سلام من سپیدم و 32 سالمه.مدرس زبان ترکی استانبولی ام. عاشق کتابها، هنر، موسیقی و... اینجا از خودم،کارم و چیزهایی که یاد گرفتم میگم. اگر دوست داشتی تو هم به من ملحق شو.
فلسفه تنهایی
نام کتاب : فلسفه تنهایی
نویسنده : لارس اسونسن
مترجم : شادی نیک رفعت
انتشارات : گمان
کتاب فلسفه تنهایی اولین شماره از مجموعه خرد و حکمت زندگی نشر گمان است. به گفته خودشان : «کتابهای این مجموعه فلسفه را ساده نمیکنند بلکه از ابهت هراس آور آن می کاهند.» قبلا از این مجموعه شماره سوم یعنی « همه دروغ می گویند» را مطالعه کرده ام و یکی از اهرم های فشاری که مرا به سمت خواندن این کتاب سوق داد همین بود. اما مهمترین اهرم همان تنهایی ست.
میتوانم بگویم تا قبل از خواندن این کتاب تفسیر و نگاه من به تنهایی جور دیگری بود. یک نگاه مقدس گونه که جای تغییر در آن وجود نداشت. خواندن این کتاب دریافت های متعددی برایم داشت - دریافت های گاها عجیب و تعجب آور که هیچ راجع به آنها نمی دانستم و به گفته خود نویسنده در انتهای کتاب به مرحله ای رسیدم که باید اطلاعات ودریافت های آن را با وضعیت موجود می سنجیدم و برای خودم حکمی صادر می کردم.
حال قصد دارم اندکی راجع به این دریافت ها و اطلاعاتی که نویسنده در خصوص تنهایی می دهد بگویم. اگر این کتاب را نخوانده اید گمان می کنم در نهایت بتوانید تصمیم بگیرید که این کتاب را به لیست کتابهایتان اضافه کنید یا نه و اگر خوانده اید حتما نظر خود را با من به اشتراک بگذارید.
نویسنده در هشت فصل نسبتا کوتاه و با عناوین جالب سعی در توصیف تنهایی دارد.
در ابتدا سعی دارد فلسفه ومفهوم تنهایی را نخست از دید خود ما برایمان آشکار سازد. احساساتی را که شاید همه ما تجربه کرده ایم ولی معنای «تنهایی» به آن نداده ایم و صرفا در موقعیتی خاص تجربه اش کرده ایم بی آنکه روی آن تمرکز داشته باشیم. در این بخش یاد می گیریم که میان «تنهایی» و«تفرد» تمایز قائل شویم و بدانیم که تنهایی وقتی سراغمان می آید که توقعمان از رابطه با کسی برآورده نشود و این حس ناامیدی ما را به سمت نوعی گوشه گیری اجتماعی می برد که به آن تنهایی می گوییم. سپس سعی میکنیم تا با بررسی یافته های اجتماعی، جامعه شناختی، روانشناسی و ... دلایل تنهایی را بیابیم و بفهمیم که تنهایی منشأ بیرونی دارد یا درونی. یعنی تنهایی صرفا به دلیل خصیصه هلی شخصیتی ما شکل می گیرد یا نتیجه تأثیر روابط با دیگران است.
در فصل اول راجع به تعریف تنهایی و تفاوت آن با تفرد میخوانیم. چیزی که حین خواندن این فصل و بعد از آن متوجه شدم این بود که رابطه ما با خودمان رابطه ای ویژه است که در کیفیت تنهایی مان بسیار موثر است، همه ما انسانها تنهایی را تجربه می کنیم چرا که همه ما در تجربه هایمان از جهان تنها هستیم. هنگامی که در یک کنسرت شلوغ و یا یک کنفرانس چند صد نفری حضور داریم هم تنها هستیم یعنی تجربه ما از گوش دادن به موسیقی در Hن جای شلوغ کاملا منحصر به فرد است و متعلق به خود ماست و ربطی به حضور در جمع یا تنها بودن ندارد.
ما تنها به دنیا می آییم، تنها زندگی می کنیم و در تنهایی می میریم.همه ما یک «خود» داریم که خودش را درک می کند و واقف است به جدایی اش از دیگران.
به همین دلیل احساس می کنم اگر رابطه با خودمان رابطه عمیقی باشد، این تجربه ها نیز خاص تر وعمیق تر خواهد بود و رنج واحساس منفی تنهایی در وجودمان کمرنگ تر خواهد شد.
پس می توان گفت تفرد (alone) جنبه فیزیکی و تنهایی (Lonliness) جنبه احساسی دارد.
آدمهای زیادی هستند که تمام طول روز را در خلوت و بدون حضور آدمهای دیگر سپری می کنند ولی احساس تنهایی ندارند. در مقابل کسانی هم هستند که همیشه دور و برشان شلوغ است ولی مدام درگیر تنهایی هستند.
تنهایی از دیدگاه نویسنده سه نوع است: تنهایی مزمن، تنهایی موقعیتی وتنهایی گذرا
تنهایی مزمن نوعی از تنهایی ست که در آن به دلیل نداشتن روابط مناسب با دیگران نوعی رنج مدام را تجربه می کنیم. تنهایی موقعیتی ناشی از تغییرات زندگی ست مثل اتمام یک رابطه عاشقانه وتنهایی گذرا می تواند هر لحظه به سراغمان بیاید، وقتی تنها هستیم یا در یک مهمانی شلوغ.
پس تنهایی موقعیتی علت بیرونی دارد و تنهایی مزمن وگذرا علل درونی. با این اوصاف نویسنده تنهایی را در دو دسته کلی برون زاد و درون زاد قرار می دهد. به نظر من تنهایی چه برون زاد باشد چه درون زاد نباید آن را به عنوان یک اختلال یا بیماری در نظر گرفت بلکه تنهایی یک نوع مکانیسم دفاعی ست در مقابل شرایط بیرونی ودرونی.
