نه، تو خوبی...




نه، تو خوبی، من بَدم. تو خوبی، من اشتباه کردم. اشتباه رو من و امثالِ من کردیم که زندگی رو به رویا و رویامون رو به موزیک و در نهایت، واقعیت رو به متن‌ِ ترانه‌ها گره زدیم و تصور کردیم واقعیت یعنی همین.
نه، تو چیزی رو از دست ندادی. بازنده منم که گمون کردم هرچی ترانه‌ها میگن درسته و جز اون، همش غلطه و روی این اصل، انقدر پافشاری کردم که زندگی بدونِ هرچیزی جز موزیک امکان‌پذیر هست. « اگه یروزی از خواب پاشم و کسی ترانه‌ای جدید نَنوشته باشه تا من گوش کنم و به واسطه‌ی اون، به زندگی ادامه بدم، اون روز، روزِ مرگِ منِ! »
نه، درست که بشینی و فکر کنی، می‌بینی اونی که پشت به زندگی به روالِ باقی آدما کرده، منم نه تو و این خیلی سخته. حتما تا الان اینو فهمیدی که اگه با آدما ساز مخالف بزنی، چه دردی رو مجبور به تحملی. تحملِ نگاه اونها، وقتی تلاشی برای شبیه سازی خودت باهاشون نداری، یعنی خودت بودن و « خودت بودن » آسون نیست این‌روزا! کمتر کسی رو دیدم که شبیه خودش باشه و هیچ گلایه‌ای هم بابتش نیست چون قانونِ زندگی اینجوری ایجاب می‌کنه. سیر کردنِ شکمِ زن و بچه، اینجوری می‌طلبه؛ شاید به همون خاطر هم هست که تمایلی به ازدواج ندارم چون علاوه بر دلایلی که گفتم، نمی‌خوام کس یا کسانی رو هم به دنبال خودم بکشم که به خاطرِ این قاون، مجبور باشن خودشون نباشن.
من موزیک رو انتخاب کردم چون از امثال خودم شنیدم که آدما فقط یکبار زندگی می‌کنن و دلم میخواد همین یکبار رو به سبک خودم زندگی کنم، حتی اگه قرار باشه شبها سرِ گرسنه روی بالشت بذارم و لباس های مورد علاقه رو نپوشم و مدل موهام رو اونجوری که جَو می‌طلبه درست کنم و تعدادِ رفیقام، اندازه‌ی بقیه نباشه و لیست موزیک‌های مورد علاقم، شبیه به آدم حسابی های دوروبرم نباشه و... خلاصه هرچی که مختص به خودمه و الان ظاهراً اَزشون دورم. البته اینم از نگاه آدماست. شاید من توی مسیرم و دارم اَزش لذت میبرم و هرچی که مورد علاقمه، توی ایستگاهِ دیگه‌ای از این مسیر قرار گرفته؛ پس تا اون ایستکاه، موزیکِ مورد علاقه رو پِلِی میکنم!