قمارباز

قمارباز

نویسنده: فئودور داستایوسکی

مترجم: جلال آل احمد

انتشارات فردوس

چاپ ششم، 1379

242 صفحه


نوشتن درباره داستایوسکی [بنا به رسم الخط کتاب داستایوسکی می نویسم نه داستایوفسکی یا چیز دیگر] جسارت و دانش زیادی می طلبد که در من نیست. اینجا خیلی محدود درباره قمارباز می نویسم.

شاید جالبترین نکته درباره کتاب این باشد که داستایوسکی این کتاب را تنها در 26 روز نوشته است. زمانی واقعا اندک برای نوشتن یک رمان. ظاهرا دراین زمان باید کتابی را سریعتر تمام می کرده تا بدهی هایش را پرداخت کند. شیوه نوشتن هم به این صورت بوده که داستایوسکی می گفته و "آنا گرگوریونا" تند نویسی می کرده است. سال بعدش این آنا گریگوریونا همسر داستایوسکی می شود.

حدس زدنش کار سختی نیست که کتاب درباره قمار است. توصیف حالات درونی انسان ها تخصص داستایوسکی است و در این کتاب هم شور و حال قماربازان را به خوبی توصیف کرده است. زندگی شخصیت های داستان نیز مانند برد و باختشان در قمار دستخوش تغییرات شدید و بالا و پایین بسیار می شود. این شباهت را می توان اینگونه برداشت کرد که به نظر نویسنده زندگی ما نیز مانند یک قمار است و اختیار آن خیلی دست ما نیست. قهرمان های داستان نیز یک روز ثروتمند می شوند و یک روز خدمتکار. یک روز عاشق و یک روز فارغ. مانند داوشان در قمار که یک دست می برد و یک دست می بازد.

یک شباهت دیگر قمار و زندگی نیز شیوه و روش های قمار است. برخی خیلی اهل حساب و کتابند که دایم در قمار احتملات را حساب می کنند که قبلی چه آمده و احتمال آمدن قرمز چقدر است و چند تای اخیر سیاه بوده و فلان [اصطلاحات بازی رولت]. اما داستایوسکی شرح می دهد که این شیوه بازی هم راه بجایی نمی برد و بارها بارها کسانی که بر اساس احتمالات بازی کرده اند غافلگیر شده اند. یک طوری که می خواهد بگوید که در زندگی هم نمی شود خیلی دو دوتا چهار تا کرد و زندگی هم مثل قمار چندان قابل کنترل نیست.

کشش میز سبز قمار و خارج شدن کنترل از دست انسان، وسوسه یک قمار دیگر، امید به موفقیت یکباره و این قبیل مسایل را داستایوسکی به خوبی شرح می دهد. اما نکته ای که چندین جا در کتاب از زبان ادم های بیرون داستان به عنوان ناظران بیرونی تکرار می شود این است که در نهایت در قمار خواهید باخت. این سرنوشت محتوم قمارباز است. چنانچه وقتی جایی پولی می برد به او توصیه می کنند که سریعتر از قمارخانه خارج شود چرا که بی شک این پول را خواهد باخت. یعنی در بازنده بودن نهایی قماربازان کسی شک ندارد. ظاهرا خود داستایوسکی نیز در قمار باخته و زخم خورده این ماجراست.

در عین حال به خوبی شرح می دهد که چه حسی بر انسان می گذرد که بعد از برد هم نمی تواند از قمارخانه خارج شود و یا اگر هم خارج شود باز می گردد تا تمامی بردش را ببزد. کششی که میز سبز قمار دارد بارها بارها در کتاب بحث می شود.

البته کتاب داستان های دیگری هم در کنار شرح قمار دارد، علاوه بر خط اصلی داستان درباره یک خانواده روس سابقا پولدارِ حالا بدهکارِ منتظر ارث مادربزرگشان، داستان عشق مازوخیستی راوی به یکی از دختران خانواده را نیز دنبال می کند. همچنین به مقایسه ملل روس و فرانسه و المان و انگلیس می پردازد. اما به نظر می رسد با توجه به عجله نویسنده برای به پایان بردن کتاب این داستان ها چندان ساخته و پرداخته نشده اند و شخصیت های داستان کارهای عجیب و غریب می کنند. که البته این خودش باز شباهت به احتمالات قمار دارد.

کتاب را سال ها پیش خریده بودم و تا کنون خیلی به صرافت خواندنش نیافتاده بودم، این چند روزه فرصتی شد تا آن را آغاز و تمام کنم. خوشخوان و جذاب و کوتاه است. آن زمان که خریدم ترجمه جلال آل احمد در بازار موجود بود که سال 1327 از فرانسه ترجمه کرده است. این جدی ترین کار ترجمه جلال است، ولی همچنان خیلی ترجمه خوبی نیست. بخصوص که از فرانسه برگردانده شده و با متن زبان های دیگر هم مقابله نشده، مترجم هم خیلی مته به خشخاشِ لحن و اصطلاحات نگذاشته است. هرچند که به هر حال بعد از 70 سال خود زبان فارسی هم تغییرات زیادی کرده و نیازمند ترجمه های جدیدتری بوده است.

خوشبختانه تا جایی که می دانم صالح حسینی سال 1386 از انگلیسی و سروش حبیبی هم سال 1393 از روسی مستقیم زحمت ترجمه کتاب را کشیده اند. دو مترجم نا آشنا که به جرات می توان گفت بهترین مترجمان چند دهه اخیرند. متاسفانه ترجمه آنها را نخوانده ام اما می توان تصور کرد که خواندن انها به مراتب دلنشین تر از خواندن ترجمه قدیمی آل احمد است.