نقد کتاب "قلعه‌ی حیوانات" نوشته‌ی "جورج اورول"

به نام خدا

نقد کتاب قلعه‌ی حیوانات نوشته‌ی جورج اورول[1]

منتقد: سپیده تقی‌زاده

***

اریک آرتور بلر[2]، با اسم مستعار جورج اورول، در سال۱۹٠۳ در خانواده‌ای انگلیسی در هند بدنیا آمد. در هفده‌سالگی به خدمت پلیس سلطنتی هند درآمد و از آن‌جایی که به تحصیل علاقمند نبود، برای ورود به دانشگاه اقدامی نکرد. زندگی فقیرانه و ساده‌ای داشت و روزهای خسته‌کننده‌اش را با مصالعه‌ی کتاب و نوشتن سپری می‌کرد. اولین اثر او با عنوان « آس و پاس‌ها در پاریس و لندن[3]» و بلافاصله رمان « روزهای برمه[4]» و «دختر کشیش[5]» را منتشر کرد. این نویسنده را به خاطر نقدها و مقالات روشن‌فکرانه‌اش، به عنوان بهترین وقایع‌نگار فرهنگ و ادب انگلیسی عصر نامیدند. کتاب معروف او به نام «قلعه‌ی حیوانات[6]» در پنج سال مانده به پایان عمرش در ۱۹۴۵ میلادی نوشته شد و چهار سال بعد به چاپ رسید. جورج اورول این کتاب را تحت تاثیر این باور نوشت که «هیچ کتابی به راستی فارغ از جهت‌گیری سیاسی نیست. خود این عقیده که هنر نباید کاری به سیاست داشته باشد، موضعی سیاسی است.»

اریک در نهایت در سال۱۹۸۴ میلادی، بر اثر بیماری ریوی چشم از جهان فرو بست.

موضوعاتی که جورج اورول در نوشته‌هایش به آن‌ها می‌پرداخت همگی به‌طور عمده رویکردی سیاسی داشتند و او اذعان داشت که این هنر نوشتن را برای خدمت به مردم عادی به‌کار می‌گیرد. کتاب قلعه‌ی حیوانات هم با همین قصد به منظور تحلیل و نقد از سیاستمداران شوروی به رشته‌ی تحریر درآورده است. داستانی که شخصیت‌های اصلی حیوانات و انسان‌ها در فرع و جایگاه دوم قرار دارند. او برای درک بهتر عوام، از حیوانات برای توصیف ویژگی‌های انسان‌ها استفاده کرده است و رفتار هرکدام را به نوعی از آدم‌ها تشبیه نموده است. داستان از این قرار است که حیوانات مزرعه‌ی آقای جونز[7] که مردی عیاش و سخت‌گیر و مادی است، به رهبری خوکی به نام میجر[8] پیر تصمیم به برپایی انقلابی می‌گیرند که در آن هیچ حقی توسط انسان‌ها از حیوانات دریغ نمی‌شود. آن‌ها با شعار «بشر را از میان بردارید و مالک دسترنج خود شوید.»، تصمیم می‌گیرند مزرعه را از انسان‌ها پس بگیرند و خودشان صاحب خود و دارایی‌شان شوند. تا اینکه روزی آقای جونز به ولینگدن[9] رفته و مسئولیت رسیدگی به کارها و امور حیوانات را به کارگران می‌سپارد. کارگران در انجام وظایف خود سهل‌انگاری کرده و در نتیجه‌ی ندادن علوفه به احشام، یکی از گاوها در انبار علوفه را شکسته و حیوانات به آن هجوم می‌برند. جونز و کارگران برای سرکوب طغیان حیوانات با شلاق برای تنبیهشان اقدام می‌کنند و حیوانات آسیمه شورش کرده و به دنبال این ماجرا آدم‌ها را از مزرعه فراری می‌دهند. بدین ترتیب حیوانات مالکان مزرعه شده و انقلابی که آرزویش را داشتند سر از خاک برون می‌آورد.

داستان موضوع جذاب، نو و پرکششی دارد. خلق و خوی انسانی که نویسنده سعی در تشبیهش به چهارپایان داشته، به خوبی در هرکدام از حیوانات نمود پیدا کرده است. انسان‌هایی که بدون بهره‌گیری از نعمت عقل و استدلال تنها به کار بیشتر و بی‌چون و چرا فکر می‌کنند و توجهی به تغییر و ترقی ندارند، در قالب اسبی زحمت‌کش به نام «باکسر» ظاهر شد که سرانجامی جز تباهی و افسوس برای هدررفتن عمر ندارند و با وجود تلاش بسیار در نهایت بی‌سرانجام‌ترینند. «موزز»، کلاغی در خدمت ارباب ستمگر آدم‌ها که تا آخر ماجرا هم کاری از پیش نمی‌برد و تنها با وعده و وعیدهای پوچ و نادرست سعی در فریب حیوانات خوش‌باور و فریب‌خورده دارد. و در کل رزمندگان این انقلاب همگی حیواناتی هستند که از سرِ ناچاری و تحت‌فشار بسیار و ناراضی از شرایط موجود برای دست‌یابی به ذره‌ای امید و کامروایی، چشم‌بسته به پیروی از رهبرانی به پا می‌خیزند که هرکدام در ابتدا با شعار بهبود اوضاع شروع می‌کنند و در ادامه هریک به منافع خود اهمیت می‌دهند و قانون و قوانین را به انتخاب خود و به نفع خود تحریف می‌کنند. مانند انسان‌ها و داستان کلیشه‌‌ای هر قیام...

لحن داستان بسیار روان و ملموس است و پیرنگ مناسبی دارد. حوادث همگی در بستری درست اتفاق می‌‌افتد که داستان را به سمت نتیجه و پایانی در خور و باورپذیر هدایت کند. هیچ اتفاقی خارج از مسیر داستان و به دور از ضرورت اتفاق نمی‌‌افتد و کاملا منسجم است. با وجود این‌که تصویرسازی چندانی ندارد اما به طور کافی و کامل شخصیت‌پردازی شده و رفتار هر کدام از کاراکترها واقعی و باورپذیر است.

چه انسان‌ها پرچم‌دار یک نهضت باشند و چه حیوانات، در هر دو مورد، مردمانی هستند که خواهان تغییر و تحولند. عده‌‌ای به دنبال روزنه‌ای برای فرار از شرایط سخت و بدست‌آوردن امکانات بهتر برای زندگی آسوده، و عده‌ای به دنبال کسب امتیاز. همیشه کسانی هستند که از ضعف آدم‌های ضعیف‌تر استفاده می‌کنند تا خودشان به جا و مقامی برسند. کسانی که وعده می‌دهند، شعار می‌دهند، بقیه را با خود هم‌پا کرده و تحریکشان می‌کند، آن‌گاه عقب می‌ایستند و دیگران را برای شورش ترغیب می‌کنند. خوک‌هایی در کسوت رهبران، که با نیرنگ و سیاست، مردم عادی را جلو می‌اندازند و خودشان از دور نظاره می‌کنند تا نتیجه‌ی دلخواهشان حاصل شود. برای دست‌یابی به هدفشان خودشان را همپای ملت معرفی می‌کنند و ادعای حمایت و هدایت دارند، اما در ادامه آنان نیز دست به دست وسوسه‌های قدرت و قدرتمندانِ جفاکار داده و مردم را پشت سر رها می کنند.

[1] George Orwell

[2] Eric Arthur Blair

[3] Down and Out in Paris and London

[4] Burmese Days

[5] A Clergyman's Daughter

[6] Animal Farm

[7] Jones

[8] Major

[9] Wellington