نوشتههای من در ویرگول | شهروند " اون دور دورا "
خط چشم
میل به زیباتر شدن بود یا تمایل به شبیه بقیه بودن؟
نمیدانم کدام، اما هر چه که بود مرا مجبور کرد به تماشای فیلمهای آموزشی خط چشم کشیدن بیوتی بلاگرها و خیره شدن به چشمان دوستان و نزدیکان و آدمهای ناشناسی که توی خیابان از کنار هم رد میشدیم.
در اتاق را بستم و یک مداد قدیمی از داخل کشو پیدا کردم.گوشی را تکیه دادم به آینهی روی میز و یکی از هزاران ویدیوهای آموزشی که قبلتر از این آرشیو کرده بودم را گذاشتم که پخش بشود.
شروع کردم به همراهی کردنِ آدم توی ویدیو و سعی کردم همانطوری که او خط میکشید، خط بکشم پشت پلکم.
- نتیجه رضایت بخش نه ، بلکه یک افتضاح به تمام معنا بود!
خط خطی ها را پاک کردم و دوباره امتحان کردم.
و دوباره و دوباره و دوباره.
نشد.
زیر لب غر غر کردم که این ویدیوها واضح نیستند،نمیفهمم.
آمده بود که یک روزِ کامل را پیشم بماند. مجبورش کردم برایم خط چشم بکشد و از نزدیکترین زاویهی ممکن از دستانش فیلم بگیرد.
او قشنگ خط چشم کشید و درست هم فیلم گرفت اما به من نیامد.
به روی خودم نیاوردم و مثل دانشآموزی که آشغالهای زیر میزش را با پا شوت میکند زیر میز بغل دستی ، تقصیرها را انداختم گردن او و غرولند کردم:
خوب نکشیدی!
او هم متقابلاً آشغالها را شوت کرد زیر میز بغل دستیاش :
با مداد قشنگ در نمیاد. باید خط چشم مویی بخری.
خط چشم قلم مویی خریدم و آن ویدیو را بارها و بارها تماشا کردم و سعی کردم خط بکشم پشت چشمم.
باز هم نشد.
ابزار و وسایل خط چشم کشیدن را برگرداندم توی کشو.
به آدم توی آینه گفتم :
باور کن بدون خط چشم قشنگتری.
مطلبی دیگر از این انتشارات
بهترین کتاب های فانتزی که باید بخونین
مطلبی دیگر از این انتشارات
به بهانهی معرفی کتاب اصلگرایی: تمرکز چشم شکست را کور میکند!
مطلبی دیگر از این انتشارات
۷ نکته مهم دربارۀ کتابخوانی