه در عمل دیده میشود این است که داشتن برنامهٔ مشخص بازاریابی در کسبوکارها هم در کسبوکارهای کوچک کوچک و هم کسبوکارهای بزرگ و جاافتاده اهمیت زیادی دارد. طبق برنامه و با شناخت فعالیت کردن در این زمینه مستقیماً در سودآوری، بقا و مقیاسپذیری شرکتها مؤثر است.
نگارش برنامهی بازاریابی برای یک سال کاری گامی جهت اجرای استراتژی بازاریابی و تاکتیکهای پیشبینی شده در آن است. مسئلهی اصلی در یک طرح بازاریابی، تخصیص بودجه، مشخص کرن کانالهای بازاریابی در کمپینهای طراحی شده و تهیهی شاخصهای کلیدی عملکرد برای سنجش کارایی برنامهی بازاریابی در آینده است. پایش این شاخصها مشخص خواهد کرد که هزینهها و سرمایه گذاریهای انجام شده در فعالیتهای بازاریابی در کل و به تفکیک هر کانال چه بازدهی نسبت به هزینه، برای کسبوکار ایجاد کرده است.
بدیهی است که در ترسیم موفقیتآمیز چنین مسیری، برخورداری از دانش، مهارت، تجربه، درک و شناخت عمیق بازاریابی در یک کسبوکار اهمیت بسیاری پیدا میکند.
من ۴ چارچوب را که مهارت شما را در طراحی برنامهی بازاریابی افزایش میدهند، معرفی میکنم. آخرین چارچوب مشخصا توسط آلن دیب طراحی شده است:
چارچوب ارتباطی هارولد لاسول
•مدل ۵ عاملی لاسول با تکیه بر ۵ مولفه به خوبی فرایند برقراری ارتباط با مخاطب را مشخص میکند. این مدل ارتباطی کمک میکند تا پیام بازاریابی خود را به خوبی طراحی کنید. توجه کنید که مدل لاسول یک مدل ارتباطی است که اختصاصا برای بازاریابی طراحی نشده، اما به خوبی مکانیسم ارتباط بین یک گیرنده و فرستنده را که در بازاریابی نیز رخ میدهد (بین کسبوکار و بازار هدف) روشن میکند.
چه کسی؟
کسبوکار موردنظر چه ویژگیهایی دارد؟ چه چیزهایی راجع به خود کسبوکار مطرح است که باید در فعالیتهای بازاریابی موردنظر قرار بگیرد؟ هدف کسبوکار از فعالیت بازاریابی چیست؟ برندینگ؟ پروموشن؟ اعلام حضور؟ فراموش نشدن؟
چه چیزی؟
پیام اصلی که باید منتقل شود و همه چیز حول آن شاخ و برگ یابد کدام است؟
چه کانالی؟ (چه کانالهایی؟)
این پیام باید از چه کانال یا کانالهایی منتقل شود؟
به چه کسی؟
مخاطب هدف چه کسی است و چه ویژگیهای مهمی از منظر بازاریابی دارد؟ ویژگیهای متمایزکنندهی او از سایر گروههای غیرِ هدف چیست؟ (تهیهی پرسونای مشتری مدنظر است.)
با چه تاثیری؟ (بازخورد)
پس از عملیاتی شدن فعالیتهای بازاریابی، گام آخر (بازخوردها و نتیجهی دریافتی) تا چه حد با گام اول (کسبوکار به دنبال چیست؟) همخوانی دارد و منطبق است؟ آیا همان چیزی که میخواستیم بشود، شد یا نه؟!
چارچوب 5M
این مدل تا حدی با مدل لاسول شباهت دارد، نقطهی متمایز آن در نظر گرفتن پول (بودجه) نسبت به مدل قبلی است.)
ماموریت
هدف از انجام فعالیتهای بازاریابی چیست؟ آن را مشخص کنید.
