نمی دانم حقیقت چیست ! بعضی ها میگن میدونند حقیقت چیست ! ولی فکر می کنند که می دونند !(: تنها حقیقت زندگیم اینه که فکر می کنم در مسیر دانش حرکت می کنم! (؛
کتاب "تسلی بخش های فلسفه"
- کتاب تسلی بخشی های فلسفه
- نویسنده: آلن دوباتن
- ترجمه: عرفان ثابتی
- انتشارات: ققنوس
- تعداد صفحات: ۳۰۳
خلاصه کتاب :
فلسفه تسلی بخش در مقابل عدم محبوبیت
سقراط معتقد است برای درمان عدم محبوبیت بایستی:
- تلاش جهت افزایش اعتماد به نفس
- مطالعه و افزایش حکمت و دانایی و خردمند شدن
سقراط به ما میآموزد که دانش باعث آگاهی خیر و شر است که نتیجه آن شجاعت است که میوه شجاعت اعتماد به نفسی خواهد بود.
* اینکه افراد به مسائل عرف عام اعتقاد پیدا میکنند و از آن دفاع می کنند چون اکثریت عظیمی آن را قبول دارند،به این علت است که عقاید خود را بطور منطقی بررسی نمی کنند.
* اگر نمی توانیم خویشتندار و متانت داشته باشیم.اگر تنها پس از شنیدن کلمه تند درباره شخصیت یا دستاوردهای مان به گریه می افتیم.دلیل آن این است که تائید دیگران بخش مهمی از قابلیت ما برای اعتقاد به حقانیت خودمان را تشکیل می دهد.
* آنچه باید نگران مان کند تعداد مخالفان نیست بلکه خوب بودن دلایل آنها برای این کار است.پس باید به دلایل عدم محبوبیت بیشتر از عدم محبوبیت توجه کنیم.
* ما مبتلا به گرایش مخالف هستیم،به همه گوش می کنیم و از هر کلمه نامهربانانه و از هر حرف نیشداری ناراحت می شویم.ما نمی توانیم اساسی ترین و تسلی بخش ترین سوال را از خود بپرسیم "این انتقاد و نکوهش شرارت بار بر چه مبنایی انجام شده است."سقراط به ما اصرار کرد که به منطق مورد استفاده برای حصول آن نتایج فکر کنیم.در اینصورت حتی اگر نتوانیم از پیامدهای مخالف فرار کنیم،حداقل از احساس ناتوان کننده در اشتباه بودن خود خلاص می شویم.
زندگی اجتماعی سرشار است از اختلاف و تضاد میان برداشت های دیگران از ما و واقعیت وجودی ما.
روش سقراطی برای تفکر:
1. گزاره ای را بیابید که جزو عرف عام خوانده میشود.
2. یک لحظه فکر کنید که این گزاره به رغم اطمینان فرد مطرح کننده آن نادرست است. به دنبال موقعیتها یا زمینههایی بگردید که این گزاره در آن صادق نباشد.
3. اگر استثنایی پیدا شد تعریف باید نادرست یا حداقل غیردقیق باشد.
4. گزاره اولیه را باید مختصری تغییر داد تا استثنا را نیز شامل شود
5. اگر بعدا کسی برای گزاره های اصلاح شده استثناهایی بیابد باید این فرایند را تکرار کرد. حقیقت تا جایی که برای انسان قابل دسترس است، در گزاره ای نهفته که ابطال آن ناممکن به نظر می رسد. اگر بفهمیم چیزی چه نیست، میتوانیم تا بیشتر ین حد ممکن به درک چیستی آن نزدیک شویم.
6. ثمره تفکر، اریستوفان هر چه می خواهد به کنایه بگوید، برتر از ثمره شهود است.
