چطور از نمایشگاه، کتاب نخریم؟

این نوشته اردیبهشت 92 به لطف مهدی خانعلی زاده در روزنامه ی فرهیختگان چاپ شد. اکنون در «عنبرافشان» و «رجانیوز» هم موجود است.

یادداشت چاپ شده در روزنامه فرهیختگان
یادداشت چاپ شده در روزنامه فرهیختگان


می‌گویند کتاب گران شده است و صدها و بلکه هزاران کتابِ نخوانده داریم که باید بخوانیم و مگر چقدر می‌توان تخفیف و کارت تخفیف فراهم کرد برای خرید کتاب از نمایشگاه. می‌گویند با این وضعیت، چه کار کنیم با فرا رسیدن نمایشگاه کتاب که وعده‌گاه اهل فرهنگ و ادب کشور است؟

اجازه بدهید نقل قولی کنم از فردی که دقیق یادم نیست کانت بود یا کامو یا کافکا. به هر حال یکی از این‌ها چیزی گفته است در این مضمون که آدم باید به بدیهی‌ترین فکرهایش شک کند تا بتواند موفق باشد. حالا بیایید به اصل بدیهی «نمایشگاه کتاب آمده است و باید از نمایشگاه، کتاب بخریم.» شک کنیم. کی گفته باید از نمایشگاه کتاب خرید کنیم!؟ من این جا چند پیشنهادِ جایگزین برای اهل کتاب دارم. پیشنهادهای ساده ای که بهتر است به جایِ (یا در کنارِ) خرید از نمایشگاه به آن‌ها فکر کنیم.

- هنگام خرید کتاب، صبر و دقت را دریابید

واقعاً به این کتاب نیاز دارم؟ این کتاب را حتماً خواهم خواند؟ این کتاب را برای چه می‌خرم؟ بهتر است پیش از خریدن هر کتابی از نمایشگاه، این سؤال‌ها را از خود بپرسید. تجربه نشان داده است شلوغی غرفه‌ها و با دوستان کتاب خریدن، باعث می‌شود گاهی کتاب‌هایی را بخرید بی آن که به آن‌ها نیاز داشته باشید. یادتان نرود که پیش از آن که کتاب را بخرید، تورقش کنید، چند خط از آن را بخوانید و اگر با دوست کتاب‌خوانی همراه هستید در مورد کتاب از او بپرسید. شاید این‌ها باعث شوند شما از خریدن یک کتاب، منصرف شوید.

- کتاب‌های مظلوم‌تر را دریابید

کتاب مظلوم چیست؟ کتابی را گویند که همانند داشته باشد اما بنا به دلایلی ارزان‌تر فروخته شود. مثلا کتاب «شومیز» به جای «گالینگور». یا کتابی که جلدش یا برخی صفحه‌هایش کمی آسیب دیده است و برای همین اگر با فروشنده صحبت کنید، آن را ارزان‌تر می‌فروشد. برای صرفه جویی در خرید خود، بهتر است سراغ کتاب‌های مظلوم بروید. فراموش نکنید که کتاب برای خواندن است و نه برای قاب کردن! لازم نیست حتماً همه‌ی کتاب‌های خود را با هدف درست کردن یک دکور خانگی بخرید.

- کتاب‌فروشی‌ها را دریابید

بعضی از کتاب‌هایی که ما می‌خواهیم بخریم، چاپ مجدد هستند. یا پیش از این چاپ شده‌اند و حالا با شکل و ظاهر زیباتری دوباره چاپ شده‌اند. یا حتا کتاب‌هایی که همان چاپ قدیمی هستند اما به تبعیت از کتاب‌های جدید، ناشر محترم، قیمت جدیدی را با برچسب روی آن‌ها چسبانده است. خب! بهتر است به کتاب‌فروشی‌ها سر بزنید. آن جا می‌توانید چاپ‌های قدیمی‌تر (و طبعاً ارزان‌تر) کتاب‌ها را بیابید یا کتاب‌هایی که هنوز برچسب جدید قیمت نخورده‌اند.

کتاب فروشی‌هایی که چنین کتاب‌هایی دارند، جاهای عجیب غریبی نیستند. خود من تا به حال به همین روش، چندین کتاب از «شهر کتاب»ها خریده‌ام. یا کتاب‌فروشی‌های شهرهای مختلف. این نوع خریدن، فقط کمی حوصله و گشتن می‌خواهد.

در همین بخش بهتر است یادی هم بکنم از «دست دوم فروش»ها. حالا یا کسانی که به شکل مشخص، مغازه ای دارند یا دست فروش‌هایی که کتاب‌ها را بر حسب «فقط 1000 تومان» دسته بندی می‌کنند یا اگر بیش‌تر بگردید، جاهایی که کتاب را به قصد خمیر کردن می‌خرند و برای همین چند کیلوگرم بودن کتاب برایشان مهم است و نه مطالب توی کتاب. این جور خرید کردن، لزوماً به معنی خریدن کتاب‌های کثیف و نامرتب نیست. باز هم با «کمی حوصله و گشتن» می‌توان کتاب‌های تر و تمیزی در این جاها پیدا کرد.

- کتابخانه‌ی خودتان را دریابید

چند کتاب نخوانده در کتابخانه‌ی خود دارید؟ یک بار کتاب‌های مرجع و کتاب‌هایی را که قرار نیست از اول تا آخر، خوانده شوند، کنار بگذارید و ببینید چند تا کتاب را به قصد خواندن، خریده‌اید و تا به حال سراغشان نرفته‌اید. بهتر نیست پیش از اضافه کردن کتاب‌های نخوانده‌ی دیگر به کتابخانه‌ی خود، همین کتاب‌ها را بخوانید؟ مثلاً خود من در آمارگیری سرانگشتی متوجه شدم بیش از 40 درصد کتاب‌های کتابخانه‌ام را نخوانده‌ام.

