مشخصه های رایج شناخت افراد همچون رشته، شغل و... الزاما شناخت کاملی بدست نمیدهند. با این حال ذهن ما کنجکاو است به دانستن اینها. از این رو صرفا جهت اطلاع: دانشجوی اقتصاد
مروری بر کتاب انسان خردمند
معرفی کتاب:
کتاب "انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر" نوشته یووال نوح هراری در سال 2014 منتشر شد. نشر نو ترجمه فارسی این کتاب را به قلم نیک گرگین در سال 1396 در ایران منتشر کرد. انسان خردمند روایتی از یک استاد تاریخ است که زندگی 200 هزار سالهی انسان در جهان را مرور میکند. کتاب این مرور تاریخی را در چارچوب چهار نقطهی عطف در زندگی بشر بررسی میکند: انقلاب شناختی، انقلاب کشاورزی، وحدت بشر و انقلاب علمی. این چهار بخش در قالب 20 فصل ارائه شده است. من نسخه لاتین کتاب را بررسی نکردهام؛ اما ترجمهی کتاب بسیار روان است و حس مواجه با متن ترجمهشده به خواننده دست نمیدهد. کتاب انسان خرمند در آبان 98 در ایران لغو مجوز شد. از این رو برای مطالعهی آن باید از نسخ منتشرشده قبلی (که همچنان در برخی کتابفروشیها موجود است) یا نسخ منتشرشده توسط ناشران غیر رسمی یا نسخهی pdf موجود در اینترنت استفاده کرد.
خلاصه کتاب:
ما انسانهای موجود (که عنوان انسان خردمند اشاره به ما دارد) تنها نوع از انسانها نیستیم که زمین به خود دیده است. زیستشناسان فسیلهایی از دیگر انواع انسانها یافتهاند که در هزاران سال پیش منقرض شدهاند و ما علت آن را نمیدانیم. شواهد زیستشناسی به ما میگوید که انسان خردمند در حدود 70 هزار سال پیش اولین نقطهی عطف تاریخ خود را تجربه کرد که آن انقلاب شناختی است و مغز انسان به صورتی که امروز میشناسیم؛ قابلیت تحلیل و انتزاع یافت. تا پیش از آن مغز انسان از چنین قابلیتی برخوردار نبوده است. چرایی وقوع انقلاب شناختی از مجهولات ماست. بزرگترین موهبت انقلاب شناختی که انسان خردمند را از دیگر گونههای زیستی جهان متمایز میکند؛ قابلیت تخیل است. در این چارچوب انسان توانست زبانی متفاوت از همهی گونههای جانوری داشته باشد که قابلیت انتقال مفاهیم متفاوت داشته و انسان را در هماهنگی و زندگی اجتماعی یاری کند. انسان خردمند با قدرت تخیل خود، توانست همکاریها و ابداعاتی را شکل دهد که او را به حاکم بلامنازع زمین تبدیل کند.
دومین نقطهی عطف تاریخ بشر، انقلاب کشاورزی بود که بشر توانست گونههای گیاهی و حیوانی را اهلی کند و از زندگی شکارجویی به زندگی یکجا نشینی روی آورد. بزرگترین موهبت زندگی کشاورزی، امکان افزایش جمعیت برای بشر بود.
سومین نقطهی عطف زندگی بشر، میل او به وحدت بود. انسان 6 هزار سال پیش، اجتماعی فراتر از شهر و قبیلهی خود را درک نمیکرد. ادیان جهانشمول، امپراطوریهای جهانیشمول و تجارت جهانشمول مرزهای زندگی انسان را بزرگ کرد و او را از پیلهی قبیلهی خود بیرون آورد.
انقلاب علمی چهارمین نقطهی عطف زندگی بشر است. تا پیش از انقلاب علمی، دین و سنت منبع دانش بشر بودند و انسان گمان میکرد معرفتی فراتر از دین و سنت موجود نیست. انقلاب علمی، کشف نادانی بشر و گام نهادن در مسیر بینهایت دانستن بود که علم تجربی را جایگزین سنت در درک جهان پیرامون کرد. تبدیل علم به تکنیک، دیگر پیامد مهم انقلاب علمی بود. در نتیجه مثلث سرمایهداری (بازار)، امپراطوری (دولت) و تکنیک، یکدیگر را تقویت کردند و عملا سرمایهداری و دولت پشتیبان پیشرفت علم و تعیینکنندهی مسیر پیشرفت آن بودهاند.
در فصل آخر، نویسنده تاملی بر سرانجام مسیر بینهایت پیشرفت علم دارد که ممکن است به چه پیامدهایی منجر شود و احتمالا فصل آخر این کتاب، مقدمهای برای کتاب دوم نویسنده (انسان خداگونه) است.