فلسفه تسلی بخش بی پولی
اپیکور میگوید : "لذت،آغاز و غایت زندگی سعادتمندانه است"
*چیزهائی که زندگی را واقعی لذت بخش میکند و باعث خوشبختی میشود :
1- دوستی (گپ و گفت و معاشرت و همنشینی)
2- آزادی
3- تفکر و اندیشیدن
*تقسیم بندی نیازهای انسانی :
1. طبیعی و ضروری شامل دوستی،آزادی،غذا،مسکن،پوشاک و تفکر در مورد علل اصلی اضطراب ناشی از مرگ،بیماری،فقر،خرافه،غذا
2. طبیعی و غیرضروری شامل خانه بزرگ،حمام خصوصی، مهمانی، خدمتکار،غذاهای لذیذ گوشتی
3. غیرطبیعی و غیر ضروری شامل شهرت،قدرت،ثروت
*رابطه خوشبختی با پول در این است که پول در بخش درآمدهای کم ایجاد خوشبختی میکند و وقتی میزان پول به یک سطحی برسد که احتیاجات عمومی و بالاتر از آن را تامین کند احساس خوشبختی بالاتر می رود ولی بعد از آن این احساس دیگر اضافه نخواهد شد.در واقع هرگاه درد حاصل از نیاز را رفع کنیم،ظروف ساده و میز مجلل لذت یکسانی در بردارند.
فلسفه تسلی بخش ناکامی
سنکا می گوید : رویدادهای بد احتمالا رخ خواهند داد ولی هرگز امکان ندارد به اندازه ای که می ترسیم بد باشند.
- منابع رضایت ما خارج از کنترل خودمان هستند و جهان با امیال ما چندان مطابقتی ندارد.لذا سرسختی و لجاجت جهان را با واکنش هایی مثل خشم،احساس بدبختی،اضطراب،ترشروئی،خود برحق بینی و بدگمانی بدتر نسازیم.
- به نظر سنکا آنچه ما را عصبانی میکند برداشت های خوشبینانه خطرناکی درباره چگونگی جهان و دیگر افراد است.
- جهت کنترل عصبانیت بایستی سطح انتظارمان را از وقایع اطرافمان کاهش و یا تعدیل دهیم.ما باید خود را با نقایص ناگزیر هستی سازگار کنیم.
- هیچ چیزی نباید برای ما غیر منتظره باشد.افکار ما باید از قبل آماده رویاروئی با همه مشکلات باشد و ما نباید به چیزهایی توجه کنیم که به وقوع آن ها عادت داریم.بلکه باید به آنچه می تواند رخ دهد نظر کنیم.
- هرگاه کسی کنار شما یا پشت سر شما به خاک می افتد فریاد بزنید "فورتونا !! ، تو مرا نخواهی فریفت،تو مرا در حال اطمینان و غفلت بر خاک نخواهی انداخت. میدانم در چه فکری هستی.درست است که تو فرد دیگری را به خاک افکندی،ولی مرا هدف گرفته بودی !!"
- احساس بی عدالتی
احساس این که قواعد عدالت نقض شده اند قواعدی که حکم میکنند اگر شریف باشیم پاداش خواهیم گرفت و اگر شرور باشیم مجازات خواهیم شد،درکی از عدالت است که در تربیت ابتدایی کودکان به آن ها القا می شود و در اکثر متون دینی هم به چشم می خورد.
لذا وقتی فردی کار درستی انجام می دهد ولی باز هم به بلا مبتلا میشود،متحیر میگردد.
- درمان اضطراب
اضطراب حالتی است که فرد امیدوار است بهترین حالت رخ دهد در حالی که میترسد بدترین اتفاق بیافتد.
- رویدادهای بد احتمال وقوع شان وجود دارد ولی نه بدتر از آنچه که فکرش را می کنیم.
- سنکا می گوید اگر به صورت عقلانی در یابیم که در صورت اتفاق نیفتادن خواسته هایمان چه اتفاقی خواهد افتاد قطعاً درمییابیم که این مشکلات در مقابل اضطراب هایی که پدیدآورنده آنها هستند چقدر پیش پا افتاده است.
- هرگز به فورتانا اعتماد نداشتم حتی وقتی که به نظر میرسد پیشنهاد صلح داده است همه نعمت هایی را که با مهربانی به من بخشید مانند مقام،منصب حکومتی و نفوذ را به کناری انداختم تا بتواند بدون آنکه مزاحم من شود آنها را پس بگیرد بین آن نعمت ها و خودم شکاف وسیعی را حفظ کردهام و بنابراین فقط آنها را گرفته نه اینکه آنها را از من به زور جدا کرده باشد.