پول
بودجه کلی شما برای فعالیتهای بازاریابی در یکسال چقدر است. شما میتوانید این بودجه را تفکیک کنید. مثلا تفکیک بودجه دیجیتالمارکتینگ، تفکیک بودجه براساس نوع فعالیت (بازاریابی برای فروش یا برندینگ؟) تفکیک بودجه براساس زمان (بودجه هر فصل) تفکیک بودجه براساس کانالهای بازاریابی (مثلا بودجهای مشخص برای گوگلادز) تفکیک بودجه براساس مخاطبان هدف (اگر چند گروه هدف و پرسونا دارید)
پیام
پیام مانند مدل لاسول مشخص میکند که قرار است چه مفهومی به مخاطب منتقل شود.
رسانه
رسانه در بازاریابی به معنای کانال است. با مشخص کردن رسانه مشخص میکنید که قرار است از طریق چه کانالهایی با مخاطب ارتباط برقرار کنید.
اندازهگیری
در این مرحله هم مانند مدل لاسول، بعد از انجام فعالیتها سنجش نتیجه و میزان موفقیتآمیز بودن آن بررسی میشود.
مدل AIDA
مدل AIDA یک مدل قدیمی و کلاسیک ولی همچنان کاربردی و مهم در دنیای تبلیغات و بازاریابی است که علاوه بر کاربردهای عملیاتی در فعالیتهای بازاریابی درک خوبی از نسبت فعالیتهای بازاریابی با رفتار مصرفکننده در اختیار ما قرار میدهد. رابطه بین کسبوکار و مخاطب محور اصلی فعالیتهای بازاریابی است. اما این ارتباط و نوع آن برحسب موقعیت کسبوکار و نقشهی سفر خریدار در هر مرحله متفاوت است. وقوف به همین تفاوتهاست که فعالیتهای مناسب و هوشمندانهی بازاریابی برای یک کسبوکار را ممکن میکند.
مثلا کسبوکاری نوپا و ناشناس را تصور کنید، اینت کسبوکار باید فعالیت بازاریابی خود را مبتنی بر موقعیت فعلی خود و مرحلهای که خریدار در نقشهی سفرش در آن قرار دارد منطبق کند. شناخت و تحلیل مدل AIDA این شناخت را برای کسبوکار ممکن کرده و همچون یک راهنما و جهتیاب نشان میدهد که بنا بر موقعیت فعلی کسبوکار (تازهکار و ناشناس بودن) باید فعالیتهای بازاریابی خود را (مثلا سال اول) بر مبنای جلب آگاهی و توجه مخاطب طراحی کند. همین چارچوب ۲ سال بعد نشان میدهد که کسبوکار باید با استفاده از پروموشن و تبلیغِ آن مخاطب را به خرید ترغیب کند، اکنون زمان برداشت محصول رسیده است!
آگاهی (توجه)
آگاهی و توجه در مدل آیدا فعالیتهای بازاریابی را به شکلی متمایز و تفکیک میکند که باعث آگاهی و تجه مخاطب شود. این یک غربالگر است که به بازاریاب نظم ذهنی داده و او را از سردرگمی خلاص میکند.
علاقه
علاقه در مدل آیدا فعالیتهای بازاریابی را به شکلی متمایز و تفکیک میکند که باعث علاقه مخاطب شود.
تمایل
تمایل در مدل آیدا فعالیتهای بازاریابی را به شکلی متمایز و تفکیک میکند که باعث تمایل مخاطب شود.
رفتار (خرید)
رفتار در مدل آیدا فعالیتهای بازاریابی را به شکلی متمایز و تفکیک میکند که باعث رفتار و اقدام در مخاطب (اغلب خرید) شود.
اکنون نوبت عمل است! آلن دیب در دیگر کتاب معروف این حوزه یعنی «طرح بازاریابی کسبوکارهای کوچک» بوممدلی ۹ بخشی و یک صفحهای برای طراحی برنامهی بازاریابی ارائه کرده است. این مدل ۹ فعالیت بازاریابی را مبتنی بر یک نقشهی سفر ۳ مرحلهای ارائه میکند. هر مرحلهی نقشه سفر، ۳ فعالیت بازاریابی را به خود اختصاص میدهند تا در نهایت طرح ۹ بخشی بازاریابی شما در یک صفحه و ۳ فاز شکل بگیرد. این ۹ بخش از این قرار هستند:
فاز مربوط به مشتری بالقوه و ۳ فعالیت بازاریابی آن
انتخاب بازار هدف
انتخاب بازار هدف گام اولیهی ضروری در فرایند بازاریابی است. با این کار شما از اینکه پیام بازاریابیتان بهتر طنینانداز خواهد شد، مطمئن میشوید. و این باعث اثربخشی بیشتر بازاریابی شما خواهد شد. با تمرکز روی بازار هدف مناسب برای کسبوکارتان، قادر خواهید بود بهرهی بیشتری از زمان، پول و انرژیای که صرف میکنید، ببرید.