در فصل سوم عواملی را بررسی میکنیم که باعث تجربه تنهایی می شود مثل مراحل زندگی، گروههای اجتماعی، جنست، شخصیت و ... . در فصل چهارم راجع به اعتماد وتنهایی صحبت میکنیم تا تنهایی را بهتر درک کنیم. در
فصل پنجم راجع به دوستی و عشق میخوانیم و اینکه فقدان این دو چطور سبب تنهایی می شود.در فصل ششم نگاهی به فردگرایی مدرن داریم و میخواهیم بدانیم که افراد فردگرا در جوامع مدرن دچار تنهایی هستند یا نه. در فصل هفتم با خلوت و انزوا آشنا می شویم و در فصل آخر می فهمیم که چطور در قبال تنهایی مان مسئولیم و چطور باید آن را مدیریت کنیم.
موضوعی که نویسنده به آن پایبند است این است که مامحتاج داشتن رابطه با دیگران هستیم و تمام موضوعات دیگرکتاب حول این محور می چرخد. وقتی از یک رابطه عاطفی بیرون می آییم، با دوستانمان قطع رابطه میکنیم، به صورت خود خواسته تنهایی را بر می گزینیم یا وفتی تحت تأثیر اجتماع و عوامل بیرونی تنها می شویم تأثیر ایجاد شده در ما به خاطر عدم حضور انسانهایی ست که قبلا در زندگی ما حضور داشتند و الان نیستند.
اما اگر از من بپرسید تنهایی چیست؟ اینطور پاسخ می دهم:
دلپذیرترین حالت واحساسی که یک فرد می تواند تجربه کند به شرطی که بتواند آن را در تمام مراحل زندگیش کنترل کند.این را بعد از خواندن کتاب دریافتم، اینکه تنهایی همیشه لذت بخش نیست واگر کنترل نشود تبدیل به معضل خواهد شد. یکی از این معضلات تنها تر شدن است.
وقتی تنهایی را انتخاب میکنیم باید بدانیم که لازمه لذت بردن از این تنهایی خروج های به موقع از آن است.چیزی که من گاهی اوقات در آن به مشکل بر میخورم. تنهایی عموما یا خودخواسته شکل میگیرد یا در پی یک اتفاق و پیشآمد.کنترل نیز همین جا به درد می خورد. مثلا وقتی در پی یک رابطه ناخوشایند( نه لزوما عاطفی) تصمیم میگیریم که مدتی تنها باشیم، این تنهایی ممکن است ما را تنهاتر کند چرا که این رابطه ناخوشایند باعث از دست رفتن اعتماد ما شده و بی اعتمادی یکی از مهتمرین دلایل تنهایی ست و اگرکنترل نشود برگشتن از نو به روابط خیلی سخت ترخواهد بود.
جایی در فصل سوم کتاب از ارتباط تنهایی با شخصیت انسانها می گوید، اینکه تنهایی در بعضی افرد به خوی و منش آنها بستگی دارد تا شرایط بیرونی. ربط مستقیمی دارد به تعاملات اجتماعی فرد و توقعات فرد از تعامل.
همیشه این حس را داشته ام که تعاملات من کاملا پرت و بی ربط است. یعنی آنچه که به عنوان تعامل اجتماعی در ذهنم متصور شده ام و یا به آن نیاز داشته ام اکثرا از طرف جامعه ای که لا آن در ارتباط بوده ام بی پاسخ مانده لذا برای آسیب کمتر تنهایی راه حل خوبی بوده.
این تنهایی اجباری مرا به سمت خلوت برد و چیزی را تجربه کردم که تا قبل از آن نمی دانستم وجود دارد. خلوت یعنی هم نشینی با خود- یعنی لذت بردن از تمام لحظه ها و ساعاتی که فقط خودت در آن حضور داری. به نظر من تنها چیزی ست که می تواند ما را به حقیقت برساند. حقیقتی که فقط از آن ماست و به کس دیگری تعلق ندارد. در خلوت می توانیم ابعادی از خود را کشف کنیم تا به حال لمس نکرده ایم، می توان به تمام جنبه های خوب و بد شخصیت خود یکجا دسترسی پیدا کرد و بعد از آن تنها خودمان هستیم که می توانیم کمک حال خودمان باشیم. درست است که بعد از دستیابی به آن خلوت کمتر به همراهی دیگران نیازمندیم ولی این حقیقت را که ما اساسا به اطرافیانمان نیازمندیم، نباید انکار کنیم. تنهایی مخصوص خودمان است، مسئولیتش نیز با ماست.
می توان از سهمناکی تنهایی کاست اگر بیاموزیم چگونه در خود قرار یابیم و آنقدر به تأیید و تصدیق دیگران وابسته نباشیم، در عین اینکه عزلت نگزینیم و قلبمان را به روی دیگران بگشاییم. و باز هم گهگاه تنهایی سر بر می آورد. این تنهایی ست که باید مسئولیتش را بپذیرید، چون هر چه باشد این تنهایی شماست.
در ادامه لینک نسخه الکترونیکی کتاب رو از طاقچه براتون میذارم. اونجا میتونید قسمتی از کتاب را به عنوان نمونه و رایگان مطالعه کنید و اگر علاقه مند شدید ادامه بدید.
ممنون از اینکه تا انتهای نوشته با من همراه بودید. امیدوارم شما هم این کتاب رو بخونید و ازش لذت ببرید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی میکُشد!
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولین نوشته
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی 10 رمان عاشقانه ایرانی