فلسفه تسلی بخش با ناتوانی و نابسندگی
- علت عصبانیت نوعی باور است باوری که می گوید در قرارداد زندگی چیزی به نام ناکامی نوشته نشده است ما باید خود را با نقایص ناگزیر هستی سازگار کنید هرگاه از امیدواری دست برداریم دیگر عصبانی نخواهیم شد.
هرگاه از دستیابی به امر مورد علاقه خود باز بمانیم عصبانیت ما را فرا نمی گیرد فقط زمانی عصبانی می شویم که عقیده داشته باشیم آن چیز حق ما بوده است و ما لیاقت داشتن آن را داریم.
وقتی نمیتوانیم دستگاه کنترل از راه دور را پیدا کنیم فریاد میزنیم چرا چون به دنیای اعتقاد داریم که در آن دستگاه های کنترل از راه دور گم نمی شود.
مونتنی :
او معتقد است بایستی با سفر به دیگر نقاط دنیا خود را از تعصبات و سنتهای محلی خود که گاهی هیچگونه توجیه و لزومی ندارند برهانیم.
آنچه به نظر جامعه شما عجیب است به نظر جامعه ای دیگر چه بسا بهنجار باشد و شما با دانستن این موضوع به سعه صدر و تحمل مصائب منطقه خود نائل می شوید.
به نظر مونتی یک جنبه مثبت دوستی آن است که آنقدر مهربان است که بخش زیادی از وجود و رفتار ما را نسبت به دیگر مردم بهنجار میداند. هنگام گفتگو با یک فرد عادی خیلی از نظراتمان را به علت زننده بودن، جنسی بودن، احمقانه بودن، احساسی بودن و غیره بیان نمی کنیم اما با یک دوست بیان میکنیم. مونتی در تعریف دوست نظر سختگیرانه ای دارد. او دوستیهایی که مقطعی و یا در اثر موقعیتهای کاری،اجتماعی،تفریحی و امثالهم شکل میگیرد را دوستی نمیداند. "دوستی مورد نظر من،ارواح در چنان ترکیب عامی در هم میآمیزند، که درز پیوند دهنده آنها بکلی نحو و ناپدید میشود." ما دوستان خود را نه فقط بخاطر مهربانی و سرگرم کننده بودنشان،بلکه بیشتر بخاطر آنکه خود واقعی ما را میفهمند، انتخاب میکنیم.
فلسفه تسلی بخش با نابسندگی فکری
فقط آن چیزی ارزش یادگیری دارد که با آموختن آن احساس خوبی بدست آوریم.
مونتی بین علم آموزی و حکمت نظرش با حکمت بود و ارزش آن را بالاتر میدانست.چون باعث آرامش و کسب رضایت درونی می گردد. او می گوید "نمیتوانم برای چیزی حتی یادگیری آن به مغزم فشار بیاورم، هر قدر میخواهد ارزشمند باشد. از بین کتابها فقط طالب آنهایی هستم که اوقات فراغتی لذت بخش را برایم بیافریند. اگر در هنگام مطالعه با عبارتهایی دشوار روبرو شوم اصلا مضطرب نمیشوم. پس از یکی دو حمله آن را رها میکنم. اگر کتابی خستهام کند آن را رها میکنم و سراغ کتاب دیگری میروم."
مونتی معتقد است لزومی ندارد علوم انسانی با بیانی صقیل و عبارات و کلماتی پرطمطراق ارائه شود. او بصورتی سختگیرانه کسانی را که نمی توانند به زبان مردم عادی آرا و نظرات خود را بیان کنند ضعیف و حیله گر میداند که ضعف های خود را در پشت کلمات پرزرق و برق پنهان میکنند چون حماقت بشری بگونهای است که نفهمیدن دشواری یک مطلب را از عدم فهم و درک خود می دانند نه زیرکی و مرموز بودن نویسنده و معمولا مقهور تایید جمعی میشوند. البته مونتی میان دشوار بودن و ژرف بودن یک مطلب تفاوت قائل است. او قبول دارد که نمیتوان عمیق بودن یک مطلب را به زبان کودکانه بیان کرد.