پاسخ من به بازار هدفم
پاسخ شما به بازار هدف، پیام بازاریابی شماست. اکثر پیامهای بازاریابی کسلکننده، توام با ترس و ناکارآمدند. برای سرآمد بودن بین رقبا باید پیامی جذاب بسازید که توجه بازار هدفتان را به خود جلب کند. بعد از اینکه توجهشان را جلب کردید، هدف شما این است که آنها را مجاب به پاسخگویی کنید.
رسانهای که برای دسترسی به بازار هدفم انتخاب میکنم
رسانهی تبلیغاتی وسیلهای است که از آن برای دستیابی به بازار هدف خود و انتقال پیامتان استفاده میکنید. معمولا پرهزینهترین بخش بازاریابی، همین بخش است. پس باید به دقت انتخاب و مدیریت شود تا از بازگشت سرمایه مناسب آن مطمئن شوید.
فاز مربوط به مشتری راغب و ۳ فعالیت بازاریابی آن
سیستم جذب مشتری راغب من
ثبت اطلاعات مشتریان راغب در پایگاهداده جهت پیگیریهای بعدی، برای موفقیت بازاریابیتان ضروری است. دلیلش این است که درصد بسیار کمی از مشتریان راغب ممکن است در همان لحظه آمادهی خرید از شما باشند. جذب مشتری راغب یعنی کنترل علاقهمندی مشتریان و هموار کردن مسیر برای فروشهای آتی
سیستم پرورش مشتری راغب من
پرورش مشتریان راغب فرایندی است که مردم از علاقهی گنگ به پیشنهاد شما، به وضعیت اشتیاق و علاقه به معامله با شما میرسند. فرایند پرورش مشتریان راغب، قبل از اینکه حتی برای فروش به آنها تلاشی انجام دهید، از اینکه این مشتریان علاقهمند، باانگیزه، واجد شرایط و متمایل به خرید از شما هستند، اطمینان حاصل میکند.
استراتژی تبدیل به فروش من
تبدیل به فروش دربارهی ایجاد اعتماد کافی و نمایش ارزش کافی است. برای ایجاد انگیزه در مشتریان راغب علاقهمند جهت خرید و تبدیل شدن به مشتری. اینکه خود را در جایگاه مناسب قرار دهید باعث آسان و طبیعی شدن فرایند تبدیل به خرید برای شما و مشتریتان میشود.
فاز مربوط به مشتری و ۳ فعالیت بازاریابی آن
چطور تجربهای برتر ارائه کنم؟
با ارائه تجربهای در سطح جهانی و برتر مشتریان خود را به طرفداران ۲ آتشهی خود تبدیل میکنید که میخواهند هرچه بیشتر از شما خرید کنند. برای ارائه تجربهی برتر و در سطح جهانی باید سیستمهایی را در کسبوکار خود راهاندازی کنید و از تکنولوژی به شکلی هوشمندانه بهره ببرید.
چطور ارزش طول عمر مشتری را افزایش دهم؟
پول واقعی وقتی به دست میآید که ارزش طول عمر مشتریان فعلی افزایش داده شوند. برای انجام این کار باید استراتژیها و تاکتیکهایی داشته باشید تا کاری کنید که مشتریان فعلی معاملات بیشتری با شما انجام دهند. همچنین لازم است اعداد کلیدی کسبوکارتان را بشناسید. مدیریت کنید و به صورت پیوسته آنها را بهبود دهید.
