خوب دشمن عالی است...

کتاب از خوب به عالی از کتاب های ارزشمند حوزه رهبری و مدیریت است. جیم کالینز از اساتید بنام دانشکده ی بازرگانی استنفورد است. MBAخوانده و در حال حاضر به عنوان مشاور به سازمان ها خدمات میدهد. همچنین او جز 100 چهره ی برتر مجله ی فوربز در کنار اسامی بزرگی همچون مارک زاکربرگ ، جف بزوز، وارن بافت، دونالد ترامپ و ... قرار گرفته.

جیم کالینز قبل از کتاب از خوب به عالی، به همراه جوری پوراس کتاب ساختن برای ماندن را نوشته و در آن به بررسی ماموریت و چشم انداز شرکت های برتر پرداخته است.

جیم کالینز به همراه تیم تحقیقاتی اش طی 5 سال مطالعه روی شرکت ها به این سوال پاسخ میدهند که چرا برخی از شرکت ها جهش میکنند و برخی دیگر خیر.

در پشت جلد کتاب میخوانیم:

از خوب به عالی همانگونه که از اسمش بر می آید، مسیر رشد و بالندگی را ترسیم میکند.عرصه های بزرگ اقتصادی را ارائه میدهد.راز موفقیت موسسات برتر دنیا را بازگو میکند و ما را با عملکرد مدیران برتر آشنا میسازد.وجه تمایز این کتاب از سایر کتاب های مدیریتی، نگرش خلاق آن است بدین معنا که اصول و روش های مدیریتی را از قالب کلیشه های همیشگی خارج میکند و میگوید که همه ی ما در هر زمینه ای که فعال باشیم میتوانیم بالا و بالاتر برویم.

از خوب به عالی ظاهرا یک کتاب اقتصادی و به عبارتی مدیریتی است اما در نهایت، هدف آن ارتقای سطح تفکر بشر و رسیدن به رفیع ترین جایگاه هاست.

همه ی ما دوست داریم انسان های موفقی باشیم بطوریکه موفقیتمان از متوسط افراد جامعه بالاتر باشد. اما نمیدانیم چطور و با چه فرمولی موفق شویم. حتی این کنجکاوی فقط مخصوص من و شما نیست. حتی جیم کالینز هم در نوشتن کتاب از خوب به عالی سعی در یافتن پاسخ این پرسش است. او در کتاب میگوید من و تیم تحقیقاتی ام بدلیل کنجکاوی تصمیم به تحقیق در مورد عوامل موفقیت شرکت ها و نوشتن کتاب از خوب به عالی شدیم.

جیم کالینز در مورد ارزش تحقیقاتش که در کتاب از خوب عالی آورده شده میگوید:« آنجا بر فراز یکی از مکان های مورد علاقه ام توقف کردم، در مقابلم منظره ی یک کوهستان مرتفع که هنوز کت برفی بر تن داشت میدیدم. در همین هنگام سوال عجیبی به ذهنم آمد:« در ازای چقد پول، حاضر میشوم دست از چاپ این کتاب بردارم؟ نه اینکه رقمی وجود ندارد که مرا به چشم پوشی از این کتاب اغوا کند؛ اما وقتی در ذهن خود رقم صد میلیون دلار را هم تصور کردم، نتوانستم راضی به این کار شوم.»

جیم کالینز 15 شرکت برتر تاریخ آمریکا را از میان 500 شرکت برتر (Fortune 500) انتخاب میکند. شرکت هایی که عملکرد خیره کننده ای داشتند. بازده ای بیش از 2 برابری نسبت به شرکت های رقیب به سهامدانشان اعطا کرده اند و بررسی میکند که چه عوامل مشترکی باعث جهش این شرکت ها شده است.

تمام این 15 شرکت در سه ویژگی مشترک بوده اند:

1- شرکت هایی که از ابتدا شرکت های معمولی بوده اند نه شرکتی مانند HP که از بدو تاسیس روح پیشرفت و تعالی در سازمان دمیده شده است.

2- بازده ی غیر عادی (2 تا 3 برابر میانگین بازار بورس و شرکت های هم خانواده) به سهامدارانشان داده باشند.

3- بازده ی غیر عادی را حداقل به مدت 15 سال حفظ کرده باشند.(چون در بازه ی زمانی کوتاه مدت عوامل خارجی ممکن است در قیمت سهام تاثیر داشته باشند.)


