نیکی امید هستم، دارای مدرک ارشد زبان و ادبیات انگلیسی
کتاب خوب بخونیم
گفته بودم که از بچگی عاشق خوندن کتاب بودم و هستم. این روزها به خاطر مشغلهای که دارم کمتر میرسم کتاب بخونم ولی تنها راه فرار از غصه و مشکلات زندگی رو هنوز هم در کتاب خوندن میبینم و بس. به همین خاطر هم تصمیم گرفتم کتابهایی که در چند وقت اخیر خوندم و ازشون لذت بردم رو بهتون معرفی کنم.
کتاب بیرون در
این آخرین شاهکار محمود دولت آبادی جان که من از خوندنش بسیار لذت بردم حدود 150 صفحه است و اینقدر داستانش روان و جذابه که میتونین در عرض 2 تا 3 ساعت بخونیدش. اگه با نوع قلم محمود دولت آبادی آشنا نیستین، نمونه داستان رو اینجا میتونین ببینین:
این هم صبح. صبح آمد و روشنایی پهن شد روی در و دیوار حیاطی که یک لنگه از در قدیمی فلزی اش کج – همچنان کج نیمه باز بود – انگار که باقی مانده بود نیمه باز چنان که لنگه ی سنگین در خودش را فروانداخته بود و نیمی از لبه ی پایینی اش گیر کرده بود توی زمین و خیلی زور می خواست که آن را از زمین جدا کنی و بکوشی چفت و جفتش کنی به لنگه ی سالم ایستاده که آن لنگه هم در جای خود خشک شده بود و ده سانتی خاک و گل خشکیده آن را توی خودش قالب گرفته، بی نیاز انگار به بازوبسته شدن.
کتاب نور شعلهور
این کتاب رو تریسی شوالیه نوشته و شیوا مقانلو خیلی خوب و جذاب ترجمهاش کرده. نمیدونم آثار قبلی تریسی شوالیه رو خوندین یا نه ولی من ازش کتاب دختری با گوشوارهی مروارید رو هم خوندم و اون هم به نظرم شاهکار بود. شوالیه سبکی منحصر به فرد در نگارش رمان بر اساس زندگی شخصیتها و هنرمندان مشهور داره: ترکیبی از واقعیت و خیال، که نه به شکل زندگینامهای خشک بلکه در قالب رمانی پر کشش به مخاطب ارائه میشه. اینم یه بخش از داستان نور شعلهور:
لندن، قرن هجدهم، جم جوان همراه خانودهاش از شهرستانی کوچک به لندن شلوغ و رنگین میآید. او برای سکنی در دل غوغای شهر به راهنمایانی نیاز دارد: نخستین دوستش، مگی، دختر لندنی پر شر و شوریست که جم را در سفری بیرونی همراه میکند. اما نفر دوم، ویلیام بلیک، شاعر و نقاش و عارف آزادیخواه است که جم را به سفری درونی رهنمون میسازد.
کتاب شیفتگیها
کتاب شیفتگی ها از اون کتابهای عجیب و غریب بود که خیلی دوسش داشتم. این کتاب رو خابیر ماریاس نوشته و مهسا ملک مرزبان عزیز ترجمه کرده. آخ که من چقدر ترجمهی ملک مرزبان و شخصیت این دختر رو دوست دارم فقط خدا میدونه. خلاصه کتاب رو براتون مینویسم:
زن جوانی که در انتشارات کار میکند هر روز در کافهای صبحانه میخورد که شاهد روابط صمیمانه زن و شوهری ظاهرا پولدار میباشد او عاشق انرژی مثبت آنهاست تا اینکه روزی مرد مذکور در اثر ضربههای چاقوی مردی روانی کشته میشود . زن با همسر مرد رابطه برقرار میکند و متوجه اندوه شدید او میشود . در این بین دوست مرد متوفی نیز نگران بیرون نیامدن آن زن از حالت سوگ است و…
شما هم برام بنویسین چه کتابهایی خوندین و چرا دوستشون داشتین. کلا چه سبک کتابهایی رو بیشتر دوست دارین؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب نوپای ناب به صورت کاملا خلاصه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب مجمع الجزایر گولاگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد کتاب "قلعهی حیوانات" نوشتهی "جورج اورول"