چطور هماهنگی ایجاد کنم و مشتریان را به ارسال ارجاعشوندگان ترغیب کنم؟
هماهنگی و تحریک ارجاعشوندگان فرایندی جاری و مستمر است. بسیاری از کسبوکارها امید دارند مشتریان جدیدی به کسبوکارشان ارجاع شوند ولی سیستم مناسبی برای ایجاد این رویه ندارند. با استفاده از چند تاکتیک میتوانید ارجاع شوندگان را به جزئی قابل اتکا از فرایند بازاریابی خود بدل کنید. فرمول موفقیت همین است. مشتریان قدیمی خود را حفظ کنید و هر روز مشتری جدیدی از طریق مشتریان قدیمی به دست آورید.
و اما اصول بازاریابی
بازاریابی چیست و چه تاثیری بر کسبوکار دارد؟
اگر بازاریابی را از فرایندها و عملیات یک کسبوکار حذف کنیم چه اتفاقی رخ میدهد؟ به زبان سادهتر بازاریابی چه چیزی به یک کسبوکار اضافه میکند و حذف آن کسبوکار را از چه موهبتی محروم میسازد؟ قصد داریم د بیشتر راجع به این سوالات صحبت کنیم.
برای درک سوالات بالا لازم است بدانیم که یک کسبوکار در هیئت یک حلکنندهی مسئله ظاهر میشود. کسبوکار با حل مشکلات و مسائل مخاطبان هدفش ارزش ایجاد کرده و از این بابت درآمد کسب میکند.
انسان به لحاظ ویژگیهای فیزیولوژیک، زیستی و روانشناختیاش دارای نیازهای مشخصی است که بقای او در گرو حل این نیازها ممکن میشود. با چنین پیشفرضی میتوان گفت که:
بازاریابی ارتباط با بازار هدف برای رفع نیازهای مشتریان و در نتیجه افزایش سودآوری کسبوکار است.
تعریف نیازها از نظر مازلو:
مازلو که یک روانشناس معروف است، ۵ دسته از نیازها را به انسانها نسبت میدهد، این ۵ دسته نیاز دارای ساختاری هرمی بوده و برای رفع نیازهای هر سطح لازم است نیازهای سطوح بنیادیتر قبلا مرتفع شده باشد. این ۵ سطح نیاز به ترتیب بنیادی و حیاتی بودن از این قرارند:
- نیازهای فیزیولوژیک
- امنیت
- عشقوتعلق
- احترام به خود
- خودشکوفایی
شاید نیازی نباشد که شما یک روانشناس یا بازاریاب باشید تا متوجه اهمیت ۲ دسته ابتدایی نیازها باشید. «نیازهای فیزیولوژیک» و «امنیت» همین حالا هم بیشترین نقش را در تقاضای مشتریان و فعالیت کسبوکارهای مختلف دارند.
تمام رستورانها، هایپرمارکتها، صنایع مربوط به نوشیدنی، فعالیتهایی که به نوعی به سائق جنسی ارتباط دارند، مسکن، پوشاک... به نوعی با تامین این دو دسته نیاز سروکار دارند و در جوامع توسعهیافتهتر و مرفهتر ۳ دسته نیاز بعدی هم مورد توجه قرار میگیرند.
توجه کنید که این ۵ دسته نیاز ثابت هستند، اما این بدان معنا نیست که صرفا ۵ دسته نیاز وجود داشته باشد که از طریق ۵ نوع پاسخ ارضا شود و این ما را به مفهوم «خواسته» میرساند.
مثلث نیاز، خواسته و تقاضا:
همهی ما «تشنه» میشویم و به این نیاز پیدا میکنیم که به طریقی عطش خود را فرو نشانیم. اما واضح است که همه ما به یک روش این کار را انجام نمیدهیم. یکی آب میخورد و دیگری شیر مینوشد. یکی آب پرتغال را میپسندد و دیگری پپسی دوست دارد.
این تفاوتها در رفع نیازها را «خواسته» میگوییم. اگر خواسته نبود
بازاریابی دیگر معنا نداشت، چنانچه در یک جامعه کمونیستی مانند کره شمالی، بازاریابی معنا ندارد. چون تفاوتی در ترجیحات مصرف کنندگان به وجود نمیآمد پس نیازی هم به کسبوکارهای مختلفی که اصولا برمبنای این تفاوتها شکل بگیرند نبود و بازاریابی برای آنها هم لزومی نداشت.
