کتاب های انگیزشی تجربی

از جمله جاهایی که حالم را خوب می کند کتابفروشی است، البته این برای دورانی بود که می شد کتاب خرید نه الان که کتاب قیمتی باورنکردی چیدا کرده است.

بگذریم، فرض را بر این می گذاریم شرایط مانند قبل است و توانایی خرید کتاب را داریم. کتابفروشی حس و حا خوبی را همیشه برایم رقم زده و در بدترین شرایط روحی هم روحم را تسکین داده است. دلیلش را خودم هم علاقه فوق العاده ام به کتاب است.


مدتی در کتابفروشی ها، قفسه کتاب های مذهبی پاتوق ثابتم بود و تورق لذتی بی مانند برایم داشت. اما روزگار کمی علایقم را تغییر داد و با اینکه در تفکرات مذهبی ریشه دارتر شدم اما میلم به سمت کتاب های مدیریتی کشید شد.


شاید قورباغه ات را قورت بده شروع خوبی بود و لذت دوباره خوانی این کتاب هم برای من که هیچ علاقه ای به این خارجی جماعت نداشت هم جالب بود. چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد را با تمام سختی پی دی اف خوانی تمام کردم هر چند خیلی حالم را خوب نکرد اما خودم را قانع کردم که این کتاب کتاب خوبی است. برایان تریسی و اسپنسر جانسون و ... نویسندگانی بودند که چند نمونه از کتاب های آنها را خواندم و برایشان تبلیغات کردم و کتاب هایی که می خریدم را برای اینکه در دیگران شوق مطالعه به وجود بیاورم در اختیارشان قرار می دادم.


دیروز توفیقی حاصل شد تا دوباره به کتابفروشی جلالی که شاید یکی از بهترین کتاب فروشی های شهرمان باشد رفتم. طبق معمول به سمت قفسه کتاب های مدیریتی کشیده شدم. شاید باورش سخت باشم اما دو ردیف فقط کتاب های برایان تریسی بود و مدیریت و خودشناسی و کسب درآمدو...

انیبار با اینکه به وقت زیادی برای این قفسه گذاشتم میلی برای ورق زدن کتاب ها وجود نداشت حتی انگار حسی درونم می گفت: «برو اینا به کارت نمیاد»


مطالعات زیادی رو در زمینه کسب و کار انجام دادم، شاید تا به حال اتفاقی برای خودم پیش نیامده باشد اما به جرات می توانم بگویم تمام کتاب های انگیزشی ای که خارجی ها نوشته اند ما نسخه بهتری از آن را در اختیار داریم.

شخصی مانند برایان تریسی با توجه به شرایط زندگی و اجتماعی و اقتصادی موجود در کشورش کاری کرده و حالا به موفقیتی رسیده آیا ماهم چنان کنیم اتفاقی رقم خواهد خورد؟


بیشترین اتفاقی که در کتاب های آنها رقم خواهد خورد افزایش انگیزه است ولا غیر. چرا؟ چون نظام های افتصادی و اجتماعی در دنیا متفاوت است. به عنوان مثال آیا نسخه ای که می شود برای بقال یک خیابان شمال شهر نوشت با بقال حلبی آباد یکی است؟ خیر. حالا این را در آن مقیاس بزرگتر قرار دهید.


اگر به انگیزه است ما بهترین انگیزاننده ها را داریم. مگر همین حافظ و سعدی و مولوی بی نوا و باباطاهر عریان ما چه کم دارند. چه کسی از این بالاتر که کاری کند که قرن ها ماندگاری اتفاق بیفتد؟

چرا ما الگوی بی نظیر انگیزشی حسن تهرانی مقدم (پدر موشکی ایران) را فراموش کرده ایم؟ مگر با انگیزه تر از تهرانی مقدم ها داریم که در اوج نداری، در اوج تحریم ها، تمام بن بست ها را شکستند و خواب را از چشم دشمنان گرفتند.


آیابعد از قران کتابی قوی تر از نهج البلاغه وجود دارد؟ کتابی در اوج بلاغت، در اوج درستی، انتهای ادبیات و علم آنهم علمی که الهی است.


حالا مشکل کجاست که مردم به سمت کتابهای خارجی می روند که حاصل تجربه است و تجربه بی خطا نیست. چرا ؟ چون دوستان و متولیان حوزه علمیه نتوانسته اند مفاهیم مورد نیاز روز را با زبان امروزی در اختیار جوان مغز توئیتری و تلگرامی ما قرار دهند.


شاید هنوز دوستان ما در حوزه علمیه انتظار دارند که ترجمه استاد محمد دشتی مورد استقبال باشد.جوانی که نهایت مطالعه ای که کند خواندن کپشن اینستاگرام است با آن زبان محاوره، نمی شود پای نهج البلاغه استاد دشتی نشاند.


حالا نکته اصلی و اساسی اینکه این همه مفاهیم علمی، انگیزشی، پزشکی، سیاسی و غیره تا کی چه زمانی می خواهد به این نحو در اختیار عموم قرار بگیرد.


دیروز در کتابفروشی با صحنه ای مواجه شدم که نمونه اش را تا به حال ندیده بودم. عروس و دامادی برای خرید قرآن وارد کتابفروشی شدند و عزیز فروشنده قران 170 هزار تومانی را پیشنهاد داد! من شاخم به سقف خورد و خساراتی را به بار آورد. قران با ورق های کاملا کلاسه با این بهانه که اگر لک شد پاک می شود. (( آخه عزیز من مگه میخواهد موقع خواندن قران، سبزی قورمه بخوره؟))


عروس که خودش اهل قران بود می گفت: برا ما خط و درشتی نوشته ها مهم است و داماد که حیران بود زمزمه می کرد مگه متن این قرآن ها گران با آن ارزان تر ها متفاوت است؟ ما ترک صحنه کردیم تا بیش از این با برخی مشکلات در کتابفروشی ها مواجه نشویم.