نکات قابل تامل:
هر کتاب (اعم از تاریخی و...) سه نوع محتوای "ایده"، "اطلاعات" و "تحلیل" در اختیار ما قرار میدهد. ایدهی کتاب در مورد سیر تاریخ بشر، بسیار جذاب بود و شاید همین ایده بود که موجب شد این کتاب در دنیا دیده شده و به چند ده زبان ترجمه شود. نویسنده در این کتاب طیف وسیعی از اطلاعات را ارائه میکند که برخی از آنها در سطح مقالات تراز اول علمی دنیا و برخی دیگر در سطح دانستنیهای مجلات زرد است؛ با این حال هنرمندانه این اطلاعات را در راستای ایدهی کلی کتاب و تحلیل خود ارائه میکند. او تحلیل و قضاوت شخصی خود در مورد مسائل گوناگون مطرح شده در کتاب را طرح میکند که برخی از آنها قابل قبول و برخی غیرمتقن بود. بدیهی است که قضاوت در مورد دستهبندی این تحلیلها برعهدهی هر خواننده است.
یکی از نکات کلیدی کتاب، پرداختن به مسئلهی قدرت انتزاع انسان خردمند با استفاده از واژه "تخیل" است. به عنوان یک مخاطب بیرونی، صورتبندی آن مسئله با واژهی قدرت "انتزاع" را بیانی بهتر میدانم. حال اینکه واژهی تخیل تالیف نویسنده یا سلیقهی مترجم بوده را نمیدانم. (البته دانستن آن سخت نیست.)
این کتاب در افواه عمومی به عنوان کتابی ضددین دیده شده و از همین رو مترجم در مقدمه خود از اندیشههای ضددینی نویسنده تبری جسته و احتمالا از همین بابت کتاب لغو مجوز شده است. فارغ از نظرات شخصی نویسنده، من چنان درک ضددینی از محتوای کتاب نداشتم. میتوان گفت که نویسنده در این کتاب موضع مثبتی در مورد کلیت نگاه ادیان به جهان (اعم از مسیحی و یهودی و بودایی و اسلام) ندارد و ترجیح میدهد بجای اتکا بر متون مقدس از پیش نوشتهشده؛ یافتههای زیستشناسی را دستمایه تحلیل قرار دهد. با این حال این نگاه الزاما ضد اسلامی نیست. به عنوان مثال ایدهی نویسنده در مورد اینکه انقلاب علمی دین را از منابع معرفت بشری کنار زد و علم را جایگزین آن کرد؛ در مورد اسلام مصداق ندارد. اسلام هیچگاه انحصار معرفت و دانش را در کتاب مقدس نمیدانسته و مشوق تحقیق و تجربه علمی بوده است. مثال دیگر، تکیه بر زیستشناسی تکاملی مبتنی برنظریه تکامل داروین است. با وجودی که نویسنده در فصل اول به ناکافی بودن شواهد تجربی این ایده اعتراف دارد؛ اما آن را به عنوان بهترین ایده از بین فرضیههای موجود زیستشناسی دستمایه تحلیل قرار میدهد و البته تصریح میکند که این فرضیه در تضاد با آموزههای ادیان الهی است. این سخن نیز الزاما در مورد اسلام مصداق ندارد. به عنوان مثال مرحوم شهید مطهری نگاه تکامل داروینی را الزاما بر خلاف ربوبیت خدا نمیدانست و معتقد بود قبول ایدهی تکامل، الزاما خالق بودن خداوند را زیر سوال نمیبرد. ممکن است مسیر ربوبیت خداوند از مسیر تکامل بوده باشد.
از دیگر ابعاد چالش برانگیز این کتاب، تلاش برای بیانی ساده و عامهفهم از پدیدههایی است که در تاریخ، فلسفه، اقتصاد، زیستشناسی و... به مثابهی موضوعات تخصصی بررسی میشوند. طبعا این مسیر دشوار است و بسیاری از افراد ممکن است به مسیر طی شده ایراداتی وارد کنند. بخشی از این جنس انتقادات در بازتاب ضعف نویسنده در نگارش متنی علمی به زبان عامیانه؛ در صفحهی ویکی پدیای فارسی این کتاب ذکر شده است. با این حال بنظر من به عنوان یک دانشجوی اقتصاد، فصولی که دربارهی پول و نقش اعتبار در رشد اقتصادی بحث کرده بود؛ دچار اشتباه و مغلطه نبود. فصل مربوط به پول حرف جدیدی برای یک دانشجوی اقتصاد نداشت. فصل مربوط به نقش اعتبار در رشد اقتصادی و ظهور دنیای مدرن متوجه نکتهای بود که بسیاری از اقتصادخواندهها نیز از آن غافل هستند. من انتظار نداشتم نویسنده به این نکته توجه داشته باشد که گسترش اعتبار "فقط" نقش مکمل را در رشد اقتصادی دوران مدرن ایفا کرده و نقش اصلی بر گردهی تکنولوژی بوده است. مکمل بودن اعتبار و اصل بودن تکنولوژی در رشد اقتصادی، نکتهای است که بسیاری از اقتصادخواندهها نیز به ظرافت آن واقف نیستند؛ با این حال نویسنده متوجه این نکته بود و اعتبار را به مثابهی مکمل تکنولوژی در رشد اقتصادی مطرح کرد.
*همین نوشته در صفحه من در goodreads: (+)
مطلبی دیگر از این انتشارات
10 کتاب خوب در حوزه ارتباطات به پیشنهاد محسن رحیمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
پرفروش ترین کتاب های تمام دوران
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب خشم و هیاهو