شاید در نگاه اول وقتی کتاب را برداشته و چند صفحه ی اول را نگاهی بیندازید به این نتیجه برسید که این کتاب صرفا برای مدیران کسب و کارها آنهم برای پیشرفت کسب و کار کاربرد دارد. اما باید بدانید هدف اصلی این کتاب چگونگی فرآیند عالی شدن اشخاص است نه کسب و کارها. جیم کالینز صرفا به این دلیل به سراغ کسب و کارها رفته که اطلاعات آنها شفاف و در دسترس است. همینطور اینکه هیچ سازمانی بدون پرسنل عالی به سازمان عالی تبدیل نمیشود.

کتاب در 9 فصل نوشته شده که در هر فصل به یکی از عوامل پیشرفت از خوب به عالی میپردازد:

خوب دشمن عالی است/ رهبری سطح 5 ام / اول فرد بعد هدف/ مواجهه با واقعیت های ناخوشایند/ تفکر خارپشتی / فرهنگ مبتنی بر نظم/ شتابدهنده های تکنولوژی/ چرخه های رشد و نابودی / از رهسپاری به تعالی و ماندگاری در آن

ایده ی اصلی این کتاب این است که بسنده ی کردن به وضعیت خوب شما را از رسیدن به وضعیت عالی باز میدارد.

در ابتدای کتاب میخوانیم:

خوب ماندن، سد راه تعالی است. و این یکی از مهمترین دلایلی است که موجب میشود، سازمان ها یا افراد به ندرت از خوب به عالی برسند.ما معمولا مدارس خیلی خوب نداریم، چون به داشتن مدارس خوب اکتفا میکنیم. دولت خیلی خوب نداریم چون فکر میکنیم داشتن دولت خوب کافی است. تعداد اندکی از مردم به سطح زندگی عالی میرسند و علت آن تا حدودی این است که داشتن زندگی معمولی آسانتر است.
  • جملات برگزیده از کتاب:

در حقیقت، مدیران نامداری که از بیرون سازمان آمده، و به اداره امور می‌پردازند، نقشی در رساندن یک شرکت، از مرحله‌ی خوب به عالی ندارند. در میان مدیران شرکت‌های رهسپار تعالی، ده نفر از هر یازده نفر از درون خود سازمان به منصب مدیریت رسیده‌اند، حال این که شرکت‌های هم‌تراز شش برابر بیش از دیگران سعی داشته‌اند مدیران خود را از میان افراد بیرون سازمان انتخاب کنند. (کتاب از خوب به عالی – صفحه ۲۲)

رهبران سطح پنجم نیازهای مبتنی بر خودخواهی و غرور را از خود دور کرده و به هدفی بزرگ‌تر یعنی ساختن یک شرکت عالی می‌اندیشند. این بدان معنا نیست که این رهبران هیچ گونه غرور یا عزت نفسی ندارند. در واقع آنها به طرز باور نکردنی جاه‌طلب‌اند، اما جاه‌طلبی آنها در وهله اول و قبل از هر چیز برای سازمان است نه برای خودشان. (کتاب از خوب به عالی – صفحه ۳۵)

مدیرانی که تحولات خوب به عالی را پدید می‌آورند، این طور نبود که نخست، مبدا حرکت را انتخاب کنند و بعد افراد مناسب را بیابند. آنها ابتدا افراد مناسب را انتخاب می‌کردند (و افراد نامناسب را حذف می‌کردند) و بعد هدف خود را تعیین می‌کردند. آنها در واقع می‌گفتند: «ببینید، من واقعا نمی‌دانم چه هدفی دارم. اما تا این حد می‌دانم: اگر افراد مناسب را انتخاب کنیم، آنها را در جایگاه‌های مناسب قرار دهیم و افراد نامناسب را حذف کنیم، آن گاه می‌توانیم هدفی عظیم و ارزشمند برای خود تعیین کنیم.» (کتاب از خوب به عالی – صفحه ۶۴)

آیزایا برلین در رساله معروف خود به نام «خارپشت و روباه» مردم جهان را به دو گروه: خارپشت‌ها و روباه‌ها تقسیم می‌کند، که برگرفته از این گفته یونانی قدیمی است: «روباه خیلی چیزها می‌داند، اما خارپشت فقط یک چیز خیلی مهم را می‌داند.» (کتاب از خوب به عالی – صفحه ۱۳۰)

شرکت‌های رهسپار تعالی رهبرانی سطح پنجم داشتند که فرهنگی ماندگار و مبتنی بر نظم را بنا می‌نهادند، حال آن که شرکت‌های هم‌تراز و ناپایدار با مدیران سطح چهارمی اداره می‌شدند که شخصا و با اتکا به اهرم زور خواستار برقراری نظم بودند. (کتاب از خوب به عالی – صفحه ۱۸۲)