معرفی کتاب زندگی با روان‌گسیختگی

کتاب زندگی با روان‌گسیختگی
کتاب زندگی با روان‌گسیختگی


کتاب زندگی با روان­‌گسیختگی، داستان زندگی خانم «ازمی ویجون وانگ» به قلم خویش است که به دلیل تجربۀ پیاپیِ هذیان و توهم چیزهایی که وجود ندارند، در جوانی تشخیص اختلال روان­‌گسیختگی می­‌گیرد. در این کتاب او، از تجربیات طاقت­‌فرسای این بیماری، تشخیص­‌های متنوع و درمان­های متعددی می­گوید که نشان از جستجوگریِ او برای یافتنِ دلیل و معنای این بیماریست. او محقق و جستجوگری توانمند و همچنین نویسندۀ برجسته­‌ای می‌باشد. کتاب زندگی با روان‌گسیختگی، از فراز و فرودهای زندگی او و همسری که پا به پایش گام برمی‌دارد می­گوید، همسری که در پسِ چهرۀ حامی­‌اش، گویا، خستگی­ و یأسی احساس می­‌شود؛ که نشان از عشق و فرسودگی­‌ای توأمان دارد. این عشق، یأس و استیصال در اکثر خانوادۀ افرادی که با این بیماری به نوعی دست به گریبان هستند، معمول است. خانواده­‌هایی که باید با پایش و مراقبت­‌های مداوم و گاهی دردسرساز، عزیز خود را در مسیر درمان پایدار نگه دارند و راهی برای استقلال بیشتر او بیابند و یا او را به مراکز نگهداری مخصوص (اگر در دسترس و به صرفه باشد) بسپارند؛ در غیر این صورت، شرایط تغییر خواهد کرد ...
خانم وانگ فرد توانمندی است که با تمام وجود تلاش کرده و در 17 سالگی از دانشگاه ییل پذیرش گرفته، جایی که رفتن به آنجا کار چندان آسانی نیست. او از دوران کودکی‌اش می‌نویسد. دورانی که در آن از بچه‌های درسخوان بوده است. به قول خودش «از کودکی مغزم مهمترین داراییم محسوب می‌شد. چراکه در مدرسه بین پسرا و دخترا همیشه اولین دانش‌آموزی بودم که هر کتاب درسی ریاضی را تمام می‌کرد». اما، بعد از ورود به دانشگاه بود که برای اولین بار، «دَهان باز کردنِ دروازۀ دوزخ» را در مغزش احساس می‌کند. دچار یک توهم شنیداری - یه صدا – می‌شود و بعد به قول خودش «در محوطۀ دانشگاه از مقابل اهریمنانی نامرئی دوری می‌کردم و حتی لوکوموتیوی با شکل و شمایل کاملُ دیدم که قبل از محو شدن با غرّش و توفش به سَمتم میومد». آن زمان برای اولین بار تشخیص اختلال دوقطبی می‌گیرد که با توجه به شواهد و دانشی که به مرور کسب می‌کند، تا حدی متوجه تشخیصِ اشتباه روان‌پزشک می‌شود. اما، بعد از 8 سال، یعنی در سال ۲۰۱۳، تشخیصِ درستِ اختلال روان¬گسیختگی عاطفی از نوع دو قطبی می‌گیرد.