- کتابخانه‌ها را دریابید

بعضی از کتاب‌هایی که می‌خواهیم بخریم، کتاب‌های جدیدی نیستند. کتاب‌های معروف، کتاب‌های خوبی که باید خواند اما ما هنوز نخوانده‌ایم. این کتاب‌ها را که کتابخانه‌ها دارند! چرا سراغ کتابخانه های عمومی، کتابخانه‌ی مدرسه یا دانشگاه و... نمی‌روید؟ بسیاری از کتاب‌هایی را که شاید حتا فکرش را هم نکنید در کتابخانه‌ها موجودند.

تازه نهاد کتابخانه های عمومی کشور طرحی هم به نام «کتاب من» راه انداخته است. در این طرح، شما به نزدیک‌ترین کتابخانه‌ی عمومی می‌روید و می‌گویید فلان کتاب را می‌خواهم. آن‌ها هم کتاب را می‌خرند و هر وقت خریدند به شما اطلاع می‌دهند تا بیایید امانت بگیرید و بخوانید!

- دوستانتان را دریابید

وقتی می‌خواهید برای یک دوست، هدیه بخرید سراغ چه می‌روید؟ گزینه‌ی شما هر چه باشد، پیشنهاد می‌کنم در کنارش، یک کتابِ هر چند کوچک هم باشد! این را طبق قانون «از هر دست که بدهی از همان دست پس می‌گیری» می‌گویم. وقتی شما کتاب هدیه می‌دهید، دوست شما هم وقت هدیه دادن به شما سراغ کتاب می‌رود.

از آن طرف، اصلاً یکی از ویژگی‌های مهم دوستی، قرض دادن کتاب است! پس پیش از این که کتابی را بخرید، از دوستان خود بپرسید آیا فلان کتاب را دارند؟ و اگر دارند، آیا امکانش هست که برای مدتی به شما قرضش بدهند تا بخوانید؟ در جمله‌ی قبلی بر «برای مدتی» تاکید می‌کنم! اجازه ندهید رسمِ ناپسندِ «کتاب قرض می‌گیرم و بعد، سوت زنان از کادر خارج می‌شوم» فراگیر شود.

- اینترنت را دریابید

می‌دانید محتوای فارسی اینترنت، با همه‌ی کم رمقی‌اش چقدر گسترده است؟ می‌دانید چقدر کتاب فارسی خوب می‌توانید در فضای مجازی پیدا کنید؟ خب اگر نمی‌دانید بهتر است گوگل را باز کنید و یک جستجوی ساده انجام دهید. ممکن است کتابی که می‌خواهید بخرید، در اینترنت موجود باشد. به ویژه اگر دستگاه «کتاب خوان» دارید یا تلفن همراه با نرم افزار «پی دی اف خوان»، این روش خیلی به دردتان می‌خورد. البته اگر به چشمتان اذیت نمی‌شود و می‌توانید با دستگاه کتاب بخوانید. ضمن این که نرم افزارهای زیادی هست که حس کتاب کاغذی را تا حدی با همین دستگاه‌ها به شما می‌دهد. پس زیاد نگران نباشید.

فقط حواستان باشد کتاب‌هایی را به این روش تهیه کنید که جدید نباشند و به شکل غیرقانونی، در اینترنت گذاشته نشده باشند. مثلا نسخه های خوبی از کتاب‌های نویسنده‌هایی مانند «جلال آل احمد»، «سید مرتضی مطهری» و «علی شریعتی» را به همین روش می‌شود تهیه کرد.

- خودتان را دریابید

اجازه بدهید برای پایان این مطلب، حرفی نزنم و فقط تریبون را به «نادر ابراهیمی» و کتاب «یک عاشقانه‌ی آرام»ش بسپارم:

«- خدای من! خدای من! چقدر کتاب! چقدر کتاب! تو، واقعاً همه‌ی این‌ها را خوانده ای؟
- بیش‌ترشان را.
- پس تو... پس تو از پُشتِ یک دیوارِ بلندِ کاغذی و مقوّایی به زندگی نگاه کرده‌ای گیله‌مرد! از پُشت یک دیوار تنومند. تو هیچ چیز را به همان شکلی که هست ندیده‌ای. خدای من! چه عمری را تلف کرده‌ای! چه عمری را باطل کرده‌ای...
گیله‌مردِ آرام، ناگهان فرو می‌مانَد... هرگز به چنین برداشتی از مفهومِ کتاب، نیندیشیده‌ام: دیواری میان انسان و واقعیّت...
- این‌ها پنجره است عسل، دیوار نیست! عُصاره‌ی واقعیت است نه کاغذ و مقوّا...
- بشنو گیله‌مرد! بشنو و یادت باشد که من، موش‌های کتابخانه‌ها را اصلاً دوست نمی‌دارم. تو هرگز به من نگفتی که زیر کوهی از کتاب دست و پا می‌زنی... تو فقط زندگی را وَرَق زده‌ای وَ بَر زندگی حاشیه نوشته‌ای. کتاب، عاشق نمی‌شود، آواز نمی‌خوانَد، پای نمی‌کوبد، به دریا نمی‌زند، دردِ مردم را حس نمی‌کند... بهترین دوستِ انسان، انسان است نه کتاب. کتاب‌ها تا آن حد که رسمِ دوستی و انسانیت بیاموزند، مُعتبرند، نه تا آن حد که مثل دریایی مُرده از کلماتِ مُرده، تو را در خود غرق کنند و فرو ببرند.»