در منابع فارسی زبان کمتر مقاله ای درباره نامادری یا ناپدری بودن پیدا می شود. اینجا ترجمه برخی مقالات خارجی در این موضوع را می گذارم.
نامادری ها در دنیای واقعی مثل قصه ها نیستند
نویسنده: تیم لات
کودکان خشمگین و آسیب پذیرند، پدران با احساس گناه، از نزدیک شدن به آنان کناره می گیرند و از نامادری ها انتظار می رود که با همه اینها کنار بیایند.
به تازگی کتاب نامادری، یک هیولا (stepmonster) را خوانده ام که اطلاعات جالبی درباره نامادری ها دارد. گذشته از همه چیز، باید گفت نامادری ها لزوماً بدجنس و شرور نیستند. بر طبق آنچه ونزدی مارتین (Wednesday Martin) در کتابش می نویسد، این نقش نامادری است که بد است. آنچه در ذهن ما از افسانه ها و اسطوره ها باقی مانده و همین طور فشار موقعیتی که در آن قرار می گیریم و نیاز داریم تا برای بقا دست و پا بزنیم، همه اینها موقعیت نامادری ها را سخت و پیچیده می کنند.
در یک ازدواج مجدد، وقتی بچه هایی از ازدواج قبلی حضور دارند، کار برای همه سخت خواهد شد. کودکان خشمگین و آسیب پذیرند چون تخیلات پنهانی آنها برای بازگشتن دوباره والدینشان به نزد یکدیگر از هم پاشیده است و حالا پدر وقت و محبتش را بین فرزندان و همسر جدیدش تقسیم می کند.
چنین دشواری هایی را همگان قبول دارند. آنچه به راحتی پذیرفته می شود و کسی سخنی از آن به میان نمی آورد، سختی هایی است که نامادری ها با آن دست به گریبان اند. بخشی از آن به این دلیل است که در کلیشه ذهنی که برای نامادری ساخته شده است، او زنی قدرتمند تصور می شود. از آنها انتظار می رود که با همه چیز کنار بیایند چون آن بچه فقط یک بچه است؛ از طرفی، انتخاب مردی بچه دار برای ازدواج و ادامه زندگی، انتخاب خود آن زنان بوده است و حالا باید با آن بسازند.
ولی به این سادگی هم نیست. نامادری ها با چالش های ترسناکی روبرو هستند و در بسیاری مواقع اشاره به این دشواری ها جزو تابو ها محسوب می شود. طبق تحقیقی که مارتین انجام داده است، اغلب زنان خود را با کیفیت روابطشان توصیف می کنند. مارتین می نویسد: نامادری ها بیشتر از هرکدام از اعضای یک خانواده در ازدواج مجدد خود را نقد و سرزنش می کنند. برای آنان تجربه دشوار سروکله زدن با فرزند همسرشان تجربه ای هرروزه، تازه شونده و بیش از حد تحمل است.
تلاش برای برقراری ارتباط با کودکی که از آن خودشان نیست به این معنی است که نامادری ها احتمالاً بارها و بارها در آزمون کودکان رد خواهند شد، نه فقط به دلیل خیانت ها و کوتاهی هایی که، از نظر آن کودکان، مادر زیستی شان به سرشان آورده و این هم حتما یکی مثل آن دیگری است، بلکه همچنین به این دلیل که تلاش کرده اند تا جانشین آن مادر زیستی باشند.
اگر فرزند همسر بی ادب باشد، برای یک نامادری دشوار است که بخواهد ادب را به او یاد بدهد چون آن رابطه را شکننده می یابد. از سوی دیگر، نامادری ها احساس می کنند که توسط پدر خانواده تضعیف می شوند؛ پدری که از جدایی در ازدواج اول احساس گناه می کند، نگران از دست دادن کودک و بیشتر نزدیک شدن او به مادر زیستی اش است. همچنین به دلیل این واقعیت که این کودکان آسیب پذیر به نظر می رسند، پدران تمایل دارند تا همواره از آنان حمایت کنند و این موجب می شود تا نامادری احساس جداماندگی و طردشدگی داشته باشد. با داستانی تاریخی درباره تقسیم وفاداری روبرو هستیم.
مارتین می نویسد: پدر در مقابل فرزندش احساس وابستگی، به دنبال کشیده شدن، تغذیه شدن و وصل بودن دارد، در حالی که نامادری احساس می کند که از جانب همان کودک به عقب رانده می شود، نادیده گرفته می شود، به او حسادت می ورزد، در رقابت می افتد و خسته و فرسوده می شود.
این موقعیت در صورتی که فرزند مشترکی در ازدواج مجدد به دنیا آمده باشد بدتر هم می شود. مارتین از یکی از مصاحبه شوندگانش نقل قول می کند که: وقتی به فرزندان همسرم خبر بارداری ام را دادم، آنها بلافاصله هق هق و زاری سردادند و این بسیار برایم ناامیدکننده بود. فکر کردم آنها تلاش می کنند تا چیزی را که می توانست جرقه ای از خوشبختی تمام عیار باشد، خراب کنند. از نظر آنان، من داشتم زندگی آنان را نابود می کردم.
در پایان، نامادری ممکن است تروشرویی کند، چون او فقط یک انسان است که دائم با پس زدگی، خشم و نفرت روبرو می شود. و اینکه او در خطر تبدیل شدن به همان کلیشه ای که از آن گریزان بوده است قرار می گیرد. فقط، برخلاف نامادری داستان ها، او عذاب وجدان، ناکامی و احساس مورد خیانت قرار گرفتن از سوی همسرش را تجربه می کند.
خواندن این کتاب تجربه خوبی برایم بود تا موقعیت نامادری ها را بهتر درک کنم. هرچند احتمالا برای این تصمیم دیر هم شده باشد چون من با زنی ازدواج کرده ام که سال هاست با این نقش دست به گریبان است. اگر من مشکل حضور در یک خانواده پیچیده را حل می کردم، می توانستم با چند جمله پندآموز نتیجه گیری کنم. ولی نتوانسته ام چنین کنم.
ساده ترین توصیه مارتین برای چنین موقعیتی این است: «در چنین خانواده هایی، در اولویت قرار دادن ازدواج به صلاح همه است.» ولی کاش به همین سادگی بود.
منبع: روزنامه گاردین
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب قلعه حیوانات
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب فروشگاه همهچیز
مطلبی دیگر از این انتشارات
کامرون هرولد : بیایید کودکان را کارآفرین بار بیاوریم.