یه نویسندم که کلمات، تازه بهش سلام کردن instagram:@ali.heccam_ t.me/Alinssr_ ali.heccam@gmail.com
خُلبازیهایِ خلبانِ اتوبوسِ هوایی
« سوسن گفت: « هواپیما سواری چه کیفی داشت ها! مگر نه؟ »
پسرک گفت: « آره... خیلی... اتوبوسه مثل هواپیما بود. »
دخترک لبش را گزید و نوک ناخنش را به دهان گذاشت و گوشهی ناخنش را کند.
مدتی هر دو ساکت ماندند. آخر سر سوسن گفت: « از کجا فهمیدی؟ »
پسرک گفت: « هیس!... مادر بیدار میشه. بِهِش نگی ها! »
_ چی رو؟
_ که من میدانستم.
_ آخر چه جوری فهمیدی؟!
پسرک چیزی نگفت. »
بعضی دروغها، دروغ نیستند؛ فقط راست نیستند. از روی اجبارند. از آنهایی که بزرگان گفتهاند مصلحتی هم نه؛ چون آنها بهرحال دروغ هستند اما اینهایی که من میگویم، راستِ راست هستند، تنها شرایط اینگونه ایجاب میکند که جورِ دیگری تعریف شوند. یک راست با منظوری متفاوت!
سخت شد! توضیحِ بیشتر، مفهوم را گنگ میکند. برای درکِ بهترِ منظورِ اینجانب، لطفاً سری به داستان کوتاه « خُلبازیهایِ خلبانِ اتوبوسِ هوایی » بزنید.
آنی
گزینهی داستانهای کوتاه نقی سلیمانی
کتاب سیب ( وابسته به انتشارات فرهنگ گستر )
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب از خوب به عالى: چرا برخی شرکتها موفق میشوند و برخی دیگر خیر؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
5 کتاب، 5 کارآفرین اثرگذار
مطلبی دیگر از این انتشارات
آموخته های من از ریچارد برانسون