حمله به عراق یا آنچه رسانهها به شما نمیگویند
تکان دهنده و لازم برای هر ایرانی
کتاب پیش رو را نه چندتا سردار سپاه و آخوند و مدیرارشد در جمهوری اسلامیایران که روزنامهنگارانی کارکشته در نیویورک تایمز و واشنگتن پست و هرالد تریبون و آسوشیوتدپرس و... نوشتهاند. نویسندگانی، کاربلد، کارکشته، مجرب و به نظر من متعهد.
همواره آویزهی گوش خودم برای نوشتن و همینطور معیار و سنجهام برای قضاوت نویسندگان دیگر این جملهی درخشان «جورج اورول» رحمه الله علیه بوده است که میگوید: «همهی قضیهی نوشتن این است که از چیزهایی بنویسیم که نمیخواهند نوشته شود، باقی اش کار روابط عمومیست».(نقل به مضمون) این کتاب هم دقیقا در همین راستا نوشته شده و گام برداشته است.
کتاب در اولین قسمت به مسالهی آزادی بیان در ایالات متحده میپردازد، چیزی که از نظر نویسنده که پیشتر هم گفتم خود روزنامه نگاری کاربلد است، چندان یا لااقل آنطوری که تبلیغ میشود وجود خارجی ندارد. برای فهم این عدم وجود هم توضیحات مبسوطی ارائه میدهد. این اختناق البته به شیوهی خاورمیانهای که الآن احتمالا در ذهن خوانندهی متن بنده نقش بسته ابدا نیست. نویسنده معتقد است آزادی بیان تا حد قابل قبولی وجود دارد ولی آزادی شنیدن اصلا. یعنی شما حق دارید هرچه خواستید بنویسید ولی به هیچ وجه مطالبی که باب میل جریان حاکم و قدرت است منعکس نخواهد شد. حتی یک انعکاس حداقلی هم نخواهد گرفت. نمونهی بارزی هم برای این قضیه سراغ دارد و آن موضوع کتاباش است، حمله به عراق در سال 2003.
دست میگذارد روی اصلی ترین عنصر وجودی ایالات متحده که میشود اقتصاد. یعنی پول، یعنی سهام. اینجا حسابی عدد و رقم برای مخاطبش میآورد که چند درصد از سهام ابر رسانههای دنیا مثل نیویورک تایمز، واشنگتن پست و... را خیلی پیشتر، بی سر و صدا و بدون اینکه کسی متوجه شود جنگ افروزان بزرگ دنیا مثل بوئینگ، لاکهید-مارتین و نورث روپ گرومن خریده اند. حالا بازی ساده است، کسی در ازای توانایی، درایت، نکته سنجی، ریز بینی، شجاعت، نگاه انتقادی و قلم خوب سردبیر نمیشود. فقط و فقط یک شرط ساده دارد.
باید روحتان را بفروشید.
قسمت دوم کتاب میپردازد به اینکه چطور ایالات متحده تصمیم گرفت به عراق حمله ای غیر قانونی و جنایتکارانه را ترتیب دهد، چطور مقدماتش را فراهم آورد و چگونه عراقیها به اشتباه در زمین ایالات متحده بازی کردند.
تحریمهای کثیفی را توضیح میدهد که چگونه با هدف گرفتن تجهیزات خاصی از مراکز تصفیهی آب، سبب ایجاد اخلال در فراهم کردن آب شرب سالم برای مردم عراق شد. نبود آب شرب سبب رشد بیماریهای واگیردار و عفونی گردید و نیاز زیادی به دارو را در عراق ایجاد کرد. گام بعدی اخلال در تهیه ی آن داروها توسط عراق بود. همه ی این کارها به هدف این انجام میشد که رژیم بعث حاکم بر عراق مجبور شود منابع مالیاش را نه در راه تقویت بنیهی دفاعی که برای حل چنین مشکلاتی به کار گیرد و از طرفی نیز پایگاه مردمیاش روز به روز تضعیف شود و آن روزی که قرار است حملهی گسترده علیه آن ترتیب داده شود حداقل حمایت را از جانب ملت عراق دریافت کند. حمله ای که فقط و فقط با هدف رشد ارزش سهام توسط بویینگ، نورث روپ و لاکهید مارتین و ... دنبال میشود.