? فلسفه تسلی بخش قلب شکسته
شوپنهاور میگوید "حقیقت ... این بود که امکان ندارد این جهان کار یک موجود رحیم باشد، بلکه کار شیطانی است که موجودات را آفریده تا از مشاهده رنجهای آنها، لذت ببرد. داده ها به این نکته اشاره میکند و من به این امر اعتقاد دارم."
شوپنهاور ما را به دوبخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسیم میکند. ناخودآگاه ما تحت سلطه اراده معطوف به حیات، و خودآگاه ما تابع آن است و نمیتواند تمام نقشه های آن را بداند و بجای آنکه حاکم باشد، خدمتکار ناخودآگاه میباشد.
به اعتقاد شوپنهاور ما در مقوله عشق از ضمیر ناخودآگاه خود تبعیت میکنیم و او به ما اجازه نمیدهد که عاشق هر کسی شویم بلکه ما را وادار میکند که عاشق کسی شویم که نسلی قوی از آن بوجود آوریم.
"اراده معطوف به حیات" ما را به سوی افرادی جلب میکند، که شانس ما را برای داشتن نسلی زیبا و باهوش بیشتر میکنند و ما را از کسانی دور میکند که این شانس را کاهش میدهند.
عشق چیزی نیست مگر جلوه آگاهانه کشف والدی آرمانی از جانب اراده معطوف به حیات.کسی را که اراده معطوف به حیات جهت پدیدآوردن نسل بی عیب آینده برای ما انتخاب میکند در بیشتر مواقع برای خوشبختی ما مناسب نیست لذا چنان چشم عاشق پیشه را کور میکند که معایب طرف مقابل را نخواهد دید تا زمانیکه مأموریت اراده معطوف به حیات یعنی رابطه جنسی برقرار شود،آنگاه معایب طرف مقابل هویدا میشود.از اینکه بفهمیم دردمان بهنجار است، تسکین مییابیم.
ما بمانند موش های کور بایستی برای حفظ بقا بجنگیم و شریک جنسی خود را انتخاب کنیم و نسل بعدی را بوجود آوریم ولی تنها امتیاز ما نسبت به آنها این است که میتوانیم در تختخواب دراز بکشیم و رمان و شعر بخوانیم و به تاتر و اپرا و کنسرت برویم. شپنهاور چنین فعالیتهایی را خاستگاه متعالی رهایی از نیازهای اراده معطوف به حیات میدانست.
آنچه در آثار هنری و فلسفی میبینیم نسخه های عینی دردها و تقلاهای ما است که با زبان یا تصویر مناسبی بیان می شود.
هنرمندان و فلاسفه جنبه هایی از زندگی ما را به تصویر میکشند که خودمان آنها را میدانستیم ولی به این ظرافت و شفافیت آن را درک نکرده بودیم.
فلسفه تسلی بخش در مقابل رنج
نیچه مولفه های واقعی رضایت را موارد زیر میداند :
- مقام و منصب
- رابطه جنسی
- مهارت عقلانی و فکری
- خلاقیت
نیچه معتقد است بایستی رنج را تبدیل به معرفت کرد. او رنج را تشبیه به ورزش کوهنوردی میکند و معتقد است در شروع کوهنوردی شما اشتیاق دارید که در میانه راه این اشتیاق تبدیل به رنج فراوان جهت صعود به قله میشود و شما در قله است که احساس رضایت امنیت و خشنودی میکنید و رنج را پشت سر میگذارید.
به اعتقاد او تا رنج نباشد انسان هیچگاه در زندگی طعم و معنای خشنودی و رضایت را نمیفهمد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نویسندگی خلاق ۱
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل دوم رمان جهان پایانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان مادرم و دخترک کبریت فروش و قصه های دیگر