پرسشی درباب آنتونن آرتو و هنرِ امروز ایران


در تاریخ 15 ژانویه 1998، در رم، "کمیته تقدیس آنتونن آرتو" شروع به جمع‌آوری آثار وی کرد.آنها خواستار این بودند، البته نه به طور نامعقول، که آنتونن آرتو قدیس نبود اما یکی از اشخاص قابل تقدس و ستایش است. آنها این روز را برای اولین گردهمایی عمومی‌شان انتخاب کردند چرا که در صدد بهره بردن از موقعیتِ ملاقات مابین شهردار رم، فرانچسکو روتللی و پاپ جان پل دوم بودند. آنها عکس‌های راهبه‌ها و کشیش‌ها را در بنرهای خود قرار دادند، تصاویری که بعدها به طور گسترده در CH99 (تلویزیون مستقل آینده) و کانال‌های تلویزیون محلی منتشر شد. فعالان رسانه‌ای تلویزیون نیز به جنبش ملحق شدند و با کمک کردن در زمینه‌ی نصب و راه‌اندازی تجهیزات و اجراهای زنده ویدیویی سعی در ترویج هدف کمیته داشتند. بعدها، درخواست در کلیسا مطرح شد اما مورد تائید قرار نگرفت. یادِ نامه‌ی 1925 آرتو به همراه نیمی از سوررئالیست‌ها به پاپ، که در آن نامه برای ارجاع به وی از کلماتی نظیر سگ و نقاب روم استفاده شده بود، احتمالا دلیل برخورد سرد با این تقاضا گردید.

شکست آشکار این کارناوال - با وجود هماهنگی و پیوستگی میان عناصر اجرا، برنامه ریزی‌ها، هم‌نشینی مذهب و قدرت - بیان کنایه‌آمیز و عمیق افسانه­ای از آرتو، در مقابل مسیری­ست که در صدد حذف خط سیری در فرهنگ معاصر است. فعالیت کمیته می‌توانست همچون درامی آرتویی دیده شود اما به جای یادآوری او، وی را زندگی دوباره‌ای بخشید؟ آیا می‌بایست آرتو مقدس باشد؟

زندگی آرتو (1896 – 1948 )، به طور قطع با بدنامی و غالبا با در‌هم‌گسیختگی ناشی از دوره‌های طولانی مدت بیماری همراه بوده است. این کلیت زیستی وی، شاید برای تقدیس کافی نباشد! اما اسرارآمیز و عجیب و غریب است. آرتو از سنین آغازین حیات‌اش به مواد مخدر معتاد بود، در خلال سالهای نوجوانی از بیماری‌های مختلف و مجزای روانی رنج می‌برد و بازه‌ی زمانی هشت سال و هشت ماهه‌ای را محبوس در آسایشگاه‌های روانی فرانسه بوده است. چیزی که حقیقتا شگفت‌انگیز به نظر می‌رسد آن است که وی به طور گسترده و بی‌اندازه آثار و کارهای هنری‌ای را تولید کرد که در زمینه‌های مختلف سرآمده بود و از خلال رسانه‌های گوناگون عبور کرد. بنابراین تثبیت او، به طور ساده، به مثابه‌ی بازیگر ممتاز سینما، نویسنده و هنرمند نابسنده می‌نمایاند و نیاز به تصویرکردن دوباره‌ی وی از خلال پرتو بی‌اندازه‌، بعضا بی‌شکل و بی‌قاعده و غالبا گمراه‌کننده آثار وی احساس می‌شود. برای نمونه، او تعدادی از مقالات اصلی تئاتر قرن بیستم را نوشت، حال به عنوان هنرمندی در این زمینه آشکارا شکست خورد. به طور مشابه، همچون مولف متونی که به عنوان شعر پس‌زده شدند، بر کل نسل نویسندگان و متفکرین در فرانسه (نسل پساساختارگرایان) و در آمریکا (جان کیج و اخلاف‌اش) تاثیر گذاشت. از منظری دیگر، او یکی از چهره‌های اصلی و مشهور در سینمای دهه‌ی 1920 بود، اما به آن، نه تنها در فرم‌های رایج و مشهور سینمایی بلکه به خود سینما پشت کرد. در عوض، به سوی خلق مفهومِ فرم در متن و تجربه های صوتی کشیده شد، تجربه هایی که در نهایت با مناقشه و جدال پیرامون ضبط استودیویی "وقیح"اش برای رادیو در سال 1947 رسوای فرانسه شد، و توقیف گسترده‌ی آن را، توسط تعداد زیادی موسسه که آن را انجام داده بودند، به همراه داشت. و درآخر، او هنرمندی بود که به عنوان هنرمند تجسمی پس زده شد اما طرح‌هایش در تعدادی از اصلی‌ترین گالرهای دنیای غرب نشان داده شده بود. او یک شکست­خورده­ی تمام­عیار بود که نه تنها هنرمندان و اهرم­های قدرت وی را نادیده گرفتند بلکه دانشمندان نیز به پیکره­ی او رحم نکردند - آسیب­های جدی وی در آسایشگاه روانی گواه این ادعاست - اما با تمامِ این وجود وی جاودان شد و مورد تقدیس قرار گرفت. چرا؟ آیا می­توان با قطعیت به نتیجه­ای درباب این مسئله رسید. تاریخ هنر نظیر وی کم نداشته است و نخواهد داشت پس تعمق درباره­ی این پرسش ضروری است...