در حقیقت کسبوکارهای متفاوتی که به وجود میآیند و سرویس و محصول جدیدی عرضه میکنند همه چشم به امید خواستههای مصرفکنندگان دارند و البته که بیکار نمیشینند و خود «خواسته» را به وجود میآورند تا مصرفکننده متوجه شود که «اِ پس اینطور هم میشود، این نیاز را برطرف کرد!»
اما شاید یکی بخواهد با حقوق کارمندی نیاز خود به غذا را هر روز با «خاویار» برطرف کند! اما آیا چنین چیزی ممکن است و او از این «توانایی» برخوردار است؟
این توانایی «تقاضای» او محسوب میشود، خواستهای که متکی به این توانایی نباشد، آرزویی بیش نیست و بازاریاب نباید روی آن حساب کند!
در دنیا منابع تامینکنندهی نیازهای مختلف محدود هستند و اگر محدود هم نباشند با افزایش تقاضا، عرضهی آن کم میشود تا این محدودیت به صورت مهندسیشده ایجاد شود، پس «خواسته» کسی تقاضا محسوب میشود که توانایی پرداخت پول برای آن خواسته را داشته باشد.
اما بازاریابی چگونه به امروزش رسید؟
چندین دهه قبل در ایالات متحده آمریکا این سمبل فردیت، لیبرالیسم و سرمایهگذاری، این کشور را به عنوان یکی از سردمداران اصلی صنایع در جهان میدانستند. به خصوص پس از جنگهای جهانی اول و دوم و آسیب هولناک کشورهایی مانند آلمان، ژاپن و فرانسه و انگلیس عرصه برای آنها پیش از بیش فراهم شده بود.
افرادی نظیر فورد و شهرهایی نظیر دیترویت از اوایل قرن بیستم نخستین تلاشها برای تولید صنعتی را رقم میزدند. بنا بود با تعداد زیادی کارگر ارزان و ماشینآلات پیشرفته محصولاتی در تیراژ انبوه و کیفیتی استاندارد ارائه شود.
در چنین شرایطی همین که مردم میتوانستند ماشینی دریافت کنند برای آنها جذاب بود، در عین حال رقبای چندانی وجود نداشتند و پای آژانسهای تبلیغاتی نیز به میدان باز نشده بود، تازه در غیاب جعبه جادویی تلویزیون که هنوز ظهور نکرده بود، افرادی مانند اگیلوی در کجا تبلیغ خود را ارائه میکردند؟
آمیخته بازاریابی در بازاریابی مشتریمحور:
محصول، محل فروش، قیمتگذاری و ترفیع ۴بعد آمیختهی بازاریابی هستند. محصول به ویژگیها، مزیتها و آپشنهای محصول تولیدشده از دید مشتری اشاره میکند و علاوه بر محل فروش و قیمت که به ترتیب به کانالهای توزیع ،نقاط دسترسی مشتری به محصول و سیاستها و مولفههای دخیل در قیمتگذاری اشاره میکنند، ترفیع هم ارائهی محرکها و مشوقهایی برای افزایش احتمال خرید مشتری را شامل میشود.
فرایند ۳گانه در بازاریابی مشتری محور:
فرایند ۳ گانه بازاریابی شامل بخشبندی بازار، هدفگیری و جایگاهیابی است بیزینسی که قصد بازاریابی محصولات خود را دارد در ابتدا بخشهای مختلف بازار را مشخص و شناسایی میکند تا با توجه به اهداف و شرایط و تواناییهای خود بر روی یک یا چند دسته از آنها تمرکز کند. نهایتا با توجه به مطلوبیتهای موردنظر مشتریان و ضعف و قدرت بیزینس و رقبایش، سعی به کسب جایگاهی خاص در میان بازار هدفگرفته شده میکند.
استراتژیهای درآمدی در بازاریابی:
مارتین انسف این استراتژیها را تبیین کرده است. در این استراتژیها گروه بازاریابی شرکت تصمیمهایی استراتژیک برای افزایش درآمد شرکت اختیار میکند که از این قرار هستند:
- نفوذ خود را در بازار فعلی با محصول فعلی بیشتر میکند.
