برای خواندن نوشته های من وبلاگ زیر رو دنبال کنید : mehdiabbaszadeh.ir
معرفی کتاب - به خدای ناشناخته
سلام، من مهدی عباس زاده ام و میخوام در مورد یکی دیگه از کتاب هایی که خوندم بنویسم.
این مطلب در مورد نقد و بررسی کتاب به خدای ناشناخته نوشته جان استاین بک است.
بعضی جاهای کتاب با خودم گفتم اینم از اون کتاب های کلیشه ای با نثرهای کلیشه ای تره و محتوای سنتی کتاب با توصیفات زیادش از طبیعت و مزرعه و افتاب و خورشید و… حوصله ام رو از خوندنش سر برد اما هرچی که جلوتر رفتم از سبک نوشتن جان اشتاین بک لذت بیشتری بردم. از یه قسمتی از کتاب به بعد توصیفات “استاین بک” از طبیعت و حال و احوالات شخصیت اول آثارش نه تنها دیگه واسم حوصله سر بر نبود که واسم خیلی هم جذاب و خواندنی بود.
شاید کتاب به خدای ناشناخته به خوبی کتاب های بعدی جان استاین بک مثل شرق بهشت یا موش ها و آدم ها نباشه اما توی همین کتاب به خدای ناشناخته هم اون طبیعت گرایی (ناتورالیسم – ناتورالیسم یا همون طبیعت گرایی یعنی پذیرش طبیعت به عنوان حاکم بی قید و شرط عالم.) خاصی که توی اثار جان استاین بک هست رو میشه دید و میشه گفت فضای این کتاب هم مثل “شرق بهشت” پر از نماد و استعارست که میشه از اون لذت برد.
نوع روایت اشتاینبک در این کتاب پر از احساس و توصیفهای عمیق و تمثیلهای زیباست، داستان کتاب به خدای ناشناخته ترکیبی از فرهنگ و باور مسیحی مهاجرهای آمریکا و اعتقادات سرخپوستان بومی امریکاست و نشون دهنده پیوند عمیق اون ها با طبیعته.
شاید فکر کنید داستان بسیار سرراستی داره این کتاب، اما پشت لایههای ساده داستان مفاهیم و استعارههای عمیقی از اعتقادات و باورهای افراد مختلف وجود داره و این کتاب چیزی بیشتر از اون کلمات به ظاهر سادش واسه گفتن داره.
احتمالا هر کسی از خوندن این کتاب به اندازه خودش لذت میبره اما قطعا قراره درگیری های ذهنی که بعد از خوندن این کتاب پیش میاد برای هر کسی متفاوته.
من پیشنهاد میکنم وقتی که دارین این کتاب رو میخونین به رابطه به صلیب کشیده شدن مسیح و اون درخت فکر کنید چرا که جان استاین بک همیشه دوست داشته حرفهاشو توی بستر داستانهای مذهبی بهمون بگه.از طرف دیگه این تمثیل کاملا در تقابل با دین و مذهبه. یعنی جان کاملا ادیان رو زیر سوال میبره و یه دین و مسلک جدید رو انگار میخواد علم میکنه. خلاصه این که از کنارش ساده رد نشین.
خلاصه کتاب به خدای ناشناخته
ژوزف عاشق زمین و درخت و طبیعت است و طبیعت را میپرستدو ماجراهای داستان نیز دقیقا ازاینجا شروع میشود!
جوزف که با برادرانش صاحب مزرعه ای بزرگ شده بود در همان مزرعه رشد میکند، عاشق میشود و با الیزابت ازدواج می کند اما هنگام بازگشت به مزرعه، می فهمد که برادر الکلی اش با ضربه های چاقوی خوانیتو، کشته شده است. با وجودی که خوانیتو از جوزف می خواهد به انتقام برادر، او را بکشد اما جوزف این واقعه را یک تصادف می داند. این خونسردی و بخشش سبب می شود تا خوانیتو با احساس گناه، مزرعه را ترک کند. الیزابت حامله می شود، و برتون نگران حال برادر است چون مشاهده می کند جوزف با درختی صحبت می کند و این صحبت کردن او با درخت را نوعی کفر میداند چرا که فکر میکند این صحبت کردن با درخت نوعی مناجات کردن با آن است.
دره سرسبز و حاصلخیزی که جوزف برای تشکیل خانواده و مجموعه ای از مزارع با برادرانش انتخاب می کند روز به روز اباد تر میشود و کار سخت به رفاه تبدیل می شود.
جوزف به طور غیرقابل توضیحی با یک درخت بلوط کهنسال پیوند خورده به نحوی که این درخت برای او تبدیل به مکانی خاص و قابل احترام می شود.
او به صدای به هم خوردن شاخه ها و برگ ها در باد بی قرار گوش می دهد، پوست درختان را نوازش می کند و از او پند می خواهد، گویی روح پدرش در آن جای گرفته است، گویی همه تردیدها را می توان در شیره ای که زندگی را در آن القا می کند برطرف کرد.
اما نعمتها میتوانند به نفرین تبدیل شوند، و بارانهایی که دره را با فراوانی شکوفا میباراند، ناگهان خشک میشود و یک سرزمین بارور را به صحرای خشک و سوزان تبدیل میکند که در آن مرگ و ویرانی هر اثری از عشق و ثروت گذشته را محو میکند.
اگر این مطلب رو دوست داشتین و یا خواستین معرفی کامل این کتاب رو به همراه فایل دانلود و فیلم معرفی ببینید خوشحال میشم که به صفحه ی نقد و بررسی کتاب های من سر بزنین.
شما این ماه چه کتابی تو دست دارین و چی میخونین !؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب ساعت شوم
مطلبی دیگر از این انتشارات
از روی خاطرات واقعی بنویسیم یا نه؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب: قصههای کوتاه منیر خانوم