کتاب نو

حس خوب تنها در یک اتفاق شگفت انگیز نیست، گاهی یک اتفاق کوچک و ساده و شاید برای سایرین معمولی، برای من بزرگ، مهم و تاثیرگذار و در عین حال شادی آفرین باشد. از این اتفاق های معمولی در عطرها و بوها برای من زیاد اتفاق می افتد، بوی نم باران، قورمه سبزی مادربزرگ، لباس کار پدر و ...

خاطرم هست که یک نفر زمانی در وبلاگش این بوهای مختلف را جمع کرده بود، فقط نوشته بود بوی فلان و همین برای خیلی‌ها خاطره بود و نوستالژی شده بود، حتی گمان می‌کنم، همشهری جوان هم همان مطلب را کار کرده بود. جالب بود و خواندنی.

گاهی این روند برعکس می‌شود، بی مناسبت نیست اگر بگویم وقتی ربنای شجریان را می‌شنوم، بوی آش رشته تمام سرم را می‌گیرد، پرت می‌شوم در فضایی که سفره افطار دارد، من و تمام اعضای خانواده‌ام دور آن نشسته‌ایم و منتظریم تا بعد از ربنا و اذان و دعای افطار که بابا می‌خواند، خودمان را در انواع اشربه و اکمله غرق کنیم.

برای رسیدن به حس خوب دوران شیرینم، هر کار ساده ای می‌شود کرد، مثلا من هر وقت کتابی نو می‌خرم یا به دستم می‌رسد، سرم تا گردم می‌برم لای ورق‌های نو و بوهای خوب ایام مدرسه را یک نفس بالا می‌کشم.