نوشتن، عکسها، انتشار محتوای مفید و کمک کردن به دیگران را دوست دارم.
نقد چیست و انتقاد به چه شکلی سودمند است؟
برداشتی شخصی و خلاصهای از بخش «تعریف نقد»
فصل اول کتاب «نقد عکس» نوشتهی «تری برت» ترجمه «اسماعیل عباسی» و «کاوه میرعباسی»
هما پورجم
به عقیدهی برت
«در زبان منتقدان هنر، انتقاد به اموری دامنهدارتر از داوری صرف دلالت دارد.»
یعنی در مقام یک منتقد نباید فقط گفت «اثری خوب است یا بد»، «بهتر است این فیلم را دید تا آن فیلم» یا مثلا «این عکس شایسته رتبهي اول در مقایسه با آن عکس نبود».
موریس وایتس، زیبایی شناس علاقهمند به هنر، نقد را چنین تعریف میکند:
«شکلی از سخن گفتن سنجیده درباره اثر هنری. استفاده از زبانی که برای آسان ساختن و وسعت دادن به درک هنر طراحی شده است».
پس این گونه است که هر نوشتهی بیپایه و اساسی درباره هنر، نقد به حساب نمیآید. وایتس با مطالعهی تمامی نقدهای نوشته شده درباره هملت به این نتیجه رسید که منتقدان با توصیف، تفسیر و ارزیابی و یا نظریه پردازی دربارهی یک اثر میتوانند آن را نقد کنند و ارزیابی و داوری الزاما بخش ضروریِ نقد نیست.
رویکردی که شلدهال، نقاد حرفهای هنری، در مواجهه با یک اثر دارد سبب میشود دست کم عدهای پس از خواندن نقد، تشویق به پیگیری آن اثر یا به طور کلی آن هنر شوند و این امر باعث بازتر شدن دید مخاطب نسبت به آثار، تشخیص کار قوی از ضعیف و شکلگیری سلیقهی هنریاش میشود؛ وگرنه گفتنِ «وقتتان را با دیدن این مجموعه عکس تلف نکنید» یا «فلان فیلم ماقبل بد است» کار دشواری به نظر نمیآید. همانطور که مایکل فِینگولد، منتقد تئاتر نشریه ویلیج ویس میگوید:
«ارزیابی مثبت و مستدل به مراتب از انتقاد تند و بیپایه دشوارتر است.»
شلدهال برای آن که بتواند با نقدش تاثیر مثبتی بر خواننده داشته باشد وقتی از کاری خوشش نمیآید از خودش میپرسد:
«اگر من میخواستم این اثر را به وجود بیاورم، چه میکردم؟»، «اگر این اثر مورد پسندم بود، از چه چیزش خوشم میآمد؟»، «چگونه آدمی(یعنی یک آدم با چه نوع شخصیت و سلیقهای) میتواند طرفدار چنین اثری باشد؟»
به نظر شما هم انسان از خواندن پاسخ این سوالات بیشتر لذت میبرد و الهام میگیرد تا خواندن دلایل بد بودن یک اثر؟
اَبیگِیل سُولُمُون – گودو، که اغلب درباره عکاسی قلم میزند، میگوید:
«در مواردی که کاملا روشن است اثری بیارزش است باید بیارزشش خواند، اما به نظر من طرح پرسشهایی درباره مفهوم اثر سودمندتر از پرسشهایی درباره زیبایی شناسی آن است.»
یعنی ابیگیل ما را به این سمت سوق میدهد که حتی اگر اثری واقعا بد است، ما باز هم با فکر کردن به اینکه سازنده قصد داشته چه مفهومی را برساند و بسط دادن آن مفهوم برای خودمان میتوانیم از وقتی که صرف کردیم به شکل مفیدی استفاده کنیم.
هَری برودی، فیلسوفی که به آموزش زیبایی شناسی میپردازد، معتقد است
«نقد، تلاشِ بیروحِ فکر نیست.»
یعنی احساس منتقد به یک اثر، قطعا در نقدش دخیل خواهد بود زیرا که «اندیشه و احساس، اجزائی ضروری هستند که الزاما در هم میآمیزند تا به درک و ارزیابی منجر شوند» و این چیزی است که برودی آن را «برخورد روشنگر» مینامد؛ که باعث فهم و شناخت کاملتر اثر خواهد شد؛ و میتواند در نهایت به ارزیابی مثبت یا نفی آگاهانه آن منجر شود. پس نقد باید به گونهای باشد که گرهای بگشاید، راهی باز کند یا حداقل نوری بتاباند. درست همانطور که برودی گفت، نقد باید برخوردی روشنگر باشد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
روانشناسی فروش برایان تریسی-معرفی کتاب
مطلبی دیگر از این انتشارات
پناه بردن به ادبیات
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا ما می خوابیم؟!