هآمدجهان پناه|دانش آموخته مطالعات فرهنگی و رسانه|منتقد،عکاس،نویسنده
محله ی جنی ها|نگاهی به رمان شغال آباد
کم کم دارد در ایران خودمان هم به فانتزی عادت می کنیم.فانتزی هایی که برای خودمان است و نه تقلیدی سطحی از کارهای غربی. خوشایندتر ازین تولید داستان هایی صفر تا صدی از وحشتی که ایرانی است.چسبیده به فرهنگ مان. شغال آباد ازین جنس نوشته هاست که با وسواسی شدید نگاشته شده است. داستان درباره ی محله ی دورافتاده ایست که آدمهاش بواسطه حضور در این مکان دچار اتفاقات عجیبی متناسب با گذشته شان می شوند.
"آن قدیم ها محله قبرستان بوده اما بعد که چندنفری از جمله آمیز ابراهیم آمده اند و تویش خانه ساخته اند رفته رفته تبدیل شده به محله مسکونی. با این حال تا سالیان سال شب که می شده شغال ها می آمده اند و به امید یافتن بقایای اجساد خاک را حفر می کرده اند. برای همین اسم محله را گذاشته اند شغال آباد"
محله ای از جن زده هایی که یکی اجساد در باغچه خانه اش دفن می کند، آن یکی با رازبقا خودارضایی می کند، یا یکی عادت به دزدی در روز روشن دارد ، یکی شان وقتی می میرد به کلاغ تبدیل می شود و یکی شان با مافیای سیسیل هم کاسه است.
آدم های شغال آباد هرکدامشان یک شهرتی با اسم کوچک شان حمل می کنند که برگرفته از یک داستان قدیمی ست. در ابتدای داستان این اسم های زیاد خواننده را به مرز کلافگی می کشاند؛غلام شتر، اصغرباربی، اکبر آب پز،مژگان سوخته،حسین پاکستانی و... اما در ادامه با آشنا شدن به فضای ابزورد مکانی در یک حالت بی زمانی ،خواننده خودش را در محل حس می کند و با شنیدن ماجرای هر اسم بیشتر شیفته ی ادامه دادن و شنیدن حرف های بیشتری می شود علی الخصوص که حسین قسامی در کلیدی ترین بخش های داستانی از عبارت تکرار شونده ی "هنوز کلی چیز هست که نمی دونن اگه بدونن تنبونشونو خیس می کنن" به شکل جذابی با تکنیکِ با دست پس میزنه و با پا پیش می کشه، ناخوداگاه خواننده را می رباید.
حسین قسامی با لحنی خیابانی داستانش را بی پرده می نویسد که همین بی پرده نویسی اش شاید اثرش را از رسیدن به کتابفروشی ها محروم کرده است. لحنی که به ایجاد صمیمیت با خواننده اش بیش از روشی مرسوم می انجامد. سرعت روایت با تمام پایین و بالای داستانیش کنترل می شود. بااینکه تعلیق در داستان به شدتی که در داستان های هم ژانر وجود دارد اینجا نیست اما با تمپوی بالا در داستانگویی که هنوز از یک داستان جدا نشده داستان بعدی بلافاصله شروع می شود مخاطب را هیجان زده می کند.
نویسنده در سیزده فصل بیش از بیست روایت داستانی را بدون جدا شدن از هم و با فرمی یکدست ( در حالیکه زمان به شکلی خطی پیش نمی رود) تعریف می کند. این عدم رعایت خطی زمان، به معنای ساختارشکنی داستانی نه تنها نیست که چفت وبست های شخصیت پردازی اش را سفت تر کرده است. شخصیت های شغال آباد شکل می گیرند و حتی آدمهای کمتر اثرگذارش هم گذشته ای دارند و می شود آنها را از باقی تمیزداد. نوع روایت،گاه اول شخص و گاه سوم شخص است. بارها و بارها در شغال آباد نقل قول می شود. نقل قول هایی که معلوم نیست کدامش درست است که گاه متضاد و گاه متناقض هم عمل می کنند.
شغال آباد با یک شروع هیجان انگیز کلی علامت سوال برای خواننده پیش می کشد. با داستان هایی که حتی زمانی برای نفس کشیدن را به خواننده نمیدهد ادامه پیدا می کند اما پایانش کم جان است. داستان پایانی با اتفاقی به مراتب کم مایه تر از داستان های میانی تمام می شود. تمام شدنی که خواننده باورش نمی کند و به مثابه همان نقل قول تکراری جذاب هنوز کلی چیز هست که نمیدانید. که انگار حسین قسامی کارش تازه با این محله شروع شده و باید ادامه اش دهد تا روزی برسد که پایانی متناسب با شغال آباد برایش بنویسد . پایانی که بشود کتابش را آن موقع در کتابخانه اش داشته باشد.
اینجای کتاب را یکبار با هم بخوانیم:اصغر اگرچه در ابتدا آدمیزاد بوده اما بعدها در اثر جادوگری های غلام شتر به جن مبدل شده. شاهد حرفش هم فیلم جنگ ستارگان نسخه 1985 بود که در آن یک سگ بی آزار براثر تشعشعات رادیواکتیو تبدیل به یک هیولا می شود. اما حرف سجاد تیغ زن،پسر مجید گوش بر و شهین گرگه احتمالا از همه بیشتر قابل قبول بود.او می گفت:با چشمای خودم دیدمش وقتی سرمستراح نشسته بود هیچی نبود صافِ صاف.انگار کن کویر لوت.خالی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصهای از کتابِ برای این لحظه متشکرم
مطلبی دیگر از این انتشارات
فرهنگی| یلدا چیکار کنیم؟! اسنپ کیو بازی کنیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان شمال و جنوب مدار ۳۸ درجه