ترانه خون شهر کَر ها
طنین ترس
صدای جیغ آمبولانس از خیلی دور تر به گوش میرسد
چند لحظه ای میگذرد اما این طنین ترسناک هنوز توی گوشم می پیچد این صدا لحظه ام را می رباید
ترس سر تا سر وجودم را میگیرد
ریتم نفس هایم تند تر و تندر می شود
دستم را محکممشت میکنم تا لرزشش را نادیده بگیرم
کجا ؟برای کی؟ چه اتفاقی افتاده ؟
بغضسنگینی گلویم را میگیرد
می نشینم و به دیواره بالکن تکیه میدهم
در آن لحظه تمام اجزای وجودم یک چیز را در خواست میکنند
که این صدا پایان تلخ قصه ای نباشد
رامش
بیست و ششم دی ماه نود و نه
مطلبی دیگر از این انتشارات
ردپای مرگ در زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
امسال چندتا کتاب هدیه دادی؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
قلبی که دیگر نزد...