- نفوذ خود را در بازار فعلی با محصول جدید بیشتر میکند
- نفوذ خود را در بازار جدید با محصول فعلی بیشتر میکند
- نفوذ خود را در بازار جدید با محصول جدید بیشتر میکند
ارتباطات یکپارچهبازاریابی:
ارتباطات یکپارچه بازاریابی مجموعهای از فعالیتهای بازاریابی در ابعاد مختلف است که بناست به شکل استراتژیکی مشتری هدف خود را در معرض یک رویکرد و صدای واحد قرار دهند.
ابعاد این ارتباطات یکپارچه از این قرارند:
- ارتباط با مشتری از طریق بازاریابی مستقیم
- ارتباط با مشتری از طریق روابط عمومی و سخنپراکنی
- ارتباط با مشتری از طریق تبلیغات
- ارتباط با مشتری از طریق فروش شخصی
- ارتباط با مشتری از طریق ابزار پیشبرد فروش
نگاهی اجمالی بر تبلیغات و بازاریابی دیجیتال و بازاریابی محتوایی:
تبلیغات:
این ۳ رویکردهایی به بازاریابی هستند، نه جانشین بازاریابی بلکه فرزندان خلف آن به شمار میروند. همانطور که گفته شد تبلیغات بخشی از ارتباطات یکپارچه بازاریابی است که برای خود تاریخچه و داستان پرپیچ و خمی دارد.
وظیفه تبلیغات آن است که با ارتباط با مشتری و ارائهی پیام از طریق رسانه رفتار او را جهتدهی و سود کسبوکار را افزایش دهد.
«رسانه» با توجه به اسمش یک رساننده، شبیه یک پل عمل کرده و انتقال پیام از طریق آن بین فرستنده و گیرنده ممکن میشود. تبلیغات تجاری به منظور آگاهیبخشی و ترغیب و اقناع مشتریان انجام میشوند و پیامد مطلوب آنها برندینگ در بلندمدت یا افزایش فروش در کوتاه مدت است.
بازاریابی دیجیتال:
بازاریابی دیجیتال به معنای «اایجاد ترافیک» و «تبدیل» آن است به صورت سادهتر دیجیتال مارکتینگ معرفی یا ارائه محصولات از طریق بسترهای دیجیتال است. ابزارها و کانالهای مختلف دیجیتالمارکتینگ به مثابه یک جعبهابزار کارگشا با ارائه یا معرفی بهتر محصولات در عرصهی فراگیر دیجیتال، افزایش رشد، درآمد و سود کسبوکار را رقم میزنند.
۳ مزیت نسبی دیجیتالمارکتینگ ارزان بودن نسبی، امکان هدفگیری دقیق مخاطبان هدف و امکان ارزیابی دقیق اثربخشی این فعالیتها بر اساس دادههای ثبت شده و با استفاده از ابزارهای تحلیلی است.
بازاریابی محتوایی:
بازاریابی محتوایی حل مشکلات کاربران از طریق محتوا و فرمها و کانالهای مختلف محتواست. در حقیقت پاسخهای کسبوکار به این مشکلات مشتریان از طریق محتواست و از این طریق یک ارتباط سازنده با مشتریان شکل میگیرد.
بازاریابی محتوایی رفتهرفته اعتبار و محبوبیت شما را در زمینه موردنظر افزایش داده و این خود افزایش اعتماد مشتریان بالقوه (سرنخها) به شما را به دنبال دارد.
اثربخشی بازاریابی محتوایی در غیرمستقیم بودن آن است. بدین معنا که شما در این حیطه به دنبال ارائه پیشنهاد فروش یا تبلیغ مستقیم نیستید بلکه به عنوان حلال مشکل و مرجع و متخصص آن حیطه معرفی میشوید.
در پایان تهیه و خواندن ۲ کتاب کمحجم ولی مفیدِ برنامهی بازاریابی از مالکوم مکدونالد و طرح بازاریابی کسبوکارهای کوچک از آلن دیب را به شما توصیه میکنم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارۀ متمم و مسائل نامربوط دیگر
مطلبی دیگر از این انتشارات
کنت مونت کریستو
مطلبی دیگر از این انتشارات
کار سخت روح را صیقل میدهد و فکر را آرام می کند