اما جالب ترین و دردناک ترین نکته اینجاست که این اطلاعات در باب تصفیه خانههای آب آشامیدنی با جزئیاتی دقیق از تجهیزاتشان و نیازمندیهای آنها همه و همه از طریق بازرسان سازمان ملل که به منظور بازرسی از عراق و معدوم کردن تسلیحات شیمیایی اش حضور داشتند تامین میشده است. بازرسانی که در واقع جاسوس بودند. جاسوسهایی که مجری چنین طرح کثیفی بودند و تحت لوای سازمانی با انگیزههایی بشری کار میکردند. بازرسانی که رژیم صدام از کارشان در پس پرده مطلع شده بود و هربار با اتهام صحیح جاسوسی اخراجشان میکرد فقط سبب محکومیت بیشتر کشورش در جامعهی جهانی و تحریمهای بیشتر میشد، به اتهام «اخلال در امر بازرسیهای بین المللی ضد تسلیحات کشتار جمعی»
راستش را بخواهید حتی در خیالم هم نمیگنجید روزی صدام لعنت الله علیه و اعوان و انصار پلیدش را در قامت مظلوم ببینم، اما متوجه شدم از آنها پلیدتر و آدمکش تر و وقیحتر هم داریم. متاسفانه.
این قسمتها را که میخواندم خیلی خیلی یاد خودمان و برجام میافتادم.
کتاب به وضوح توضیح میدهد که ایالات متحده از خیلی وقت پیش یقین داشته که عراق فاقد هرگونه سلاح کشتار جمعی ست و در صورت دارا بودن این تسلیحات هم به هیچ وجه امکانی برای تهدید کردن ایالات متحده آمریکا ندارد.
دست آخر هم اسناد و مدارکی ارائه میدهد که نشان دهندهی تصمیم قطعی ایالات متحده برای جنگ است. مصاحبههایی از «کالین پاول»، «دونالد رامسفلد» و « جورج بوش» که همه به نوعی در جواب این سوال که مکرر از ایشان پرسیده میشده است که :« اگر بازرسان سازمان ملل نتوانند گواهی بر وجود سلاحهای کشتار جمعی پیدا کنند، نظر شما و ایالات متحده چه خواهد بود؟» به شیوههای مختلف گفته بودند که این نشان دهندهی قدرت و زیرکی رژیم بعث است در پنهان کردن این تسلیحات.
کتاب را که بخوانید خوب متوجه میشوید که مسلح بودن رژیم بعث عراق به تسلیحات کشتار جمعی نه یک واقعیت میدانی که فقط و فقط، تابلویی برای فریب افکار عمومیبوده است جهت حمله ای سراسری و گسترده به عراق. باز یاد خودمان میافتادم با بازرسان آژانس اتمی و اینکه سالهاست که ما میگوییم سلاح اتمینداریم و....
قسمت سوم و پایانی کتاب هم به شیوههای کثیف ژورنالیستی برای کم کردن اثر کشتار مردم بی دفاع عراق بر افکار عمومیآمریکا و جهان میپردازد. پر است از مثالهایی از این دست که مثلا فلان روزنامهی خیلی معتبر در دنیا مثل نیویورک تایمز و... مینوشته :« بمبهای 2000 پوندی برای حمله به جمعیتهای گسترده، بغداد را با هدف تضعیف صدام حسین هدف قرار داد» به قول نویسنده محدود کردن اثر بمبها به یک فرد منفور و جانی و در نظر نگرفتن انبوهی از غیرنظامیان که هیچ دل خوشی از صدام حسین ندارند و البته تلفات اصلی این بمبها هستند. این قسمتها خیلی خیلی مرا یاد تحلیلهای ضد بشری افرادی در «بی بی سی فارسی»، «ایران-اینترنشنال»، «من و تو» و هزار و یک سگدانی از این دست میانداخت. یاد آن پفیوزی که روزی با کنایه در توییترش برای ما «ویتامین بی 52» تجویز کرد. الآن اسمش را یادم نمیآید و چه بهتر.
خلاصه به نظرم خوب است که این کتاب درخشان را بخوانیم.
من تا به حال چندین باری به عراق سفر کردهام و قدری این کشور را دیده ام. به نظرم خیلی خوب است که این کتاب را بخوانیم و به دیگران هم بدهیم تا بخوانند. علی الخصوص افرادی در بین اعضای خانواده، جمع دوستان، همکاران و... که همه مان داریم و فکر میکنند کشورهای قدرتمندی مثلی ایالات متحده، انگلستان، روسیه و... دلسوز ملت ما هستند و دخالت خارجی اتفاقی مفید در افق پیش روی ایران و مردم است و با این نگرش اشتباه بعضا سبب اثرگذاریهای مضری در عرصهی سیاسی میشوند بدون اینکه سو نیتی داشته باشند. به نظرم از طرف دیگر خواندن و هدیه دادن این اثر هم خودش عملی بسیار مفید و مثبت در راستای تبدیل ایران و جهان به جایی بهتر است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
سالنکار - قسمت دوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب رشد اثر علی صفایی حائری
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه داستان هملت ویلیام شکسپیر