تجربه تشخیص روان‌گسیختگی
بعد از این تشخیص و تجربۀ هذیان و توهم‌ها، دچار احساس آشفتگی و عدم اطمینان به خود می‌شود؛ چرا که تا چندی پیش دانشجوی موفقی بود و زندگی مستقل و بی‌دردسری داشت. اما اکنون باید تحت نظر روان‌پزشک و خانواده خود قرار می‌گرفت. همینطور، دیگران هم دیگر به او مثل یک انسان عادی و معمولی نگاه نمی‌کردند. نگاه دیگران هم به او تغییر کرده بود.
در کنار ابتلا به اختلال اسکیزوفرنی عاطفی، خانم وانگ، سالها بعد دچار کابوس‌ها و بی‌خوابی‌های شبانه، احساس ناگهانی سرما و گرما، حساسیت زیاد به بو و صدا، و از جا پریدن‌هایی از ترس می‌شود، که پس از پیگیری از روانپزشک تشخیص دیگری به نام PTSD یا اختلال استرس پس از سانحه می‌گیرد، با این تفاوت که برعکسِ اختلالِ روان‌گسیختگی‌اش، درمانی داشت. علت بروز این اختلال سرباز کردنِ تجربۀ سوء رفتارِ همکلاسی دبیرستان‌اش بود که سال‌ها بعد بروز می‌کرد و دلیلش را کسی نمی‌دانست.
مدتی بعد، هذیانی دیگر به سراغش آمد؛ هذیانی که تجربه‌اش بسیار دردناک بود. هذیانِ کوتارد. هذیانی که فرد فکر می‌کند مُرده. دیگر هیچ چیزی برایش مهم نیست، چون مُرده. و هیچ چیزی از دنیای زنده‌ها، قانع‌اش نمی‌کند، زنده است.
نویسنده در ادامه می‌گوید که پس از طیِ علائم بیماری‌ها و تشخیص‌های متعدد، چشم‌اندازِ هرنوع درمان برایش غیرممکن بود. میلی به خودکشی و ندایی از پوچی در گوشش زمزمه می‌کرد. این نشانه‌ها برای روان‌شناسان و روان‌پزشکان زنگ خطری است که باید بسیار هوشیار و گوش به زنگ باشند و اقدامات ضروری را در این شرایط انجام دهند. همینطور اعضای خانواده و دوستان که معمولا اولین افرادی هستند که به این علائم آسیب به خود و افکار خودکشی بیمار پی می‌برند.

تجربه هذیان‌گویی و میل به خودکشی در افراد روان‌گسیخته
تجربه هذیان‌گویی و میل به خودکشی در افراد روان‌گسیخته


تجربه رفتار با شخص روان‌گسیخته
پس از طیِ یک دوره روان‌پریشی، خانم وانگ متوجه عکس‌هایی که از سی (همسرش) که در اوج بیماری گرفته بود، می‌شود. عکس‌هایی که حاکی از احساسی از یأس در چهرۀ سی بود که تا آن زمان متوجه آن‌ها نشده بود. همسری که وفادارانه در حد توان از او حمایت کرده بود و احساسی که نویسنده نسبت به این عکس‌ها داشت این‌گونه بود: «آسیبی که من با بیماری‌ام به فردی که خیلی دوستش داشتم وارد کرده بودم.»

مبارزه با بیماری سخت روان‌گسیختگی
داستان خانم وانگ، داستانِ دست و پنجه نرم کردن با یک بیماریِ سختِ روان‌شناختی است که برای شناختن آن و آگاهی دادن به اطرافیان نوشته شده است. خانم وانگ اکنون یک همسر، کارآفرین و در عین حال مبتلا به اختلال روان‌گسیختگی‌-عاطفی است که با چالش‌های آن زندگی می‌کند. هر از گاهی حمله‌های توهم و هذیان را تجربه کرده که گاهی از نظر دیگرانی که او را نمی‌شناسند، به نظر فردی غیرمعمول یا حتی دیوانه می‌رسد؛ اما به گفته او من «درست مثل خودِ شما یه آدم معمولی هستم.»

خواندن این کتاب به چه کسانی پیشنهاد می‌شود:
۱- مبتلایان به بیماری روان‌گسیختگی یا دوقطبی
۲- اشخاصی که با بیماران روانگسیخته در ارتباط هستند و لازم است نکاتی را برای رفتار با آن‌ها بدانند. در عمل این کتاب به آن‌ها می‌آموزد که چطور با همدلی بیشتری با این دسته از بیماران رفتار کنند.
۳- متخصصان حوزه سلامت روان، روان‌شناسان، روان‌پزشکان، مشاوران حوزه روان‌شناشی، پرستاری بخش روان و کلیه کارشناسان و مشاورانی که در این زمینه فعالیت دارند.

در زندگی اجتماعی این کتاب به ما می‌آموزد که چطور حس و حال افراد مبتلا به روان‌گسیختگی را بیشتر درک کنیم و آن‌ها را به عنوان یک انسان دارای اختیار به رسمیت بشناسیم.

کتاب زندگی با روان‌گسیختگی:
نویسنده: ازمی ویجون وانگ
مترجم: سهیل سمی
ناشر: انتشارات پندارتابان