ترانه خون شهر کَر ها
طنین ترس

صدای جیغ آمبولانس از خیلی دور تر به گوش میرسد
چند لحظه ای میگذرد اما این طنین ترسناک هنوز توی گوشم می پیچد این صدا لحظه ام را می رباید
ترس سر تا سر وجودم را میگیرد
ریتم نفس هایم تند تر و تندر می شود
دستم را محکممشت میکنم تا لرزشش را نادیده بگیرم
کجا ؟برای کی؟ چه اتفاقی افتاده ؟
بغضسنگینی گلویم را میگیرد
می نشینم و به دیواره بالکن تکیه میدهم
در آن لحظه تمام اجزای وجودم یک چیز را در خواست میکنند
که این صدا پایان تلخ قصه ای نباشد
رامش
بیست و ششم دی ماه نود و نه

مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب هایی که این چند وقت تموم کردم
مطلبی دیگر از این انتشارات
لیست پیشنهادِ کتاب برای نمایشگاه کتاب ۳۲ تهران
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازم حرفِ دل