طنین ترس

عکسی نزدیک به حس و حال اون لحظات پیدا نکردم
عکسی نزدیک به حس و حال اون لحظات پیدا نکردم

صدای جیغ آمبولانس از خیلی دور تر به گوش میرسد

چند لحظه ای میگذرد اما این طنین ترسناک هنوز توی گوشم می پیچد این صدا لحظه ام را می رباید

‏ترس سر تا سر وجودم را میگیرد

‏ریتم نفس هایم تند تر و تندر می شود

دستم را محکم‌مشت میکنم تا لرزشش را نادیده بگیرم


‏کجا ؟برای کی؟ چه اتفاقی افتاده ؟

‏بغض‌سنگینی گلویم را میگیرد

‏می نشینم و به دیواره بالکن تکیه میدهم

‏در آن لحظه تمام اجزای وجودم یک چیز را در خواست میکنند

‏که این صدا پایان تلخ قصه ای نباشد

رامش

بیست و ششم دی ماه نود و نه